حرفه‌ای‌ها (۲۴): لوریس چکناواریان

حرف‌های خواندنی و احساس‌برانگیز پیرمرد زلال و دوست‌داشتنی موسیقی ایران، استاد لوریس چکناواریان در مصاحبه با روزنامه‌ی اعتماد را با هم بخوانیم:

ـ ما همیشه نمی‌توانیم شاد باشیم. این شادی با گریه کامل می‌شود. اتفاقا گریه چیز خوبی است و این حس در کنار دیگر احساساتی که داریم واقعا مهم است. به نظر من اگر گریه نکنیم واقعا می‌میریم. همیشه این را می‌گویم که نیمی از صورت باید بخندد و نیمه دیگرش گریه کند. گریه درست شبیه باران است و همان طور که باران باعث تمیزی طبیعت می‌شود گریه کردن هم روح و فکر ما را تمیز می‌کند…

ـ شادی یک احساس است و نشان می‌دهد که یک نفر واقعا همان احساس را در درونش دارد. این را نمی‌توان به عنوان یک نسخه تجویز کرد. نمی‌توان به همه گفت که همیشه شاد باشید. به‌هر حال خیلی از ما به خاطر مشکلات و مسائلی که داریم در غم زندگی می‌کنیم. حرف من در این است که اجازه بدهیم شادی هم وارد قلب ما شود. اینکه قرار باشد همیشه در غم زندگی کنیم به مرگ ما منجر خواهد شد. در این موضوع من طرفدار تعادل هستم.

ـ … زندگی باید از یکنواختی بیرون بیاید. زندگی مثل یک جنگ است و در این جنگ شما یا می‌بازید یا برنده می‌شوید. برای برنده شدن باید باخت. این نگاهی است که من نسبت به زندگی و فعالیت‌هایم دارم. بدترین موضوع این است که در این بین خودتان را جدی ‌بگیرید. در حالی که باید در کاری که انجام می‌دهید جدی باشید. این جدی گرفتن خودمان نوعی خودکشی است. اما به هر حال جدیت در کار، ملزومات خودش را هم به دنبال دارد. یکی از این ملزومات وقت گذاشتن برای کار و امتحان کردن و انجام دادن شیوه‌های مختلف بسته به شرایط کاری است. مهم این است که مأموریتی را که خداوند به ما محول کرده درست انجام دهیم. هیچ‌کسی اگر خداوند راهنمای او نباشد نمی‌تواند شاعر، نویسنده، موزیسین یا نقاش خوبی شود. ما از خودمان چیزی نداریم و وقتی به دیگر مخلوقات نگاه می‌کنیم تازه می‌فهمیم که هیچ‌چیزی نیستیم.

ـ زندگی هیچ قانونی ندارد و اینها که می‌بینیم قانون‌هایی است که ما برای خودمان گذاشته‌ایم. نمی‌توان این زندگی را با برنامه‌ریزی پیش برد. به نظر من باید زندگی کرد و در این بین هر چه پیش ‌آید خوش ‌آید. ما اینجا هستیم تا مأموریتی را که خداوند بر عهده ما گذاشته انجام دهیم و اگر خودمان آن را جدی بگیریم خداوند هم به ما کمک خواهد کرد تا در کارمان موفق شویم…

دوست داشتم!
۴

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل