پژوهشگاه فناوری اطلاعات و ارتباطات اخیرا چندین پروژهی برونسپاری پژوهشی در حوزهی سیاستگذاری فاوا اعلام کرده است که باعث شد یاد یکی از دغدغههای اصلیام در حوزهی مشاوره و سیاستگذاری بیافتم. با توجه به تجربهای که از انجام یک پروژهی پژوهشی برای این مرکز و درگیر بودن در تعدادی از پروژههای سیاستگذاری فاوا در سطح ملّی دارم، چند نقد متدولوژیک به شیوهی معمول انجام پروژههای این چنینی در کشور دارم که بهصورت مختصر به آنها اشاره میکنم:
۱- ما در زبان فارسی از واژهی سیاستگذاری بهعنوان معادل “Policy Formulating” استفاده میکنیم که بهنظرم اصلا ماهیت واقعی ماجرا را بازتاب نمیدهد. اصطلاح “فرموله کردن سیاست” نشان میدهد که ما بهلحاظ متدولوژیک با موضوعی روبرو هستیم که دارای فرمولها و قواعدی مشخص است. این در حالی است که “سیاستگذاری” اصلا ماهیت متدولوژیک کار را بازتاب نمیدهد و همین میشود که به هر شکل ممکن صرفا پروژه بهپایان میرسد!
۲- رویکرد معمول پروژههای سیاستگذاری فاوا در ایران به این شکل است: الف ـ شناخت وضع موجود؛ ب ـ تحلیل وضع موجود؛ ج ـ تدوین وضعیت مطلوب؛ د ـ تحلیل شکاف و تدوین برنامهی اجرایی. البته در عمل در تمامی این مراحل عملا مجبورید اصول روش تحقیق کمّی را بهکار ببرید: نمونهگیری کنید و پرسشنامه توزیع کنید و در نهایت بهدلیل کمبود دادههای واقعی و صحیح، یا شهودی تحلیل کنید یا اینکه هر نتیجهای خواستید بگیرید!
۳- برای پروژهای که خودم داشتم، بررسی مختصری روی رویکردهای سیاستگذاری در جهان ـ بهویژه سازمانهای بینالمللی معتبری مانند UNDP و OECD ـ داشتم. برایام جالب بود که این رویکردها تا چه اندازه با رویکرد ما متفاوتاند. در رویکردهای سیاستگذاری معمولی که من دیدهام روش کار به این شکل است: الف ـ ساخت چارچوب تحقیق و تحلیل؛ ب ـ ساخت فرضیهای در مورد وضعیت موجود؛ ج ـ آزمون فرضیه و اصلاح آن؛ د ـ استخراج گزینهها و سناریوهای استراتژیک براساس فرضیهها؛ ه ـ تعیین اهداف و فرموله کردن سیاستها (چیزی شبیه روش حل مسئلهی شرکت معظم مککنزی که ابراهیم حیدری دوست عزیزم در نوشتههای وبلاگش در مورد آن توضیح داده است.)
۵- بهنظرم تفاوتهای این دو رویکرد متدولوژیک چنین مشکلاتی را ایجاد میکنند:
الف ـ در رویکرد معمول در ایران فرض بر این است که حوزهی مورد مطالعه، وضع موجودی دارد و این وضع موجود حداقلی از وضعیت مطلوب را پوشش میدهد. این در حالی است که موارد بسیاری اینگونه نیست و محقق در عمل مجبور است عوامل کاملا بیربطی را در تفسیر ماجرا وارد کند که در نهایت باعث میشوند وضعیت مطلوب تدوین شده ربطی به حوزهی مورد نظر نداشته باشد! خیلی وقتها لازم است روی وضعیت موجود خط قرمز کشید و با رویکرد کنونی، این کار بسیار سخت است.
ب ـ در رویکرد معمول در ایران زمانبندی پروژهها بهشدت دچار مشکل است و بخش عمدهی آن به نبود اطلاعات مورد نیاز یا عدم تمایل ذینفعان برای اظهارنظر برمیگردد. ضمن اینکه بسیاری از اطلاعات جمعآوری شده عملا ربطی به سیاستگذاری در حوزهی مورد نظر ندارند! در رویکرد متداول جهانی، حجم عظیمی از دادههای بیربط از پروژه حذف میشوند و همین باعث کوتاه شدن زمان پروژه تا حد قابل توجهی میشود.
ج ـ در رویکرد معمول پروژهها در ایران، هیچ چارچوب (Framework) یا مدل مشخصی برای تحقیق وجود ندارد و صرفا براساس شهود محقق یا در بهترین حالت یک مدل بینالمللی مرتبط، اطلاعات جمعآوری و تحلیل میشوند و در نهایت سیاستها تدوین میشوند. اشکال کار آنجاست که چارچوب و مدل تحقیق، متغیرهای تحقیق را مشخص میکنند و به شما میگویند چه اطلاعاتی را با چه عمقی و از کجا باید جمعآوری و تحلیل کنید. وقتی چنین ابزاری وجود نداشته باشد، عملا هیچ پایه و اساسی وجود ندارد و ارتباط تحلیلهای انجام شده با موضوع تحقیق اصلا مشخص نیست. جالب اینجاست که اصولا بسیاری از محققان این حوزهها اصلا نیازی به چنین چارچوبی را حس نمیکنند.
د ـ رویکرد معمول اجرای پروژهها در ایران، تحقیق را بهسمت و سوی روشهای کمّی میبرد و در نتیجه آمار و ارقام مهمتر از تحلیل و نتیجهگیری میشوند. این در حالی است که اگر گزارشهای خروجی پروژههای مشابه در دنیا را مطالعه کنید، میبینید که آمار و ارقام صرفا بهعنوان پشتیبان تحلیلهای کیفی مورد استفاده قرار میگیرند و نه بهعنوان بخش اصلی از گزارش. این گذشته از این حقیقت است که اصولا این روزها به روش تحقیق کمّی نقدهای جدی وجود دارد و کمکم شاهد همهگیر شدن روشهای تحقیق کیفی در حوزهی سیاستگذاری هستیم.
اگر چه مشکل اصلی در کشور ما فراموش شدن اجرای پروژههای سیاست”گذاری در حوزهی عمل است؛ امیدوارم روزی برسد که حداقل ما محققان این حوزه بهلحاظ روششناسی، بتوانیم خودمان را به الگوی استاندارد تحقیق در این حوزه در دنیا نزدیک کنیم. بهامید آن روز.