در حضور تو …

رهایی است حضورت که در حضور تو، دل
رها ز وسوسه‌‌ی هر چه بود می‌آید

یکی شدن به دلم هست با تو ای دریا
تو سینه بگشای اینک که رود می‌آید …

****

دلم به آمدن‌ت مشت زد به سینه که آه!
همان که خواهدم از تو ربود، می‌آید …

حسین منزوی

دوست داشتم!
۱

ساحِلِ دریایی …

خو کن به قایق‌ت که به ساحل نمی‌رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است …

حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق
من هم‌چنان همان‌م و دنیا عوض شده است! 

فاضل نظری

دوست داشتم!
۲

یادگار بی‌‌قراری …

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری‌ام 
گل کرد خار خار شب بی‌قراری‌ام 

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو 
دیدم هزار چشم در آیینه کاری‌ام 

گر من به شوق دیدنت از خویش می‌روم 
از خویش می‌روم که تو با خود بیاری‌ام 

بود و نبود من همه از دست رفته است 
باری مگر تو دست بر آری به یاری‌ام 

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت 
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری‌ام 

تا ساحل نگاه تو چون موج بی‌قرار 
با رود رو به سوی تو دارم که جاری‌ام 

با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا 
زان پیش‌تر که پاک شود یادگاری‌ام …

*****

فردا هشتم آبان دردمندانه پنجمین سال‌گرد درگذشت شاعر “آیینه‌‌های ناگهان” است. روح بزرگ‌ش شاد و یادش گرامی …

دوست داشتم!
۸

فرسنگ‌ها، فاصله …

این همه فرسنگ‌های فاصله

از سر ناچاری است؟

یا چاره‌ای است

در این شبان بی‌پناهی

تا کورسوی سپید آن سرزمین ناپیدا

به خورشیدی مهربان بدل شود؟

محمد رضا عبدالملکیان

دوست داشتم!
۲

بسامد دل …

نگویم‌ت که بیامیز با من اما، آه …
بعیدتر منشین از حدود زمزمه‌رس

 که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم
که با بسامدش این عمرها نیاید بس …

حسین منزوی 

دوست داشتم!
۲

خط خوردن فاصله

من فقط به کلمات روشن فکر می‌کنم

به خط خوردن خط‌های فاصله

به مهربانی و سبدهای سیب

به فرصتی که دست در دست آبی بی‌کران

در سرتاسر زمین

گسترده خواهد شد …

محمد رضا عبدالملکیان

دوست داشتم!
۲
خروج از نسخه موبایل