درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۹۱): درس‌هایی از فوتبالِ کرونازده برای کسب‌وکار

در تمامی سال‌هایی که هوادار فوتبال بوده‌ام، فاصله‌ی عذاب‌آور دو ماهه بین دو فصل فوتبال، از سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام بوده است. روزهایی بدون هیجان فوتبال، بدون انتظار رسیدن روز مسابقه، بدون لذت ناب و بی‌مانند ۹۰ دقیقه تماشای خود فوتبال. و حالا در روزگار کرونا، ۲ ماه است که فوتبال نداریم؛ آن هم در زمانی که هر سال هیجان‌انگیزترین و زیباترین مقطع فصل بود. و بدتر این‌که نمی‌دانیم فوتبال عزیزمان کِی قرار است بازگردد!

وضعیت این روزهای فوتبال به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین زیربخش‌های صنعت سرگرمی، نکات عجیبی را به ما نشان می‌دهد که درس‌هایی را برای روزگار پسا کرونا نه‌فقط برای سازمان‌ها و کسب‌وکارها بلکه حتی تک‌تک ما خواهند داشت. در ادامه به ۳ چالشی اشاره می‌کنم که فوتبال این روزها با آن مواجه است و کوتاه می‌گویم چه درسی از این چالش‌ها می‌توان گرفت:

۱- وقوع شرایط اضطراری، غیرممکن نیست، پس باید توان تصمیم‌گیریِ سریع در ابهام را بالا برد: البته برای ما ایرانی‌ها این موضوع تبدیل به یکی از موضوعات طبیعی زندگی شده؛ ولی شاید هیچ کسی در دنیا فکر نمی‌کرد که بند «فورس ماژور» قراردادها روزی واقعا به‌جریان بیافتد! فوتبال دو ماه است متوقف شده و با چالش‌های مختلف مالی و اقتصادی، حقوقی و قانونی و حتی زمان‌بندی مواجه است. باشگاه‌های شاید یکی از به‌ترین مثال‌های زندگی در لحظه باشند؛ مخصوصا در سال‌های اخیر که پول قابل توجهی از طریق حقوق پخش تلویزیونی به فوتبال تزریق شد. باشگاه‌ها دغدغه‌ی پول نداشتند پس همواره روی امروزشان تمرکز می‌کردند. کرونا نشان داد که عصر استراتژی، اگر چه هنوز سرنیامده ولی ماهیت استراتژی بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ، پویا (دینامیک) شده و در نتیجه برای پاسخ‌گویی سریعِ استراتژیک به چالش‌های پیش‌آمده توسط شرایط اضطراری، نیاز به داشتن «توان تصمیم‌گیری چابک و متناسب با شرایط» داریم. در واقع شاید بیش از هر زمان دیگری ـ حداقل در دوران بعد از جنگ جهانی دوم ـ نقش ره‌بران قدرت‌مند در سازمان‌ها از فرایندها و الگوهای استراتژیکی پراهمیت‌تر شده باشد. چقدر «توان تصمیم‌گیری سریع و در ابهام» را داریم؟ این دقیقا همان چیزی است که نداشتن‌ش «صنعت فوتبال» را فلج کرده است.

۲- مدیریت هزینه‌ها همیشه مهم است، حتی وقتی سطح درآمدها و سود، مناسب است: بحران کرونا نشان داد که بسیاری از باشگاه‌های بزرگِ اروپا چقدر گرانْ اداره می‌شوند! به‌ترین مثال‌ش هم باشگاه بارسلونا که مدیریت آن در سال‌های اخیر، به پردرآمدترین باشگاه جهان بودن مفتخر بود و می‌خواست اولین تیم با درآمد میلیارد دلاری باشد (و با همین رویکردِ صرفا تجاری، روحِ فوتبال را در بارسا کشت!) طبیعتا در زمانی که درآمدها سر جای خودشان هستند، این گرانْ اداره شدن به چشم نمی‌آید و وقتی با بحرانی مثل کرونا مواجه می‌شویم که درآمدها را به پایین‌ترین سطح ممکن می‌رساند، آن‌وقت است که تازه این مشکل، خود را به‌خوبی نمایان می‌کند. حدس می‌زنم در دنیای پسا کرونا، دوباره مثل دهه‌های ابتدایی بعد از جنگ جهانی دوم، روش‌ها و ابزارهای مدیریت و کاهش هزینه‌ و افزایش بهره‌وری، دوباره بسیار پرطرفدار خواهند شد. به‌عبارت به‌تر، علم بهینه‌سازی که در دوران جنگ جهانی دوم ابداع شد و بسیاری از ما آن را با نام «تحقیق در عملیات» می‌شناسیم، احتمالا بازگشت شکوه‌مندانه‌ای به دنیا مدیریت و کسب‌وکار خواهد داشت.

۳- تنوع درآمدی خوب است؛ اما این‌که توزیع درآمدها بین منابع درآمدی مختلف چگونه است حتی از تنوع درآمدی هم مهم‌‌تر است: مهم‌ترین مشکلِ فوتبال در این روزها توقف، عدم دسترسی به درآمد حقوق پخش تلویزیونی است؛ یعنی همان بلای خانمان‌سوزی که در سال‌های اخیر، به جان فوتبالِ زیبای ما افتاده و آن را تا سطح یک فیلمِ سینمایی که صرفا برای فروش ساخته می‌شود، پایین آورده است. جالب است که وضعیت در لیگ‌هایی که حقوق پخش تلویزیونی، درصد کم‌تری از درآمدهای کلی باشگاه است، نسبتا به‌تر از سایر لیگ‌ها است (مثال: بوندس‌لیگای آلمان) در مقابل لیگ‌هایی که وابستگی زیادی به حقوق پخش تلویزیونی دارند (مانند: سری آ ایتالیا). بنابراین در دنیای پسا کرونا، قاعدتا مدیران باشگاه‌ها ـ و همه‌ی کسب‌وکارها ـ باید بخشی از توان خود را روی تنوع‌بخشی بیش‌تر به منابع درآمدی موجود و متعادل‌سازی نسبت آن‌ها در سبد درآمدی کسب‌وکار متمرکز کنند و از آن مهم‌تر، روی نوآوری برای خلق منابع درآمدی جدید، وقت و انرژی بگذارند (به‌عنوان مثال، شاید در دوران پسا کرونا شاهد اقبال بیش‌تر باشگاه‌ها به تیم‌های بازی‌های ورزشی الکترونیکی باشیم.)

شیوع کرونا از آن اتفاقات عجیبی است که شاید هر یک از ما در دوران زندگی‌مان تنها یک بار با آن‌ها مواجه شویم. این روزها شاید ما انسان‌های عادی ـ و نه بندگان زر و زور ـ بیش از هر زمان دیگری به محدودیت‌های توانِ بشرِ مغرورِ مدعیِ فتح و مسکونی‌سازی سایر سیارات جهان هستی پی برده باشیم. بنابراین انتظار بسیاری از متفکران این است که در کنار تحولات عمیقِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، دنیای پسا کرونا دنیایی انسانی‌تر از دنیای تلخِ این سال‌های اخیر باشد. در مسیرِ رسیدن به آن دنیای انسانی‌تر، فوتبال ـ این پرطرفدارترین ورزش دنیا ـ می‌تواند و باید تأثیرگذار باشد. منتظر بازگشت‌ش می‌مانیم!

پ.ن. اگر علاقه‌مند تخصصی‌تر فوتبال هستید، چندی پیش در گفتگو با پادکست «فوتیمو» در مورد تأثیرات اقتصادی کرونا با فوتبال صحبت کرده‌ام که می‌توانید از این‌جا گوش بدهید.

دوست داشتم!
۰

یادداشت هفته (۵): تجاری‌سازی با طراحی و اجرای برنامه‌ی کسب‌وکار

در دنیای امروز، بنگاه‌ها در عمل با ارائه‌ی نوآوری‌ها و محصولات جدید به بازار در جهت حفظ موقعیت رقابتی خود در بازار داخلی و بین‌المللی گام برمی‌دارند. از سوی دیگر، بنگاه با توسعه‌ی سازماندهی و بهبود فرایندهای تولیدی و عملیاتی خود به دنبال کارایی بیش‌تر، کاهش هزینه‌ها و ارایه‌ی خدمات پس از فروش به مشتریان خود است. اما نوآوری علاوه بر جنبه‌ی طراحی و تولید محصول، جنبه‌ی بسیار مهم دیگری نیز دارد: تجاری‌سازی.

هدف هر نوآوری عرضه‌ی محصولی به بازار است که مشتری داشته باشد که حاضر به خرید آن باشد. بنابراین در پی فرایند نوآوری که به محصول ختم می‌شود، باید فرایند دیگری هم وجود داشته باشد که محصول را در اختیار مشتری نهایی بگذارد. این فرایند همان فرایند “تجاری‌سازی” است که از تهیه‌ی برنامه‌ی کسب‌وکار آغاز می‌شود.

در واقع مهم‌ترین اقدام هر بنگاه تجاری برای تجاری‌سازی محصول نوآوری و تأمین مالی آن داشتن “برنامه‌ی کسب‌و‌کار” (بیزینس‌پلن) برای بنگاه است. تهیه برنامه کسب‌و‌کار می‌تواند علامتی مثبت برای جذب سرمایه‌گذاران جدید برای بنگاه محسوب شود.

داشتن برنامه‌ی کسب‌و‌کار یک ابزار مهم و حیاتی برای بازاریابی محصول جدید و نوآور محور است. این برنامه باید از نظر بصری و ظاهری نیز برای مشتریان (و به‌طور خاص سرمایه‌گذاران) جذاب باشد. هم‌چنین این برنامه باید شفاف و با ادبیات قابل فهم نوشته شده باشد. نوشتن برنامه‌ی کسب‌و‌کار باید دو هدف عمده را برای بنگاه تأمین نماید:

  1. هدف درونی: در این‌جا تیم مدیریتی بنگاه مجموعه‌ای از اهداف را برای کسب‌و‌کار بنگاه در نظر می‌گیرند. این اهداف در برگیرنده‌ی چگونگی توسعه‌ی کسب‌و‌کار بنگاه، چگونگی تبدیل فناوری‌ها و نوآوری‌ها به محصول قابل عرضه به بازار و انجام کار تیمی و گروهی در بنگاه است. برای تهیه‌ی یک برنامه‌ی کسب‌و‌کار خوب و مفید برای بنگاه، تیم مدیریتی باید هدف مشخصی برای فعالیت های بنگاه ترسیم نماید. هم‌چنین مدل کسب‌و‌کار و جهت‌گیری‌های استراتژیک بنگاه و برنامه‌ی معرفی محصول جدید به بازار را برای بنگاه در نظر بگیرد.
  2. هدف بیرونی: برنامه‌ی کسب‌و‌کار بنگاه می‌تواند به‌عنوان یک ابزار بازاریابی برای بنگاه عمل نماید. از این رو برای یک برنامه‌ی کسب‌و‌کار خوب حیاتی است که به جوهره و ماهیت نوآوری و کسب‌و‌کار جدید تاکید نماید. این مسئله موجب تمایز با دیگر رقبا در بازار می‌شود و موقعیت ممتازتری برای بنگاه در جهت جذب سرمایه گذار فراهم می‌نماید.

اما برنامه‌ی کسب‌وکار در هر حال یک برنامه است! اجرای این برنامه در عمل است که اهمیت پیدا می‌کند. منظور از پیاده‌سازی برنامه‌ی کسب‌وکار، واقعی‌سازی نتایج تعیین شده در برنامه‌ی کسب‌وکار در هر دو سطح بنگاهی و کسب‌وکاری است. اگر بنگاهی شایستگی‌ها، مزیت‌های نسبی و رقابتی و سبد کسب‌وکارهای طرح‌ریزی شده‌ی خود را در عمل ایجاد کند، برنامه‌ی کسب‌وکار‌ش را پیاده‌سازی نموده است. به‌همین شکل اگر یک واحد کسب‌وکار توانسته باشد پیشنهاد ارزشی مورد انتظار خود را از طریق مزیت‌های رقابتی‌اش به مشتری مورد نظر بفروشد، برنامه‌ی کسب‌وکار خود را پیاده‌سازی کرده است. البته لازم است به نکته‌ی مهمی توجه کنیم: همیشه بین دنیای ایده‌آل‌ و دنیای واقعی فاصله‌ای وجود دارد که به‌دلیل پیش‌فرض‌های نادرست در برنامه‌ریزی، تغییرات سریع دنیای واقعی، رخ‌دادهای پیش‌بینی نشده و … ایجاد می‌شوند. بنابراین بنگاه همواره در مسیر “پیاده‌سازی کامل برنامه‌ی کسب‌وکار خود” قرار دارد. بنابراین می‌توان گفت پیاده‌سازی برنامه‌ی کسب‌وکار به‌معنی “کم کردن همیشگی فاصله‌ی میان دنیای رؤیایی برنامه‌ی کسب‌وکار با وضعیت واقعی کسب‌وکار در دنیا است.”

اجرای برنامه‌ی کسب‌وکار عبارت است از: فرایند ایجاد زیرساخت‌ها و ابزارهای لازم برای دست‌یابی به “پیاده‌سازی کامل برنامه‌ی کسب‌وکار” و موفقیت تجاری! این تعریف هم خیلی پیچیده نیست: بسیار شنیده‌ایم که به‌ترین برنامه‌ی کسب‌وکار بدون اجرای درست منجر به موفقیت نخواهد شد. اجرا به‌معنی کارهایی نظیر: تدوین اقدامات و برنامه‌های اجرایی و زمان‌بندی آن‌ها، تعیین ساختارهای اجرایی، سیستم‌های سازمانی، نظام پاداش و عملکرد و دیگر ابزارها و زیرساخت‌های مورد نیاز یک سازمان استاندارد و سالم هستند. به‌همین شکل “تعالی در اجرا” معنادار می‌شود: سازمانی موفق‌تر است که بتواند به به‌ترین شکل برنامه‌ی کسب‌وکار خود را اجرا کند. البته نباید فراموش کرد که یک برنامه‌ی کسب‌وکار ضعیف حتی با به‌ترین اجرا هم نمی‌تواند به‌خوبی پیاده‌سازی شود!

بدین ترتیب با طی کردن این فرایند مفهومی کلان، بنگاه تجاری می‌تواند محصولات نوآورانه‌ای را طراحی و آن‌ها را به‌خوبی تجاری‌سازی کند. البته نباید فراموش کرد که این فرایند کلی باید برای هر سازمانی به‌صورت خاص سفارشی‌سازی شود؛ چرا که در طراحی فرایند طراحی و تجاری‌سازی محصولات نوآورانه‌ دو عامل مهم تأثیرگذارند: صنعت محل فعالیت بنگاه و ویژگی‌های خاص و نیازمندی‌های خود بنگاه.

در دنیای استارت‌آپ‌ها با «برنامه‌ی کسب‌وکار» مخالفت می‌شود و آن را دشمن نوآوری و تفکر استارت‌آپی که «مبتنی بر خلق سریع محصول، آزمون آن در بازار واقعی و اصلاح یا چرخش» است می‌دانند. شخصا این دو را با هم در تناقض نمی‌بینم. در این‌باره در آینده خواهم نوشت.

دوست داشتم!
۳

روشی ساده برای کشف حوزه‌های جذاب کسب‌وکار در ایران

این روزها یکی از موضوعات داغ کشور، نام‌گذاری امسال توسط رهبر معظم انقلاب به‌نام «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» و چگونگی تحقق این هدف متعالی است. اگر به سند سیاست‌های اقتصاد مقاومتی که در بهمن ماه ۱۳۹۲ توسط رهبر انقلاب ابلاغ شد نگاهی بیندازیم می‌بینیم که یکی از مهم‌ترین کلیدواژه‌های آن ـ که از همان بند اول سیاست‌ها بر آن تأکید ویژه صورت گرفته ـ واژه «کارآفرینی» است. خوشبختانه این روزها در فضای عمومی جامعه این کلیدواژه یک مفهوم آشنا است و چه در سپهر رسانه‌ای کشور و چه در میان عامه مردم ـ بویژه در میان جوانان ـ همه‌جا سخن از کارآفرینی و ایده‌های جذاب برای راه‌اندازی کسب‌وکارهای موفق است. در عین حال با گذر از تحریم‌های ناجوانمردانه سال‌های اخیر، اقتصاد ایران بعد از چندین سال رکود و رشد آهسته اقتصادی، خود را برای خیزشی بزرگ آماده می‌کند. دولت تدبیر و امید نیز در حال تلاش برای آماده کردن بستر اقتصادی کشور برای راه‌اندازی و توسعه آسان‌تر کسب‌وکار در این فضای جدید است. در همین راستا یادداشت حاضر تلاش می‌کند به‌صورت مختصر به برخی نکات مهم در زمینه کشف حوزه‌های جذاب کسب‌وکار در کشور بپردازد.

حتماً همه ما از طریق رسانه‌ها شنیده‌ایم در سال‌های اخیر با داغ‌ شدن جو کارآفرینی در ایران، بسیاری از جوانان کشورمان در راه ایجاد و توسعه کسب‌وکار خویش گام نهاده‌اند. راز موفقیت آنها چیست؟

تجربه و تحقیقات علمی ثابت کرده‌اند که راه‌اندازی و توسعه کسب‌و‌کارهای کوچک موفق، اصول مشخصی دارد که با کمی بومی‌سازی در تمام دنیا مشابه‌اند. ماجرا این است که: «یک انسان خلاق یک ایده فوق‌العاده را در زمان مناسب تبدیل به یک محصول یا خدمت می‌کند و به بازار عرضه می‌کند و آن را به‌فروش می‌رساند.» راز موفقیت کارآفرینان، به‌سادگی همین جمله است. اما اجرا کردن همین جمله ساده، با تحمل سختی‌های فراوان و خون دل خوردن‌های زیادی همراه است که همه از پس تحمل آن‌ها برنمی‌آیند! بنابراین یک نکته دیگر را هم باید به آن اضافه کرد: برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار پرسود و موفق، در کنار داشتن یک ایده خوب و بازارگرا و داشتن علم و توانایی مدیریت، باید به سلاح «صبر» هم مجهز باشید! (و فراموش نکنید نیازی نیست که حتماً توانایی فنی برای طراحی و تولید محصول – مثلاً یک کالای صنعتی – را خودتان داشته باشید. می‌توانید آن را به افراد متخصص واگذار کنید.) اما مهم‌تر از همه این‌ها عبور از مانعی بزرگ به‌نام «ترس از شکست» است. اولین و مهم‌ترین گام برای پیروزی در میدان کسب‌وکار، مواجهه با این ترس و پذیرش احتمال شکست است؛ البته با در نظر گرفتن این خبر خوب که همیشه بعد از زمین خوردن، می‌شود دوباره ایستاد و رو به جلو حرکت کرد.

اما چطور می‌توان حرکت در مسیر کارآفرینی را آغاز کرد؟ ابتدا باید توجه کرد که ترجمه Entrepreneurship به کارآفرینی در زبان فارسی، تمام معنای آن را به‌خوبی منعکس نمی‌کند؛ چرا که یک کسب‌وکار فراتر از ایجاد اشتغال، باید بتواند ارزشی را خلق کند که در بازار توسط خریداران در برابر آن پول پرداخت شود. منظور از این ارزش، پول نیست؛ بلکه «ارزش» اشاره به این دارد که کسب‌وکار باید بتواند با ارائه راه‌حلی اثربخش و با هزینه مناسب بتواند یک مشکل یا مسأله مشخص را برای عموم مردم، قشر خاصی از جامعه یا سایر سازمان‌ها و کسب‌وکارها در قالب یک محصول یا خدمت (یا ترکیبی از آن‌ها) حل کند. کلید اصلی در شناخت حوزه‌های جذاب و پول‌ساز کسب‌وکار همین «ارزش‌آفرینی» است که برای کشف آن می‌توان از سه سؤال زیر بهره گرفت:

  1. چه مشکل یا مسأله بزرگی وجود دارد که برای آن راه‌حلی ارائه نشده یا راه‌حل‌های موجود دارای ضعف هستند؟ (ایده)
  2. ‌من چه راه‌حلی می‌توانم برای این مشکل یا مسأله ارائه بدهم که بتوانم آن را به بهترین شکل ممکن و با هزینه معقول حل کنم؟ (طراحی محصول / خدمت)
  3. چرا مشتریان باید محصول / خدمت من را بخرند؟ چرا نباید از رقبای فعال در بازار خرید کنند؟ (طراحی کسب‌وکار.)

با پرسیدن مکرر این سؤال‌ها از خودتان در مواجهه با مسائل و مشکلاتی که در زندگی روزمره با آنها مواجه می‌شوید، می‌توانید حوزه‌های جذابی را برای راه‌اندازی کسب‌وکار شخصی کشف کنید که در آنها هیچ رقیبی وجود نداشته باشند! برای نمونه در ادامه به برخی از حوزه‌های جذاب برای راه‌اندازی کسب‌وکار سودآور اشاره می‌کنم که امروز در کشور فضای داغ و جذابی دارند:

  1. خدمات طراحی وب‌سایت و اپلیکیشن برای برندها و شرکت‌های مختلف صنعتی و تجاری؛
  2. تولید اپلیکیشن‌های خدماتی برای پاسخگویی به نیازهای عموم مردم یا قشر خاصی از جامعه (مثلاً دانشجویان!)؛
  3. خدمات تولید محتوا برای فروش به مردم و کسب‌وکارهای فعال در فضای مجازی؛
  4. خدمات مشاوره فعالیت در رسانه‌های اجتماعی؛
  5. خدمات تحقیقات بازار، بازارسازی و توسعه بازار برای کسب‌وکارها و برندهای نوپا و همچنین برندهای خارجی تازه‌وارد؛
  6. خدمات مشاوره سرمایه‌گذاری خارجی (یافتن شرکای تجاری، شرکت در مذاکرات و انعقاد قراردادهای همکاری)؛
  7. فروش کالاهای تخصصی (مثلاً: لباس و کیف) از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی.

پ.ن. این یادداشت پیش از این در روزنامه‌ی ایران به‌چاپ رسیده است.

دوست داشتم!
۵

مقاله‌ی هفته (۷۷): ۲۱ سؤال بنیادین برای رشد و توسعه‌ی کسب‌وکار

شاید هیچ مسئله‌ای برای کسب‌وکارهای امروزی به‌اندازه‌ی “رشد و توسعه” اهمیت نداشته باشد. اگر چه رمز بقای کسب‌وکارها همواره درآمدزایی و سودآوری بوده است؛ اما در دنیای فرارقابتی امروز، برای دست یافتن به این هدف بنیادین کسب‌وکار لازم است روی توسعه‌ و تنو‌ع‌بخشی به بازار تمرکز کرد؛ چرا که:

  1. در خیلی از حوزه‌ها کسب‌وکار شما در یک بازار با حاصل جمع صفر فعالیت می‌کند. اگر رقیب شما سهم بازاری را به‌دست بیاورد، به‌معنی از دست رفتن سهم بازار و در نتیجه کاهش درآمد کسب‌وکار شما است!
  2. برای حرکت در منحنی چرخه‌ی رشد کسب‌وکار و حرکت به‌سمت بلوغ، چاره‌ای ندارید جز این‌که کسب‌وکارتان را به‌صورت مستمر در مسیر رشد و توسعه قرار دهید.
  3. رشد و توسعه‌ی کسب‌وکار احتمالا با به‌بود و توسعه‌ی محصول در ارتباط است و همین، باعث افزایش رضایت مشتریان کنونی می‌شود (یادمان نرود که فروش به مشتری کنونی از مشتری جدید چقدر ساده‌تر و مهم‌تر است!)
  4. کسب‌وکارهای نوپا برای بقا نیازمند این هستند که در یک بازه‌ی زمانی مشخص، به درآمدزایی برسند و از آن مهم‌تر، در سریع‌ترین زمان ممکن نقطه‌ی سر به‌سر را رد کنند و به سودآوری دست‌ یابند.
  5. و البته چه کسی از درآمد بیش‌تر بدش می‌آید؟ 🙂

این‌گونه است که شما چه یک جوان تازه‌کار دنیای کسب‌وکار باشید و چه یک پیرِ دانای بازار، یکی از حوزه‌های مهمی که باید روی آن تمرکز داشته باشید، رشد و توسعه‌ی کسب‌وکارتان است. علوم استراتژی رقابتی و بازاریابی، اغلب ابزارهای لازم برای این منظور را در اختیار شما قرار می‌دهند. اما شاید یک نکته‌ی مهم این باشد که فارغ از رویکردها و ابزارهای علمی، چه روش‌های بهینه‌ای وجود دارد که می‌توانیم از آن‌ها برای شناسایی محیط رقابتی و برتری‌جویی در رقابت و دست‌یابی به اهداف رشد و توسعه‌ی کسب‌وکار بهره بجوییم. رید هافمن یکی از بنیان‌گذاران لینکدین پاسخ جالبی برای این سؤال دارد: او از رویکردی به‌نام “رشد به‌مقیاس برق‌آسا” (Blitzscaling) سخن می‌گوید که از نظر او مهم‌ترین راز موفقیت دره‌ی سیلیکون در برابر سایر اکوسیستم‌های کسب‌وکارهای نوپا در دنیا است. او می‌گوید که ما در سیلیکون‌ولی زیرساخت مناسبی را برای رشد سریع کسب‌وکارهای نوپا فراهم آورده‌ایم. آقای هافمن قرار است پاییز امسال کلاسی با همین موضوع در دانشگاه استنفورد برگزار کند. او در پستی روی لینکدین از سؤالاتی نوشته که قرار است این کلاس به آن‌ها جواب دهد؛ سؤالاتی که فارغ از پاسخ‌های آقای هافمن، اندیشیدن در مورد آن‌ها برای هر مدیر و مشاور کسب‌وکاری واجب است:

  1. نقش بنیان‌گذار در رشد و توسعه‌ی کسب‌وکار چیست؟
  2. نقش مدیرعامل چیست؟
  3. به‌ترین رویکرد استخدام تیم مدیران اجرایی کدام است؟
  4. نقش مناسب مدیریت میانی در سازمان چه چیزی است؟
  5. کارکرد هیأت مدیره و سرمایه‌گذاران باید چه چیزی باشد؟
  6. محصول‌مان در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارد؟
  7. چه کارهایی برای دست‌یابی به تناسب محصول ـ بازار (product-market fit) لازم است انجام شوند؟
  8. جایگاه نوآوری پایدار و نوآوری تخریب‌گر (sustaining and disruptive innovation) در نقشه‌ی توسعه‌ی کسب‌وکار ما چیست؟
  9. چگونه با رقابت مواجه خواهید شد؟
  10. مناسب‌ترین استراتژی تأمین مالی چیست؟
  11. شرکت چگونه باید در مورد تخصیص سرمایه تصمیم بگیرد؟
  12. در مورد بازاریابی و برندسازی چه فکرهایی دارید؟
  13. شرکت چگونه می‌خواهد رشد به‌مقیاس در مشتری‌افزایی (scale up customer acquisition) را محقق کند؟
  14. چگونه مدل‌های مختلف فروش همراه با رشد کسب‌وکار تغییر خواهند کرد؟
  15. چگونه موضوعات مهم استخدام نیروی انسانی و فرهنگ سازمانی را مدیریت خواهید کرد؟
  16. مهم‌ترین تهدیدهای پیش روی کسب‌وکار و شرکت کدام‌اند؟
  17. کلیدی‌ترین تصمیمات و سؤالات سازمان چه چیزهایی هستند؟
  18. نقش تحلیل‌های مبتنی بر داده و اطلاعات در رشد و توسعه‌ی کسب‌وکار چیست؟
  19. چه زمانی و چطور باید در مورد رقبای بین‌المللی نگران باشیم؟
  20. چگونه به‌ترین نتیجه را از مشارکت‌ها و اتحادهای استراتژیک به‌دست می‌آورید؟
  21. استراتژی تکنولوژی شما در طول زمان چگونه باید تغییر کند؟

این سؤالات جذاب و در عین حال تکان‌دهنده‌اند. واقعا تا به‌حال در مورد چند سؤال از میان این ۲۱ سؤال برای طراحی استراتژی رشد و توسعه‌ی کسب‌وکارمان فکر کرده‌ایم؟ چند نفر از ما به نقش تعیین‌کننده‌ی نیروی انسانی (در هر نقشی از سازمان از سرمایه‌گذار تا نگهبان) در رشد و توسعه‌ی کسب‌وکارمان اندیشیده‌ایم؟ آیا تا به‌حال به این فکر کرده‌ایم که در وضعیت رکود اقتصادی کنونی، انتخاب درست استراتژی تأمین مالی چقدر می‌تواند روی موفقیت کسب‌وکار تأثیرگذار باشد؟ آیا در مورد اثربخشی تخصیص منابع مالی محدود در دسترس تحلیلی داشته‌ایم؟ این ۲۱ سؤال از نقطه‌ی آغاز یک شرکت تا آخرین روز حیات آن برای ره‌بران و مدیران آن‌ها مطرح‌اند. به‌تر است همین حالا در موردشان صادقانه فکر و تحقیق و مشورت کنیم.

 

دوست داشتم!
۲

مقاله‌ی هفته (۵۹): ۱۰ تعهد کلیدی برای دستیابی به تعالی در کسب‌وکار

وقتی یک کسب‌وکار جدید راه می‌اندازید، معمولا اولین هدف شما باید رساندن این کسب‌وکار به نقطه‌ی سربه‌سر و سپس گذر از این نقطه و توسعه‌ی این کسب‌وکار برای رسیدن به نقطه‌ی پایداری است. اما در این مسیر شما آن‌قدر با چالش و مشکلات پیش‌بینی شده و نشده مواجه می‌شوید که شما را از این غافل می‌کند که تنها هدف کسب‌وکار، سودآوری نیست. اگر چه در هر حال مهم‌ترین شاخص ارزیابی موفقیت کسب‌وکار، درآمدزایی و سودآوری آن است؛ اما نباید فراموش کنیم که نقطه‌ی آغزین هر کسب‌وکاری، به‌تر کردن زندگی دیگر انسان‌ها با حل یک مسئله یا پاسخ به یک نیاز آن‌ها است. کسب‌وکار با چنین دیدگاهی، باید همواره در جستجوی راه‌هایی به‌تر برای حل مسئله / پاسخ‌گویی به نیازهای مشتریان خود و عموما انسان‌ها باشد. گذشته از این، حتا با در نظر گرفتن سودآوری به‌عنوان هدف اصلی کسب‌وکار، هیچ راهی جز به‌بود مستمر کسب‌وکار وجود ندارد. در واقع کسب‌وکار برای بقا در بازاری که هر روز شلوغ‌تر از دیروز است و دفاع از سهم بازارش (و البته افزایش آن) و هم‌چنین برای کاهش هزینه‌ها لازم است به به‌تر شدن خودش و محصولات و خدمات و عملیات‌ش متعهد باشد.

اما این تعهد باید چگونه باشد؟ شری کمپبل در مقاله‌ی این هفته برای‌مان توضیح می‌دهد که باید ده تعهد کلیدی را برای دستیابی به تعالی در کسب‌وکارمان در تمامی دوران چرخه‌ی عمر کسب‌وکار دنبال کنیم:

۱- مثبت‌اندیش باشید: به‌جای اتلاف انرژی با چسبیدن به افکار منفی، روی کارهایی که می‌توانید انجام دهید تمرکز کنید.

۲- ریسک شکست را بپذیرید: شکست، حداقل یک درس را به‌همراه دارد و حتما ناراحتی آن کم‌تر از افسوس آینده برای هیچ کاری نکردن است!

۳- سخت‌‌ بکوشید: خوش‌بختانه یا متأسفانه نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود!

۴- جاه‌طلب باشید: با هیچ موفقیت کوچک و بزرگی فانع نشوید. همیشه از خودتان بپرسید که: “قله‌ی بعدی کجاست؟”

۵- پی‌گیر باشید: آینده از آنِ کسانی است که در مسیر سنگ‌لاخ رسیدن به هدف، دست از تلاش نمی‌کشند و می‌روند تا برسند!

۶- شور و اشتیاق داشته باشید: اگر به درستی هدف‌تان اعتقاد و اعتماد دارید، خودتان بیش از هر فرد دیگری باید بتوانید برای رسیدن به آن مشتاق باشید.

۷- به خودتان احترام بگذارید: هیچ کسی به‌تر از شما نمی‌تواند ایده‌ی شما را اجرا کند. بنابراین به خودتان اعتماد به خود را بیاموزید!

۸- حجم کاری‌تان را تراز کنید: دست از ایده‌آل‌گرایی بردارید. هر کاری را که می‌توانید به دیگران واگذار کنید تا هم انرژی‌تان را برای کارهای خودتان حفظ کنید و هم بتوانید روی کارهایی که در آن‌ها به‌ترین هستید، تمرکز کنید.

۹- روابط حرفه‌ای را شکل دهید و تقویت کنید: چه در کسب‌وکار و چه در مسیر شغلی‌تان، با دیگران در تعامل هستید و به کمک آن‌ها نیاز دارید. بنابراین لازم است مدیریت ارتباطات کسب‌وکاری و شخصی‌تان را به‌شکل اثربخشی انجام دهید.

۱۰- همیشه از بازخورد استقبال کنید: هیچ انسانی مصون از خطا نیست. اگر اصل همواره به‌تر شدن را در نظر داشته باشید، همیشه از نظرات منطقی دیگران استقبال خواهید کرد.

دوست داشتم!
۷

مقاله‌ی هفته (۵۲): کشف ارزش‌های مشتری: راهکاری برای خلق یک کسب‌وکار پایدار

هر ایده‌ی کسب‌وکار برای زنده ماندن نیازمند خلق ارزش برای مشتری و کسب درآمد از راه فروش این ارزش به مشتری است. بهترین ایده‌ی کسب‌وکار دنیا بدون مشتری معنایی ندارد و بدترین ایده هم اگر مشتری داشته باشد ـ فارغ از هر گونه قضاوت ارزشی ـ می‌تواند در بازار موفق باشد. بنابراین در هنگام راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید باید بیش از هر عامل دیگری به دو متغیر جدی “ارزش” و “مشتری” توجه داشت.

کشف مفاهیم اساسی “ارزش” و “مشتری” و ارتباط میان این دو برای هر ایده‌ی کسب‌وکار مهم‌ترین گام در فرایند طراحی کسب‌وکار جدید است. نقطه‌ی شروع این فرایند از “بازار” و دنیای واقعی است: ما لازم است با کشف دقیق نیازهای بازار و مشتری تلاش کنیم ارزشی را برای مشتری طراحی و به او عرضه نماییم که حاضر باشد در برابر آن پول معقولی را بپردازد. این درآمد معقول شامل پوشش کامل هزینه‌های راه‌اندازی، توسعه و نگه‌داشت کسب‌وکار به‌همراه میزان لازم و توجیه‌پذیری سود برای این سرمایه‌گذاری است.

این شکل هدف‌گذاری برای کسب‌وکار لزوما اشتباه نیست؛ اما همه‌ی حقیقت دنیای کسب‌وکار را هم نشان نمی‌دهد. کسب‌وکار چیزی فراتر از کسب درآمد صرف است. بیایید کمی به عقب‌تر برگردیم. کسب‌وکار چرا ایجاد می‌شود؟ داستان هر کسب‌وکاری از کشف یک نیاز یا مسئله توسط بنیان‌گذار کسب‌وکار آغاز می‌شود. اما کشف مشکل / نیاز یا داشتن یک ایده‌ی کسب‌وکاری عالی نقطه‌ی پایانی مسیر کارآفرین داستان ما برای ایجاد کسب‌وکار سودآور و عالی نیست. این نیاز / مسئله / ایده باید تبدیل به یک محصول / خدمت مشخص شود، مشتری دست به‌نقدش پیدا شود، مدل اجرایی و ابزارهای لازم برای کار کردن کسب‌وکار طراحی و ایجاد شوند و سایر فعالیت‌های لازم برای طراحی و راه‌اندازی کسب‌وکار نیز انجام گیرند.

حالا بیایید از یک زاویه‌ی دید دیگر نیز به داستان یک کسب‌وکار نگاه کنیم: اگر روزی از شما بپرسند که کسب‌وکارتان را در یک جمله‌‌ی کوتاه تعریف کنید، چه پاسخی خواهید داد؟ پاسخ چنین سؤالی برای بسیاری از افراد روشن است: “محصول / خدمت (الف) را به مشتریان می‌فروشیم.” اما آیا این پاسخ، می‌تواند به‌شکل کاملی معرف کسب‌وکار شما باشد؟ آیا خودتان را راضی می‌کند؟ معروف است استیو جابز زمانی که قصد داشت جاناتان اسکولی مدیرعامل پپسی را به حضور در اپل راضی کند از او پرسید: “دوست داری تا آخر عمرت آب‌شکردار (نوشابه!) بفروشی یا در اپل دنیا را تغییر دهی؟” گر چه اغراق یکی از ویژگی‌های جدی شخصیت مدیریتی جابز بود؛ اما نوع نگاه او به دنیای کسب‌وکار جای تأمل جدی دارد.

جابز از چه سخن می‌گفت؟ چطور می‌شود آن‌چه یک کسب‌وکار مثل اپل می‌فروشد تغییر دادن جهان باشد؟ پاسخ این سؤال به همان ماجرای “کسب‌وکار در یک جمله” بازمی‌گردد: این‌که شما می‌خواهید کسب‌وکارتان چگونه شناخته شود. این ویژگی که برگرفته از نیاز / مسئله‌ای است که قصد دارید در کسب‌وکارتان آن را حل کنید، را می‌توان به این شکل تعریف کرد: “کسب‌وکار یعنی خلق ارزش برای مشتری.” ارزش کسب‌وکار و ارزش‌آفرینی برای مشتری، کلیدواژه‌ها‌ی اصلی دنیای تجارت و کارآفرینی محسوب می‌شوند. طراحی، تولید و فروش و عرضه‌ی محصولات و خدمات خود و با پاسخ‌گویی به نیازهای مشتری یا حل مسائل آن‌ها همگی به خلق ارزشی برای مشتری منجر می‌شوند. مشتری برای بهره‌مندی از این ارزش خلق شده توسط کسب‌وکار شما است که به شما پول پرداخت می‌کند. نوع نگاه شما به “ارزش کسب‌وکار” تعیین‌کننده‌ی میزان موفقیت شما در بازار خواهد بود: می‌توانید ارزش را فروش محصول / خدمت به مشتری و کسب‌وکار تعریف می‌کنید و می‌توانید ارزش را حل مسئله‌ی مشتری یا پاسخ‌گویی به نیاز او تعریف کنید. تفاوت میان اولی و دومی را می‌توانید در تاریخ کسب‌وکار به‌خوبی بیابید. اولی به شرکت‌هایی تعلق دارد که روزی محصولات‌شان لرزه بر اندام رقبا می‌انداختند؛ اما امروز کم‌تر کسی حتی نام آن‌ها را شنیده است. دومی اما مربوط به کسب‌وکارهای پایداری است که مرزهای

حال این سؤال پیش می‌آید که ارزش کسب‌وکار من چیست و چگونه آن را کشف کنم؟ برای کشف این ارزش، لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام دهید. فکر کنید، تحقیق کنید، اطلاعات جمع‌آوری و آن‌ها را تحلیل کنید، با مشتریان و متخصصان صنعت یا حوزه‌ی کاری خود گفتگو کنید و از کمک گرفتن از مشاوران و مربیان کسب‌وکار غافل نشوید. نتیجه‌ی کار می‌تواند شامل فهرستی از نیازها / مسائل موجود در حوزه‌ی کاری شما و مرتبط با ایده‌ی کسب‌وکارتان باشد. حالا به‌دنبال “راه‌حلی” بگردید که به این نیازها پاسخ بدهد و آن مشکلات را حل کند. روی “راه‌حل” تأکید می‌کنم؛ چون تجربه نشان می‌دهد در همین مرحله باز هم بسیاری از ما به‌دنبال خلق محصول یا خدمتی می‌رویم که قرار است به نیازی پاسخ دهد یا مشکلی را حل کند.

“راه‌حل” چیزی فراتر از یک محصول یا خدمت است؛ اگر چه می‌تواند واقعا فقط شامل یک محصول / خدمت باشد. راه‌حل معمولا مجموعه‌ای از یک محصول / خدمت و گروهی از خدمات مرتبط است. شاید محصول / خدمت اصلی بتواند بخش عمده‌ای از مشکل مشتری را حل کند یا به نیازهای اصلی او پاسخ بدهد؛ اما همیشه چیزهای دیگری باقی می‌مانند که در نگاه اول چندان مهم نیست ولی در عمل چرا. خیلی وقت‌ها کلید اصلی موفقیت کسب‌وکار در همین ارزش‌های حاشیه‌ای نهفته است. یک راه‌کار جامع همه‌ی این ارزش‌ها را در قالب یک سبد محصول و خدمت اثربخش در اختیار مشتری قرار می‌دهد.

برای کشف بهتر “ارزش‌های مشتری” خوب است نگاهی هم به سه نوع بازار اصلی هر کسب‌وکار داشته باشیم:

  • مصرف‌کنندگان: منظور همین مردم کوچه و بازار و آدم‌های دور و بر خودمان هستند؛ افرادی مثل شما که خودشان برای خرید کردن از شما تصمیم می‌گیرند و بعد دست در جیب مبارک می‌کنند و شما را خوش‌حال!
  • کسب‌وکارها: سازمان / شرکت / مؤسسه یا هر هویت حقوقی غیردولتی هم نیازهایی دارند که لازم است از بیرون خود آن‌ها را تأمین و خریداری کنند.
  • دولت: بدیهی است که دولت هم نیازهایی دارد که یا در بخش دولتی قابل تأمین نیست و یا برای افزایش بهره‌وری و کاهش هزینه‌ها، “برون‌سپاری” آن به بخش خصوصی صرفه‌ی بیش‌تری دارد.

بدین ترتیب شما در هر کسب‌وکاری با سه نوع الگوی فروش اصلی مواجهید: فروش به مصرف‌کننده (اصطلاحا B2C)، فروش به کسب‌وکارها (اصطلاحا B2B) و فروش به دولت (B2G.)

بنابراین برای تصمیم‌گیری جهت کشف “ارزش‌های مشتری” کسب‌وکار خود، لازم است کشف کنید کسب‌وکار شما در کدام یک از این سه الگو بهتر کار می‌کند و چگونه و با چه ارزش مشتری این اتفاق رخ می‌دهد؟ برای یافتن پاسخ این سؤال با توجه به ماهیت کسب‌وکارتان لازم است سه نوع سؤال از خودتان بپرسید:

  1. کسب‌وکار شما در کدام الگو بیش‌تر یا راحت‌تر می‌فروشد؟ اندازه‌ی بالقوه‌ی کل بازار ایده‌ی شما در هر الگو چقدر است؟ (این عدد می‌تواند صفر تا بی‌نهایت باشد!) در کدام الگو می‌توان با دردسر کم‌تری محصول / خدمت را فروخت؟ محاسبه‌ی نسبت درآمد احتمالی به دردسر احتمالی در این‌جا می‌تواند معیار خوبی در اختیار شما قرار دهد. لازم است توجه کنید که هدف ما کشف این نکته است که در کدام نوع بازار چه ارزش‌های مشتری قابل ارائه است (منظور راه‌کار است نه لزوما محصول یا خدمت) و کدام ارزش در کدام بازار سودآوری بهتر و پایدارتری دارد.
  2. وارد شدن به بازار با کدام الگو راحت‌تر است؟ در کدام الگو قانع کردن مشتریان اولیه راحت‌تر است؟ کدام الگو سرمایه‌ی اولیه‌ی کم‌تری نیاز دارد؟ کدام الگو به سرمایه‌گذاری و منابع کم‌تری نیاز دارد؟ دسترسی به فناوری‌ها و ابزارهای مورد نیاز برای اجرا کردن ایده در کدام بازار فراهم‌تر است؟ در کدام بازار رقبای کم‌تر یا ضعیف‌تری وجود دارند؟ آیا می‌توانم به‌راحتی سهم بازار رقبا را از آن‌ها بگیرم؟ چطور باید این کار را انجام بدهم و آیا می‌توانم؟ سؤال‌هایی مثل این‌ها به شما کمک می‌کند تا نقطه‌ی شروع راه‌اندازی یا توسعه‌ی کسب‌وکارتان را درست انتخاب کنید. در موفقیت کسب‌وکار، کلیدی‌ترین نکته همین انتخاب است. بعدها با موفقیت کسب‌وکار می‌توانید سراغ سایر الگوهای کسب‌وکار هم بروید.
  3. با به‌کارگیری کدام الگو امکان رشد و توسعه‌ی کسب‌وکار در آینده بهتر و راحت‌تر است؟ آیا مشتریان این کسب‌وکار افراد یا سازمان‌های محدودی هستند که بالاخره روزی مشتریان آن به‌پایان می‌رسد یا بازار این‌قدر بزرگ است که هر چقدر هم مشتری جدید پیدا کنیم بازار تمام‌شدنی نیست؟ در کدام بازار کسب‌وکار شما ایده‌ی کسب‌وکار شما از نظر “ارزش‌آفرینی” برای مشتری و میزان ریسک‌های موجود تداوم بیش‌تری می‌تواند داشته باشد؟ وضعیت رقابت در حال و آینده در این بازار چگونه است؟ آیا در آینده می‌توانم در برابر رقبا سهم بازار حداقلی برای بقا داشته باشم و چطور؟ (مثلا با کیفیت، نوآوری در محصول / خدمت / قیمت و …)

سؤالاتی از این دست به شما برای کشف “ارزش‌های مشتری” که به خلق یک کسب‌وکار سودآور و درآمدزا می‌انجامند کمک خواهند داد.

پ.ن. این مقاله پیش از این در شماره‌ی مهر ۱۳۹۳ ماه‌نامه‌ی تدبیر چاپ شده است.

دوست داشتم!
۲

قصه‌ی زندگی یک کسب و کار کوچک

بسیاری از افراد مشکل اصلی خود را در کسب و کارشان نبود سرمایه‌ی کافی می‌دانند: “وای اگر فلان‌قدر پول داشتم …” ترجیع‌بند ثابت بسیاری از صاحبان کسب و کارهای کوچک است. واقعیت این است که این نوع نگاه آن‌قدرها هم که ما فکر می‌کنیم درست نیست. سرمایه در شروع کسب و کار شرط لازم است اما کافی نیست. یک ایده‌ی بد با بیش‌ترین پول هم به‌جایی نمی‌رسد. در مقابل ایده‌های جذاب و جدید، حتی با کم‌ترین میزان پول هم می‌توانند به موفقیت برسند. داستان زندگی کارآفرینان بزرگ و موفق را که بخوانید می‌بینید که خیلی وقت‌ها نداشتن پول آخرین مشکلی بوده که آن‌ها داشته‌اند! (مثلا داستان زندگی استیو جابز یا آقای بهروز فروتن کارآفرین موفق ایرانی را بخوانید.) بنابراین اگر ایده‌ی جذابی دارید که می‌دانید می‌تواند در بازار بسیار موفق باشد، برای شروع کردن تردید نکنید.

وقتی تصمیم به شروع گرفتید پیش از هر چیز باید کسب و کار کوچک‌تان را همانند یک موجود زنده ببینید. موجودی که چند سالی “عمر” می‌کند و روزی به‌دنیا می‌آید و متأسفانه روزی دیگر این دنیای فانی را ترک می‌کند. در ادبیات مدیریت به ماجرای زندگی یک کسب و کار “چرخه‌ی عمر” گفته می‌شود.

برای این منظور چرخه‌ی عمر سازمان به چند نقطه‌ی کلیدی تقسیم می‌شود. نقاطی که هم‌چون قرارگاه‌های کوه‌پیمایی هستند که هر نقطه در ارتفاع خاصی قرار دارد، دارای ویژگی‌های خاص خود هستند. بنابراین در طول دوران رشد کسب و کار، وضعیت و ویژگی‌های سازمان تغییر می‌کنند تا به یک نقطه‌ی مشخص برسد. مراحل ایجاد یک کسب و کار کوچک عبارتند از:

  • آغاز: در این مرحله کارآفرین بعد از یافتن ایده‌‌ای جذاب برای پاسخ‌گویی به یک نیاز مشخص در بازار، راه‌اندازی کسب و کار کوچک‌ش را کلید می‌زند. این مرحله با عرضه‌ی محصول یا خدمت به بازار پایان می‌یابد.
  • بقا: در طول یک تا سه سال اول، هر کسب و کار کوچک باید برای ماندن در بازار با رقبا رقابت کند.
  • رشد: در مرحله‌ی بعد کسب و کار رونق می‌گیرد و فروش آن رشد می‌یابد.
  • توسعه: با رسیدن کسب و کار به یک نقطه‌‌ی نسبتا باثبات، مالکان آن مجبور می‌شوند برای کنترل هزینه‌ها و حفظ ثبات و اثربخشی سازمان، دست به توسعه‌ی نظام‌‌های سازمانی نظیر نظام‌های برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی و کنترل بزنند.
  • بلوغ: در این مرحله کسب و کار تبدیل به یک شرکت معتبر در حوزه‌ی کاری خودش می‌شود. مهم‌ترین وظیفه‌ی حداقلی مالکان و مدیران کسب و کار در این مرحله، حفظ سازمان در نقطه‌ای است که در آن قرار گرفته است.

اما چرا در عنوان مطلب از “قصه” صحبت کرده‌ام؟ حداقل به‌دلایل زیر:

۱- قصه و داستان چیزی است که در ابتدا وجود خارجی ندارد؛ اما می‌تواند به‌دست خود ما در دنیای واقعی محقق شود.

۲- قصه هم منطق دارد و هم با احساسات در ارتباط است.

۳- قصه باورکردنی است!

۴- قصه هم روایت‌گر یک مسیر است و هم روایت‌گر یک لحظه و یک دوره از زندگی.

۵- قصه بهترین راه برای متقاعد کردن دیگران است.

در سال‌های اخیر، موضوع قصه‌‌گویی در حوزه‌های مختلف دنیای کسب و کار به‌شدت مورد توجه قرار گرفته است. این موضوع به‌ویژه در مباحث مربوط به: فروش ایده‌ی کسب و کار به سرمایه‌گذاران و فروش محصول به مشتری از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده است.

داستان کسب و کار و محصول شما چیست؟ قصه‌ی زندگی حرفه‌ای خودتان به‌عنوان یک برند شخصی چطور؟ پاسخ به این سؤالات، راه جدیدی برای فروش جلوی پای شما می‌گذارند.

دوست داشتم!
۱۳

بهترین تجارب برای موفقیت کسب و کارهای کوچک

ایجاد کسب و کار کوچک‌مان یک شبه ممکن نیست. باید خون دل خورد و دود چراغ و قدم به قدم پیش رفت تا به نتیجه‌ رسید. برای این منظور بیایید کسب و کار کوچک‌مان را همانند یک موجود زنده ببینیم؛ موجودی که روزی به‌دنیا می‌آید، رشد می‌کند و توسعه می‌یابد، چند سالی “عمر” می‌کند و متأسفانه روزی دیگر این دنیای فانی را ترک می‌کند. تا این‌جا بحث ما در مورد به‌دنیا آوردن این کسب و کار و رشد دادن آن صحبت کردیم. گام‌های مختلفی که لازم است انجام بدهیم تا کسب و کارمان راه بیفتد را بررسی کردیم. حالا کسب و کارمان به موفقیت نسبی دست یافته و وقت آن رسیده که در مورد مدیریت کسب و کار صحبت کنیم. سؤال اصلی این است چه کنیم که کسب و کارمان موفق بماند؟

بسیار دیده شده که کارآفرینان، در شروع یک کسب و کار خوب شروع می‌کنند و به موفقیت‌های بسیاری هم دست می‌یابند. اما در ادامه دچار مشکل می‌شوند و شکست می‌خورند. به‌عنوان مثال از بین ۱۰۰ شرکت اول آمریکا در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، این روزها شاید حدود ۲۰ شرکت هم‌چنان در فهرست شرکت اول باقی مانده‌اند. چرا این اتفاق می‌افتد؟

مهم‌ترین دلیل این مسئله این است که این افراد تنها به راه‌اندازی کسب و کارشان فکر کرده‌اند و نه به بعد از آن. تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق تنها شامل مرحله‌ی راه‌اندازی کسب و کار نیست. اگر چه یک شروع خوب می‌تواند در موفقیت کسب و کار بسیار تأثیرگذار باشد، اما اصل کار بعد از ورود محصول یا خدمت به بازار آغاز می‌شود: جایی که مشتری باید متقاعد شود محصول یا خدمت این کسب و کار جدید به نیازی از او پاسخ می‌دهد، از محصولات و خدمات مشابه بهتر است و البته به قیمت‌ش می‌ارزد. رقبا هم که بی‌کار ننشسته‌اند؛ هدف آن‌ها هم همین‌ است. از همه بدتر این‌که زمانی که ایده‌ی نویی به بازار عرضه می‌شود، موج کپی‌برداری‌ها هم شروع می‌شود و باعث می‌شود کارآفرینی که ایده‌ی اولیه متعلق به او بوده است تحت فشارهای رقابتی بسیار وحشتناکی قرار بگیرد. موضوع دیگر کنترل هزینه‌ها از زمان‌ راه‌اندازی یک کسب و کار تا زمان رسیدن کسب و کار به نقطه‌ی سر به سر (که بین چند ماه تا چند سال طول می‌کشد) است. همه‌ی این مثال‌ها اهمیت بسیار بالای داشتن دانش و مهارت “مدیریت” را برای کارآفرینان نشان می‌دهند.

حالا فرض کنیم که این مشکلات هم برای کسب و کار این مشکلات هم پیش نیاید و کسب و کار موفق باشد. این موفقیت نسبی، به‌تدریج باعث پیش آمدن آفت دیگری می‌شود. در ادبیات علمی کارآفرینی بحثی به‌نام تله‌ی بنیان‌گذار وجود دارد. ماجرا از این قرار است که بعد از راه‌اندازی و موفقیت یک کسب و کار جدید، بنیان‌گذار به کسب و کار خود دل‌بستگی عاطفی پیدا می‌کند. از طرف دیگر چون اقدامات قبلی او منجر به موفقیت کسب و کارش شده، تصور می‌‌کند با ادامه‌ی همان کارهای قبل می‌تواند موفقیت را حفظ کند. به این اضافه کنید این‌ را که اهمیت “مدیریت” کسب و کار بعد از راه‌اندازی دست کم گرفته می‌شود. بنابراین پس از راه‌اندازی موفق کسب و کار، برای حفظ موفقیت و رشد و توسعه‌ی بیش‌تر کسب و کارمان، باید به‌عنوان یک کارآفرین اصول مدیریت را بیاموزیم. برای موفقیت کسب و کارها نمی‌شود نسخه‌ی جامعی پیچید. هر کسب و کار برحسب شرایط داخلی و محیط بیرونی خودش باید عوامل موفقیت خاص خودش را کشف کند. با این حال می‌توان گفت رعایت اصول زیر در موفقیت یک کسب و کار کوچک تأثیر اساسی دارند:

  • تلاش کنید برای آینده حتما برنامه‌ریزی کنید.
  • دقیقا براساس برنامه‌ها پیش بروید.
  • اجرای برنامه‌ها را کنترل کنید. هر جا در اجرا از برنامه‌ها منحرف شدید سریعا دست به اقدامات اصلاحی بزنید.
  • در انجام کارها سازماندهی و نظم داشته باشید.
  • انعطاف‌پذیر باشید و با تغییر شرایط، برنامه‌ها و اقدامات اجرایی خودتان را هم اصلاح کنید.
  • دائما دست به نوآوری بزنید، محصولات و خدمات‌تان را بهبود ببخشید یا محصولات خدمات جدیدی را براساس نیاز مشتریان به بازار عرضه کنید.
  • هزینه‌های‌تان را کنترل کنید و مواظب باشید که هزینه‌های‌تان از درآمدهای‌تان فراتر نرود.
  • نیروی انسانی باکیفیت را مطابق با نیازهای کسب و کارتان استخدام کنید و حواس‌تان به انگیزش و آموزش متناسب آن‌ها باشد.

مهم‌ترین اصل: محصولات و خدمات خودتان را نسبت به موارد مشابه متمایز کنید. برای غلبه بر رقبای‌تان باید “مزیت رقابتی” داشته باشید.

دوست داشتم!
۹

سه آزمون برای انتخاب یک ایده‌ی برتر کسب و کار

معمولا یکی از مشکلات مهمی که در زندگی کارآفرینانه‌مان با آن مواجه می‌شویم این است که یا اصلا ایده‌ی کسب و کاری نداریم یا آن‌قدر ایده داریم که نمی‌دانیم کدام را انتخاب کنیم! معمولا اگر حالت دوم رخ بدهد، سؤالات بسیاری ذهن ما ما را مشغول می‌کنند: کدام ایده بهتر است؟ من بهتر است روی کدام ایده وقتم را بگذارم؟ کدام ایده نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود؟ و سؤالات دیگری شبیه این‌‌ها. برای حل این مشکل چه باید بکنیم؟ این بار قرار است با هم در مورد راه‌حل این مشکل صحبت می‌کنیم. در این‌جا به شما سه آزمون ساده را معرفی می‌کنم که به‌کمک آن‌ها می‌توانید برای انتخاب بین ایده‌های مختلف کسب و کار، آسان‌تر تصمیم بگیرید:

۱- آزمون اندازه‌: اولین و مهم‌ترین نکته در مقایسه‌ی ایده‌ها مقایسه‌ی اندازه‌ی ایده‌ها با هم هستند. اندازه را به‌ دو شکل می‌شود معنا کرد. اول به‌ اندازه‌ی بازار ایده بپردازیم. به این فکر کنید که کدام ایده به‌صورت مستقل یا در مجموع دو دنیای واقعی و مجازی (یعنی اینترنت) بازار بالقوه‌ی بزرگ‌تری دارد؟ آیا بازار دیگر (یعنی مثلا بازار مجازی برای بازار واقعی) بازار مکمل محسوب می‌شود یا بازار مستقلی است با مشتریان متفاوت؟ کشف کنید تعداد مشتریان کدام ایده بیش‌تر است. برای این کار می‌توانید از تحقیقات بازار استفاده کنید یا بازار یک محصول رقیب و یا حتی مشابه محصول خودتان را بررسی کنید. چقدر توانسته‌اند در آخرین دوره‌ی زمانی بفروشند؟ در طول زمان کسب و کار و فروش و تعداد مشتریان‌شان با چه روندی رشد داشته است؟ البته همه چیز هم عدد و رقم نیست. گاهی وقت‌ها شهود و شمّ اقتصادی، پاسخ بهتری می‌دهد! این‌جاست که شکل دوم بررسی اندازه‌ی ایده مهم می‌شود. خیلی ساده و خلاصه از خودتان بپرسید: کدام ایده، قابلیت این را دارد که در بلندمدت به کسب و کاری بزرگ‌ و یک برند دوست‌داشتنی برای خودتان و دیگران تبدیل شود؟

۳- آزمون نسبت درآمد به هزینه: هدف اصلی از راه‌اندازی هر کسب و کاری، سودآوری است. سود خیلی ساده عبارت است از درآمد منهای هزینه‌ها. حالا اگر نسبت درآمد به هزینه‌ها را در نظر بگیریم، معیار مناسبی برای مقایسه‌ی مطلوبیت مالی ایده‌های کسب و کار به‌دست می‌آوریم: این‌که به‌ازای هر ریال سرمایه‌گذاری، چقدر سود به‌دست می‌آوریم. طبیعتا این نسبت برای هر ایده‌ای بهتر باشد آن ایده، مناسب‌تر است. دقت کنید که لازم است درآمدها و هزینه‌ها را در طول زمان برآورد کنید. یعنی هم هزینه‌‌های طراحی و تولید محصول و راه‌اندازی اولیه (مثل خرید یا اجاره‌ی مکان فیزیکی یا طراحی و راه‌اندازی وب‌سایت فروشگاه اینترنتی، خرید ماشین‌آلات و تجهیزات و …) را در نظر بگیرید و هم درآمدها (ناشی از فروش محصولات و خدمات و درآمدهای جانبی) و هزینه‌ها‌ی بلندمدت (مثل: تبلیغات، هزینه‌ی نیروی انسانی، هزینه‌ی مواد اولیه و …) را. توجه کنید که ممکن است ایده‌ای نیاز به هزینه‌ی اولیه‌ی بالا داشته باشد و در بلندمدت هزینه‌ی کم‌تری بخواهد و بالعکس. بنابراین برای مقایسه، لازم است برای هر ایده مجموع درآمدها را بر مجموع هزینه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت در یک بازه‌ی زمانی یکسان تقسیم و نتیجه را با هم مقایسه کنید.

۳- آزمون ارزش: دنبال کردن هر ایده‌ی کسب و کاری، منافع مادی و غیرمادی و البته هزینه‌های خاص خودش را در پی خواهد داشت. سؤال این است که ارزش نهایی واقعی (یعنی منافع مادی منهای هزینه‌ها) کدام یک از این ایده‌ها بزرگ‌تر است؟ با سرمایه‌گذاری مالی مشابه یا سرمایه‌گذاری وقت و انرژی یکسان از کدام ایده می‌شود پول بیش‌تری درآورد؟ آیا ارزش حاصل شده، مطابق انتظار شما هست؟ یک نکته‌ی بسیار مهم این است که ملاک ارزش لزوما عدد ریالی سود حاصل از کسب و کارمان نیست. خیلی وقت‌ها ممکن است پول زیادی در نهایت برای‌مان نماند؛ اما احساس رضایت درونی که از طراحی و تولید یک محصول یا خدمت عالی به‌دست می‌آوریم کافی باشد تا کل ماجرا برای‌مان بیارزد. بنابراین خیلی خلاصه بگویم احتمالا این‌جا هم شهود پاسخ بهتری به ما می‌دهد: فکر کنید با دنبال کردن هر ایده، در آخر کار، چقدر احساس خوب خواهید داشت!

ایده‌ای که از هر سه آزمون سربلند بیرون بیاید، طبیعتا ایده‌ی برتر خواهد بود. اما اگر بخواهیم این سه آزمون را اولویت‌بندی بکنیم، به‌ترتیب نتایج آزمون ارزش، اندازه‌ی بازار و نسبت درآمد به هزینه را در نظر بگیرید. البته باید بگویم در نهایت البته باز هم با تکیه بر احساس و شور درونی‌تان، می‌توانید درست‌ترین تصمیم ممکن را بگیرید!

دوست داشتم!
۴

مقاله‌ی هفته (۳۲): ۱۰ روش برای ساختن یک کسب و کار برجسته

نوشته: کلی ریچاردسون / ترجمه: علی نعمتی شهاب

اگر می‌خواهید کسب و کار شما مشتریان بیش‌تری به‌دست بیاورد، لازم است به چشم مردم بیایید. بنابراین نه‌تنها باید در جایی که مشتریان‌تان حضور دارند به‌سراغ آن‌ها بروید؛ بلکه باید به آن‌ها ثابت کنید شایسته‌ی بذل توجه آن‌ها و پولی که به‌سختی به‌دست آورده‌اند، هستید. در این مقاله ۱۰ روش خلاقانه که به کسب و کار شما برای اثبات برتری در مقایسه با رقبای‌تان کمک می‌کنند، ارائه می‌شوند:

۱- محصول بی‌همتا: اگر محصولی بی‌همتا داشته باشید که مشتریان شما نتوانند آن را در جایی دیگر بیابند، خود را از رقبای‌تان متمایز ساخته‌اید. البته لازم نیست همه‌ی محصولات‌تان از این نوع باشند؛ اما داشتن یک یا دو نوع محصول متمایز برای کسب و کار شما مفید خواهد بود. روی پیامی که به مشتریان‌تان می‌دهید تمرکز کنید تا به آن‌ها نشان دهید واقعا چه چیزی محصولات شما را متمایز می‌کند.

۲- یک بازار گوشه‌ای (Niche Market) ایجاد کنید: فروشگاه‌های تخصصی به شما کمک می‌کنند تا متمایز شوید؛ چرا که مشتریان‌تان متوجه خواهند شد که شما تنها یک کار را به بهترین شکل ممکن نجام می‌دهید. بازارهای گوشه‌ای اغلب اوقات با قیمت‌های بالاتر همراه‌اند و در نتیجه باعث افزایش سودآوری شما هم می‌شوند. اغلب افراد دوست دارند اندکی پول بیش‌تری بپردازند تا دقیقا همان چیزی را دریافت کنند که می‌خواهند.

۳- خودتان راه‌حل باشید: آیا مشتریان شما مسئله‌ای دارند؟ به آن‌ها بگویید که چگونه می‌توانید این مسئله را حل کنید. مطمئن شوید که هر آن‌چیزی را که باعث تمایز شما می‌شود را در تبلیغات‌تان گنجانده‌اید تا مشتریان بالقو‌ه‌تان متوجه آن‌ها شوند. بر ارزش‌‌های پیشنهادی‌تان به مشتری متمرکز شوید و مشتریان‌تان را نسبت به ارزش‌مند بودن آن‌ها متقاعد سازید.

۴- نیازی را کشف کنید: اگر راه‌حلی ندارید که شما را از رقبا متمایز کند، نیازی را بیابید که می‌توانید به آن پاسخ مناسبی بدهید. سپس بازار رقابت‌تان را بررسی کنید: آیا به این نیاز پاسخی داده شده است؟ اگر نه، شاید شما بتوانید راه‌حلی برای آن بیابید!

۵- محصولات ترویجی: به مشتریان‌تان هدایای تشکرآمیز کوچک اهدا کنید. به آن‌ها چیزی بدهید که از آن استفاده کنند و بدین ترتیب با نام و نشان کسب و کار شما آشنا شوند. نوشت‌افزار و دفترچه‌های هدیه اغلب، هدایایی دلچسب و مناسب‌اند. زمانی که کسب و کارتان در مراسمی شرکت دارد، لباس‌هایی با نشان شرکت خودتان تهیه کنید و در اختیار مردم بگذارید. اگر برنامه در فضای باز برگزار می‌شود، از عینک آفتابی یا لیوان‌های چای با طراحی زیبا استفاده کنید. مردم غنیمت‌های رایگان را دوست دارند و این، روشی عالی برای ترفیع جایگاه نشان تجاری شماست.

۶- ارزش: آیا ترجیح می‌دهید در برابر هزینه‌ی ثابت، چیز بیش‌تری به مشتریان‌تان ارائه کنید؟ تا وقتی این موضوع را به مشتریان‌تان نگویید، آن‌ها از این ارزش افزوده‌ی محصول یا خدمت شما باخبر نخواهند بود. کارزار تبلیغاتی را راه بیاندازید که به مشتریان‌تان در مورد طولانی‌تر بودن ضمانت محصول توسط شما، استفاده‌ی شما از مواد اولیه‌‌ی مرغوب یا سرعت تحویل بالای سفارش‌ها اطلاعاتی بدهد. کشف کنید شما دقیقا چه ارزشی را برای مشتریان‌تان به ارمغان می‌آورید. این کار باعث می‌شود تا کسب و کار شما از هر رقیب دیگری متمایز شود و بدین ترتیب مشتریان فراوانی را به خود جلب کند.

۷- خدمات: آوازه‌ی سرویس‌دهی عالی به مشتریان، دهان به دهان میان دوستان و آشنایان می‌گردد. با مشتریان‌تان به‌درستی رفتار کنید تا آن‌ها هم به اطرافیان‌شان بگویند که به‌سراغ شما بیایند. این کار خیلی زود به درآمد و فروش بیش‌تر خواهد انجامید.

۸- پیشنهادات: اغلب انسان‌ها دوست دارند در مخارج‌شان صرفه‌جویی کنند؛ بنابراین به آن‌ها تخفیفات مختلفی پیشنهاد کنید. می‌توانید یک کوپن تخفیف را روی رسید خریدشان بچسبانید یا از ایمیل یا سایت‌تان جهت ارسال کوپن‌های تخفیف برای مشتریان‌تان استفاده کنید. هر چقدر پیشنهاد تخفیف شما خاص‌تر باشد، به‌یادماندنی‌تر و مؤثرتر خواهد بود. مثلا: به‌جای ارائه‌ی یک واحد محصول به‌ازای ۱۰ بار خرید، همین کار را برای تعداد خریدی با عدد فرد مثلا ۹ بار انجام دهید. درصد تخفیف مشخصی را برای خریدارانی در نظر بگیرید که به فروشگاه شما مراجعه می‌کنند و جمله‌ای را که در محل مشخصی از سایت‌تان نوشته شده است، برای شما تکرار می‌کنند.

۹- گارانتی: اگر کارتان را تضمین می‌کنید، لازم است با قدرت تمام این موضوع را به مشتریان‌تان اعلام کنید تا آن‌ها از سپردن کسب و کارشان به‌دست شما احساس آرامش کنند. شرایط گارانتی را از طریق چاپ روی صورت‌حساب یا سایر مستندات قابل ارائه به مشتریان جاری یا بالقوه‌تان اطلاع‌رسانی کنید.

۱۰- به همه بگویید که شما متفاوتید: پس از این‌که یکی یا چند راه از میان راه‌های ارائه شده در این مقاله را برای متمایز ساختن کسب و کارتان انتخاب کردید، لازم است این موضوع را به مشتریان‌تان اعلام کنید. از این روش‌های متمایزسازی در برنامه‌های بازاریابی و تبلیغات‌تان استفاده کنید تا مشتریان‌ احتمالی نیز شرکت شما را بیش‌تر بشناسند و از این‌که چگونه کمک‌شان خواهید کرد درک عمیق‌تری کسب کنند.

متمایز ساختن خود از رقبای‌تان ارتباط نزدیکی با برند شما دارد. برند شما، شخصیت خاص کسب و کار شما است و لازم است بازتابنده‌ی این باشد که ماهیت کسب و کار شما چیست و چگونه کار می‌کند. زمانی که مشتریان‌تان درک کنند که شرکت شما در چه چیزهایی از دیگر متفاوت است، احتمال بیش‌تری می‌رود که پول‌شان را در بار بعدی که قصد خرید محصول یا خدمتی داشته باشند، برای شما خرج کنند!

دوست داشتم!
۸
خروج از نسخه موبایل