این آگهی مربوط به یکی از دوستان من و مربوط به یک شرکت نامآشنای صنعتی است. رزومهتان را که ارسال کنید متوجه میشوید کجا است:
در یک شرکت بزرگ و معتبر صنعتی نیازمند تعدادی فارغالتحصیل مهندسی نرمافزار یا رشتههای مرتبط در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد (ترجیحا فارغالتحصیل دانشگاه های معتبر) است. نکتهی کلیدی این است که داشتن سابقه کار الزامی نیست؛ شما فقط باید شور و شوق کافی برای کار در یک شرکت بزرگ را داشته باشید!
پیشنهاد میکنم اول کتابچهی راهنمای رزومهنویسی که قبلا در گزارهها منتشر شده است را از اینجا دانلود و مطالعه کنید و بعد، با تهیهی یک رزومهی استاندارد، آن را به نشانی ایمیل زیر ارسال کنید: tashrigh@gmail.com.
فوتسال از آن ورزشهای جذابی است که شاید آنقدرها که باید قدر ندیده باشد! 🙂 مثالش همین سه هفتهی اخیر که تیم ملی فوتسال، درگیر جام جهانی فوتسال در کلمبیا بود و تا برزیل و “فالکائو”ی بزرگ را نبرد، خیلی از ما حتی از برگزاری این رقابتها خبری نداشتیم. در هر حال از این بخش قصه که بگذریم، حالا وقت خوشحالی است بابت اینکه ماجراجویی تیم ملی فوتسالمان در این رقابتها با هدایت محمد ناظمالشریعه و کاپیتانی محمد کشاورز به یک نتیجهی عالی ختم شد؛ نتیجهای که حتی با داشتن فوقستارههایی مثل محمدرضا حیدریان و وحید شمسایی حتی نتوانسته بودیم به آن نزدیک شویم. سوم شدن ایران در جامجهانی ۲۰۱۶ فوتسال، بزرگترین افتخار تیمی ما در سطح جهانی در تاریخ ورزش کشورمان بود!
اما تیم ملی فوتسال در این رقابتها چه کرد؟ + ما بازیها را با شکست عجیب و غریب ۵-۱ برابر اسپانیا آغاز کردیم، با آذربایجان مساوی کردیم و در گروهمان سوم شدیم! همین سوم بودن باعث شد تا در مرحلهی حذفی به برزیل و فالکائو برخورد کنیم. تیمی بزرگ با پشتوانهی فوتبالی غنی و ستارههایی درخشان! شاید قبل از شروع بازی هم کمتر کسی فکر میکرد تیم ما بتواند حتی با برزیل مبارزهی جانانهای داشته باشد؛ چه برسد به آنکه عمر حرفهای فالکائو در ردهی ملی را سه بازی کمتر کند! وقتی ایران ۳-۱ از برزیل عقب افتاد و وقتی گل فالکائو در وقتهای اضافه را هم پاسخ داد، آنوقت احتمالا ته دلمان همچنان فکر میکردیم که این، اتفاقی نادر و شانسی بزرگ است که شاید دیگر تکرار نشود! بردن کلمبیا در وقت اضافه و باختن به روسیه در نیمهنهایی احتمالا این باور را در دل ما تقویت کرد. و وقتی ۲-۰ در بازی ردهبندی از پرتغال عقب افتادیم، دیگر در باورمان به یقین رسیدیم! اما هنوز معجزهای دیگر در پیش بود.
این نتیجهی درخشان حاصل چه چیزی بود؟ احتمالا خیلی از یادداشتها و تحلیلها به کار تیمی، همدلی، استعداد و نبوغ ذاتی بازیکنان و حتی نقش محمد ناظمالشریعه اشاره کنند. شاید خیلیهای دیگر از جرقه بودن این موفقیت و احتمال عدم تکرار آن بهدلیل سیاستها و اولویتهای اشتباه فدراسیون فوتبال بگویند. شاید هم برخی دیگر بگویند که حالا وقت جشن گرفتن و لذت بردن از این پیروزی بزرگ است. همهی این حرفها بهجای خودشان درستاند. اما من میخواهم به نکتهای اشاره کنم که شخصا از این “تیم ملی فوتسال” یاد گرفتم و بهنوعی در بند قبل به آن اشاره کردم: شجاعت امیدوار ماندن! “دلِ شیر” افشین قطبی را یادتان هست؟ “فرگیتایم” را چطور؟ حالا ما تیمی داریم که واقعا با دل شیر تا آخرین لحظه برای موفقیت میجنگد. تیمی که ناامید نمیشود و حاضر است حتی در سختترین موقعیتها شعلهی باور به پیروزی را در ذهن و قلب خود زنده نگاه دارد. 🙂
بهافتخار تیم بیادعایی کلاه از سر برمیداریم که از صمیم قلب خوشحالمان کرد و باز هم به ما ثابت کرد که وقوع “معجزه” بیش از هر چیزی به “شجاعتِ امیدوار ماندن” و “سختکوشی” تا آخرین لحظه وابسته است: تیم ملی فوتسال جمهوری اسلامی ایران، کسب مقام سوم در جامجهانی فوتسال مبارکات باشد!
“آمادهی هر کاری هستم. خانوادهام چیزهایی که دیگران جرأت گفتنش را ندارند به من میگویند و خودم از خودم انتقاد میکنم و میدانم که چه وقتهایی کار اشتباهی انجام دادهام. اگر لازم باشد برادرم به من سیلی میزند. گوستاوو ۳۵ ساله و ماریانو ۳۲ ساله هستند. آنها در فوتبال خوب بودند ولی شهامت و انگیزهی دنبال کردن رؤیاهایشان را نداشتند.” (پائولو دیبالا؛ اینجا)
رؤیاها شاید تنها دارایی ما باشند که از آنِ خودمان باشند! ما با یاد رؤیاهایمان نفس میکشیم، با خیال خوش رسیدن به آنها زندگی میکنیم. “اگر”ها و “ای کاش”ها واژههای آشنایی در زندگی ما هستند و افسوسِ “خوش به حالشان” همراه بسیاری از لحظات زندگی ما است. اما همهی اینها مربوط به دنیای ذهنیمان است و دنیای واقعی خیلی معمولیتر از آنی است که انتظار داریم باشد.
در این میان آنهایی که تصمیم میگیرند رؤیاها را از گوشهی دل و ذهنشان بیرون بکشند و به دنبال آنها بروند، “شجاعدلانی” هستند که مسیر رفتنشان را از “بزرگراه گمشده” انتخاب کردهاند. آنها بهراه میافتند بیآنکه بدانند در مسیرشان چه خاطرات و خطراتی منتظر آنها است. آیا به رؤیایهایشان میرسند یا در راه میمانند؟ هیچ کس نمیداند. اما مسئلهی اصلی اینجا است که بدون داشتن این “شیردلی” نتیجهی رؤیابافی چیز بیشتر از رؤیابازی نخواهد بود!
جادهی رؤیاها جادهای پرسنگلاخ و طولانی و ناشناخته است که جایجای آن سراب و وهم انتظار ما را میکشند. اما اگر “مردِ ره” باشی همهی اینها را به جان میخری و به راه میافتی و آنقدر میروی تا برسی. طبیعی است که در این جادهی طولانی مثل هر سفر دیگری نیازمند توشهای هستیم که بتوانیم دوام بیاوریم. این همان چیزی است که پائولو دیبالا فوتبالیستِ جوان و دوستداشتنی آرژانتینی در همین آغازِ راه طولانیش در فوتبال حرفهای آن را کشف کرده و در چند جملهی کوتاه بیان کرده است. اگر رهسپار جادهی رؤیاها هستید، مطمئن باشید این پنج چیز را همراه خود دارید:
۱- آمادگی کافی: شما در بخش بزرگی از مسیر تنها در میانهی دنیایی شلوغ و پرصدا هستید. بنابراین باید تا حد امکان به خودتان، توانمندیهایتان و گوهر وجودیتان تکیه داشته باشید. بارها و بارها با “چرا”ها و “چه کنم”ها و “چطور”ها مواجه خواهید شد؛ بنابراین باید آمادگیِ هر کاری را داشته باشید، حتی کارهایی که راه و رسم آنها را نمیدانید! شما باید یا راهی را بیابید و یا راهی را بسازید.
۲- واقعبینی: خبر بد این است که هر آدمی مستعد اشتباه است و خبر خوب، اینکه هیچ یک از ما از روی عمد اشتباه نمیکند! اشتباهها نشانههای کمبود دانش و اطلاعات و مهارت ما هستند و در نتیجه، برای آنها میتوان راهحلی را یافت؛ البته به این شرط که توان ذهنیِ گذشتن از حسِ نامطلوب اشتباه کردن، بلند شدن بعد از زمین خوردن و ادامه دادن را داشته باشیم! در این مسیر خودانتقادی (و نه خودتخریبی) و بازخورد سازندهی دیگران ابزارهای مفیدی هستند که به شما در کشف ضعفها و نادانستههایتان چه برای جلوگیری از شکست خوردن و چه برای گذشتن از شکستها و دوباره بهراه افتادن کمک میکنند.
۳- شور درونی: از فیزیک میدانیم هر حرکتی نیازمند یک نیروی محرکه است و بدون این نیروی محرکه، حرکت پس از مدتی بهدلیل اینرسی متوقف خواهد شد. حرکت در مسیرِ رؤیاسازی هم از همین جنس است. نیروی محرکه و موتورِ پیشبرندهی ما در این مسیر سخت و طولانی چیزی جز تکیه بر “شور درونی” نیست: شهامت امیدوار بودن و انگیزه داشتن در روزهایی که “امیدِ هیچ معجزتی” از دنیا نمیرود!
کولهپشتیهایتان را ببندید که با هم به راه بیفتیم و از همین ابتدای مسیر با هم این بخش از چکامهی بلند “زمستان است” زندهیاد مهدی اخوان ثالث را زمزمه کنیم:
بیا رهتوشه برداریم قدم در راه بیبرگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟ تو دانی کاین سفر هرگز بهسوی آسمانها نیست …
من همیشه از واقعیت خوشم میآمد و مربیانم هیچگاه به من دروغ نگفتند. اگر افتضاح بودم، افتضاح بودم؛ ولی گاهی باید به من یادآوری میشد. وقتی جوان هستید، باید گاهی واقعیت را بدانید زیرا وقتی در یک حباب قرار گرفتهاید، فکر میکنید هر باوری که دارید درست است. و گاهی میرسد که مردم میگویند: “بیخیال! چه اتفاقی برای تو افتاده؟”
یک بار بیلسا به من گفت: “افتضاح بودی” و من شوکه شده بودم. او دلایلش را توضیح داد و به من نشان داد که چرا چنین چیزی به من گفته است. گفت اگر اینطور باشی دیگر نمیتوانی برای من بازی کنی و همینطور برای تیم ملی. برایم سخت بود. با گریه بهسمت خانه رانندگی کردم ولی پس از آن متوجه شدم که او راست میگفت. من اقتضاح بودم، بله افتضاح بودم. پس از آن پیشرفت کردم!” (مائوریتسیو پوچتینو؛ اینجا)
پوچتینو را شخصا با آن گاف پنالتی دادنش به انگلیس در جام جهانی ۲۰۰۲ که باعث حذف تیم دوستداشتنی آرژانتینِ “باتی گل” شد بهیاد میآورم! 🙂 پوچتینو حالا مربی تاتنهام در لیگ برتر انگلستان است. او در حرفهایش به نکتهی بسیار مهمی در مورد موفقیت حرفهای اشاره کرده است؛ نکتهای که کمتر کسی به آن توجه میکند و کمتر جایی در مورد آن سخن گفته میشود: ما انسانها همیشه دنیا را از زاویهی دید خودمان تماشا میکنیم و همیشه هم سر جای درستی برای تماشای خودمان و دنیایمان ننشستهایم! در نتیجه نیاز به بودن افرادی قابل اعتماد، با شخصیت قوی و توانمندی بالا در کنارمان داریم که در زمان مناسب به ما تلنگر بزنند تا متوجه شویم داریم مسیر را اشتباهی میرویم یا اینکه در مسیر در جای نامناسبی متوقف شدهایم و حتی مقصدمان آنی نیست که باید باشد. این افراد میتوانند اعضای خانواده، دوست و آشنا، همکار و مدیر و … باشند. انتخاب کردن این افراد نیاز به بررسی بسیار زیادی دارد؛ چرا که در صورت اشتباه کردن میتواند خودش یک عامل جدی در انحراف ما از مسیر درست زندگی باشد. توجه کنید که رابطهی دوستانه نباید عامل اصلی در انتخاب این فرد “تلنگرزن” باشد. این فرد باید بتواند از زاویهی دید متفاوتی نسبت به شما دنیا را ببیند، وابستگی احساسی به شما باعث نشود تا او واقعیتها را بیتعارف به شما بگوید و دانش و اطلاعات و تجربهی کافی را برای اظهارنظر داشته باشد.
امروزه در دنیای کار حرفهای یکی از الگوهای اصلی موفقیت کاری همین الگوی داشتن چنین فردی در زندگی است. در ادبیات علمی از این فرد به “مربی” یا “منتور” یاد میشود. مربی یا منتور فردی است که قبل از شما مسیر مشخصی را در زندگی طی کرده است (این مسیر میتواند مسیر شغلی خاص، مسیر رسیدن به هدفی مشخص یا … باشد.) منتور با دانش و تجربه و بینش خود به شما در یافتن مسیر، نقاط انحرافی و درههای هولناک آن و گذر از موانع سر راه کمک میکند. شاید جایی لازم باشد دست شما را بگیرد و شما را همراهی کند و شاید هم زمانی برسد که شما را در طول طی مسیرتان تماشا کند و به شما بازخورد بدهد.
شاید بهترین مثال مربی همین میدان فوتبال باشد. مربی به بازیکنان یاد میدهد که اصول درست تکنیکی و تاکتیکی فوتبال چیست، آنها در میدان عمل چکونه باید بازی کنند و چطور با همتیمیهایشان در تعامل باشند. اما زمانی که بازیکنان وارد میدان شدند دیگر هر فردی خودش تصمیم میگیرد که چطور بازی کند!
طبیعتا پیدا کردن چنین آدمی بسیار کار دشواری است؛ اما اگر بهدنبال دستیابی به اهداف بزرگ و رؤیاهایی درخشان در زندگیتان هستید، شاید انتخاب دیگری جز شاگردی یک مربی بزرگ را نداشته باشید. فراموش نکنید که بزرگی مربی به سن و سال و هوش و حتی تجربهی او نیست. بزرگترین مربیان دنیا آنهایی هستند که میدانند چگونه میتوان راهِ رفتن تا رسیدن را پیدا کرد و آن را تا آخر طی کرد.
“آرین در چند ماه قبل، روزهای دشواری را سپری کرد؛ اما اکنون سه جام بهدست آورده است. این نشان میدهد که در فوتبال چقدر همه چیز میتواند زود تغییر کند. همیشه یک فرصت دوباره دارید تا اوضاع را عوض کنید؛ برای قهرمانیها بجنگید و برای جایگاهتان در تیم. به بیان دیگر، تنها باید از فوتبال لذت برد. فکر میکنم آرین این را نشان داد. او یک الگوی بزرگ برای همه است؛ برای اینکه به تلاشتان ادامه بدهید؛ حتی اگر گاهی اوقات شرایط به سود شما نیست. تنها تلاش کنید و بدانید که با سختکوشی، همه چیز در فوتبال خیلی زود عوض میشود.” (رابین فنپرسی در مورد آرین روبن؛ بعد از فتح سه گانهی بایرن؛ اینجا)
زندگی، انتظارِ همیشگیِ یک فرصتِ دوباره است! 🙂 برای آمدنش آماده هستیم؟ فراموش نکنید که این انتظار کشیدن، بهمعنی کنار گذاشتن زندگی نیست. ادامه دادن و جلو رفتن و لذت بردن از مسیر و هوشیاری، ما را برای قاپیدن بهموقع و درست فرصتِ بزرگ بعدی آماده میکند.