سهم من: نیستی تو …

من به جستجوی تو

و در آستانه‌ی باغ و

پنجره و

زمستان و

آینه و

دیدار و

کوچه و

اقیانوس و

رود …

اما تو نبودی

ای کاش سهم من این نبود …

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۰

پایان شب سیه …

وقتی که صبح، پنجره را باز می‌کنم

و رو به آفتاب

ـ با همه‌ی خستگی ـ

می‌ایستم

و مثل خاک

و مثل یک درخت

گرمای زندگی را می‌بلعم

و سستی رطوبت شب را

از پیکر درختی خود

آرام می‌تکانم

و آن‌گاه

با اولین پرنده که از نخل پرگشاید می‌خوانم …

زنده‌یاد منوچهر آتشی

دوست داشتم!
۰

از مشیری (۱)

زندگی ذره ذره می‌کاهد / خشک و پژمرده می‌کند چون برگ

مرگ ناگاه می‌برد چون باد / زندگی کرده دشمنی یا مرگ!؟

فریدون مشیری از آن شاعرانی است که خواندن شعرهای‌اش همیشه مرا از لذتی سرشار، سرمست می‌کند. چه بسیار وقت‌های دلتنگی که با خواندن قطعه شعری از او امید به دلم برگشته و چه بسیار لحظاتی که خواندن عاشقانه‌های‌اش مرا به دنیای دل‌انگیز عشق کشانده است. خیلی از کتاب‌های فریدون مشیری را خوانده‌ام و خوشحال‌ام که هنوز خیلی‌های دیگر را نخوانده‌ام.

این پست سرآغازی بر یادداشت کردن مستمر شعرهایی از فریدون مشیری و سایر شعرای مورد علاقه‌ام تا شما را هم در لذت خودم شریک کنم.

دوست داشتم!
۰

عشق است …

یادم هست که تا حدود سال ۷۹ بود که هر وقت آهنگی از ناصر عبداللهی خدا بیامرز می‌شنیدم می‌گفتم: “کی به این گفته خواننده بشه؟” اما با شنیدن آلبوم «عشق است» بود که تازه ناصریا را با صدا و موسیقی خاص‌اش و البته شعرهای بی‌نظیر استاد محمد علی بهمنی کشف کردم. از آن زمان تا به حال، روزها و شب‌های بسیاری را با آهنگ‌های این آلبوم سر کردم، خیلی از اوقات در هنگامه دلتنگی‌ها و ناراحتی‌ها با ترانه‌های این آلبوم گریستم و بارها و بارها لذت شنیدن غزل‌های بی‌نظیر استاد بهمنی را با صدای دلنشین پرویز پرستویی عزیز تجربه کرده‌ام. چند دقیقه‌ای است که دوباره دارم این لذت‌ها را حس می‌کنم و منتظرم تا به این ترانه محبوب‌ام برسم؛ ترانه‌ای در وصف گم گشتن آن معشوق خیالی رؤیاهای انسان:

از  خانه  بیرون  می‌زنم  اما  کجا  امشب
شاید  تو  می‌خواهی  مرا  در  کوچه‌ها  امشب
پشت  ستون  سایه‌ها  روی  درخت  شب
می‌جویم  اما  نیستی  در  هیچ جا  امشب
می‌دانم  ،  آری  نیستی  اما  نمی‌دانم
بیهوده  می‌گردم  به  دنبال‌ات چرا  امشب ؟
هر  شب  ترا  بی‌جستجو  می‌یافتم  اما
نگذاشت  بی‌خوابی  به  دست  آرم  تو را  امشب
ها … سایه‌ای  دیدم !  شبیه‌ات  نیست  اما  حیف !
ای  کاش  می دیدم  به  چشمان‌ام  خطا  امشب
هر  شب  صدای  پای  تو  می‌آمد  از  هر  چیز
حتا  ز  برگی  هم  نمی‌آید  صدا  امشب
امشب  ز  پشت  ابرها  بیرون  نیامد  ماه
گشتم  تمام  کوچه‌ها  را  یک  نفس  هم  نیست
شاید  که  بخشیدند  دنیا  را  به  ما  امشب
طاقت  نمی‌آرم  تو  که  می دانی  از  دی‌شب
باید  چه  رنجی  برده  باشم  بی  تو  تا  امشب
ای  ماجرای  شعر و  شب‌های  جنون  من
آخر  چگونه  سر  کنم  بی‌ماجرا  امشب  ..

دوست داشتم!
۲

تو هم به کاری دس بزن

همین الان این شعر عمو شلبی مرحوم را خواندم و آن‌قدر زیبا بود که گفتم باید سریع بگذارم‌اش توی وبلاگ‌ام:

یه شکل تازه‌ای بکش که نو باشه؛

اگه اونقداـ م خوب نباشه!

یه شعر تازه‌ای بگو که نو باشه؛

اگه اونقداـ م خوب نباشه!

یه چیز تازه‌ای بخون که نو باشه؛

اگه اونقداـ م خوب نباشه!

تو هم به کاری دس بزن ـ

تو هم تو دنیای بزرگ

یه چیزی یادگار بذار

که نو باشه؛

اگه اونقداـ م خوب نباشه!

(نقل از:ماشین مشق‌شب نویس؛ شل سیلورستاین؛ ترجمه‌ی: علی‌مراد حسینی؛ انتشارات ترفند)

دوست داشتم!
۰

پوریای ولی

شعر زیر از سال‌هایی که زیاد رادیو ورزش گوش می‌کردم به یادم مانده و یادم هست چه‌قدر هم از آن لذت می‌بردم. شعر منصوب به پوریای ولی است و ظاهرا همان موقعی که از پهلوان هندی شکست می‌خورد در جواب کسانی که علت را جویا می‌شوند، می‌گوید:

پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است         از همت داوود نبی بخت بلند است

افتادگی آموز اگر طالب فیضی                  هرگز نخورد آب زمینی که بلند است ….

مصرع سوم‌اش به نظرم یکی از مهم‌ترین اصول اخلاقی است.

دوست داشتم!
۱۴
خروج از نسخه موبایل