لینک‌های هفته (۷۶)

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

نکته ۲۱۷ – قدرت روشنگری (عاااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من.) (۳۶۰ نکته‌ی کاربردی)

رزومه را با خط نستعلیق نمی‌نویسیم، می‌نویسیم (عااالی!) (امیر مهرانی؛ The Coach)

مراقب باش خودت رو چی معرفی می‌کنی! (مهدی عامری؛ PMPlus)

سه “نباید” در قانع کردن دیگران (محمد سالاری)

خستگی پایان‌ناپذیر (چرا بعضی وقت‌ها هر چقدر می‌خوابیم باز هم خسته‌ایم!؟)

The Most Important Question You Can Ask – Tony Schwartz – Harvard Business Review

مدیریت و کارآفرینی:

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (این همه من نوشتم؛ این دفعه روایت استاد را بخوانید!)

پنج وظیفۀ مهم یک رئیس خوب (محمد سالاری)

کارکنان فکری سازمان (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

از فکر کردن خسته نشویم (پریا فرهادی؛ همینا)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

«صنعت» اپلیکیشن‌های موبایل، نزدیک به نیم میلیون موقعیت شغلی در آمریکا ایجاد کرده است (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

اپل با در اختیار داشتن تنها ۹ درصد بازار گوشی دنیا، صاحب سه چهارم سود بازار گوشی است (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آمازون به‌زودی فروشگاه‌های حقیقی خود را افتتاح می‌کند (وبلاگینا)

ولونیا نسل آینده جست‌و‌جوگر‌ها متولد شد

عرضه تلفن‌های هوشمند از رایانه‌های شخصی پیشی گرفت

برترین مرورگرها و سیستم عامل‌ها/ بدشانسی گوگل و آغاز خوب مایکروسافت (خبرگزاری مهر)

“اس. ام. اس” در مسیر بازنشستگی/ جدول معرفی قاتلان پیامک (خبرگزاری مهر)

سهم موبایل در جستجوی اینترنتی/ بهترین مرورگرها و موبایل‌ها در وبگردی (خبرگزاری مهر)

مهمترین رویدادهای امنیتی ۲۰۱۱

ارزش اپل برابر با مجموع مایکروسافت و گوگل (نارنجی)

Cisco’s Vision: Five Future Technology Trends

مردان، پیشتاز کاربری اینترنت در کشور

رتبه هشتاد و هفتم ایران در شاخص توسعه ICT +جدول (شاخص IDI)

آخرین وضعیت فناوری اطلاعات و ارتباطات در کشور این گونه اعلام شد

اقتصاد:

آینده اقتصاد ایران در چهار سناریو (بسیار مهم!) (حجت قندی؛ اقتصادانه)

شرکت های چندملیتی بازار نوظهور (اقتصاد آدینه)

تضاد در نرخ سود رقابتی بانک‌ها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

موز نخوریم؟! استغفرالله (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

دیگر از سال ۹۱ بسته پولی نخواهیم داشت

کاهش ۷۵/۵ درصدی ارزش دلاری واردات کشور

بانک مرکزی ایران در یک بانک هند حساب روپیه باز کرد

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۶)

“بازیکنان جوان ما بسیار بااستعداد هستند و دیدن بازی آن‌ها بسیار خوب است. به آن‌ها کمک خواهیم کرد تا به به‌ترین شکل پیشرفت کنند. امیدوارم آن‌ها شجاعانه و با تمام وجود بازی کنند. البته چه خوب بازی کنند یا بد، نظر من در مورد آن‌ها تغییر نمی‌کند.” (پپ گوآردیولا در مورد بازی دادن به جوانان‌اش در بازی آخر مرحله‌ی گروهی لیگ قهرمانان اروپا؛ این‌جا)

یک نمونه‌ی عالی از روش انگیزه‌بخشی و اعلام اعتماد به همکاران توسط یک ره‌بر بزرگ!

پ.ن. با آرزوی پیروزی پپ در بازی ام‌شب.

دوست داشتم!
۰

۵ فرمان تحصیل در رشته‌ی MBA

خانم مریم شریفی از خوانندگان خوب گزاره‌ها و از دانشجویان MBA دانشگاه امیرکبیر از من خواسته‌اند در این مورد بنویسم که چطور در رشته‌ MBA تحصیل کنیم تا بیش‌ترین بهره‌برداری را از دوران تحصیل‌مان ببریم. سؤال جالبی است! در این پست قصد دارم به این سؤال پاسخ بدهم.

قبلا هم نوشته‌ام که تفاوت MBA با دیگر کارشناسی‌ ارشدهای مدیریت در این است که در MBA هدف یاد گرفتن تئوری برای عمل است و بس. در MBA قرار نیست علم تولید شود یا مرزهای دانش جابه‌جا شود. در MBA ما علم را یاد می‌گیریم تا: “مشکلاتی را که همین الان در عمل با آن‌ها مواجهیم حل بکنیم”، “برای این‌که بتوانیم همین امروز به‌تر کار کنیم و برای به‌بود کارهای‌مان در آینده برنامه‌ریزی کنیم” و گزاره‌هایی شبیه این‌ها. بنابراین  در MBA پر کردن شکاف نظر تا عمل کلیدی‌ترین دغدغه‌ی آموزشی است که کار آسانی هم نیست. چطور باید علم را طوری آموخت که در عمل قابل کاربرد باشد؟ یا به‌عبارت به‌تر چطور باید “مهارت به‌کار گرفتن علم در عمل” را کسب کرد؟ این سؤالی است که هنوز برای‌اش پاسخ کامل و دقیقی وجود ندارد.

در کشورهای پیش‌رفته برنامه‌های دانشگاه‌ها سعی کرده‌اند با روش‌های مختلفی این مهارت را در دانش‌جویان ایجاد کنند. مثلا روش آموزشی مبتنی بر کیس مدرسه‌ی مدیریت هاروارد، یک نمونه از این برنامه‌ها است. یا مثلا این‌ مطلب را بخوانید که در آن یک دانش‌جوی مدرسه‌ی مدیریت اسلوآن MIT، توضیح داده که چه برنامه‌های جذابی برای کسب تجربه‌ داشته است. عموما دانش‌جویان MBA در این کشورها باید حتما چند واحد کارآموزی (Internship) را بگذرانند. برای همین خیلی از شرکت‌ها به‌ویژه شرکت‌های مشاوره‌ای بزرگ جهانی فرصت‌هایی را برای این دانش‌جویان فراهم می‌کنند؛ فرصت‌هایی که البته در واقع بخشی از استراتژی شرکت‌ها برای جذب استعدادهای برتر هستند. با این وجود در بحران‌های مالی دهه‌ی اخیر (به‌ویژه بحران مالی سال ۲۰۰۸) انگشت اتهام به سوی مدارس مدیریت نشانه رفت: آن‌ها متهم شدند که آموزش‌های غیرکاربردی به مدیران آینده ارائه می‌کنند و از آن‌ بدتر، به آن‌ها اخلاقِ تصمیم‌گیری را نمی‌آموزند! (این‌جا و این‌جا در این مورد قبلا نوشته‌ام.) بنابراین آن سؤال کلیدی که چطور MBA را تدریس کنیم، موضوع روز دنیا است.

در ایران اما خوش‌بختانه هیچ کدام از روش‌های آموزشی و کسب تجربه‌ای که در بالا نوشتم وجود ندارد و اصولا دغدغه‌ای هم وجود ندارد که درس و تئوری به‌درد عمل هم بخورد! در به‌ترین حالت فرق یک دوره‌ی MBA با دیگر دوره‌های کارشناسی ارشد مدیریت، در به‌ترین حالت نداشتن پایان‌نامه است (که البته خوش‌بختانه با ظهور و توسعه‌ی بیزینسی به‌ نام فروش کالای مدرک MBA در ایران در دوره‌های غیردانشگاهی، دیگر می‌شود خوش‌حال بود که آموزش MBA کیفیت بدتری هم یافته است!) بنابراین سؤال کلیدی در ایران این است که: من، خودِ من که دانش‌جوی MBA هستم چطور باید تحصیل کنم تا بیش‌ترین بهره را از درس خواندن‌م ببرم!؟” این‌جا می‌خواهم پاسخی را بنویسم که خودم در زمان تحصیل در دوره‌ی MBA به‌تدریج به آن رسیدم.

خوب حاضرید؟ طبق تجربه‌ی من ۵ فرمان تحصیل در رشته‌ی MBA این‌ها هستند:

فرمان اول: خوب کیس بخوانید و کیس‌های خوب بخوانید! کیس به‌صورت خلاصه شامل سه موضوع است: توصیف و شرح مسئله، تحلیل مسئله و راه‌حل مسئله. در کیس‌ها ما یاد می‌گیریم چطور مسئله‌ها را کشف کنیم، چطور‌ عوامل اصلی پدیدآورنده‌ی مسئله را بفهمیم و چگونه مسئله را حل کنیم. بنابراین کیس خواندن از درس خواندن برای دانش‌جویان MBA واجب‌تر است!

متأسفانه و متأسفانه یکی از مهم‌ترین معضلات پیش روی یک دانش‌جوی MBA در ایران عدم دسترسی به کیس‌های مناسب است. از کیس‌های ایرانی که کاملا می‌گذرم که در اغلب آن‌ها حتا ساده‌ترین اصول نگارش کیس رعایت نشده و بسیاری از آن‌ها در حقیقت نمایان‌گر این هستند که چطور می‌شود برای یک راه‌حل آماده، مسئله پیدا کرد و بعد راه‌حل را به کارفرما فروخت! اما در مورد کیس‌های خارجی: به‌ترین کیس‌ها بلاتردید کیس‌های هاروارد هستند. در مرحله‌ی بعد کیس‌ها تکست‌بوک‌های درسی‌تان را جدی بگیرید که بسیاری از آن‌ها مسائل دنیای واقعی هستند. حتا اگر تکست‌بوک‌تان قدیمی است (مثلا مال دهه‌ی ۷۰ میلادی!)؛ باز هم مطالعه‌ی کیس‌ها چون به شما روش کشف و تحلیل و حل مسئله را می‌آموزند، مفیدند. ضمن این‌که می‌توانید از سایت‌هایی مثل Library.nu تکست‌بوک‌های جدید را بیابید و دانلود کنید یا در سایت‌های اختصاصی تکست‌بوک‌ها (مثل پیرسون) پاورپوینت‌ها و کیس‌های تکست‌بوک‌های روز دنیا را مجانی دانلود کنید و استفاده کنید!

فرمان دوم: خوب ببینید! همیشه که لازم نیست دیگران برای ما کیس بنویسند. خیلی از ما در زندگی روزمره‌مان و در دنیای اطراف‌مان با ایده‌های بسیاری مواجه می‌شویم که اگر دقت کنیم جان می‌دهند برای نوشتن یک کیس مدیریتی! مثلا آیا به‌نظرتان گوگل فقط برای درآوردن لج اپل به‌سراغ خرید موتورولا رفت؟ یا مثلا چرا شرکت‌های شیرین‌عسل و زم‌زم فروشگاه‌های زنجیره‌ای راه انداختند؟ این‌ها هر دو نمونه‌هایی هستند از استراتژی‌ یکپارچگی عمودی! از این موضوعات جذاب برای کشف کردن زیادند؛ به‌شرط این‌که یاد بگیریم و بخواهیم که خودمان کیس‌ها را کشف و حل کنیم!

فرمان سوم: شبکه‌سازی کنید! خیلی ساده “شبکه‌سازی” یعنی استفاده از آدم‌هایی که می‌شناسید برای پیشرفت در زندگی و مسیر شغلی‌تان.در این مورد قبلا دو مطلب مفصل نوشته‌ام: این‌جا و این‌جا. بنابراین این‌جا توضیح بیش‌تری نمی‌دهم جز این‌که شبکه‌سازی را با استادها و از آن مهم‌تر هم‌کلاسی‌ها جدی بگیرید! (نتیجه‌ی مثبت‌ش را دیدم که می‌گم!)

فرمان چهارم: این درسی که من می‌خوانم اصلا به‌درد هم می‌خورد؟ بارها و بارها گفته‌ام که برای MBA خواندن به‌تر است یا تجربه‌ی کاری از قبل داشته باشید یا هم‌زمان شاغل باشید. خیلی‌ها می‌گویند چرا؟ ما نداشتیم و MBA را با معدل ۲۰ تمام کردیم. اما ماجرا برای خیلی از این دوستان شاید شبیه آن هم‌کلاسی من باشد که بعد از تمام شدن درس‌ش با معدل ۱۹، با ناراحتی می‌گفت دو سال پول و وقت‌م را هدر دادم …

خوب چرا واقعا داشتن تجربه‌ی کار مهم است؟ علت‌ش این است که خیلی از ما در انجام شغل‌مان و زندگی کاری‌مان با مسائل و مشکلاتی مواجه می‌شویم که در علم مدیریت پاسخ‌های واضحی دارند؛ ولی ما نمی‌دانیم! جالب‌تر این‌که خیلی وقت‌ها ما به‌صورت تجربی به درست بودن برخی چیزها و غلط بودن برخی چیزها می‌رسیم که واقعا هم همین‌طور است! بنابراین وقتی که تجربه‌ی کار داشته باشیم، موقع خواندن دروس MBA (که خیلی‌های‌شان از مثل استراتژی و مدیریت منابع انسانی و رفتار سازمانی و فاینانس در هر شغلی داشته باشید برای شما ملموس هستند) متوجه می‌شویم که الان این تئوری یا آن ابزار به‌درد کجا می‌خورد. برای همین است که در کشورهای پیش‌رفته، کنکور ورودی دوره‌های MBA این‌طور برگزار می‌شود که اول رزومه‌ و دلایل شما برای MBA خواندن را بررسی می‌کنند و بعد تازه اگر از این “گردباد هول” به سلامت گذشتید تازه باید جلوی یک کمیته‌ی پذیرش ترس‌ناک بنشینید و بازجویی شوید و آخرش هم احتمالا باید آدمی در حد لوئی گشنر مدیرعامل نابغه‌ و سابق IBM باشید تا قبول شوید! (خداوکیلی ما هم همین‌طوری در دوره‌ی MBA امیرکبیر قبول شدیم!)

اما این‌جا ایران است و هیچ روش عادلانه‌ای نیست که جایگزین کنکور کتبی بشود. بنابراین اگر تجربه‌ی کاری هم ندارید، بعد از قبولی در کنکور کتبی MBA اصلا لازم نیست نگران باشید. به‌جای‌ش وقتی درس‌تان شروع شد سعی کنید برای تئوری‌ها و ابزارها در زندگی واقعی‌تان مابه‌ازا پیدا کنید. این کار در مورد بعضی درس‌ها آسان است (مثل اقتصاد کلان که هر روز شنیدن اصطلاحات‌ش مثل نرخ تورم و بی‌کاری و … حسابی روان‌مان را نوازش می‌کند یا رفتار سازمانی که به ما می‌آموزد چطور باید رئیس‌م را که همه‌اش با من دعوا می‌کند، مدیریت کنم!) و برای بعضی از درس‌ها نه (مثلا استراتژی تکنولوژی.) البته حتا در مورد درس‌های گروه دوم هم اگر “کمی” فکر کنید می‌توانید مثال پیدا کنید. فقط مشکل این‌جاست که معنای “کم” در این جمله کاملا نسبی است!

فرمان پنجم: به‌روز بودن فراموش نشود! حالا احتمالا دیگر مثل من هم خوب نیست که موقع خواندن رمان هم در حال فکر کردن به نمودهای تئوری‌های مدیریت در آن داستان هستم! ولی خوب است که تا می‌توانید کتاب و مجله و مقاله‌ی مدیریتی باکیفیت بخوانید. من همیشه به دوستان‌م توصیه می‌کنم که خواندن مقالات وبلاگ‌های مدرسه‌ی مدیریت هاروارد و کتاب‌های انتشارات فرا، مجله‌ی گزیده‌ی مدیریت، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی و مجله‌ی تدبیر را جدی بگیرند. اگر خیلی هم حوصله‌ی کتاب خواندن ندارید، باز هم لطفا سعی کنید حداقل تا سی سال آینده حتما یک بار ۱۰ کتاب کلاسیک رشته‌ی مدیریت را که قبلا نوشته‌ام بخوانید.

فکر می‌کنم این ۵ فرمان البته با تفسیری دیگر به‌درد دانش‌جویان دیگر رشته‌ها هم می‌خورند. شما چه پیشنهادی دارید؟ چه تجربه‌ای داشتید؟ برای‌م بنویسید.

دوست داشتم!
۸

لینک‌های هفته (۷۵)

دیشب تا ظهر امروز درگیر بودم؛ و الا لینک‌های هفته خونده شده بودند!

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

جلسه با خود (مریم مؤمنی؛ خواب زمستانی)

یک کار عالی بهتر از هزار کار خوب یا متوسط است (و یک چنین مطلبی هم بسیار عالی است!) (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

هنر برخورد با آدم‌های غیرمنطقی (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

نمره شادمانی شما چند است؟ (من فقط غمگین نیستم؛ شاد هم نشدیم …)

نه روش برای تصمیم‌گیری درست

خاطرات بد گذشته را فراموش کنیم

اضافه‌کاری خطر ابتلا به افسردگی را افزایش می‌دهد (رونوشت به خودم)

شیر بنزین مغز است

 مدیریت و کارآفرینی:

کلاه تمرکز را به سر خود بگذارید (امیر مهرانی؛ The Coach)

ارزیابی عملکرد و تاثیر معیار گروهی (بهاره حسینی در The Notes درباره‌ی سیستم ارزیابی عملکرد شرکت‌شان نوشته که آن‌م آرزوست!)

مأموریت منابع انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

ترفند جالب اپل برای مطمئن شدن از قابل اعتماد بودن کارکنانش! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

به کام تولیدکننده، به ضرر ورزش (اینم یک نقد ورزشی ـ مدیریتی از امیر علی‌زاده‌ی عزیز در فریادنامه)

PMP یا فوق لیسانس (نادر خرمی‌راد)

این آدم‌های خوب، این شرکت‌های بد- ۱ و این آدم‌های خوب، این شرکت‌های بد – ۲ (نوشته‌های جالب علی واحد در مورد جنبه‌های فنی مدیریت یک شرکت نرم‌افزاری)

اهداف خود را قبل از جلسۀ مشاوره و دیدار با مشاور به‌طور مشخص تعیین کنیم (محمد سالاری)

The Days of “Manager Knows Best” Are Ending – Sujai Hajela (سایت HBR)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

توافقنامه جدید گوگل چیه و چه تاثیری تو زندگی ما داره (جادی؛ کی‌بورد آزاد) و در همین رابطه این نقد را هم در HBR بخوانید:

What Google’s Larry Page Doesn’t Understand – Maxwell Wessel

بهترین روز و زمان برای به‌روزرسانی وبلاگ از نظر دن زارلا (وبلاگ فارسی)

پنج موهبتی که دنیای اینترنت از ما گرفت! (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

اولین هک دنیا چگونه و کجا اتفاق افتاد؟ (مصطفی لامعی؛ iClub)

مایکروسافت اعطای گواهی به ۷ میلیون نفر طی ۲۰ سال گذشته را جشن گرفت (وبلاگینا)

شیرینی زنجفیلی ۵۹ درصد دستگاه‌های اندرویدی را جان بخشیده است/ نمودار (فارنت)

افزایش تعداد دستگاه‌های الکترونیک‌ آنلاین به ۵۰ میلیارد طی دهه آینده

پیش‌بینی‌های اینفورما از گوشی و ابزارهای الکترونیکی برای سال ۲۰۱۲

نقش اینترنت در رشد اقتصاد تا سال ۲۰۱۶/ افزایش خرید IT در سال جاری

معافیت‌ مالیاتی برخی از واحدهای فناوری اطلاعات

کاهش رتبه ایران در شاخص توسعه آی.سی.تی

گزارش اتحادیه بین‌المللی مخابرات در زمینه کاربرد اینترنت در جهان

با اینترنت ملی دسترسی به اینترنت جهانی محدود نمی‌شود

 رشد کند بازار جهانی پردازنده‌ها

رسانه‌های اجتماعی:

ورود فیس‌بوک به بورس

نقش فیس‌بوک در کاهش بیکاری در اروپا!!!

اقتصاد:

اگه یه کاره ای بودم!!! (تو آموزش و پرورش) (علی سرزعیم؛ دوست‌دار سقراط)

چرا ملت‌ها عقب می‌مانند؟ ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

نرخ بهره و بازار ارز (علی دادپی؛ اقتصاد، خرد، بازار و خانوار)

“بین یک صخره و شیئی سخت گیر کرده‌ایم” (حجت قندی؛ اقتصادانه)

دوست داشتم!
۱

۱۰ قانون ساده‌سازی به‌روایت جان مائدا

در این‌که پیچیدگی یکی از مشکلات پیش روی بشر در همه‌ی ساحت‌های زندگی است؛ شکی وجود ندارد. تا به امروز راه‌کارهای مختلفی برای مقابله با پیچیدگی و کاهش آن ارائه شده است. شاید یکی از جالب‌ترین آن‌ها، قوانین ساده‌سازی جان مائدا باشند. او یک طراح گرافیک، استاد دانشگاه، مهندس نرم‌افزار و نویسنده است که در زمینه‌ی گرافیک رایانه‌ای و البته قوانین نوآوری و خلاقیت تحقیق و فعالیت می‌کند.  مائدا در سال ۲۰۰۶ کتابی با عنوان “قوانین ساده‌سازی” منتشر کرد. (سایت کتاب)

در این کتاب وی براساس یک پروژه‌ی تحقیقاتی ۱۰ قانون ساده‌سازی زندگی را در عصری که پیچیدگی روزافزون، به یکی از اصول ثابت زندگی بشر تبدیل شده است بیان کرده است. آقای مائدا ۱۰ اصل خود را در سه دسته تقسیم‌بندی‌ نموده است:

  • گروه اول: ساده کن! شامل سه اصل:
  • کم کن: کاهش هوشمندانه.
  • سازماندهی کن: ترکیب چیزهای زیاد در قالب یک چیز.
  • تنها یکی: روی چیزهای معنادار تمرکز کن.

سه اصل این گروه در کنار هم یعنی: تعداد عناصر مسئله را کم کن و آن‌ها را با هم ترکیب کن تا بر یک ایده‌ی معنادار متمرکز شوی!

  • گروه دوم: یاد بگیر! شامل چهار اصل:
  • تفاوت‌ها: پیچیدگی را بپذیر!
  • یاد بگیر: دانش باعث ساده‌سازی می‌شود.
  • شکست: براساس چیزهای خیلی ساده، پیچیدگی را ساده کن!
  • زمینه: تصویر بزرگ‌تر را درک کن!

چهار اصل این گروه در کنار هم یعنی: پیچیدگی واقعیتی است که وجود دارد. پس ضروری است که به‌صورت دائمی یاد بگیریم تا بتوانیم با در ذهن داشتن تصویر بزرگ از موضوع ساده‌سازی را انجام دهیم!

  • گروه سوم: ارتباط برقرار کن! شامل سه اصل:
  • زمان: کاهش زمان، ارزش‌مند است.
  • اعتماد: ساده‌سازی اعتماد ایجاد می‌کند.
  • احساسات: ساده‌سازی ارتباط ایجاد می‌کند.

سه اصل این گروه در کنار هم یعنی: با استفاده از ساده‌سازی در طراحی، ایجاد ارتباط با مشتری از طریق ارائه‌ی منافعی چون: صرفه‌جویی در زمان، ایجاد اعتماد و ارتباط احساسی ممکن می‌شود.

می‌توانید کتاب استاد را از این‌جا در قالب فایل PDF دانلود کنید.

دوست داشتم!
۲۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۵)

“سولسشر بازیکن بزرگی بوده و من به هیچ عنوان در حد و اندازه‌های او نیستم. وقتی مردم این مقایسه را انجام می‌دهند به این فکر می‌کنم که من حتی ۱۰ درصد اوله هم نیستم. او فوق‌العاده بود. راستش را بخواهید چندان از مقایسه شدن خوشم نمی‌آید. وقتی در مکزیک بودم همیشه مرا با پدرم مقایسه می‌کردند که از این موضوع اصلا راضی نبودم. به نظر من هر کس باید با عملکرد خودش مقایسه شود.” (خاویر هرناندز مهاجم جوان منچستر یونایتد در مورد مقایسه‌اش با اوله‌گونار سولسشر؛ این‌جا)

جمله‌ی آخر را چه مدیر هستید و چه کارشناس، بزرگ پرینت بگیرید و جلوی چشم‌تان بچسبانید!‌ 🙂

دوست داشتم!
۳

آیا کارل مارکس بعدی از یک مدرسه‌ی مدیریت یا یک شرکت مشاوره بر خواهد خاست؟

جاستین فاکس در این‌جا روی سایت هاروارد این مقاله‌‌ی فرانسیس فوکویاما با عنوان “آینده‌ی تاریخ” را تحلیل می‌کند: آقای فوکویاما اگر چه هم‌چنان به نظریه‌ی معروف‌ش “پایان تاریخ” (نقطه‌ی کمال توسعه‌ی بشری لیبرال دموکراسی غرب است) معتقد است؛ اما در این مقاله به این مسئله پرداخته که در میان شکل‌های کنونی دموکراسی لیبرال کدام یک به‌تر این نظریه را بازتاب می‌دهد. او حالا این دغدغه را دارد که چطور دموکراسی بسازیم که در آن طبقه‌ی متوسط محور اصلی جامعه باشند. بدین ترتیب این “ایدئولوژی” جدید برخلاف ایدئولوژی‌های قرن نوزدهم و بیستم به طبقات پایین نظر ندارد! فوکویاما در مقاله‌اش نوشته که دستیابی به چنین دموکراسی بدون به چالش کشیدن فرضیات کنونی اقتصاد نئوکلاسیک ـ همانند اصل ترجیحات فردی و در نظر گرفتن درآمد سرانه به‌عنوان شاخص رفاه ملّی ـ ممکن نیست.

به اعتقاد آقای فاکس، فوکویاما در این مقاله دقیقا روی نکته‌ای دست گذاشته که در سال‌های اخیر به‌کرات در مقالات بزرگانی همانند مایکل پورتر، روزابث ماس کانتر و دیگران به آن اشاره شده است: باید در سرمایه‌داری طرحی نو در انداخت.

در واقع مسئله این‌جاست که از دهه‌ی هفتاد میلادی به این طرف ایدئولوژی اقتصادی این بوده که کسب و کارها باید تمامی تمرکزشان را بر ارزش‌آفرینی برای ذی‌نفعان‌شان بگذارند. اما این ذی‌نفعان چه کسانی هستند؟ از آن‌جایی که پاسخ دادن به این سؤال کار آسانی نبوده است؛ فرض بر این گذاشته شده که ذی‌نفعان همان سهام‌داران کسب و کار هستند. اما ام‌روز دیگر کسی باور ندارد که مدیران ارشد بنگاه صرفا با دنبال کردن روندهای بازار و افزایش قیمت سهام بنگاه، درست کار می‌کنند. حالا دیگر مدیران ارشد مجبورند میان منافع ذی‌نفعان کوتاه‌مدت (سهام‌داران) با ذی‌نفعان بلندمدت (جامعه و کارکنان بنگاه) تعادل برقرار کنند. در عمل هم پژوهش‌ها این را روشن ساخته‌اند که اتفاقا کسب و کارهایی موفق بوده‌اند که ارزش‌آفرینی برای سهام‌داران را به‌عنوان محصول جانبی ارزش‌آفرینی برای جامعه و کارکنان بنگاه در نظر گرفته‌اند.

خوب بنابراین مدل سرمایه‌داری کنونی کار نمی‌کند؛ چه باید کرد؟ مایکل پورتر و کسانی دیگر تلاش کرده‌اند برای این سؤال پاسخی بیابند. اما … آقای فاکس معتقد است که تمامی این تلاش‌ها هنوز بی‌نتیجه مانده و هیچ طرح مشخص و اجرایی برای پاسخ‌گویی به این سؤال وجود ندارد. ضمن این‌که تمامی تلاش‌ها بر دنیای کسب و کار متمرکز مانده و هیچ‌کس در مورد الگوی سیاست‌‌گذاری در این زمینه حرفی نزده است.

متأسفانه مشکل فقط همین نیست. مشکل اصلی این‌ است که گروهی آدم باانرژی، خوش‌بین و البته دارای مقداری کافی روحیه‌ی ناکجاآبادی در بیزینس اسکول‌ها و شرکت‌های مشاوره نشسته‌اند و هم‌چنان معتقدند راه‌حل‌های ارائه شده‌شان “کار خواهد کرد” (و درستی این ادعا را در بحران‌های سال‌های اخیر دیده‌ایم!) در واقع اگر مارکس و دیگر ایده‌آلیست‌های دنیای سیاست می‌گفتند که فناوری جدید، دنیایی جدید را خواهد ساخت؛ ام‌روزه دیگر دانش‌مندان علوم سیاسی نظیر فوکویاما به دست‌یافتن به آن دنیای به‌تر با ابزارهای کنونی باوری ندارند و به‌جای آن‌ها، این متخصصان حوزه‌ی کسب و کار هستند که باور دارند فناوری‌های نوین ام‌روزی ما را به سوی دنیایی جدید و برابرتر ره‌نمون خواهند کرد.

ما فقط این شانس را داریم که می‌دانیم نسخه‌ی مارکس به کجا ختم شد!

پ.ن. این نقدهای جانانه به کاربردی نبودن رویکردهای ارائه شده توسط امثال هاروارد و وارتون و مک‌کنزی و اکسنچر و … را که می‌خوانم، به این فکر فرو می‌روم که واقعا مایی که خیلی از تکست‌بوک‌های دوره‌های MBAمان متعلق به دهه‌های ۷۰ و ۸۰ میلادی است (!)، چند سال نوری عقب‌تریم!؟

دوست داشتم!
۰

شما می‌توانید یاد بگیرید که منطقی‌تر باشید

این همه غر زده‌ام و می‌زنم که چقدر خودم و دیگران منطقی استدلال و عمل می‌کنیم. ترجمه‌ی این هفته، این یک را‌ه‌حل کوتاه در این زمینه است؛ با تشکر ویژه از بند شماره‌ی ۶!

نویسنده: جیمز دی. میلر؛ ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

“کم‌تر نادرست” یک وبلاگ اجتماعی است که هدف آن “تصحیح هنر منطقی بودن آدمی” است. این وبلاگ توسط نظریه‌پرداز هوش مصنوعی الیزر یادکوفسکی هدایت می‌شود.

اخیرا بنیاد خیریه‌ای که یادکوفسکی بنیان‌گذاری کرده‌ است ۱/۱ میلیون دلار از پیتر تیل دریافت کرد و در همین راستا یادکوفسکی سخنرانی را در مورد منطق آدمی در صندوق سرمایه‌گذاری مشاع تیل انجام داد. او در این سخنرانی به این موضوع پرداخت که چگونه انسان‌ می‌تواند یاد بگیرد تا منطقی‌تر باشد:

۱- از خودتان بپرسید چه شواهدی می‌تواند باعث تغییر عقیده‌ی شما شود: افراد هوشمند می‌توانند به‌سادگی دلایلی را برای پشتیبانی از دیدگاه‌های‌شان پیدا کنند؛ بنابراین بررسی صرف این‌که چرا چیزی را باور دارید، برای کنار گذاشتن عقاید متمایل به یک طرفِ موضوع کافی نیست. بنابراین علاوه بر آن از خودتان بپرسید که چگونه ذهنیت‌‌تان را نسبت به یک پیش‌فرض تغییر می‌دهید. یک تاکتیک مؤثر در گفتگو با دیگران، این است که از حریف‌تان بپرسید چه شواهدی می‌توانند باورهای او را زیر سؤال ببرند؛ چرا که اغلب مردم بر داده‌هایی تأکید می‌کنند که موضع آن‌ها را تأیید می‌کند و در نتیجه هیچ وقت دیگر شواهدی را که ثابت می‌کنند در اشتباه به‌سر می‌برند را در نظر نمی‌گیرند.

۲- برعکسِ حماقت، هوش‌مندی نیست! به این فکر نکنید که چیزی چون یک احمق درستی آن را باور دارد، غلط است.

۳- از سفسطه‌ی برنامه‌ریزی بپرهیزید: معمولا اغلب افراد زمان به‌پایان رساندن پروژه را دست کم می‌گیرند؛ بنابراین به شهود خود در مورد این‌که چقدر طول می‌کشد تا انجام یک فعالیت را تمام کنید، اعتماد نکنید!

۴- اغلب نتایج تحقیقات منتشر شده اشتباه هستند: به‌عنوان مثال یک مجله‌ی معروف روان‌شناسی نتایج تحقیقی را با شرح و تفصیل چاپ کرد که از وجود شواهد برای تأیید وجود حس ششم سخن می‌گفت. با این حال همین مجله چاپ نتایج مطالعه‌ای که در دستیابی به نتایج تحقیق اصلی ناکام مانده بود را رد کرد. چنان‌که نویسنده‌ی مهمان وبلاگ “کم‌تر نادرست” کارل شولمن می‌نویسد: “از دیدگاه مجلات، این سیاست (عمومی) معنادار است: ادعاهای جدیدی را که می‌توانند باعث افزایش ارجاعات به مجله‌ی شما بشوند و در نتیجه اعتبار علمی مجله را (که وابسته به تعداد ارجاعات به مجله به‌ازای هر مقاله است) افزایش دهند، برجسته سازید.”

۵- شما می‌توانید با واقعیت روبرو شوید:

“چیزی که درست است همیشه همین‌گونه است.

اشتباه، نادرست‌اش نمی‌سازد.

نپذیرفتن‌اش، مسیرش را عوض نمی‌کند.

و چون درست است، همان‌ چیزی است که انتظار ما را می‌کشد.

چیزهای نادرست وجود واقعی ندارند.

انسان می‌تواند کنار آن‌چه درست است بماند،

او تاب تحمل آن را دارد.”

انجمن “کم‌ترنادرست” این شعر را مناجات گندلین[۱] می‌نامد.

۶- احساسات بدتان را دور بریزید: بسیاری از ما مشکلاتی داریم که آن‌قدر مواجهه با آن‌ها نامطبوع‌ است که به‌صورت ناخودآگاه از آن‌ها فرار می‌کنیم. حتی فکر کردن در مورد این مشکلات مغزمان را خسته می‌کند؛ حتی با وجود این‌که به حل این مشکلات نیازمندیم. شما احتمالا باید بتوانید با نادیده گرفتن‌شان در زمان احساس شادی بر این مشکلات غلبه کنید.

۷- مواجه نشدن با حقیقت، هزینه‌های بسیار زیادی را در بر دارد: ما براساس ادراک‌مان از دنیا تصمیم می‌گیریم. اجازه دادن به عوامل منحرف‌کننده برای تأثیرگذاری بر ادراک‌مان، می‌تواند باعث گرفتن تصمیمات اشتباه شود.

۸- بزرگ‌تر از قبل شوید: مثلا حساب‌گری ذهنی[۲] یاد بگیرید، روش‌های تقویت حافظه را بیاموزید، خواب‌های درخشان ببینید[۳]، تندنویسی نمادین[۴] را یاد بگیرید، بهتر بخورید، با تأمل مخالفت خود را آشکارا بیان کنید (تا از آن کم‌تر بترسید)، ترفندهای جادویی شعبده‌بازی را بیاموزید، اطلاعات را با تکرار حفظ کنید، سریع‌تر تایپ‌ کردن را یاد بگیرید، احساسات‌تان را با بستن یک چشم‌بند یا یک عینک رنگی به چالش بگیرید، برای یک هفته از دست مخالف‌تان استفاده کنید، دفاع شخصی یاد بگیرید یا در کلاس کمک‌های اولیه شرکت کنید!

منبع



[۱] فیلسوف و روان‌درمان معاصر آمریکایی

[۲] http://en.wikipedia.org/wiki/Mental_calculation

[۳] http://www.lucidity.com/LucidDreamingFAQ2.html

[۴] http://en.wikipedia.org/wiki/Stenography

دوست داشتم!
۰

لینک‌های هفته (۷۴)

چه هفته‌ی پرلینکی! برای انتخاب لینک‌های منتخب، واقعا مشکل داشتم. 🙂

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

کارشناس: Specialist یا Expert؟ (من همیشه این سؤال زبان‌شناختی ـ فلسفی را داشتم! 🙂 ممنون از بهاره حسینی بابت پاسخ‌گویی به این سؤال در The Notes)

ساده فکر کنید! (پریا فرهادی؛ وبلاگ همینا)

۱۰ نکته برای مشهور شدن در وب (مصطفی لامعی؛ iClub)

میز شلوغ، باعث فکر راحت‌تر و واضح‌تر می‌شود (می‌گم چرا همیشه میزم شلوغه!)

مدیریت و کارآفرینی:

شرکت نوپا، کارآفرینی و کارآفرین (ناصر غانم‌زاده؛ کسب و کار نرم‌افزار) (تعریفِ دقیقِ تعدادی از مفاهیم پایه‌ی کارآفرینی)

عدد رضایت شغلی (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های یک صنایعی)

بررسی عوامل عرضه و تقاضا در قیمت‌گذاری نرم‌افزار-۲ (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

پندهای کارآفرین دل‌خسته (ناصر غانم‌زاده؛ کسب و کار نرم‌افزار)

از دیگران یاد بگیریم (نادر خرمی‌ راد)

مشتری‌مداری در سازمان (احسان نصیری)

تحلیل: چرا کداک در آستانه مرگ است و فوجی فیلم سوار بر موج های پیروزی (نارنجی) (عاااالی!)

شرکت‌های برتر جهان از لحاظ ساختار مدیریتی کدام‌اند؟

Don’t Throw Out IT Strategy in Hard Times, Warns Gartner (توصیه‌ی گارتنر: در دوران رکود اقتصادی، استراتژی آی‌تی را تغییر دهید؛ حذف نکنید!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

وب، سنگ کف رودخانه است (مصطفی حاجی‌زاده؛ نویسنده‌ی مهمان وبلاگ یک پزشک) (به‌ترین مطلب هفته برای من!)

داستان صدای زنگ مشهور نوکیا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

۵ تغییر مهم دنیای دیجیتال در سال‌های آینده (وب‌شهر)

گفتگو با محمدرضا میردامادی، مردی که KDE را فارسی کرد! (آزادراه)

فراخوان رسمی برای ترجمه توییتر به فارسی (مانی)

اینترنت ۲۰۱۱ در میان ارقام / بیش از ۲ میلیارد کاربر فعال در دنیا

۵ پیش‌بینی پیرامون کسب و کار دیجیتال در سال ۲۰۱۲

تغییر سیاست گوگل: ادغام اطلاعات کاربران تمامی سرویس ها در یک پروفایل (نارنجی)

اپل بزرگ‌ترین شرکت کامپیوتری جهان شد

یک‌پنجم کارمندان دنیا دورکاری می‌کنند

اروپا و اعطای “حق فراموشی” به کاربران اینترنت

وکیل RAPIDSHARE : بعد از ما به سراغ اپل و گوگل می‌روند

تنبیه سایت‌های پر از آگهی از سوی گوگل

۴ میلیارد بازدیدکننده در روز برای یوتیوب

وزیر ارتباطات از شناسایی ۴۰ شاخص برای ایجاد ایران الکترونیکی دردسترس خبر داد

رتبه جهانی ایران در پست/ وجود هر واحد پستی به ازای ۴۲۰۰ نفر

 
 

اقتصاد:

کدام تحریم بدتر است؟ تحریم نفتی یا تحریم مالی (حجت قندی؛ اقتصادانه)

نمایش اثربخشی سیاست‌های اقتصادی (علی دادپی؛ اقتصاد، خرد، بازار و خانوار)

مدارس بازرگانی، مدارس سیاست عمومی، دانش‌کده‌های اقتصاد (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ) (یک مقایسه‌ی عالی میان این سه نوع مدرسه!)

رشد اقتصادی و هزینه‌های خانوارها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

چشم‌انداز تیره و تار اقتصاد جهان در ۲۰۱۲

اعلام نحوه تعیین سود سپرده‌های بانکی (متن کامل بسته‌ی سیاستی جدید بانک مرکزی)

بسته‌ی سیاستی جدید از شنبه اجرا می‌شود: دلار تک نرخی ۱۲۲۶ تومان

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۳): جادوی خلاقیت در انجام کارهای تکراری!

تا دقایقی دیگر پنجمین ال‌کلاسیکوی فصل برگزار می‌شود و باز ما شاهد هنرنمایی بالرین‌های بارسا در ورزش‌گاه رؤیایی نیوکمپ در برابر رقیب دیرینه خواهیم بود. الان که این مطلب را می‌نویسم نمی‌دانم امشب در بازی چه اتفاقی خواهد افتاد؛ اما این را می‌دانم که الگویی که در این پست در موردش می‌نویسم را حتما ام‌شب هم در بازی بارسا خواهیم دید. ام‌شب می‌‌خواهم در مورد یک ویژگی جادویی دیگر بارسا بنویسم که در بازی رفت ال‌کلاسیکوی جام حذفی نمود بسیار زیادی پیدا کرد.

حفظ توپ وحشت‌ناک، پرس شدید و ضربه‌ی سریع. این شاید خلاصه‌ای باشد از سبک بازی بارسای پپ. همه این را می‌دانند و همان همه هم تا به‌حال روش‌های گوناگونی را برای در هم شکستن این سبک بازی انجام داده‌اند؛ اما جز در بعضی بازی‌ها و به‌صورت مقطعی هنوز تیم و مربی پیدا نشده که بتواند در برابر این سبک بازی دوام بیاورد. مثال بارزش هم مورینیو است که در تمامی ال‌کلاسیکوهای بسیار زیاد این دو سال اخیر (از همان بازی ۵ هیچ معروف تا همین بازی هفته‌ی پیش) در تمام بازی‌ها سبک‌ متفاوتی را امتحان کرده و جز در یک بازی ـ فینال جام حذفی قبل ـ موفق نبوده است. جالب این‌جاست که در تمامی این ال‌کلاسیکوها اغلب گل‌های بارسا از الگوی یکسانی پی‌روی کرده است: یک پاس توی عمق و … گل! مثلا همان ال‌کلاسیکوی ۵ هیچ را یادتان بیاید یا بازی رفت لیگ امسال که مسی آن پاس جادویی را به الکسیس داد. خوب همه این را می‌دانند که بارسا چطور بازی می‌کند و چطور گل می‌زند. چرا کسی نمی‌تواند در برابرش مقاومت کند؟

به‌نظرم این مسئله دو وجه دارد:

۱- اجرای عالی کارهای تکراری: بازی‌کنان بارسا این کارهای تکراری را آن‌قدر عالی انجام می‌دهند که هر چقدر هم تیم‌های حریف در بازی دفاعی پیش‌رفت کنند دست آخر پیش‌رفته‌ترین تاکتیک‌شان برای متوقف کردن بازی‌کنان بارسا می‌شود خشونت! (مراجعه کنید به حرکات وحشیانه‌ی پپه در تمامی ال‌کلاسیکوهای دو سال اخیر!)

۲- خلاقیت در انجام کارهای تکراری: بازی‌کنان بارسا در انجام کارهای تکراری خلاقیت دارند! از جمله آن‌ها دقیقا در انجام همین تاکتیک پاس توی عمق و گل زدن، بازی‌کنان متفاوتی نقش‌ ایفا می‌کنند. مثلا اگر همیشه در ذهن بازی‌کنان حریف این الگو ثبت شده که باید ژاوی یا اینیستا پاس بدهند و مسی و الکسیس و ویا گل بزنند، به‌یک‌باره در یک بازی مشکل که کار گره‌خورده شاهد این هستیم که مسی پاس می‌دهد و ژاوی گل می‌زند. یا از آن هم جالب‌تر، مسی پاس می‌دهد و اریک آبیدال در سن ۳۲ سالگی دومین گل تاریخ دوران بازی‌گری‌اش را در ال‌کلاسیکو به‌ثمر می‌رساند!

ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که بارسا به‌یک‌باره حتا روش گل‌ زدن‌ش را عوض می‌کند و حریف را با تاکتیک خودش غافل‌گیر می‌کند. گل اول ال‌کلاسیکوی جام حذفی همین‌طوری به‌ثمر رسید: اولین گل بارسا از روی ضربه‌ی کرنر در کل فصل جاری!

راست‌ش من هنوز در این مورد به نتیجه نرسیده‌ام که آیا این پویایی و توان بالای ذهنی برای بروز خلاقیت در سخت‌ترین شرایط ممکن، وابسته به نبوغ بازی‌کنان بارسلونا است و یا نتیجه‌ی آموزش‌هایی که در مکتب لاماسیا دیده‌اند. این خیلی شاید مهم نباشد؛ مهم درس دیگری است که ما از این بارسای جادویی می‌گیریم: ساده‌ترین الگوی موفقیت اجرای عالی و خلاقیت در انجام کارهایی است که نه فقط برای دیگران که برای خودمان هم تکراری شده‌اند!

پ.ن.۱٫ عکس بالا مربوط است به ال‌کلاسیکوی رفت لیگ امسال؛ همان بازی ۳-۱ معروف. می‌توانید در چهره‌ی تک‌تک بازی‌کنان بارسا لذت و غرور ناشی از به‌ترین بودن را ببینید! این عکس واقعا جادویی است.

پ.ن.۲٫ کانال رسمی یوتیوب باشگاه بارسلونا انیمیشن بسیار جالبی در مورد بازی ام‌شب منتشر کرده که هرگز نباید از دست‌ش بدهید: این‌جا روی یوتیوب و دانلود از این‌جا.

پ.ن.۳٫ ام‌روز ۲۵ ژانویه روز تولد دوست‌داشتنی‌ترین بازی‌کن دنیا برای من و یکی از به‌ترین بازی‌کنان تاریخ است: تولدت مبارک ژاوی هرناندز عزیز!

دوست داشتم!
۱
خروج از نسخه موبایل