خانم نیلوفر مرکنت یک استراتژیست توسعهی کسب و کار در عصر اجتماعات آنلاین است. ایشان در زمینهی ایجاد و توسعهی کسب و کارهای اجتماعی مینویسد، تدریس میکند و مشاوره میدهد. برای من که حوزهی تخصص ایشان بسیار جالب است!
خانم مرکنت اینجا ۳ اصل طراحی مدل کسب و کار در استارتآپهای عصر اجتماعات آنلاین را توضیح دادهاند. این ۳ اصل ساده اما جذاب و مؤثر را با هم مرور میکنیم:
۱- اصل اول ـ سرعت: همیشه مهمترین ابزار انگیزشی یک کارآفرین ـ برای جلب نظر سرمایهگذاران، همکاران و … ـ جهت راهاندازی یک کسب و کار جدید، پول است. اما در دنیای جدید، شما لازم نیست بر پول تکیه کنید. بهجای آن بهسادگی میتوانید روی اهداف و مقاصدتان تکیه کنید. آدمهایی را بیابید که با شما رؤیای مشترکی دارند!
۲- اصل دوم ـ جریان: اجتماعات آنلاین امکان مشارکت همه را در ساختن و توسعهی یک کسب و کار جدید فراهم میآورد. وقتی مقصدتان هم مشخص بشود، آنوقت میتوانید به این فکر کنید که چگونه میتوانید بهکمک این خرده ـ جامعههای آنلاین، کسب و کار جدیدتان را بسازید و توسعه دهید. چند مثال جالب در این زمینه: جامعهی هواداران یک چیز (عکاسی، غذا، کتاب یا هر چیز دیگر) میتوانند به طراحی محصولات و خدمات جدید کمک کنند. جامعهی افرادی که مقصد یکسانی دارند با اشتیاق کامل در ساختن یک چیز جدید مشارکت میکنند (ویکیپدیا اینگونه ایجاد شد!) جامعهی آدمهای باتجربه به شما کمک میکنند تا از تخصصشان برای ارائهی خدمات جدید استفاده کنید (مثلا فرومهای مربوط به تولیدکنندگان محصولات فناوری را ببینید!) جامعهی افراد وابسته از نظر عقائد، احساس یا هر چیز انسانی دیگر هم بهاشتراکگذاری اطلاعات، محصولات و ایدهها میانجامند (فیسبوک!) اینها تنها چند نمونهی اصلی بودند. بهدنبال مدل خودتان ـ با اقتباس از این مدلها یا ایجاد مدلهای جدید ـ برای مشارکت دادن گروههای دور و برتان در ساختن و توسعهی کسب و کار خود باشید.
۳- اصل سوم ـ انعطافپذیری: این روزها همه از اصل تفویض اختیار سخن میگویند؛ اما کمتر کسی است که باورش را بهعمل در میآورد. همین تمرکز در تصمیمگیری است که باعث میشود “طراحان” (یا همان استراتژیستها) از “مجریان” جدا باشند. فاصلهی میان “برنامه” و “اجرا” که یکی از مهمترین موضوعات تحقیق در علم مدیریت این روزهاست؛ ریشه در همین موضوع تمرکز در تصمیمگیری دارد. بنابراین در عمل هر تصمیمی را که میشود به کارکنان، جامعهی همکارتان و سایر ذینفعان کسب و کار خود واگذار کنید و بر روی کلیدیترین تصمیمات ـ تصمیماتی که جز شما کسی نمیتواند بگیرد ـ متمرکز شوید.
سرعت، جریان و انعطافپذیری. به مدل کسب و کارتان نگاهی دوباره بیاندازید!
شمارهی چهارم ماهنامه مدیریتی گزارهها هم اگر چه با اندکی تأخیر؛ اما بالاخره آماده شد! امیدوارم مجموعه مطالب تهیه شده برای این شماره مورد استفادهی دوستان گرامی قرار بگیرد. منتظر هر گونه انتقاد، پیشنهاد و نظر سازندهی شما نیز هستم. میتوانید شمارهی چهارم را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید.
اگر از مطالب این ماهنامه خوشتان آمد و برایتان کاربردی بود، سپاسگزار خواهم شد که آن را برای دوستانتان نیز بفرستید. برای دریافت شمارههای بعدی این ماهنامه، میتوانید ایمیلتان را اینجا ثبت کنید.
میخواهم پولدار شوم! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) و پولدار شدن(وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (عااااااالی! توصیهی اکید میکنم هر دو مطلب را بخوانید.)
خلاقیت در تصور عامهی مردم رابطهی نزدیکی با هوش بالا دارد. اما در واقعیت بعضی وقتها متوجه میشویم که این تصور درست نیست. چنانکه دی. ان. پرکینز در سال ۱۹۸۱ در کتاب بینظیرش “بهترین کار ذهن” نوشت، وقتی آستانهی مشخصی از چیرهدستی بهدست آید، رابطهی میان دستاوردهای خلاقانه و امتیاز IQ بسیار سست خواهد شد. بهاعتقاد پرکینز مفیدتر این است که خلاقیت را همانند یک “ویژگی” انسانی فرض کنیم که از ۵ عنصر زیر تشکیل شده است (نقلقولهای داخل گیومه از کتاب پرکینز است):
۱- تواناییها: اغلب تفکرات موجود در مورد خلاقیت ریشه در یک پارادایم “خالصگرا” دارند که در آن خلاقیت از یک توانایی خاص (و نه حتا چند توانایی) مانند: آسان پیدا کردن ارتباطاتِ میان چیزهای ناجور، توانایی نیمهی راست مغز، یک وجود بیقرار و یک شخصیت خلاقیت نشأت میگیرد. با جمعبندی نتایج دههها تحقیق، پرکینز به این نتیجه میرسد که هیچ توانایی خلاقانهی خاصی حتا نمیتواند بهصورت کامل رفتار خلاقانه را توضیح دهد؛ چه برسد به بینش و روشنبینی (توانایی رسیدنِ سریع به هدف پیش از دیگران یا توانایی تشخیص الگوهای پنهان با اطلاعاتی کمتر از دیگران.) بینش و دیگران تواناییها با رفتار خلاقانه در ارتباطاند؛ اما آیا واقعا اینها تواناییهای مرتبط با خلاقیت محسوب میشوند؟ هیأت داوران هنوز در حال شور است.
۲-سبک: پرکینز مینویسد نشان داده شده که آنچه روانشناسان سبک تشخیصی مینامند ـ “الگوهای قابل بازگشتی که فرد با آنها با اطلاعات روبرو میشود و اطلاعات را براساس آنها تحلیل میکند ” ـ باعث افزایش خلاقیت میشوند. یکی از مثالهای مطرح در این زمینه رویکرد مسئلهیابی است که شامل کاهش فرضیهها و گزینههای مرتبط با مسئله در فازهای اولِ اکتشاف خلاقانه در عین داشتن آغوش باز برای بازنگری برخی از این تصمیمات در آینده است. بهعلاوه “بسیاری از افراد خلاق در قضاوت در مورد آنچه با آن روبرو میشوند مردد هستند.” بهجای آن، افراد خلاق تمایل فراوانی به دست زدن به آزمایشهای هدفمند برای درک چیزها یا موقعیتها و نفوذ به درون و ماهیت آنها دارند. بهصورت نسبی افراد خلاق کمتری وجود دارند که به ارزیابی سریع و کنار گذاشتن سایر جنبههای موضوع متمایلاند.
مثال سوم سبک تشخیصی که باعث افزایش خلاقیت میشود همان چیزی است که تفکر جانسونی نامیده میشود: “افراد خلاق تمایل دارند تا در مورد چیزهای متضاد یا معکوس هم فکر کنند و سپس آنها را از طریق روشهای ابداعی یکپارچه سازند.
در عین حال محصولات سبک خلاقیت نیز مهماند. “حتا وقتی که فرد خلاق هر بار از روشی جدید برای تولید محصول استفاده نکند؛ یک سبک غیرمعمول، اصالتی پایدار را بههمراه میآورد.” مثلا نقاشیهای جکسون پولاک در مقایسه با هم نوآوری چندانی ندارند؛ اما هر یک از آنها ویژگیهای خاص خود را دارند و سبک کاری او بهعنوان یک روند یکسان همواره با تازهگی همراه است. البته برخی اوقات هر محصول با ابداعاتی آشکار همراه است. مثلا نقاشیهای ماگریت “قالیچهی خشنودی ما از چیزهای روزمرهی جهان را از زیر پای ما میکشد.” در چنین مواردی، نوآوری جزئی از سبک است.
۳- ارزشها: طبق مشاهدات پرکینز افراد خلاق “بهصورت کاملا مستقیم اصالت را ارزشمند میدانند، بر قضاوت شخصی خود ارج مینهند، به اصالت در کارهای دیگران واکنش نشان میدهند و آرزوی داشتن اصالت در کار خود را دارند.” بسیاری از افراد خلاق این دسته، آنهایی هستند که تیپهای شخصیتی بهشدت خودانگیز نامیده میشوند. چنین افرادی بیشتر براساس شور درونی خود پیش میروند؛ برخلاف بسیاری از همکاران همترازشان که براساس عوامل بیرونی مثل نُرمهای جامعه هدایت میشوند. اما همین افرادِ بهشدت خودانگیز در عین حال بیشتر هم نقدپذیرند. آنها “اگر چه بر یک چشمانداز درونی تکیه دارند؛ اما راهنماییهای مفید دیگران را هم میپذیرند.” بهعلاوه افراد خلاق ارزش بالایی بر مسائل اساسی عام مینهند: آنها چیزها را “بهشکلی کلی و کاملا سمبولیک و نه از زاویهی دیدی انعطافناپذیر و عملگرا و نکتهسنج” مشاهده میکنند؛ اگر چه در این نگریستن بهدنبال معانی شخصی هم میگردند. خودشناسی ارزش دیگری است که نقش مهمی در رفتار خلاقانه ایفا میکند: “افرادی که دوست دارند خلاق باشند، کسانی که برای وجود چنین ویژگی در خود ارزش قائلاند، احتمال بیشتری میرود که خود را تبدیل به فردی خلاق کنند و این ویژگی را در خود حفظ نمایند.”
۴- باورها: “آیا خود را خلاق میدانید؟ چه قلههایی را در رشته کوههای خلاقیت قابل فتح کردن میدانید؟ آنچه تلاش میکنید انجام دهید شما را بهجلو هدایت میکند و حداقل بخشی از آن ریشه در “واقعیتها و پتانسیلهای شخصیتان” دارد. بهشکل مشابه دیدگاه شما نسبت به فضای مسئله ـ “فضای مفهومی که در آن گزینههای کشفشدنی منتظر کاشف هستند و راههای رسیدن به آنها نیز در آنجا نهفته است” نیز در دستیابی به هدف اثرگذار است. اگر چه تصور شما در مورد این فضا و چگونگی پویش آن به حوزهی کاریتان وابسته است؛ اما برخی باورهای شما در مورد فضای مسئله چند ـ حوزهای است و رویکرد عام شما را نسبت به ابداع شکل میدهند. بنابراین احتمال اینکه افراد خلاق به وجود رویکردها و راهحلهای بسیار برای حل مسئله باور داشته باشند، بیشتر است.
۵- تاکتیکها: این شامل “معرفت آگاهانهی شما نسبت به کارهای خلاقانه است.” در اینجا هم این آگاهی هم میتواند بسته به حوزهی کاریتان خاص باشد و هم میتواند شامل میانبرهای (هیوریستیکهای) عامی باشد که بین حوزههای مختلف پل میزنند و به ابداع در هر حوزهای کمک میکنند؛ مثلا کنار گذاشتن کار و خوابیدن برای فکر کردن روی یک مسئله!
نتیجهگیری: توانایی یا استعداد مطمئنا در رفتار خلاقانه نقش ایفا میکنند؛ اما نه تا آنقدر که باور عامهی مردم است. “اگر چه دستاوردهای هر فرد با تواناییهای او محدود میشود؛ اما با استفاده از همین تواناییهای محدود هم میتوان به نتایج خلاقانهی دوستداشتنی رسید.”
مقدمه:نولان کی بوشنل (متولد ۵ فوریهی ۱۹۴۳) مهندس و کارآفرین آمریکایی است که بنیانگذار شرکت آتاری و مجموعه تئاترهای زنجیرهای “چاک ای چیز پیزا تایم” است. بوشنل وارد تالار افتخارات بازیهای ویدئویی و تالار افتخارات اتحادیههای محصولات مصرفی شده است، عضویت بفتا (اتحادیهی فیلم بریتانیا) را در اختیار دارد، جایزهی “نوآور برتر سال” نشریهی نیشنز رستورنت نیوز را دریافت کرده و یکی از اعضای فهرست “۵۰ انسانی که آمریکا را تغییر دادند” بوده است. بوشنل بیش از بیست شرکت را پایهگذاری کرده و یکی از پدران صنعت بازیهای ویدئویی بوده است. او هماکنون بنیانگذار مشترک و طراح ارشد بازی وبسایت “بازیهای ضد کهنسالی” است؛ سایتی که دارای بازیهایی برای تحریک کردن مغز است و توسط بوشنل و دو محقق دارای مدرک دکترا ایجاد شده است.
نولان بوشنر در ستایش پنجامین گردهمایی شبکهسازی “مایندشر”در لسآنجلس گفت که بهبود هوشمندی نیازمند ابزارهای مدرن و بهروز یا داروهای روانگردان نیست. تنها یک جفت اسکی و چند تکه لباس یوگا کفایت میکنند.
از سال ۲۰۰۶ تا بهامروز گردهمایی ماهانهی شبکهسازی “مایندشر” برخی از هوشمندترین کارآفرینان، هنرمندان و مخترعان لسآنجلس را با وعدهی نوشیدنیهای ارزانقیمت، موسیقی محلی و در اغلب اوقات ارائههای متحیرکننده دور هم جمع میکند. مایندشر که بنیانگذار آن داگ کمپل ـ از آزمایشگاههای سین ـ آن را فرزندخواندهی همایشهای TED و مرد سوزان (البته بدون خودپسندیهای خاص آن دو) میداند، پنجاهمین نشست ماهانهی خود را با یک گردهمایی سه روزه در تعطیلات آخر هفته ـ که سرشار از هنر، موسیقی و فناوری بود ـ جشن گرفت. علاوه بر چیزهای عجیب و غریبی مانند یک برج آجرچینی عظیم اسباببازی و کاکتوس نوازنده، سخنرانان منتخب و تأثیرگذار این گردهمایی موضوع “آینده چگونه است” را در حوزههایی مانند: فضانوردی، طراحی بازی و سلامت بررسی کردند. علاوه بر آن هنراسرارآمیزی با نام “مُد زیستی” و چیزی که “عقیم کردن دیجیتال” یا اسکروتوسکوپی نامیده میشد (و البته بهاندازهی اسمش ترسناک نبود) هم ارائه شدند.
اما جذابترین سخنرانی همایش، از آن بنیانگذار آتاری و نوآور سریالی نولان بوشنل بود که دربارهی برخی حکمتها ـ که در ۴۰ سال تجربهاش بهعنوان مخترع و نوآور کسب کرده است ـ سخن گفت. با در نظر گرفتن مخاطبان او که همگی تشنهی فناوری بودند و اینکه بوشنل به باور بسیاری نمونهای کامل از کارآفرینان عصر فناوری مدرن است، توصیههای او برای کارآفرینان جوان عرصهی فناوری شگفتآور و انگیزشبخش بود:
آرام نگیرید
“شما قصد دارید ضریب هوشیتان (IQ) را ظرف دو سال بالاتر ببرید. پس آرام نگیرید. معنایاش این است: چیزی یاد بگیرید که در آن ذهنیتی ابتدایی دارید. من دوست داشتم شطرنج بازی کنم. مشخص است که امکان نورونسازی ـ تولد سلولهای جدید مغزی ـ در زمینهی شطرنج برای آدمی به سن و سال من از بین رفته است. مغز من اوایلی که شروع به یاد گرفتن شطرنج کردم، همکاری خوبی داشت. اما اگر نخواهم احساسی حرف بزنم، پیشرفت من بسیار بسیار تدریجی بود. بنابراین اگر دوست دارید این کار را درست انجام دهید، اسکی کردن یاد بگیرید. و بعد زمانی که احساس کردید حسابی چوبهای اسکی در کنترل شما هستند، سراغ یاد گرفتن اسنوبرد بروید. و زمانی که یاد گرفتید چگونه اسکیت کنید، تائیچی (نوعی ورزش چینی) یاد بگیرید و بعدش بهسراغ یوگا بروید. مسیر آرام نگرفتن را ادامه دهید. بهزودی متوجه خواهید شد که هوشمندتر شدهاید.”
بهدنبال زیبایی باشید
“پیاده به محل کارتان بروید، حتی اگر تا منزلتان ۵-۴ کیلومتر فاصله دارد. تا محل کارتان دوچرخهسواری کنید. از مسیر متفاوتی به آنجا بروید. در طی این مسیر تا آنجا تلاش کنید تا زیباییهای مسیر را دریابید. از اینکه چقدر میتوانید روابط همسایگی جدیدی را انتظار داشته باشید شگفتزده خواهید شد. زمانی که بهدنبال زیباییهای منحصر بهفرد میگردید، دست به تجربه کردن بزنید. بدین ترتیب زمانی که سر کار میروید، متوجه خواهید شد که خلق و خوی بهتر و رضایت بیشتری دارید و میتوانید قرصهای ضدافسردگیتان را کنار بگذارید.”
بدنتان را حرکت دهید
“بهشدت ورزش کنید. بیست دقیقه. سی دقیقه. ضربان قلبتان را به ۸۰% ظرفیت نهاییش برسانید و در سه ساعت پس از آن چیزی یاد بگیرید. مشخص شده که زمانی که ورزش شدید میکنید، مغز شما چیزی به نام BDNF (پروتئین عامل مشتق از مغز عصبگرا) میسازد یا کود شیمیایی رشد مغز شما است. BDNF یک پروتئین پیشرو برای شکلگیری دندریتها (شاخههای گستردهی سلولهای عصبی با یکدیگر) است. بدین ترتیب شما سختافزار را برای نرمافزار آماده میکنید.”
خوب بخوابید
“بهخاطر بیاورید که ما میتوانیم در بخش جلویی مغزمان بین ۵ تا ۷ موضوع را همزمان مدیریت کنیم. بخش پشتی مغزمان میتواند موضوعات بسیار بیشتری را مدیریت کند. بنابراین زمانی که به شما یک مسئله داده میشود، در مورد آن پیش از خوابیدن فکر کنید تا شانس زیادی داشته باشید که فردا صبح حلش کنید. اتفاقی میافتد این است که مکانیسم پردازش پسزمینهی مغز شما کار روی آن مسئله را با تعداد زیادی سیناپس (محل اتصال سلولهای مغزی) آغاز میکند و شما فردا از میزان ظرفیت مغزی که آزاد کردهاید شگفتزده خواهید شد.
به ایدههای خودتان اعتماد کنید
“نوآوری هیچ وکیل مدافعی ندارد. مثلا اگر به شما یک دستگاه ارغوانی مخصوص چپدستها نشان بدهم، احتمالا هیچکس فکر نمیکند ایدهی خوبی است؛ هر چند واقعا نوآورانه است. و به همین ترتیب معمولا زمانی که استیو جابز و من حرف میزدیم، یکی از موضوعات اصلی گفتگوهایمان نوآوری بود. یک بار به او گفتم: «استیو اگر به چیزی باور داشتی؛ وقتی به اتاقی رفتی که ۵۰ نفر آنجا هستند و همهی آنها به تو گفتند دیوانهای، به همان ایده بچسب. پروژهی خودت را ادامه بده.»”
“نوآوری کار مشکلی است. واقعا مشکل است. بههمین دلیل اغلب مردم نمیتوانند آن را انجام دهند. خودرو، هواپیما و تلفن را در نظر بگیرید: همهی آنها در زمان اختراعشان همچون اسباببازی فرض میشدند؛ چون هیچکس از آنها دفاع نمیکرد. آنها برای دوران خود بسیار بدیع بودند. چیزی که امروز شما روی آن کار میکنید میتواند همینگونه باشد. بنابراین اگر مسیر آینده را شفاف میبینید، به آن بچسبید.”
این هفته استارتآپویکند و چند برنامهی پیشبینی نشده، اینقدر تأخیر ایجاد کرد. 🙁
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
روز وبلاگستان فارسی:
پنجشنبه گذشته ۱۶ شهریور سالگرد انتشار اولین پست وبلاگی بهزبان فارسی بود. به این مناسب دوستان مختلف وبلاگستان فارسی نوشتههایی داشتهاند که در یک بخش ویژه آنها را مرور میکنیم (من هم قرار بود بنویسم که نشد. فردا مینویسم بهجاش!):
تراویس هوییوم اینجا به نکتهی جالبی در مورد گوگل اشاره میکند: تغییر استراتژی گوگل از “نوآوری” به “ابداع”. او تعریف جالبی از نوآوری در برابر “ابداع” دارد: ابداع عبارت است از فرایند تبدیل پول به ایده؛ در حالی که نوآوری یعنی تبدیل ایده به پول!
هوییوم شاهد این امر را کاهش معنادار محصولات نوآورانهی گوگل و تمرکز روی توسعهی کسب و کار از طریق تملیک کسب و کارهای نوآور دیگران میداند. گوگل در دو سال گذشته هزینهای بالغ بر ۵۰۰ میلیون دلار را برای خرید بیش از ۶۰ شرکت هزینه کرده است و این یعنی خرید هر دو هفته یک بار، یک شرکت. این در حالی است که همچنان کسب و کار اصلی گوگل، پول درآوردن از تبلیغات مرتبط با جستجو است.
نکتهای که هوییوم به آن اشاره کرده بسیار جای تأمل دارد. گوگل در دو سال اخیر و بهویژه بعد از مدیرعاملی لری پیج بهوضوح دارد تلاش میکند خودش را از “غول جستجو” به “غول شبکههای اجتماعی” تبدیل کند. در واقع در این استراتژی جدید، پلتفرم گوگل پلاس محور تمامی فعالیتهای گوگل شده است. تمرکز بر ترکیب تمامی محصولات گوگل با گوگل پلاس و حذف سرویسهای پرطرفداری مانند گودر و تعطیل کردن بسیاری از محصولات و اپلیکیشنهای دیگر (از جمله گوگل باز، گوگل ویو و …) برای مجبور کردن کاربران به مهاجرت به گوگل پلاس از مهمترین اقدامات گوگل در این راستا بوده است. گوگل به این ترتیب میخواهد به ما بگوید که محصول اصلیش یک پلتفرم شبکهی اجتماعی است که با سبدی غنی و متنوعی از محصولات ـ از جستجو گرفته تا کتابخانهی عظیم ویدئوی یوتیوب ـ تکمیل میشود. در خبرهای این یک سال اخیر شنیدهایم که لری پیج دو برنامهی بسیار مهم را که منبع اصلی بزرگترین نوآوریهای گوگل در سالهای حیاتش بودهاند تعطیل کرده تا کارکنانش را روی بهبود حداکثری گوگل پلاس متمرکز کند: گوگل لبز و صرف ۲۰ درصد زمان هفتگی روی پروژههای شخصی.
امروز که کمی بیش از یک سال از عرضهی گوگل پلاس به بازار شبکههای اجتماعی میگذرد، بهنظر میرسد با دقت بیشتری میتوان در مورد نتیجهبخش بودن این تغییر استراتژی قضاوت کرد. نتایج گوگل با “پلاس”ش در برابر مهمترین رقیب موجود یعنی فیسبوک چیزی جز ناامیدی در پی نداشته است (هر چند بعید بهنظر میرسد گوگل به این زودیها به شکستش اعتراف کند.) به همین دلیل بهنظرم نقدی که سال گذشته در روز حذف گودر به تغییر استراتژی گوگل داشتم (اینجا) بهشدت هنوز معنادار است.
هوییوم در ادامهی مقالهاش یک مثال جالب میزند: HP که در دههی ۱۹۳۰ برای “نوآوری” در صنایع الکترونیک پایهگذاری شده بود، با خرید شرکت کامپک ـ یکی از رقبای اصلی خود ـ دست به تغییر استراتژی خود از نوآوری به “تعالی در عمیات” زد و دیگر نتوانست سابقهی درخشانش را تکرار کند. ضمن اینکه کامپک هم از بین رفت!
استراتژی تعالی در عملیات دقیقن همان چیزی است که گوگل با پلاس در پیش گرفته است. امیدوارم گوگل به نتیجهای مانند HP نرسد که بعد از چندین سال از خرید کامپک، عملا آنقدر در کسب و کار اصلی خود ـ یعنی تولید سختافزار ـ از نظر رقابتی ضعیف شد که تصمیم گرفت تولید PC را از سبد محصولاتش حذف کند.