درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۷۴): علی‌رضا جهان‌بخش و راه و رسم حرفه‌ای بودن در یک فوتبال آماتور

جمعه‌ی این هفته تیم ملی فوتبال ایران گام به راهی سخت می‌گذارد و وارد کارزار جام جهانی در گروهی بسیار سخت خواهد شد. یکی از امیدهای اصلی تیم ملی برای موفقیت در این راه دشوار، علی‌رضا جهان‌بخش ـ ستاره‌ی ایرانی فصل گذشته‌ی فوتبال هلند ـ است. او فصل پیش موفق شد در لیگ هلند با ۲۱ گل آقای گل شود و با ۱۲ پاس گل سومین پاسور برتر لیگ. موفقیتی که قطعا او را به‌عنوان اولین ایرانی آقای گل در اروپا در تاریخ فوتبال کشور و آسیا ماندگار می‌کند. حالا او در آستانه‌ی جام جهانی است تا پس از درخشش احتمالی ادامه‌ی فوتبال‌ش را در تیمی دیگر پی بگیرد: تیمی بزرگ‌تر از آ زد آلکمار، شاید در سری آ ایتالیا یا بوندس‌لیگای آلمان. اما هر جا که برود یا حتی اگر در آلکمار بماند، برای فوتبال ایران در عصر “بیرانوند”ها و “طارمی”ها نمادی از یک فوتبالیست حرفه‌ای است و حتما موفقیت‌های بزرگ دیگری در انتظار او است.

چندی پیش دوست خوب‌م مرتضی ناعمه پیشنهاد کرد در مورد عوامل موفقیت علی‌رضا جهان‌بخش بنویسم. حالا این فرصت پیش آمد تا در این مورد چند نکته را بنویسم که خودم شخصا از راه و رسم موفقیت ستاره‌ی جوان فوتبال ایران یاد گرفته‌ام.

اول از همه باید بگویم که علی‌رضا جهان‌بخش همه جوره من را به‌یاد مهدی مهدوی‌کیا می‌اندازد. از این‌که هم‌پست هستند که بگذریم، این دو نفر از نظر رفتار حرفه‌ای در “فوتبال‌فارسی” جزو استثنائات محسوب می‌شوند. وقتی اسم علی‌رضا می‌آید من بلافاصله یاد واژه‌ی “حرفه‌ای” می‌افتم. حرفه‌ای که خیلی زود از فوتبال آماتوری ایران خودش را به‌سطح اول اروپا رساند و این‌قدر تلاش کرد تا موفق شد. اما این‌که چه کرد تا موفق شد موضوعی است که من در ۵ کلیدواژه خلاصه‌اش می‌کنم:

  1. هدف بزرگ: اگر قصد علی‌رضا از فوتبال پول درآوردن بود قاعدتا هلند گزینه‌ی چندان جذابی نبود. اما او ثابت کرد هنوز هم بازیکنانی پیدا می‌شوند که ماندگاری با موفقیت‌های فوتبالی را به پول ترجیح دهند. شاید علی‌رضا روزی که برای اولین بار به هلند رفت در فکر آقای گل شدن نبود؛ اما همین که بخواهی در سطحی بالاتر از سطح معمول، تلاش و رقابت کنی، خود به‌خود سطح رؤیاها و دستاوردهای‌ت را خود به‌خود بالاتر می‌برد. 🙂
  2. شروع از نقطه‌ی صفر: نگاهی به بازیکن جوان بسیاری بکنید که در طول این سال‌ها در فوتبال ایران و جهان جرقه‌ای بودند و بعد ناپدید شدند. علی‌رضا از یک تیم رده پایین و معمولی فوتبال هلند فوتبال‌ش را شروع کرد: نایمخن. جایی که می‌توانست یاد بگیرد و اشتباه کند. این یاد گرفتن فقط از جنبه‌ی فوتبالی نبود: علی‌رضا در نایمخن یاد گرفت یک بازیکن حرفه‌ای باید چه کارهایی را بکند و چه کارهایی نه و این‌که چه رفتارهایی حرفه‌ای هستند و چه رفتارهایی نه. پختگی علی‌رضا جهان‌بخش را می‌توان در مصاحبه‌های‌ش دید.
  3. پیش‌رفت گام به‌گام: نایمخن با علی‌رضا به لیگ دسته‌ی دو هلند رفت و با قهرمانی به لیگ یک بازگشت. علی‌رضا در لیگ دو هلند به‌ترین بازیکن فصل شد و بعدها با پیوستن به آلکمار ـ باشگاهی بزرگ که آن را با دوران حضور لوئیس فن‌خال به یاد می‌آوردیم‌ش ـ قدم در راه پیش‌رفت هر چه بیش‌تر گذاشت تا این‌که اوج شاه‌کارش را در همین فصل اخیر دیدیم که آقای گل شد.
  4. انتخاب‌های درست: این یکی شاید بیان دیگری از همان دو نکته‌ی قبل باشد؛ اما می‌خواهم به این اشاره کنم که یک فوتبالیست در طول دوران حرفه‌ای‌ش با تصمیمات بسیار زیادی مواجه است که علی‌رضا تا به‌امروز از آن‌ها سربلند بیرون آمده است: از انتخاب هدف بزرگ حرفه‌ای و تیم محل بازی بگیرید تا انتخاب مدیر برنامه و از پذیرش سختی‌های زندگی در غربت برای یک جوان کم‌سن و سال بگیرید تا به‌دام کارهای غیرحرفه‌ای افتادن. بالاخره هر فردی در طول زندگی‌اش جایی انتخاب درستی خواهد داشت؛ اما آن‌چه سخت است و دشوار، ادامه دادن به انتخاب‌‌های درست است که موفقیت‌های بزرگ را در پی دارد.
  5. داشتن مشاور‌ان حرفه‌ای: این یکی شاید در ابتدای مسیر حرفه‌ای بیش‌تر وابسته به شانس باشد؛ اما در دنیای اینترنتی امروز، پیدا نکردن مشاوری که در مورد راه و رسم موفقیت امروز از او راه‌نمایی گرفت، خیلی بهانه‌ی قابل قبولی نیست. علی‌رضا جهان‌بخش خوش‌بختانه از ابتدای مسیر مشاورانی باتجربه و موفق مثل آقای عابدینی و در ادامه‌ی راه آقای هاشمی مقدم را داشت. اما خود حرفه‌ای هم نمی‌تواند معجزه کند؛ مگر این‌که فرد ۴ عامل قبلی را هم درونی کرده باشد.

این را هم اضافه کنم که فکر می‌کنم تفکر حرفه‌ای در واقع مجموعه‌ای از ایده‌های ذهنی است که منجر به تحقق عوامل ۵ گانه‌ی بالا در زندگی افراد حرفه‌ای می‌شوند.

برای پسرک دوست‌داشتنی و خوش‌تیپ تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی و ادامه‌ی مسیرش در فوتبال باشگاهی آرزوی موفقیت دارم.

دوست داشتم!
۷

حرفه‌ای‌ها (۲۵): لیلی گلستان

ـ سیستم هنری امروز دنیا چطور است؟ در خارج از ایران جوان‌ها چطور جذب دنیای هنر می‌شوند و با هنر امرار معاش می‌کنند؟
گلستان: خیلی سخت است. این‌جا همه چیز آسان شده. شما یک قصه می‌نویسید و ناشری کتاب اول‌تان را چاپ می‌کند اما در خارج از کشور باید چند ادیتور کتاب شما را بخوانند و نظر بدهند و بعد می‌گویند مثلا پنج سال بعد چاپ می‌کنیم! این‌جا چون همه چیز آسان است؛ گالری و کتاب زیاد است. در هنر استمرار مهم است. استمرار در هر چیز برای من مهم است. در هر حرفه‌ای که هستید، باید آرام آرام جلو بروید. کسانی که هول می‌شوند، با سر به زمین می‌خورند. کار حرفه‌ای در هنر باید خیلی آرام پیش برود.

ـ پس در ایران فضا برای پیشرفت جوانان بهتر از خارج از کشور است؟
گلستان: بله؛ خیلی. البته این خوبی ضرر دارد، چون همه چیز خیلی آسان به دست می‌آید. شما یک کتاب چاپ می‌کنید و می‌گویید من نویسنده‌ام اما نیستید! کتاب مزخرف بوده، فروش نکرده. یا هرکسی که نمایشگاه برپا می‌کند، نقاش نیست. استمرار و غربال تاریخ است که مشخص می‌کند چه کسی هنرمند است. ظرفیت‌داشتن و سر‌به‌تو‌بودن و تواضع و کارکردن و کارکردن است که ما را آرام آرام جلو می‌برد. من در ۲۳سالگی ترجمه را شروع کرده‌‌ام و الان ۷۲ سال دارم؛ حدود ۵۰ سال است که کار می‌کنم اما هنوز بعد از این همه سال سهمم از کتاب ۱۵ درصد است و نمی‌توانم از طریق ترجمه زندگی کنم. بنابراین باید آرام باشم و هول نشوم، به ناشر بیچاره با این اوضاع نشر فشار نیاورم و آرام جلو بروم. به نظر من تواضع، عقل درست، ظرفیت‌داشتن و به استمرار فکرکردن خیلی مهم است. باید کوشا باشی و کارَت را بکنی و به حاشیه‌ها توجه نکنی. باید مسیر خودت را بروی و از غربال تاریخ رد شوی تا با نام نیک ماندگار شوی.

(از گفت‌وگوی روزنامه‌ی شرق با خانم لیلی گلستان؛ این‌جا)

دوست داشتم!
۱

زندگی منهای روزمرگی (۱۳)

ـ “همیشه می‌دانستم که، یک: می‌خواهم نویسنده شوم. و دو: اگر در انجام کاری مصر شوید، دیر یا زود به دستش خواهید آورد. این دقیقا ماهیت اصرار و پافشاری و مقدار معینی استعداد است. بدون استعداد از پس هیچ کاری برنخواهید آمد، اما بدون عزم راسخ قادر به انجام هیچ کاری نیستید. یک‌بار با سال بلو در این‌باره گفت‌وگو کردم. داشتیم به‌طور کلی راجع به نویسندگی و چاپ و موضوعات مرتبط صحبت می‌کردیم. او گفت که مقدار معینی استعداد لازمه کار است. تمام افراد بیرون از اینجا که استعداد ندارند، سخت تلاش می‌کنند و نتیجه‌ای نمی‌گیرند. باید نوعی از استعداد را داشته باشی، اما بعد از آن، شخصیت مهم است. گفتم «منظورت از شخصیت چیست؟» تبسمی کرد و هیچ‌وقت پاسخم را نداد. از آن به بعد بقیه عمرم برای یافتن اینکه منظور او در آن شب چه بود، گذشت. و به این رسیدم که شخصیت هم‌تراز عزم راسخ است. که اگر از تسلیم‌شدن پرهیز کنید، بازی تمام نمی‌شود. می‌دانید، در هرچه که در زندگی انجام دادم موفقیت بزرگی کسب کرده بودم، تا زمانی‌که تصمیم گرفتم یک نویسنده شوم. دانش‌آموز خوبی بودم، سرباز خوبی بودم. یک روز هم موفق به اتمام یک بخش با یک ضربه در گلف شدم. دقیقا مثل «بیلی فیلان» امتیاز ۲۹۹ را کسب کردم. روزنامه‌نگار بسیار خوبی بودم. هرچه که می‌خواستم در خبرنگاری انجام دهم، در رابطه با کارم، دقیقا سر جای خودش قرار می‌گرفت. بنابراین سردرنمی‌آوردم چرا در کار خبرنگاری موفق بودم و در رمان‌نویسی و داستان کوتاه نه؛ هُنری بس پیچیده است: پیچیده در فهم اینکه تلاش به بیرون‌تراویدن چه چیزی در خیال و زندگی خود دارید.

ـ “گمان می‌کنم جهان‌بینی‌ام از زمانی‌که کتاب نوشتم، تغییر کرد. این یک اکتشاف است. تنها چیزی که برای من بسیار جالب است هنگامی است که خود را غافل‌گیر می‌کنم. نوشتن چیزی وقتی که دقیقا بدانی چه چیزی دارد اتفاق می‌افتد بسیار ملالت‌آور است. به همین خاطر رمان از خبرنگاری برای من بسیار حائز اهمیت‌تر بود. تنها راهی بود که می‌توانستید نمایشنامه را طولانی‌تر، خنده‌دارتر یا حیرت‌آور کنید.”

(از مصاحبه با ویلیام جوزف کندی؛ نویسنده‌ی معاصر آمریکایی؛ این‌جا)

دوست داشتم!
۲

حرفه‌ای‌ها (۲۴): لوریس چکناواریان

حرف‌های خواندنی و احساس‌برانگیز پیرمرد زلال و دوست‌داشتنی موسیقی ایران، استاد لوریس چکناواریان در مصاحبه با روزنامه‌ی اعتماد را با هم بخوانیم:

ـ ما همیشه نمی‌توانیم شاد باشیم. این شادی با گریه کامل می‌شود. اتفاقا گریه چیز خوبی است و این حس در کنار دیگر احساساتی که داریم واقعا مهم است. به نظر من اگر گریه نکنیم واقعا می‌میریم. همیشه این را می‌گویم که نیمی از صورت باید بخندد و نیمه دیگرش گریه کند. گریه درست شبیه باران است و همان طور که باران باعث تمیزی طبیعت می‌شود گریه کردن هم روح و فکر ما را تمیز می‌کند…

ـ شادی یک احساس است و نشان می‌دهد که یک نفر واقعا همان احساس را در درونش دارد. این را نمی‌توان به عنوان یک نسخه تجویز کرد. نمی‌توان به همه گفت که همیشه شاد باشید. به‌هر حال خیلی از ما به خاطر مشکلات و مسائلی که داریم در غم زندگی می‌کنیم. حرف من در این است که اجازه بدهیم شادی هم وارد قلب ما شود. اینکه قرار باشد همیشه در غم زندگی کنیم به مرگ ما منجر خواهد شد. در این موضوع من طرفدار تعادل هستم.

ـ … زندگی باید از یکنواختی بیرون بیاید. زندگی مثل یک جنگ است و در این جنگ شما یا می‌بازید یا برنده می‌شوید. برای برنده شدن باید باخت. این نگاهی است که من نسبت به زندگی و فعالیت‌هایم دارم. بدترین موضوع این است که در این بین خودتان را جدی ‌بگیرید. در حالی که باید در کاری که انجام می‌دهید جدی باشید. این جدی گرفتن خودمان نوعی خودکشی است. اما به هر حال جدیت در کار، ملزومات خودش را هم به دنبال دارد. یکی از این ملزومات وقت گذاشتن برای کار و امتحان کردن و انجام دادن شیوه‌های مختلف بسته به شرایط کاری است. مهم این است که مأموریتی را که خداوند به ما محول کرده درست انجام دهیم. هیچ‌کسی اگر خداوند راهنمای او نباشد نمی‌تواند شاعر، نویسنده، موزیسین یا نقاش خوبی شود. ما از خودمان چیزی نداریم و وقتی به دیگر مخلوقات نگاه می‌کنیم تازه می‌فهمیم که هیچ‌چیزی نیستیم.

ـ زندگی هیچ قانونی ندارد و اینها که می‌بینیم قانون‌هایی است که ما برای خودمان گذاشته‌ایم. نمی‌توان این زندگی را با برنامه‌ریزی پیش برد. به نظر من باید زندگی کرد و در این بین هر چه پیش ‌آید خوش ‌آید. ما اینجا هستیم تا مأموریتی را که خداوند بر عهده ما گذاشته انجام دهیم و اگر خودمان آن را جدی بگیریم خداوند هم به ما کمک خواهد کرد تا در کارمان موفق شویم…

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۲۴): سلوک یک برنده

“فوتبال به من همه چیز داده؛ وقتی ۱۶ ساله بودم به عنوان یک جوان روستایی، به مادرید آمدم تا رؤیای فوتبالیست شدنم را محقق کنم و الان با ۶۱ سال سن می‌توانم بگویم که همه‌ی آرزوهایم برآورده شده. به‌علاوه باید به خوش‌شانسی‌ام هم اشاره کنم که مرا در دو تیم بزرگ مثل رئال مادرید و فدراسیون فوتبال اسپانیا یاری کرد.”

“جام‌های بزرگی که فتح کرده‌ام همیشه خیلی مهم بوده‌اند؛ ولی از نظر من جذاب‌ترین دوره‌ی سنی‌ام، همان ۱۶ سالگی‌ام بود که در تیم پایه‌ای رئال مادرید سپری شد. می‌توانم بگویم که روزهای فوق‌العاده و فراموش‌نشدنی بود. ما گروهی بودیم که بدون درنظر داشتن پول و یا شهرت بازی می‌کردیم. ما فقط دوست داشتیم تا انسان‌ها و بازیکنان بزرگی باشیم.”

“اساتید فوتبال و اساتید زندگی به من یاد دادند که بیشتر از همه احترام است که مسیر موفقیت است. آن‌ها با ما نه‌تنها مثل یک فرد عادی و بلند پایه، بلکه مثل یک اشراف‌زاده برخورد می‌کردند: این‌که به تو احترام می‌گذارند، مهم‌ترین نکته‌ی موجود است. در شهرک ورزشی، کارگری به نام آنتونیو مسکیتا بود که همه او را مسکی صدا می کردند و همه به او لطف و محبت ویژه‌ای داشتند و به او توجه می‌کردند. مهم‌ترین نکته برای یک سرمربی و کلید همه مسائل در این است که بتوانی کاری کنی که بازیکنان‌ت به این باور برسند که این آن‌ها هستند که فرمان می‌دهند  ولی در نهایت این مربی است که تصمیمات مهم را می‌گیرد و همه از او پیروی می‌کنند.” (ویسنته دل‌بوسکه؛ این‌جا)

پایان تلخ یورو ۲۰۱۶ برای اسپانیا، نقطه‌ی پایانی بر مسیر پرافتخار یک مربی بزرگ بود: ویسنته دل‌بوسکه، مربی که همیشه در سایه‌ی ستاره‌های درخشان تیم‌ش قرار داشت؛ اما هیچ کس نمی‌تواند انکار کند با فتح یک یورو و یک جام جهانی و دو لیگ قهرمانان اروپا، یکی از بزرگ‌ترین و پرافتخارترین مربیان تاریخ است. چیزی که بیش‌ از هر چیزی در مورد دل‌بوسکه آن را تحسین می‌کردم، فروتنی همیشگی و ادبیات محترمانه و دوست‌داشتنی او در هر شرایطی ـ چه پیروزی و چه شکست ـ بود. این حرف‌های استاد اگر چه چند سال پیش از این بیان شده؛ اما می‌تواند خلاصه‌ای باشد از اندیشه، تفکر و رفتار ـ و یا به‌عبارت به‌تر، سلوک ـ یک مربی و یک برنده‌ی بزرگ.  به کلیدواژه‌های پررنگ شده و جمله‌ی آخر دقت کنید. آرزو می‌کنم که ما هم یاد بگیریم که گفتار و رفتار ما دو عامل مهم هموارکننده‌ در طی مسیر طولانی موفقیت هستند.

به‌احترام ویسنته دل‌بوسکه دوست‌داشتنی کلاه از سر برمی‌دارم. 🙂

دوست داشتم!
۳

حرفه‌ای‌ها (۲۲): اصغر فرهادی

اصغر فرهادی آن قدر شناخته شده است که لازم نباشد درباره‌ی او توضیحی بدهیم. او این هفته یک افتخار دیگر برای سینمای ایران کسب کرد و برنده‌ی نخل طلایی به‌ترین فیلم‌نامه‌ی جشنواره‌ی فیلم کن شد. حرف‌های اصغر فرهادی در کارگاه فیلم‌سازی‌ش در جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر امسل، چند هفته از برنده شدن در کن، جذاب و تأمل‌برانگیز هستند و نشان می‌دهند که چرا موفقیت‌های فرهادی اتفاقی نیست:

ـ ساخت یک ایده بستگی به عمق آن در ذهن شما دارد. ایده‌ای را که سال‌ها در ذهن شما وجود دارد و هیچگاه فراموش نمی‌کنید، باید ساخت. من برای «درباره الی» ایده‌ای نداشتم بلکه تنها عکسی داشتم از فردی که در غروب کنار دریا ایستاده است و انگار کسی از نزدیکانش در دریا غرق شده و او منتظر است. این عکس از ۲۲ سالگی همراه من بود و در ۳۵ یا ۳۶ سالگی توانستم آن را بسازم. این عکس آن‌قدر در ذهنم ماند که فکر کردم چیزی دارد که باید آن را بسازم. بنابراین بعد از این‌که سال‌ها ایده‌ای در ذهن شما باقی ماند و فکر کردید شما را رها نمی‌کند، باید شروع کنید و ایده‌ی خود را گسترش دهید.

ـ اگر بهترین جوایز دنیا را هم به شما بدهند فیلمی را که دوست نداشتید، نسازید. ما عمر کوتاهی داریم و باید مشخص کرد که چه نوع فیلم‌سازی می‌خواهید باشید. این‌که از فیلم ساختن لذت می‌برید یا از فیلم‌ساز بودن. درصورتی‌که از فیلم‌ساز بودن لذت ببرید این اتفاق زمانی خواهد بود که فیلم روی پرده برود و جایزه بگیرید و دیگران از آن تعریف کنند.

ـ من از فیلم ساختن لذت می‌برم و سر صحنه همه کارهایی را که انجام می‌دهم، دوست دارم. این سخن به معنای خوشحال بودن نیست و اگر کسی چهره مرا سر صحنه ببیند برعکس هم فکر می‌کند. وقتی هم فیلم «جدایی نادر از سیمین» تمام شد آخرین جمله‌ای که به گروه گفتم این بود که اگر هم این فیلم همین جا متوقف شود ما به اندازه کافی لذت بردیم.

ـ ۹۵ درصد فیلم از ناخودآگاه شما ناشی می‌شود پس توصیه می‌کنم نقدهای آثارتان را نخوانید زیرا باعث می‌شوند خود را بشناسید و دیگر چیزی برای کشف در خودتان باقی نخواهد ماند تا با کمک آن آثارتان را خلق کنید.

دوست داشتم!
۳

حرفه‌ای‌ها (۲۱): پی‌یر لومتر

پیر لومتر نویسنده‌ی فرانسوی و برنده‌ی جایزه‌ی گنگور ۲۰۱۳ برای به‌ترین رمان است. در مصاحبه‌ی جذاب او منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان ـ نکات بسیار جالبی در مورد تفکر و رویکرد یک حرفه‌ای واقعی مطرح شده که آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

ـ اگر به خوانندگان فکر نکنم نخواهم توانست سوال «آیا رمانم خوب است یا نه؟» را از خودم بپرسم. وانگهی، من برای خواننده داستان می‌سازم و آن را به او می‌فروشم. بنابراین «باید» آن را بپسندد. اما پرسش واقعی این نیست که بدانیم آیا خواننده از اثر خوشش آمده یا نه، بلکه این است که «آیا من توانسته‌ام احساساتی را در خواننده برانگیزم که می‌خواسته‌ام برانگیزانم؟ آیا خواننده من گریه کرده آن‌زمانی‌که من خواسته‌ام گریه کند؟» بنابراین، من به نوعی مجبور خواهم بود به خوانندگانم فکر کنم. وظیفه ادبیات، فهماندن مردم از طریق عواطف و احساسات است. هر کس شغلی دارد و شغل من نیز «تولید احساس» است.

ـ رمان‌نویس باید اعتماد زیادی به نوشتن داشته باشد؛ درعین‌حال باید حذر کردن نیز بداند. اگر شما داستان خود را بیش از حد بتن‌ریزی کنید، آنگاه نخواهید توانست به آنچه ممکن است در حین نوشتن پیش بیاید اطمینان کنید. برای مثال، احتمال دارد شخصیت شما به‌طور ناگهانی کار بزرگی انجام دهد که همه‌چیز را تغییر دهد و شما آن را فوق‌العاده ببینید. همچنین اگر شما در مرحله آماده‌سازی اصلاحات بسیاری انجام دهید، آنگاه جای زیادی برای «خیال» باقی نمی‌ماند. در نوشتن امکان وقوع اتفاقات زیادی وجود دارد، اما باید در نوشتن مراقب نیز بود و نباید تصور کرد که نوشتن همه مشکلات را حل‌وفصل خواهد کرد. من شخصا، تا زمانی‌ که طرح کلی و پایان را ندانم شروع به نوشتن نمی‌کنم. در این هنگام است که می‌دانم نوشتن می‌تواند خلأ باقیمانده را پر کند و دقیقا می‌دانم به کجا می‌روم.

ـ من به هیچ‌وجه مغرور نیستم، اما همان‌طور که می‌دانید، در زندگی نباید خود را دست‌کم گرفت. کارهایی هستند که به خوبی از عهده انجام‌شان برمی‌آییم و در مقابل کارهایی نیز هستند که کم‌تر در آن‌ها موفقیم. در مورد کارهایی که می‌توانیم انجامشان دهیم باید بتوانیم بگوییم: «من به خوبی از عهده انجام این کار برمی‌آیم.» ممکن است دیگران آن را بهتر از من انجام دهند و من بهترین نباشم، اما با تخصصی که من دارم، این کاری است که می‌توانم به بهترین وجه انجامش دهم.

دوست داشتم!
۳

حرفه‌ای‌ها (۲۰): لوریس چکناواریان

“لوریس چکناواریان” بزرگی از خیل هنرمندان دوست‌داشتنی ایران است که نام‌ش بیش از هر چیزی مهربانی و عشق و انسانیت را به ذهن انسان متبادر می‌کند و شنیدن حتی جملاتی کوتاه از زبان این استاد بزرگ موسیقی حتما شنیدنی است. حرف‌های استاد را که چندی قبل در مراسم تولد ۷۸ سالگی‌شان بیان کرده‌اند، به‌نقل از این‌جا با هم می‌خوانیم:

ـ هر سال کوچک‌تر می‌شوم. من انگور دیوانه‌ای هستم که هنوز شراب نشده؛ آدم در دیوانگی است که پیشرفت می‌کند. اگر دیوانه نباشی، نمی‌توانی در این دنیا زندگی کنی. خوشحالم که یکی از این دیوانه‌ها هستم.

ـ اگر در اقیانوس شنا کنم، خفه می‌شوم، اما من اکنون در اقیانوس مهر شنا می‌کنم و در کنار شما هستم. آدم هیچ‌وقت در اقیانوس عشق خفه نمی‌شود.

ـ خودم را جدی نمی‌گیرم. کار من باید در دنیا باقی بماند و این آثارم است که باید جدی باشند … من را جدی نگیرید، کارم را جدی بگیرید؛ چون کارم است که پس از من همیشه زنده است.

عمر و مِهر استاد، طولانی باد!

(منبع عکس: پرتره‌ی استاد چکناواریان در خانه‌ی هنرمندان)

دوست داشتم!
۵

هفت اصل رفتاری غیرحرفه‌ای‌ها

همواره وقتی از “حرفه‌ای‌ها” سخن به‌میان می‌آید روی اصول رفتاری آن‌ها تأکید می‌شود و فرض این است که رعایت نکردن آن‌ها باعث غیرحرفه‌ای بودن می‌شود. اما شاید بد نباشد برخی از مهم‌ترین اصول رفتاری غیرحرفه‌ای‌ها را نیز بدون تعارف بررسی کنیم:

۱- تنبلی و بی‌نظمی: افراد غیرحرفه‌ای به قول و قرارشان متعهد نیستند. خیلی وقت‌ها علت بدقولی‌ها و تأخیرهای غیرحرفه‌ای‌ها بی‌نظمی و تنبلی آن‌ها است؛ نه حجم بالای کار یا عوامل پیش‌بینی نشده. بدتر این‌که غیرحرفه‌ای‌ها تلاش می‌کنند تا تنبلی و بی‌نظمی خودشان را با سخنرانی کردن درباره‌ی مضرات آن‌ها پنهان‌ کنند!

۲- تکبر: غیرحرفه‌ای‌ها همیشه خود را بالاتر از دیگران می‌دانند، آن‌ها را تحقیر می‌کنند و تلاش می‌کنند تا با تمامیت‌خواهی نظر خودشان را به دیگران تحمیل کنند.

۳- خوش‌بینی بیش از حد: یک حرفه‌ای به همه‌ی احتمالات فکر می‌کند و خود را برای آن‌ها آماده می‌سازد. اما غیرحرفه‌ای‌ها تنها بهترین داستانی که ممکن است اتفاق بیافتد را می‌بینند و بعد، در دنیای واقعی غافل‌گیر می‌شوند.

۴- مسئولیت‌پذیر نبودن: فرد حرفه‌ای چه کارها خوب پیش بروند و چه نه، مسئولیت آن‌ها را برعهده می‌‌گیرد. اما یک غیرحرفه‌ای همیشه به‌دنبال پیدا کردن راهی برای فرار از پذیرش مسئولیت‌های خود است.

۵- شفاف نبودن و پنهان‌کاری: یک فرد حرفه‌ای می‌داند چه چیزی را چه زمانی باید برای چه کسی فاش کند و چه چیزی را نه. غیرحرفه‌ای‌ها در این زمینه به افراط و تفریط می‌افتند.

۶- افراط در قول دادن: افراد غیرحرفه‌ای بلد نیستند “نه” بگویند وبیش از توانایی و زمان خود به دیگران قول می‌دهند. نتیجه؟ ناتوانی در عمل سر وقت به قول‌ و قرارهای‌شان یا کاهش کیفیت کاری که انجام می‌دهند.

۷- دروغ‌گویی، تقلب و شکستن اصول اخلاق حرفه‌ای: یک فرد حرفه‌ای می‌داند تصویر بلندمدتی که از خود در ذهن دیگران می‌سازد اهمیت دارد و نه منافع کوتاه‌مدت و لحظه‌ای. بنابراین به‌هیچ عنوان شکستن اصول اخلاقی را جایز نمی‌دانند.

منبع

پ.ن. این مطلب پیش از این در خبرنامه‌ی ایمیلی کار حرفه‌ای راه‌کاو منتشر شده است. برای ثبت‌نام و دریافت مطالب این خبرنامه به سایت راه‌کاو مراجعه فرمایید. متشکرم. 🙂

دوست داشتم!
۶

حرفه‌ای‌ها (۱۹): علی‌رضا خمسه

علی‌رضا خمسه از آن دست بازی‌گرانی است که از او خاطرات شیرینی به‌خاطر داریم. از “هشیار و بیدار” تا “پایتخت” بر ما هم همانند این کمدین مونقره‌ای این روزها هم عمری گذشته است … حرف‌های علی‌رضا خمسه در مصاحبه با روزنامه‌ی “بهار” بسیار خواندنی‌ هستند:

ـ چطور این روحیه کودکانه و شادمانی را در خودتان زنده نگه داشته‌اید؟ آیا راهکار خاصی وجود دارد؟
زنده نگه داشتن این حس نیاز به یک جهان‌بینی و نگرش دارد و آن چیزی جز امید به تغییر و اصلاح، امید به حاکمیت خیر و خیرخواهی و امید به آینده نیست. 

ـ کدام عامل باعث شد تا بتوانید دنیای کودک و نوجوانان را درک کنید؟ حرفه بازیگری‌تان به شما کمک کرد یا تحصیلات‌تان در زمینه روانشناسی؟
این مسئله به شناخت بازمی‌گردد. شما می‌توانید یک پزشک باشید، اما از جهان کودکان شناخت درستی داشته باشید و اگر یک رفتگر یا آهنگر هم باشید، همین شناخت را داشته باشید. درعین‌حال می‌توانید یک روانشناس یا بازیگر باشید، اما شناختی از دنیای کودکان نداشته باشید. از طرفی این درک از امید به آینده و سازندگی شکل می‌گیرد و کسانی که به ساختن روزهای بهتر رسیده‌اند به‌این شناخت رسیده‌اند. این شناخت یعنی درک ضرورت آینده. 

ـ چطور در اجرای نقش‌های‌تان خلاقانه و ایده‌پردازانه عمل می‌کنید و به آن‌ها بعد می‌دهید؟
ارائه ایده متناسب با هر نقش یعنی حضور شش دانگ داشتن سر کار. وقتی شما سر کار حضور تام و تمام دارید، جسم و روح و خلاقیت‌تان هم دراختیارکار قرار می‌گیرد. خیلی از همکارهای ما فقط چند دانگ از حضورشان را با خود سر کار می‌آورند. نسل جدید به‌دلیل غیبت آموزش این‌گونه عمل می‌کنند و متاسفانه انضباط در کار به نسل بعد منتقل نشده است. آن چیزی که ما قدیمی‌ترها به‌عنوان یک اصل در تئاتر آموختیم. 

ـ خود شما کدام نقش‌تان را بیشتر دوست دارید و در ذهن‌تان باقی مانده است؟
من خیلی در گذشته یا آینده سیر نمی‌کنم. من مثل بچه‌ها درحال به سر می‌برم و بر این اساس، آن کاری را که درحال‌حاضر انجام می‌دهم بیشتر دوست دارم. 

دوست داشتم!
۳
خروج از نسخه موبایل