یک فنجان بهره‌وری در میان روزمره‌گی‌ها

دنیای امروز دنیای کم‌بود زمان است. ما همیشه از کارها و اهداف‌مان عقبیم و برای رسیدن به آن‌ها در حال تلاش. و نتیجه این‌که هر روز بر میزان این عقب‌ماندگی افزوده می‌شود و ما از آن زندگی ایده‌آلی که در سر می‌پروریم دورتر می‌شویم. اما چاره چیست؟ در برابر دیوِ دهشتناک فهرستِ عظیم کارهای نکرده معمولا دو راه پیش روی ما است. راه اول چسبیدن به روزمره‌گی و به‌فراموشی سپردن کارهای بزرگ و سختی است که باید انجام شوند تا به رؤیاهای بزرگ زندگی‌مان نزدیک شویم. راه دوم هم آن چیزی است که در ادبیاتِ مهارت‌های زندگی و مدیریتی “بهره‌وری” نامیده می‌شود. بیایید خودمان را گول نزنیم: انتخابِ اغلب ما همان اولی است و غرق شدن در روزمره‌گی‌ها را راهی برای رهایی از استرس ناشی از حجم بالای کارهای مهم و باقی‌مانده‌ی زندگی می‌یابیم. بنابراین “دم را دریاب” معنای زندگی می‌شود و “کار فردا را به پس‌فردا بیانداز” استراتژی آن.

اما در مدت اخیر در برنامه‌ریزی کارهای روزانه‌ام و ارزیابی موفقیت‌م در رسیدن به آن‌ها متوجه موضوعی شدم که به‌نظرم یکی از عوامل اصلی در انتخاب روزمره‌گی به‌جای بهره‌وری است. من در این مدت متوجه شدم این‌که انتخاب‌مان “روزمره‌گی است، لزوما به‌دلیل تنبلی و داشتن تفکر کوتاه‌مدت نیست. همه‌ی ما روزهایی بد و بی‌حوصله را پشت سر می‌گذاریم که جزئی غیرقابل انفکاک از مسیرِ زندگی هر انسانی هستند. در این روزها انتظار بهره‌ور کار کردن، انتظاری بیش از حد طاقت‌مان است. اما نکته‌ای که در این یادداشت به آن می‌خواهم اشاره کنم این نیست. من متوجه شدم که در هر روز کارهای مهمی وجود دارند که باید حتما در همان روز انجام شوند. این کارها لزوما به‌دلیل زمان‌بندی‌ انجام‌شان مخصوص آن روز نیستند؛ بلکه ممکن است به‌دلیل حال و هوای آن روز ما، اتفاقات زندگی و یا هر دلیل دیگری تبدیل به اولویت کاری آن روز شوند. اما کارهای دیگری هم هستند که ممکن است هر جوری به آن‌ها نگاه کنیم بسیار در اولویت به‌نظر بیایند؛ اما در واقع جزو کارهای آن روز خاص زندگی ما نیستند. این‌که کدام کار از جنسِ کارهای هر روز است البته هیچ متر و معیار مشخصی ندارد و بیش‌تر حسی و وابسته به ندای درونی است. اما این‌که انتظار داشته باشیم هر روز ظرفیت کاری‌مان ـ از نظر ذهنی و حتی جسمی ـ در بالاترین سطح قرار داشته باشد، انتظار به‌جایی نیست. شاید این نکته بدیهی به‌نظر بیاید؛ اما واقعیت این است که ادبیات “بهره‌وری” و “برنامه‌ریزی” ما را از این موضوع غافل کرده‌اند. آن‌ها ما را وادار کرده‌اند تا به ابزارهایی چون “فهرست‌های کاری” (To Do List) چونان چوب جادویی بنگریم که قرار است با سحر و جادوی خود کارهای ما را به‌انجام برسانند؛ اما همین ابزارها پس از مدتی تبدیل به یک عامل جدی استرس‌زایی برای ما می‌شوند. استرسی که شاید در کوتاه‌مدت مفید باشد؛ اما در بلندمدت حتی می‌تواند اثرات منفی جدی روی ذهن و جسم ما داشته باشد.

من این اواخر روش دیگری را انتخاب کرده‌ام که شاید شخصی باشد و قابل تعمیم به زندگی دیگران نباشد؛ اما بد ندیدم آن را با شما در میان بگذارم. روش من بیش از چیزی که فکر کنید ساده است. در هر روز من با سه نوع کار مواجهم:

  1. کارهای مهم: کارهایی که حتما باید در روز انجام شوند تا یک هدفِ کاری محقق شود. به‌عنوان مثال: همین امروز من باید یک پروپوزال همکاری را آماده و ارسال می‌کردم.
  2. کارهای برنامه‌ای: کارهایی که هم‌چون یک سنت و آیین شخصی باید هر روز انجام شوند تا اهداف بلندمدت زندگی نیز کم‌کم محقق شوند. به‌عنوان مثال: من هر روز حداقل یک ساعت اخبار و مقالات مربوط به حوزه‌های کاری و علاقه‌مندی‌های شخصی‌ام را مطالعه می‌کنم که خلاصه‌ی آن‌ها در پست‌های لینک‌های هفته‌ی گزاره‌ها می‌بینید.
  3. کارهای پروژه‌ای: این‌ها کارهایی هستند که لزوما به هدفی وصل نیستند؛ اما چاره‌ای از انجام آن‌ها نداریم. به‌عنوان مثال: امروز چند تلفن کاری برای هماهنگی جلسات این هفته و هفته‌ی بعد داشتم.

من بهره‌وری را برای خودم این‌گونه تعریف کرده‌ام: هر روز باید به‌صورت متوسط ۳ کار مهم را به‌انجام برسانم، حداقل دو ساعت را به کارهای برنامه‌ای اختصاص دهم و بیش از یک ساعت خودم را درگیر کارهای پروژه‌ای نکنم (مگر این‌که به‌صورت موردی مجبور باشم قانون‌م را بشکنم.) این تعریف را من با تجربه کردن و براساس ظرفیت‌های ذهنی و جسمی‌م برای خودم تعریف کرده‌ام. اما مهم‌تر از تعریف این استاندارد شخصی این است که در کارهای ممکن است روزی نتوانم به هدف بالا برسم یا حتی کاری برای انجام دادن نداشته باشم! اما در بلندمدت متوسط دستاوردهای عمل‌کردی‌ام باید با این استاندارد شخصی هم‌خوانی داشته باشد. با چنین تفکری علاوه بر این‌که موفق شده‌ام متوسط خروجی کاری‌ام را به‌تر کنم و حتی زمانِ کاری هر روزم را کم‌تر کنم، بلکه موفق هم شده‌ام که بر استرسِ ناشی از عقب‌افتادگی از زندگی و عذابِ وجدانِ ناشی از گرفتار شدن در روزمره‌گی غلبه کنم. و اجازه بدید اعتراف کنم مورد دوم روی کیفیت زندگی‌ام تأثیر قابل توجهی داشته است. 🙂

خلاصه کنم: بهره‌وری آن‌گونه که در کتاب‌ها و مقالاتِ مربوط به مهارت‌های آن نوشته‌اند، مفهوم عجیب و غریبی نیست. به‌تر است به‌جای این‌که از ترسِ نداشتن توانایی و مهارتِ کافی در مدیریت کارها و زمان‌مان، به‌دنبال تعریفِ شخصی‌مان از بهره‌وری بگردیم. طبیعتا حتی همین جستجو هم یک مسیرِ طولانی است که نیاز به آزمون و خطا دارد و البته “تعریف بهره‌وری شخصی” هم یک ایده‌ی همیشه ثابت نیست و در بلندمدت می‌تواند تغییر کند. خبر خوب این است که همین تلاش برای به‌تر کار و زندگی کردن در حقیقت روح همان چیزی است که بهره‌وری به‌دنبال تحقق آن در زندگی انسان‌ها است.

دوست داشتم!
۶

۹ روش ساده برای افزایش بهره‌وری کاری

نویسنده: لیسا کوآست / مترجم: علی نعمتی شهاب

یکی از مشکلات بزرگ و روزمره‌ی همه‌ی ما، کم‌بود زمان و عدم تناسب آن با حجم کارهای‌مان است. همیشه از وقت نداشتن شکایت داریم و در آرزوی روزی هستیم که بتوانیم از زیر این بار گران رها شویم و بتوانیم اندکی زندگی کنیم! اما چه می‌شود کرد با دنیایی که هر روز، سبکی‌ تحمل‌ناپذیرش سنگین‌تر می‌شود؛ چرا که کارهای عقب‌مانده‌ی دیروز هم به کارهای امروز افزوده می‌شوند.

در دنیای حرفه‌ای‌ها برای این مشکل راهی وجود دارد: مدیریت زمان! اما چگونه؟ در این‌جا برای شما چند پیشنهاد ساده اما کاربردی داریم:

  1. ثبت: کشف کنید چقدر از زمان‌تان صرف چه کارهایی می‌شود؟
  2. برنامه‌ریزی: هر هفته به‌جای غصه خوردن بابت دل‌تنگی عصرهای جمعه، ۳۰ دقیقه وقت بگذارید و برنامه‌ی زمانی هفته‌ی آینده‌تان را تهیه کنید.
  3. اولویت‌بندی: کدام کارها ضروری‌اند و کدام‌ها نه؟ برای کارهای ضروری، زمان‌‌بندی بدون وقفه‌ای را در نظر بگیر!
  4. حذف: کدام کارها را واقعا می‌شود حذف کرد؟ همیشه کارهایی هست! (مثلا: کمی کم‌تر در شبکه‌ها‌ی اجتماعی چرخ بزن!)
  5. هدف‌گذاری: هر روز صبح که از خواب بیدار شدی، فکر کن “انتظار من از امروز چیست؟ چه چیزی را باید تمام کنم؟”
  6. محدود کردن: فعالیت‌های وقت‌گیر و دارای ارزش زمانی متوسط مثل چک کردن ایمیل را به زمان‌های خاصی از روز محدود کن (مثل: اول صبح، موقع ناهار و …)
  7. چندوظیفه‌گی ممنوع: در هر زمان، فقط یک کار را انجام بده! هر کاری که تمام شد، سراغ کار بعدی برو!
  8. مثل یک مشاور بودن: فرض کن مشاوری هستی که برای انجام گروهی کارها، پول دریافت می‌کنی و برای باقی کارها خیر. وقت‌ات را صرف چه چیز خواهی کرد؟
  9. نه گفتن: خیلی از کارها فقط برای این به‌عهده‌‌ی تو می‌افتند که نمی‌توانی بگویی: نه، وقت ندارم یا از عهده‌اش برنمی‌آیم. سختی گفتن کلمه‌ی “نه” از زحمات پیامد “آری گفتن” آسان‌تر است!

منبع

دوست داشتم!
۶

استفاده‌ی مفیدتر از زمان ناهار در روزهای کاری

وقت ناهار برای بسیاری از ما زمان مناسبی برای استراحت و تجدید قوا برای ادامه‌ی کار روزمره است. متخصصان معتقدند این زمان، برای استراحت و تمرکز ذهنی و بازگرداندن سطح انرژی لازم برای کار الزامی و کلیدی است. برای اغلب ما ناهار زمانی برای خنده و شوخی، رها شدن از فشارهای کاری و حتی خروج از محیط کار است. اگر چه بسیاری از افراد معتاد به کار را هم می‌شناسیم که ناهارهای کاری زمان مناسبی برای برخی از جلسات آن‌ها هستند که در زمان دیگری امکان برگزاری آن‌ها را ندارند!

در هر حال نکته‌ی مهم این است که افراد موفق از زمان ناهارشان شبیه ۱۵ دقیقه‌ استراحت بین دو نیمه‌ی فوتبال استفاده می‌کنند! این‌گونه:

  1. در زمان‌بندی کارهای روزمره زمان ناهار را خالی بگذارید و در آن زمان، جلسه، قرار کاری و … نگذارید!
  2. ناهار را هرگز پشت میز کارتان صرف نکنید! بلند شوید و بیرون روید!
  3. معمولا ناهار را در رستوران یا غذاخوری شرکت صرف می‌کنیم و افراد زیادی از همکاران‌مان در سازمان را می‌بینیم که نمی‌شناسیم یا با آن‌ها ارتباط نزدیکی نداریم. زمان ناهار فرصت مناسبی برای شبکه‌سازی حرفه‌ای، برندسازی شخصی، مشورت با دیگران و خلاصه هر کاری است که نیازمند گفتگو با دیگران است (و چه بهتر با افرادی باشد که نمی‌شناسید!)
  4. آرام و راحت غذا بخورید نه با عجله!
  5. کمی ورزش بعد از ناهار (مثل چند دقیقه قدم زدن) می‌تواند مفید باشد.
  6. از صبح تا ظهر به چه نتایج کاری رسیده‌اید؟ چقدر برنامه‌ی تنظیم شده‌تان محقق شده است؟ از حالا تا عصر باید چه بکنید؟
  7. مطالعه‌ی اخبار و مقالات آموزشی در این زمان برای به‌روز بودن‌تان مفید است!
  8. زمان انجام کارهای شخصی وقت ناهار است نه در زمان کاری!

انجام کارهایی که از آن‌ها لذت می‌برید (حتی به کوچکی خریدن یک دسر!) می‌تواند انرژی شما را بیش‌تر بازگرداند!

منبع

پ.ن. این مطلب پیش از این در خبرنامه‌ی ایمیلی کار حرفه‌ای راه‌کاو منتشر شده است. برای ثبت‌نام و دریافت مطالب این خبرنامه به سایت راه‌کاو مراجعه فرمایید. متشکرم. 🙂

دوست داشتم!
۷

پنج باور نادرست در مورد بهره‌وری فردی

بهره‌وری از واژه‌های زیبا و دوست‌داشتنی و پرکاربرد این روزها است. بهره‌وری حلال بخش عمده‌ای از مشکلات اقتصادی و کسب و کاری و حتی اجتماعی و فردی کشور دانسته می‌شود. همه‌جا سخن از پایین بودن بهره‌وری است. مدیران از بهره‌وری پایین نیروی انسانی خود شکایت دارند. در مقابل کارشناسان و کارمندان نیز همه‌ی مشکلات را بر گردن نظام‌های ضعیف سازمانی، در دسترس نبودن منابع مورد نیاز، تصمیمات اشتباه مدیران و چیزهایی شبیه این‌ها می‌اندازند. اما این بهره‌وری چیست که همه به دنبالش هستند و هیچ‌وقت نیست یا اگر هست کم است؟

بهره‌وری را می‌توان “انجام درستِ کارهای درست” تعریف کرد. در واقع بهره‌وری مساوی است با اثربخشی (انجام کار درست) به‌علاوه‌ی کارایی (انجام درست کار.) با چنین تعریفی می‌توان ایده‌هایی در مورد جلوه‌های بهره‌وری در دنیای واقعی کشف کرد. یک نکته‌ی بسیار مهم که نباید فراموش کنیم این است که بهره‌وری با همین تعریف در حوزه‌ی زندگی شخصی هم مثل دنیای کسب و کار معنادار است. ما در زندگی‌ شغلی و شخصی‌مان نیازمند این هستیم که کارهای درست را به‌شیوه‌ای درست انجام دهیم. با چنین برداشتی از بهره‌وری است که مشخص می‌شود بهره‌وری در واقع یک سبک زندگی است که باید خودمان در پیش بگیریم و در واقع خیلی هم به سازمان و مدیران‌اش ارتباطی ندارد!

اما شاید برای بهتر درک کردن مفهوم بهره‌وری در زندگی شخصی و شغلی بد نباشد چند باور نادرست در مورد بهره‌وری فردی را با هم مرور کنیم:

۱- بهره‌وری به‌معنی زیاد کار کردن نیست؛ اگر چه زیاد کار کردن در دوره‌ی زمانی کوتاهی شما را بهره‌ورتر خواهد کرد!

۲- شلوغ بودن‌ سر شما به‌معنی بهره‌وری نیست!

۳- این‌که حس می‌کنید بهره‌وری دارید، به‌معنی این نیست که بهره‌ور هستید!

۴- بهره‌وری به‌معنی حذف زمان استراحت و زندگی شخصی نیست!

۵- بهره‌وری به‌معنی این نیست که همیشه در حال برنامه‌ریزی کردن باشیم: کار کردن مهم‌تر است!

منبع

پ.ن.۱٫ این مطلب پیش از این در خبرنامه‌ی ایمیلی کار حرفه‌ای راه‌کاو منتشر شده است. برای ثبت‌نام و دریافت مطالب این خبرنامه به سایت راه‌کاو مراجعه فرمایید.

پ.ن.۲٫ رونوشت به خودم در همین روزها. 🙂

دوست داشتم!
۵

مقاله‌ی هفته (۴۲): ۵ کاری که افراد واقعا باهوش آن‌ها را انجام می‌دهند

نوشته: کوین دائوم / ترجمه: علی نعمتی شهاب

اغلب مردم واقعا درباره‌‌ این‌که “چگونه” یاد می‌گیرند، فکر نمی‌کنند. خود شما هم معمولا فرض می‌کنید یادگیری به‌صورت طبیعی رخ می‌دهد: شما به کسی که دارد با شما گفتگو می‌کند یا در حال سخنرانی است، گوش می‌دهید و به‌سادگی آن‌چه را او می‌گوید به ذهن خود جذب می‌کنید. آیا این واقعا درست است؟ متأسفانه باید بگویم نه. در حقیقت من متوجه شده‌ام که هر چقدر سن‌ام بالاتر می‌رود، یادگیری واقعی‌ یک موضوع برای من نیازمند زمان بیش‌تری است. هر چقدر بیش‌تر مغزم را از حقایق، ارقام و تجربیات انباشته کنم، فضای کم‌‌تری برای ایده‌های جدید و فکر‌های نو باقی می‌ماند. به‌علاوه، این روزها من عقاید خاص خودم را هم دارم که ممکن است جلوی ورود ایده‌‌های جدید را به ذهنم بگیرند. همانند افراد بسیار دیگر، من نیز خودم را یک دانش‌آموز همیشگی می‌دانم؛ اما برای حفظ ذهنیت باز خودم مجبورم مدام سخت‌کوشی بیش‌تر و بیش‌تری داشته باشم.

اما در هر حال، نیاز به یادگیری هیچ‌وقت به نقطه‌ی پایان نمی‌رسد و در نتیجه باید شوق شما به یاد گرفتن همواره بر اشتیاق‌تان برای بر حق بودن غلبه کند. جهان در حال تغییر است و هر روز ایده‌های جدیدی پدیدار می‌شوند: به‌کارگیری آن‌ها در زندگی‌تان می‌تواند شما را هم‌چنان فعال و به‌روز نگاه دارد. ۵ روشی که در ادامه می‌آیند روش‌هایی هستند که من برای داشتن آغوش باز و پذیرا نسبت به جهان متغیر پیرامونم از آن‌ها استفاده می‌کنم. مهم نیست چند ساله‌اید. آن‌ها برای شما هم کار خواهند کرد.

۱- ندای درونی‌تان را خاموش سازید

خودتان می‌دانید در مورد چه کسی حرف می‌زنم. صدای ضعیفی که در زمان گوش دادن به سخنان دیگری مدام در هر حال اظهارنظر و قضاوت است. همان صدایی که عقیده‌ شما را در مورد اطلاعات دریافت شده شکل می‌دهد. توجه هر چه بیش‌تر به این ندای درونی نسبت به تمرکز روی گفته‌های گوینده اصلی بسیار ساد‌ه‌تر است. این ندا اغلب شما را از گوش دادن به اطلاعات مفید باز می‌دارد و حتی می‌تواند خیلی وقت‌ها شما را پیش از شنیدن تمامی مباحث به‌خواب ببرد. بنابراین: کم‌تر روی چیزی که مغزتان می‌گوید تمرکز کنید و در مقابل، هر چه بیش‌تر به سخنان گوینده توجه کنید. از چیزهایی که می‌شنوید، متحیر خواهید شد.

۲- موافق خودتان باشید

اگر نمی‌توانید صدای درونی‌تان را خاموش کنید؛ حداقل آن را به مزیتی برای خودتان تبدیل کنید. هر زمانی که متوجه شدید ذهن‌تان با گوینده مخالف است، جلوی این تفکرات را بگیرید و به جنبه دیگر ماجرا توجه کنید. تمام دلایلی که ممکن است بر حقانیت گوینده و اشتباه شما دلالت داشته باشند را پیش روی مغز‌تان بگذارید. با این روش در بهترین حالت ممکن است بتوانید دروازه‌ ذهن‌تان را به روی اطلاعات جدید بگشایید. اگر هم در این کار شکست بخورید، حداقل نظر خودتان را تقویت کرده‌اید.

۳- شبیه کنج‌کاوها باشید

بعضی افراد به‌صورت ذاتی کنج‌کاوند و دیگران این‌گونه نیستند. بدون توجه به این‌که جزو کدام یک از این دو دسته افراد هستید، شما می‌توانید از تظاهر به کنج‌کاو بودن بهره‌مند شوید. دفعه‌ بعد که به اطلاعاتی گوش دادید، دست به‌کار شوید و سه تا پنج پرسش مرتبط با موضوع را بپرسید. اگر هم در حال گفتگو با دیگری هستید، می‌توانید در طی گفتگو از او سؤال بپرسید. بدین ترتیب احتمالا یا چیزهای بیش‌تری یاد می‌گیرید و یا اندیشیدن به پرسش‌ها به شما در رمزگشایی از مفاهیم موجود در ذهن‌تان کمک خواهد کرد.

۴- حقیقت ذاتی را کشف کنید

هیچ مفهوم یا تئوری از هیچ پدید نمی‌آید. جایی در ذات درونی یک مفهوم پیچیده که احمقانه هم به‌نظر می‌رسد، ذره‌ای حقیقت وجود دارد. حتی اگر به‌صورت کامل هم مجذوب یک ایده نشده‌اید، لازم است حداقل به‌دنبال نمودهایی از حقیقت باشید که آن ایده در آن‌ها ریشه دارد. نقش یک کارآگاه را بازی کنید و همانند او دست به تحقیق بزنید. بدین ترتیب مهارت‌های استنتاجی خودتان را تقویت می‌کنید و حتی ممکن است مفهوم مطرح شده را به چیزی فراتر از منظور گوینده بهبود ببخشید.

۵- روی پیام تمرکز کنید نه پیام‌رسان

اغلب افراد یادگیری را تنها به دلیل فردی که آموزش را ارائه می‌دهد، متوقف می‌کنند. چه آن فرد سخن‌ران کسل‌کننده‌ای باشد، چه فردی با ظاهر غیرجذاب باشد و چه عضوی از حزب رقیب؛ رسانه روی یادگیری شما تأثیرگذار است. حتی دوستان نیز می‌توانند فرایند یادگیری را دچار انحراف کنند؛ چرا که شناخت قبلی از آن‌ها باعث می‌شود آن‌ها را به‌سختی به‌عنوان یک فرد مسلط روی موضوع بپذیریم. بنابراین لازم است مواد آموزشی را از ارائه‌دهنده‌ آن‌ها جدا ببینید. فرض کنید آن فرد را نمی‌شناسید و از باورهای او اطلاعی ندارید. بدین ترتیب می‌توانید به‌صورت هدفمند به اطلاعات ارائه شده از سوی او گوش بدهید. در مورد فرد کسل‌کننده روی روش‌های دو، سه یا چهار همین مقاله متمرکز شوید و گوش دادن به سخنان آن فردا را چیزی شبیه یک بازی ببینید تا خودتان را به‌صورتی خلاق سرگرم کنید.

منبع

دوست داشتم!
۱۲

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۲۴): به‌بود بی‌تردید؛ اما گام به گام

از زمانی که من به اتلتیکو آمدم، به تلاش بازی به بازی برای موفقیت فکر می‌کردم. همین پیش‌روی بازی به بازی است که شانس‌هایی را دراختیار ما قرار داده. با این روند از هیچ تیمی دور نیستیم. بیش از هر زمان دیگری این طرز فکر را تقویت می‌کنیم؛ ولی بیش از هر چیزی با بحث و صحبت این کار را پیش می‌بریم. این بحث و گفتگوست که ما را زنده نگاه می‌دارد.” (دیه‌گو سیمئونه؛ درباره‌ی موفقیت‌های این فصل اتلتیکو مادرید؛ این‌جا)

دیه‌گو سمیئونه در دوران بازی‌گری‌ش هم برای هواداران تیم‌های رقیب بازی‌کن محبوبی نبود و امروز در دوران مربی‌گری‌ش هم همین وضعیت برقرار است! اما چه دوست داشته باشیم و چه نه؛ او تیمی ساخته که یکی از ترسناک‌ترین تیم‌های این روزهای اروپا است. تیمی که بارسا را نه با پارک کردن اتوبوس، که با بازی تدافعی منطقی از پای درآورد. تیمی که رئال مادرید و بسیاری دیگر از تیم‌های بزرگ اروپا را در بازی‌های رو در رو تا مرز استیصال پیش برده است.

اما سیمئونه چه کرده که تیم‌اش تا این حد موفق شده است؟ جدا از تکنیک‌های روان‌شناختی و انرژی و انگیزه‌ای که او همانند دیگر مربیان بزرگ به بازیکنان تیم‌اش می‌دهد، فلسفه‌ی ساده‌ی مربی‌گری دیه‌گو ـ که خودش در جملات بند اول این پست بیان کرده، عامل کلیدی موفقیت است. سیمئونه به‌ زیبایی

۱- برای موفق شدن، لازم نیست یک کار بزرگ را یک دفعه انجام بدهی. این‌که گام به‌ گام پیش بروی و هر لحظه دنبال انجام به‌ترین کار ممکن باشی، کلید موفقیت است (این یعنی انگیزه‌ی درست.)

۲- اما نباید فراموش کنی که در هر موقعیتی (و بازی با هر رقیبی) باید از استراتژی متفاوتی استفاده کنی. بنابراین فرایند و روش انجام کارها را هم باید گام به گام اصلاح کنی (این یعنی طرح و نقشه‌ یا برنامه‌ی درست.)

۳- اما فقط داشتن انگیزه و برنامه‌ی درست و روش درست کار کردن و البته به‌تر کردن و تقویت دائمی سه دو عامل کافی نیست؛ شما باید بتوانید برنامه‌‌تان را در عمل پیاده کنید. پس مثل دیه‌گو سیمئونه و بازیکنان‌اش با تمرین و تلاش، سعی کن در عمل هم همان‌طوری که دوست داری و فکر می‌کنی، خوب باشی. چرا که در نهایت آن‌چه باقی می‌ماند “عملکرد” است و نه “نیت” و “هدف” و “انگیزه”.

فکر می‌کنم یک عامل کلیدی دیگر هم می‌شود برای موفقیت اتلتیکو مادرید سیمئونه در نظر گرفت. چیزی که چند فصل است بارسای سابقا افسانه‌ای و عزیز ما را از اوج پایین کشیده است: تداوم. بارسا سه فصل است که فصل را در اوج شروع می‌کند، در اوج پیش می‌رود و دست آخر در حساس‌ترین مقطع فصل در یک هفته تمام جام‌‌ها را از دست می‌دهد! بنابراین این‌که سیمئونه می‌گوید باید گام به گام پیش رفت می‌تواند یک معنی دیگر هم داشته باشد: به‌جای این‌که از اوج شروع کنی، از چند پله پایین‌تر شروع کن تا در نقطه‌ی کلیدی رقابت، بازی را نبازی!

دوست داشتم!
۴

برای افزایش بهره‌وری در کارها، عنوان کارتان را عوض کنید!

بعضی وقت‌ها ایده‌های بسیار جالبی می‌بینم که شاید کلا توضیح‌شان چند خط بیش‌تر نباشد؛ اما بسیار جالب توجه‌اند. دیمیتری ایواننکو این‌جا روی وبلاگ‌های PMI به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند: یکی از دلایلی که ما دوست نداریم کاری را انجام بدهیم یا نمی‌توانیم آن کار را درست انجام بدهیم عنوان آن فعالیت / وظیفه / کار است. او می‌گوید قدرت واژه‌ها را دست کم نگیرید؛ در ذهن هر کس واژه‌ها اهمیت و وضوح متفاوتی دارند. بنابراین خیلی وقت‌ها مشکل از بلد نبودن یا مهارت نداشتن در انجام کار نیست؛ مشکل درک نکردن واقعیت آن کار توسط ذهن است!

بنابراین ایواننکو پیشنهاد می‌کند که وقتی می‌خواهید کاری انجام دهید ـ چه خودتان تصمیم گرفته باشید چه به شما ارجاع شده باشد ـ عنوان آن را طوری برای خودتان بیان کنید و بنویسید که با واژه‌هایی بیان شود که برای شما ملموس‌ترند. مثلا ایواننکو می‌گوید من بلدم چطور جلسه را مدیریت کنم؛ اما توان رساندن آدم‌ها به یک نتیجه‌ی مشترک را ندارم. بنابراین وظیفه‌ی “جمع کردن اعضای تیم برای رسیدن به توافق در مورد یک راه‌حل” را برای خودم “مدیریت یک جلسه‌ی مذاکره در مورد راه‌حل یک مسئله” می‌نامم!

جالب بود!

دوست داشتم!
۲

۴ پیشنهاد برای افزایش بهره‌وری کارهای مبتنی بر اطلاعات

این روزها در عصری زندگی می‌کنیم که “کار دانشی” یا “کار مبتنی بر اطلاعات” دارد به شکل غالب کار برای آدم‌ها تبدیل می‌شود. کار بسیاری از ما بدون دسترسی به اطلاعات لازم یا گردش اطلاعات درون سازمان عملا اثربخشی و حتی بهره‌وری لازم را نخواهد داشت. از آن طرف یک اشکال عمده هم در این عصر حجم عظیم اطلاعاتی است که باید توسط هر یک از ما مدیریت شوند و مدیریت آن‌ها چندان آسان نیست. در هر حال وجود ابزارهای مبتنی بر فناوری اطلاعات هم خبر خوشی است تا بتوانیم هم به “مزیت اطلاعات” دست یابیم و هم مشکل “بمباران اطلاعاتی” را حل کنیم! چگونه؟ این، یکی از پاسخ‌ها به این سؤال است:

سه پژوهش‌گر مدرسه‌ی مدیریت اسلوان دانشگاه MIT، که چند سالی است در زمینه‌ی راه‌های افزایش بهره‌وری با کمک IT کار می‌کنند، براساس تحقیقات‌شان ۴ راه برای افزایش کارهای مبتنی بر اطلاعات ارایه کرده‌اند:

  1. در شبکه‌ی کاری خود یک “مرکز جمع‌آوری و انتشار اطلاعات” باشید و فهرست ارتباطی خود را متنوع سازید: زیاد ای‌میل زدن به دوستان و همکاران‌ و دریافت ای‌میل از آ‌ن‌ها یکی از نشانه‌های بهره‌وری بالاست. اما در این‌جا ارتباط با دیگران و داد و ستد اطلاعات با آن‌ها است که بهره‌وری را بالا می‌برد؛ نه ارتباط داشتن صرف!
  2. ای‌میل‌های‌تان را مختصر و مفید بنویسید: ای‌میل‌های ساده و کوتاه و متمرکز بر موضوع اصلی جواب‌های سریع‌تری نسبت به ای‌میل‌های طولانی و پرحاشیه دریافت می‌کنند و این سرعت بالاتر در دریافت جواب، رمزی دیگر برای افزایش بهره‌وری است. (قبل‌تر هم نوشته بودم: رزومه‌ نوشتن مهم است؛ به شرط شبکه‌سازی!)
  3. از فناوری برای انجام چند کار به صورت هم‌زمان (Multitasking) استفاده کنید: البته باید حواس‌تان باشد که چند کاره بودن حتی با کمک فناوری هم یک سطح بهینه دارد که از آن بالاتر، بهره‌وری پایین می‌آید.
  4. کارهای ساده‌ی اطلاعاتی را به زیردستان واگذار کنید و از سیستم‌های پشتیبان تصمیم استفاده کنید: بگذارید کارهایی که وقت ارزش‌مند شما را تلف می‌کنند زیردستان‌تان یا ابزارهای IT انجام دهند. به جای این کارها دنبال منابع جدید اطلاعات تخصصی بگردید؛ چیزی که مزیت رقابتی اصلی یک دانش‌کار (Knowledge Worker) است.

پ.ن. ناگفته پیداست که یک تا سه در زندگی شخصی‌مان هم کاربرد دارند.

منبع

دوست داشتم!
۰
خروج از نسخه موبایل