برند شخصی تصویری است که از شنیدن نام و نشان ما به ذهن اطرافیان و همکاران و دوستانمان میرسد. برند شخصی یعنی دیگران مرا به چه میشناسند و چه انتظاری از من دارند. کیفیت تعاملات و بدهبستانهای من از همین برند شخصی ناشی میشود: اینکه ارزش من در تعامل دو طرفه برای دیگران چقدر است، اساس تصمیمگیری افراد برای برقراری ارتباط کسب و کاری با من است و مهمترین نمود این ارزش، در برند شخصی من است.
بارها دیدهام که یکی از پیشفرضهای نادرست بسیاری از افراد در مورد برند شخصی این است که “من، همانی هستم که خودم فکر میکنم هستم.” بنابراین اگر من خودم را یک “متخصص حرفهای” میدانم که در حوزههای خاصی دارای تخصص است و مهارتهای کار حرفهای (نظیر مدیریت زمان و وظایف، مهارت حل مسئله و تفکر سیستمی، خودنظمبخشی و سازماندهی کارها، مدیریت زندگی دیجیتال و …) را بلد است و تعامل و ارتباط را هم خوب میداند، دیگران هم حتما همین تصور را نسبت به من دارند.
اما تجربه نشان میدهد که متأسفانه اغلب میان تصویر ذهنی من با دیگران اختلاف زیادی وجود دارد. بههمین علت است که برند شخصی را “رزومهی پنهان” هم مینامند. رزومه یک ابزار بازاریابی برای یافتن شغل یا موقعیتهای همکاری کسب و کاری جدید است. ضمنا رزومه، داستان گذشتهی زندگی شغلی من است و نه قصهی آرزوهای من! + حالا اگر معنای پنهان را هم به این دو اضافه کنیم متوجه میشویم که منظور از برند شخصی چیست: “تصویر کارها، عملکرد، رفتار و گفتار گذشته و امروز من در ذهن دیگران. تصویری که البته لزوما من از آن خبری ندارم!”
شاید بشود گفت که من تصویر خودم در ذهن دیگران را در آینهای شکسته میبینم: بخشی شفاف است و بخش بسیار بزرگتری غیرقابل تشخیص و هنر من در ابتدای راه، ساختن یک آینهی کامل است!