لینک‌های هفته (۹۳)

آقای آواژ عزیز فراخوانی داده‌اند برای اتحاد در زمینه‌ی مقابله با رشوه و فساد در کسب و کار. پی‌گیری ایشان در این زمینه واقعن ستودنی است. ضمن اعلام حمایت مجدد از ایده‌ی عالی ایشان، توصیه می‌کنم به صفحه‌ی مربوط به فراخوان مراجعه کنید و پرسش‌نامه‌ی تهیه شده را تکمیل نمایید.

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

 داستان غرور (۱) (زهرا جم؛ تراوش‌های ذهن یک مشاور) (عاااااااالی!)

بهترین تسک منیجر دنیا (میلاد اسلامی‌زاد؛ افاضات و اضافات)

نقاط اشتراک (محسن صحراگرد؛ وبلاگ تجربه)

چه زمانی ریسک ها را مدیریت نکنیم! (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک) (خوش‌حال‌م نیام فعال شده و هر هفته این‌قدر مطلب خوب می‌نویسد و ترجمه می‌کند که من در انتخاب لینک‌های هفته دچار مشکل می‌شوم! ;))

پرسش‌های پیش از هر ارائه و سخنرانی (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

ارتقای شغلی احتمال ابتلا به بیماری قلبی را کاهش می‌دهد

مدیریت و کارآفرینی:

باشگاه وب ایران | استارتاپ ویکند چیست؟ (برنامه‌ی بسیار جالبی که در شهریور امسال برگزار خواهد شد و من هم افتخار همکاری در آن را دارم. :))

معیارهای سنجش در عملکرد و نمره ورزش (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (عاالی!)

راهنمای قدم به قدم بهترین مدیر دنیا بودن (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک)

بد نیست کمی با هم حرف بزنیم (مهدی عرب عامری؛ PMPlus) (چه عجب ما نوشته‌ای از مهدی دیدیم :))

۱۰ درس از درون اپل: شگفت‌انگیزترین و مخفی‌کارترین شرکت آمریکا – بخش اول (سهیل عباسی؛ نویسنده‌ی مهمان وبلاگ یک پزشک)

نباید بهروز را می‌فروختم … (گفتگو با بهروز فروتن) (عااالی!)

عناصر چهارگانه استراتژی

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

آقای همساده و سندرم نجیب‌زاده آلمانی، فریب هویت‌ها و ادعاهای کاذب را در اینترنت نخوریم! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عاااالی!)

سرفیس مایکروسافت، تعریف دوباره تبلت (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

۱۳ صدای مرتبط با فناوری که دیگر کمتر آنها را می‌شنوید! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

برای نخستین بار: فروش کتاب های الکترونیک از کتاب های کاغذی پیشی گرفت (نارنجی)

خبررسانی عینکی (یاسر کراچیان؛ خط قرمز) (این هم یک ایده‌ی عالی برای کسب و کار آن‌لاین! ;))

معرفی «ویندوزفون ۸» از سوی مایکروسافت (فارنت)

اتحاد بینگ با بریتانیکا برای جنگ با گوگل

گوگل روزانه ۹۵۰۰ وب‌سایت حاوی بدافزار را شناسایی می‌کند

۶۱ درصد ترافیک اینترنت در دنیا بیسیم می‌شود

شبکه‌های اجتماعی:

مدیر فنی فیس‌بوک استعفا کرد

صنعت فاوا در ایران:

اجرای طرح تخفیف ۲۰ درصدی پهنای باند/ اینترنت امسال ارزان نمی‌شود

صداوسیما، شهرداری، وزارت دفاع و بنیاد مستضعفان چهار مالک اپراتور چهارم (اپراتور چهارم اپراتور فیبر نوری هست‌. ضمنا معنای جدید بخش خصوصی را هم فهمیدیم! این چهار تا نهاد شدند سهام‌دار ۸۰ درصدی که باید به بخش خصوصی می‌دادند! ;))

ورود امضای الکترونیکی به عرصه مالیاتی کشور

اقتصاد:

جستاری در دغدغه‌های اقتصادی-اجتماعی مردم شهرهای مختلف ایران (کافه اقتصاد) (این مطلب بلاتردید به‌ترین مطلب هفته بود. یک تحقیق بسیار جالب: بررسی دغدغه‌های اقتصادی ـ اجتماعی مردم شهرهای مختلف ایران براساس کلمات کلیدی جستجو شده در گوگل!)

پیش‌بینی بازار سهام با توئیتر (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک)

با چه قیمت نفتی بودجه دولت تأمین می‌شود؟ (حجت قندی؛ اقتصادانه) (فاجعه!)

تلفن همراه و مرگ و میر جاده‌ای (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

آفتاب شرق رو به طلوع است (علی سرزعیم؛ دوست‌دار سقراط)

انتخابات پارلمانی یونان (پویان مشایخ؛ خاکریز اقتصاد)

مطالبات شرکت های پیمانکاری از دولت حدود ۱۲ هزار میلیارد تومان

چند میلیون، میلیونر در جهان وجود دارد؟

چشم امید اقتصادهای بحران‌زده به قهرمانی در اروپا

دوست داشتم!
۱

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز ـ قسمت اول

اشاره: برنت شلندر ـ روزنامه‌نگار و از دوستان نزدیک جابز ـ گزارش استثنایی را در مورد روزهای دوری جابز از اپل و درس‌هایی که جابز از راه‌اندازی نکست و پیکسار و زندگی در این دوران به‌دست آورد برای شماره‌ی می ۲۰۱۲ مجله‌ی فست‌کمپانی (این‌جا) براساس مصاحبه‌های مفصلی که با جابز در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ انجام داده ـ و وجود آن‌ها را هم فراموش کرده بوده ـ نوشته است. شلندر بعد از سال‌ها کمی پس از مرگ جابز، به‌صورت اتفاقی نوارهای‌ این مصاحبه‌ها را در انبار منزل‌ش پیدا می‌کند و این آغاز ماجرایی است که به نوشتن این گزارش ختم می‌شود. من این گزارش را برای شماره‌ی خرداد ماه مجله‌ی پنجره‌ی خلاقیت ترجمه کرده بودم. با توجه به انتشار شماره‌ی تیر ماه این نشریه، از امشب به‌مدت شش هفته می‌توانید شنبه‌ شب‌ها بخشی از این گزارش زیبا و انرژی‌بخش را در گزاره‌ها بخوانید. این شما و این هم قسمت اول “نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز”:

اگر نمایش‌نامه‌ی زندگی استیو جابز به‌عنوان یک اپرا به‌روی صحنه بیاید، یک تراژدی در سه پرده خواهد بود. سه پرده‌ای که نام‌های‌شان احتمالا چیزی شبیه این‌ها است: پرده‌ی اول ـ بنیان‌گذاری اپل و ابداع صنعت رایانه‌های شخصی. پرده‌ی دوم: سال‌های وحشت‌آور. و پرده‌ی آخر: بازگشت باشکوه و مرگ تراژیک.

پرده‌ی اول یک کمدی گزنده درباره‌ی بی‌باکی نوابغ و جسارت جابز جوان است که به‌سرعت تبدیل به ماجرایی غم‌ناک می‌شود؛ جایی که قهرمان جوان ما از قلمرو خویش بیرون رانده می‌شود. پرده‌ی آخر متنی کاملا طعنه‌‌آمیز درباره‌ی بازگشت یک ستاره‌ی راک آشنا و کچل دنیای فناوری پیش‌رفته برای تحول اپل ـ حتی فراتر از انتظارات دست بالای خودش ـ است. ستاره‌ای که ناگهان به‌شکلی کشنده بیمار می‌شود و سپس به‌آرامی و به‌شکلی دردناک از صحنه محو می‌شود ـ آن هم در حالی که مخلوق‌ش به‌شکلی معجزه‌آسا تبدیل به بزرگ‌ترین مولد نیروی دنیای فناوری دیجیتال شده است. هر دو پرده‌، داستان قهرمانی رذل را روایت می‌کنند. داستانی که همانند آثار شکسپیر با موج‌های ژرف احساسات ارزش‌مند پایان می‌یابد.

اما پرده‌ی دوم ـ سال‌های وحشت‌آور ـ می‌تواند کاملا نوا و روح متفاوتی داشته باشد. در واقع روح اصلی حاکم بر این پرده آن‌چه از عنوان‌ش برمی‌آید ـ سال‌های وحشت‌آور که یک اصطلاح رایج در میان روزنامه‌نگاران و شرح‌حال‌نویسان برای توصیف زندگی جابز در دوری او از اپل بین سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۶ است ـ را نقض می‌کند؛ چرا که این دوره تنها دوره‌ی معنادار زندگی جابز در کوپرتینو بوده است. در واقع این بخش میانی محوری‌ترین بخش زندگی جابز ـ و احتمالا شادمانه‌ترین بخش آن ـ بوده است. او بالاخره در جایی اقامت گزید، ازدواج کرد و خانواده‌ای پیدا کرد. او ارزش بردباری را درک کرد و مهارت تظاهر به آن را در زمانی که از دست‌ش می‌داد به‌دست آورد. مهم‌تر از همه همکاری او با دو شرکتی که ره‌بری‌شان را در آن دوره در دست داشت ـ یعنی نکست و پیکسار ـ او را تبدیل به انسان و ره‌بری کرد که اپل را پس از بازگشت‌ش به غیرقابل‌باورترین سطح ممکن موفقیت رساند.

در واقع آن‌چه در نگاه اول در مورد این هیپی پابرهنه که پس از اخراج از کالج رید به سواری مجانی در هندوستان روی آورده بود شگفت‌انگیز است، همین دوره‌ی زمانی میانی است که برای استیو جابز همانند تحصیل در یک مدرسه‌ی مدیریت عمل کرد. به‌بیان دیگر او در این دوره رشد یافت. به‌سرعت و در تمامی جنبه‌های وجودی‌ش. این پرده‌ی میانی با اندکی دستکاری حتی می‌تواند طرح اولیه‌ای برای یک فیلم آینده‌ی پیکسار باشد. این دوره کاملا در چارچوب شعاری که جان لستر تمامی موفقیت‌های استودیو ـ از داستان اسباب‌بازی تا بالا ـ را به آن منتسب می‌داند، می‌گنجد: “آن می‌تواند درباره‌ی این باشد که چطور شخصیت اصلی برای بهتر شدن متحول می‌شود.”

من اخبار زندگی جابز را از سال ۱۹۸۵ برای فورچون و وال‌استریت ژورنال پوشش داده‌ام؛ اما اهمیت این سال‌های “گم‌شده” را تا زمان مرگ او در پاییز گذشته به‌خوبی درک نکرده بودم. یک روز در حال کند و کاو درون قفسه‌ی انباری‌ام، سه دو جین از نوارهای ضبط شده در مصاحبه‌های ادواری مفصل‌‌م با او را در ۲۵ سال پیش کشف کردم که بعضی‌های‌شان هم بیش از سه ساعت طول کشیده بودند (جزئیات‌ ماجرا را در طول این مقاله متوجه خواهید شد.) بسیاری از آن‌ها را هرگز دوباره گوش نداده بودم و و دو تای‌شان هم هرگز پیاده‌سازی نشده بودند. بعضی از این مصاحبه‌ها با پریدن کودکان او به داخل آشپزخانه در هنگام گفتگوی ما قطع شده بودند. در دیگر مصاحبه‌ها خود او احتمالا قبل از گفتن چیزهایی که می‌ترسیده باعث دردسرش شوند، دکمه‌ی توقف دستگاه ضبط صدا را فشار داده بود. گوش دادن به این مصاحبه‌ها با داشتن ادراکی که در طول این سال‌های گذشته به‌دست آمده بسیار روشن‌کننده است.

درس‌‌های جابز بسیار ارزشمند بودند: جابز به یک مدیر و رئیس بالغ تبدیل شده بود، یاد گرفته بود چگونه از همکاری بهره بگیرد و روشی را برای تبدیل کردن لجاجت درونی‌ش به پشتکاری اثربخش یافته بود. او یک معمار شرکتی (Corporate Architect) شده بود که بنیان‌های یک کسب و کار را همانند اسکلت یک ساختمان واقعی می‌دید؛ چیزی که همیشه برای خود او هم جذاب بود. او با غرق کردن خودش در هالیوود در هنر مذاکره به استادی رسیده بود و یاد گرفته بود چگونه استعدادهای خلاق ـ به‌ویژه استعدادهای مشهور پیکسار ـ را باموفقیت مدیریت کند. احتمالا مهم‌تر از همه این‌که او قابلیت تطبیق‌پذیری حیرت‌آوری را در خود پرورش داده بود که برای فتح پی در پی قله‌های موفقیت حیاتی بود. همه‌ی این‌ها در دوره‌ی زمانی اتفاق افتاد که بسیاری از ما آن را به‌عنوان دوره‌ی ناامیدی او به یاد می‌آوریم.

۱۱ سال برای خودش عمری است. به‌ویژه زمانی که مهلت زندگی داده شده به یک نفر بسیار محدود است. به‌علاوه بسیاری از انسان‌ها ـ به‌ویژه افراد خلاق ـ اغلب در دهه‌ی سی و اوایل دهه‌ی چهل زندگی‌شان در اوج مفید بودن‌شان قرار دارند. با این همه موفقیت‌های سرمست‌کننده‌ی اپلِ استیو جابز در طول ۱۴ سال گذشته، نادیده گرفتن این سال‌های “گم‌شده” بسیار آسان بوده است. اما در حقیقت این دوره همه چیز را در وجود او متحول کرد. با دوباره گوش دادن به آن ساعت‌های طولانی گفتگو با جابز، متوجه شدم آن سال‌ها در حقیقت اثربخش‌ترین دوره‌ی زندگی جابز بوده‌اند.

ادامه دارد …

دوست داشتم!
۶

نامه‌ای به یک دوست نادیده: تصمیم بگیر که موفق بشوی

دوست نادیده‌ای از میان خوانندگان این‌جا چند روز پیش به من ای‌میل زده بودند و برای مقابله با بی‌انگیزگی راه‌کار خواسته بودند. نکته‌‌ی جالب ای‌میل ایشان، اشتراکی بود که با هم داشتیم. با خواندن حرف‌های این دوست به‌یاد ماجراهای چند سال قبل افتادم و مسیری که من را به نقطه‌ی امروز رسانده است. بنابراین برای آن دوست نوشتم که زندگی در شهر زیبای و تاریخی تفرش برای من چه به‌همراه داشت:

“دوست عزیز ما با هم یک نقطه‌ی مشترک جالب داریم: من هم در رشته‌ی مهندسی صنایع دانشگاه تفرش درس خوانده‌ام؛ البته آن زمانی که هنوز دانشگاه صنعتیِ تفرشِ امروز، زیرمجموعه‌ی دانشگاه صنعتی امیرکبیر بود. برای همین می‌خواهم برای شما داستان زندگی در آن کوه و کمرهای دانشگاه تفرش و تأثیر عمیق‌ش را بر زندگی‌ام تعریف کنم؛ شاید کمک‌تان کرد …

من آدمی بودم وابسته به خانواده و بسیار حساس. تا قبل از رفتن به دانشگاه ـ آن هم در شهر کوچکی مثل تفرش و وسط آن همه کوه و بیابان ـ شاید جز چند روزی از خانواده جدا نشده بودم. و این تجربه‌ی سه ساله برای بزرگ شدن و مستقل شدن و محکم شدن‌م بسیار به کارم آمد. خوب در دانشگاه با آدم‌هایی از شهرهای مختلف و فرهنگ‌های مختلف روبرو شدم، یاد گرفتم که همه‌ی پیش‌فرض‌های ذهنی من در مورد درست‌ها و نادرست‌ها لزوما درست نیستند، یاد گرفتم دنیا خیلی بزرگ‌تر از تجربیات و محیط اطراف من است و خیلی چیزهای دیگر. اما باز هم آن‌چه زندگی در دانشگاه و شهر تفرش به من برای موفق شدن دادند، این‌ها نبودند.

احتمالن شما فشار و شرایط به‌تری نسبت به زمان ما تجربه کرده‌اید (البته امیدوارم!) مثلا وقتی ما وارد دانشگاه شدیم، خیلی از ساختمان‌هایی که الان می‌بینید وجود نداشتند: نه سلفی بود و نه مرکز کامپیوتری، نه کتابخانه‌ای بود و نه حتا مسیر رفت و آمد بین دانشکده‌ها و خوابگاه‌ها! حتا ساختمان‌های کارگاه‌های جوش و ریخته‌گری در سال‌های بعد ساخته شدند. به این شرایط سخت این را اضافه کنید که ما اسما دانشجوی دانشگاه صنعتی امیرکبیر بودیم؛ اما در عمل هیچ نمی‌دیدیم: نه استادی، نه کلاسی و نه امکانات جانبی مثل بازدید از کارخانه‌ها و … از آن بدتر این بود که ما رسما توسط دانشگاه مادر به‌عنوان دانشجویان تحمیلی (که حالا ماجرای‌ش مفصل است) و وصله‌ی نچسب دیده می‌شدیم و از هیچ کاری برای ما تحقیر کردن ما خودداری نمی‌شد!

اما این شرایط بد باعث شد چند اتفاق خوب در زندگی من و دوستان‌م بیافتد:

۱- یاد گرفتیم چطور سختی‌ها را تحمل کنیم.

۲- یاد گرفتیم که “یاد گرفتن” وظیفه‌ی اصلی خود ما در تمامی زندگی است و هیچ کس وظیفه‌ای برای “یاد دادن” به ما ندارد!

۳- ما متوجه شدیم آدم‌های توان‌مندی هستیم که به‌ هر دلیلی عده‌ای عمدا دارند برای ما محدودیت ایجاد می‌کنند. تازه از این محدودیت‌های عمدی تحمیل شده توسط دانشگاه مادر هم که بگذریم، محدودیت‌هایی که جوان‌های هم‌سن و سال آن موقع من و این روزهای شما با آن‌ها روبرو هستند هم کم نبودند! اما ما تصمیم گرفتیم به‌جای غر زدن و نشستن و لعنت فرستادن به بخت بد، برای اثبات توان‌مندی‌مان دست‌مان را روی زانوی خودمان بگذاریم و خودمان تلاش کنیم: از همان بیابان‌های دانشگاه تفرش در کلاس سی و چند نفره‌ی صنایع ما تا به‌امروز تنها ۴-۵ نفر هستند که به درجات کارشناسی ارشد یا دکترا ـ آن‌ هم در به‌ترین دانشگاه‌های داخل و خارج کشور از جمله همان دانشگاه مادر (!) ـ نرسید‌ه‌اند. ما آن‌جا بدون هیچ‌گونه کلاس‌ کنکوری، رتبه‌های تک‌رقمی زیادی در کنکور کارشناسی ارشد داشتیم. خیلی از دوستان ما این روزها در دانشگاه‌های خوب داخل و کشور در حال گذراندن دوره‌ی دکترا هستند. آن‌هایی هم که وارد بازار کار شدند، یکی از یکی موفق‌ترند.

شاید داستان موفقیت من و دوستان‌م در نگاه اول ساده و مثل دیگر “‌قصه‌”های موفقیت به‌نظر برسد که این روزها این طرف و آن طرف می‌خوانیم‌شان؛ اما واقعیت این است که ما با همین چند اصل ساده توانستیم به موفقیت برسیم. اگر ما توانستیم از آن‌جا به این‌جا برسیم، چرا شما نتوانید به آن‌جایی که می‌خواهید برسید؟

بنابراین به‌یاد داشته باشید که: مهم شروع کردن است و پیش رفتن و تاب آوردن. به گذشته نگاه نکنید. به آینده‌ی زیبای پیش رو فکر کنید و برای حرکت و موفق شدن، تصمیم بگیرید. اولین قدم در راه موفقیت، تصمیم گرفتن برای موفق شدن است …”

پ.ن. راست‌ش احساس می‌کنم کم‌کم داریم فراموش می‌کنیم به‌ترین الگوی موفقیت در زندگی، خودمان هستیم! بنابراین به درس‌های آموخته از موفقیت‌های گذشته‌تان فکر کنید و در زندگی‌تان به‌کارشان بگیرید.

دوست داشتم!
۲۴

معرفی استارت‌آپ‌ها (۱): سرویس Fax2Email

اشاره: در راستای پرداختن به مباحث مربوط به توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک، تصمیم‌ گرفتم که به معرفی استارت‌آپ‌های اینترنتی بپردازم. در این پست‌ها به مرور تجربیات‌م از کار کردن با این سرویس‌های اینترنتی خواهم پرداخت. بنابراین اگر استارت‌آپی دارید که می‌خواهید به دیگران معرفی‌ش کنید می‌توانید با من تماس بگیرید.

اولین استارت‌آپی که قصد دارم آن را معرفی بکنم، سرویس Fax2Email است. سرویسی جدید که برای پاسخ‌گویی به یک نیاز ساده اما حیاتی طراحی و ایجاد شده است: دریافت فکس! یکی از نیازهای اولیه‌ی هر کسب و کار کوچک و حتا هر یک از ما!

خوشبختانه یا متأسفانه هنوز برای بسیاری از ادارات و سازمان‌های ایرانی فکس یکی از ابزارهای ضروری است و ای‌میل جزو اختراعات آینده‌ی بشر! بارها و بارها شده که بعد از یک مصاحبه یا جلسه وقتی قرار بوده کارفرمای محترم برای ما مستنداتی را ارسال کنند، جز شماره‌ی فکس شرکت هیچ چیز دیگری را نمی‌پذیرفته‌اند. هر چه ما می‌گفتیم خوب شما فکس کنید ما باید دوباره اسکن کنیم؛ کسی به خرج‌ش نمی‌رفت که نمی‌رفت! از همه بامزه‌تر ماجرا آن‌جایی می‌شد که طرف فایل مثلا ورد فرمی که داشت را به ما نمی‌داد و همان فایل را پرینت می‌کرد و بعد فکس!

این اواخر که کار مشاوره‌ی مستقل را شروع کرده‌ام و دارم جدی‌تر پیش می‌برم‌ش با نیاز به داشتن یک شماره‌ی فکس بیش‌تر از پیش مواجه شده‌ام. قبلا شرکتی بود که مستندات به آن فکس شوند؛ اما حالا دیگر چنین امکانی وجود ندارد. بنابراین لازم است مثلا یک خط فاکس مثلا برای خانه بگیرم که آن هم با توجه به هزینه‌ها و این‌که روزها (و حتا شب‌ها ;)) خانه نیستم، راه‌کار مناسبی نیست.

سرویس Fax2Email برای همین به‌وجود آمده است. شما با عضویت در این سرویس می‌توانید با داشتن یک شماره‌ی اختصاصی، فکس‌های خودتان را به‌سرعت و با فرمت PDF روی ای‌میل شخصی‌تان دریافت کنید. چند نکته در مورد این سرویس برای من جالب بود:

۱- عضویت در این سرویس بسیار ساده است. شما فقط لازم است به این‌جا بروید و بعد از ثبت‌نام روی لینک فعال‌سازی حساب کاربری که به ای‌میل‌تان ارسال می‌شود کلیک کنید و تمام!

۲- می‌توانید این سرویس را تا یک هفته به‌صورت رایگان امتحان کنید.

۳- به هر فرد در این سرویس یک شماره‌ی اختصاصی داده می‌شود. بنابراین شماره‌ی فکس من با شما فرق دارد.

۴- سرعت ارسال فکس به ای‌میل بسیار بالاست. مثلا من برای امتحان از شرکت خودمان یک فایل را به شماره‌ام فکس کردم و ظرف یکی دو دقیقه ای‌میل مربوطه را دریافت کردم.

۵- کیفیت تصاویر فایل PDF دریافتی بسیار عالی است؛ برخلاف سیستم‌های فکس سنتی که پرینت گرفته شده را اصلن نمی‌شود خواند!

۶- دریافت فکس جدید برای شما SMS می‌شود.

۷- این سرویس همیشه و در هر ساعتی از شبانه‌روز برقرار است. بنابراین لازم نیست حتمن خودتان جایی کنار دستگاه فکس نشسته باشید تا فکس دریافت شود!

۸- هزینه‌ی این سرویس هم بسیار مناسب است و واقعن شاید اندازه‌ی پول خریدن نان مورد نیاز ماهانه‌مان (با احساب قیمت‌های جدید البته!) نباشد!

اما به‌نظرم اگر این سرویس چند امکان دیگر را هم داشته باشد می‌تواند بسیار به‌تر از اینی که الان هست (و بسیار هم عالی است) بشود:

ـ بعد از ثبت‌نام من هیچ جایی برای وارد شدن و تغییر تنظیمات (مثلا آدرس ای‌میل) ندیدم. البته شاید هم هست و من ندیده‌ام.

ـ از نظر فنی نمی‌دانم امکان‌پذیر است یا نه؛ ولی اگر بشود با همین سرویس فکس هم فرستاد ماجرا بسیار جذاب‌‌تر هم می‌شود. مثلا به این شکل که من فایل PDF یا عکس فکس‌م را همراه با شماره‌ی مقصد به یک آدرس ای‌میل کنم تا فکس شود.

ـ خوب است در ازای دریافت یک مبلغ بیش‌تر به افراد متقاضی این امکان داده شود تا شماره‌‌های رند موجود در سیستم را انتخاب کنند.

ـ اگر این سرویس امکان اتصال به شماره‌ی فکس موجود شرکت‌ها را داشته باشد تا فکس‌های دریافتی در سریع‌ترین زمان ممکن به‌ ای‌میل مدیران ارشد شرکت ارسال شود، سرویس قابلیت بسیار بیش‌تری پیدا می‌کند.

در هر حال با توجه به تجربه‌ای که من داشته‌ام این سرویس برای همه‌ی کسانی مثل من که بنابر طبیعت شغل‌شان به‌نوعی نیازمند دریافت فکس هستند، سرویس مناسبی است و من تجربه‌ی دل‌پذیری از کار کردن با آن را داشتم.

دوست داشتم!
۴

درس‌های توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک (۸): طرح کسب و کار چیست؟

طرح یا برنامه‌ی کسب و کار (Business Plan) معروف‌ترین اصطلاحی است که در دنیای کارآفرینی شنیده می‌شود. طرح کسب و کار پیش‌نیاز اصلی راه‌اندازی هر کسب و کار است. طرح کسب و کار همان چیزی است که باید به سرمایه‌گذاران ارائه کنید تا به سرمایه‌گذاری روی ایده‌ی عالی شما ترغیب شوند. و البته طرح کسب و کار سندی است که به خودتان و دیگران نشان می‌دهد کسب و کار شما عملا درباره‌ی چیست و قرار است چگونه راه بیافتد و چگونه رشد کند.

ابتدا لازم است طرح کسب و کار را تعریف کنیم: یک طرح کسب و کار یک سند مکتوب است که کسب و کار شما را تشریح و تحلیل می‌کند و پیش‌بینی‌های روشن و جزئی‌نگرانه‌ای را در مورد آینده‌ی آن ارائه می‌کند. طرح کسب و کار هم‌چنین به جنبه‌های مالی مربوط به راه‌اندازی و رشد و توسعه‌ی کسب و کار شما می‌پردازد: این‌که به چقدر پول در چه زمانی نیاز دارید و بازگشت این پول چگونه خواهد بود.

اما چرا باید طرح کسب و کار تهیه کنیم؟ به‌دلایل زیر:

۱- طرح کسب و کار به شما کمک می‌کند برای کسب و کارتان پول جمع‌آوری کنید. این اولین و مهم‌ترین و کافی‌ترین دلیل ممکن است! سرمایه‌گذاران برای تصمیم‌گیری درباره‌ی سرمایه‌گذاری روی کسب و کار شما “طرح توجیهی” یا همان طرح کسب و کارتان را می‌خواهند.

۲- نوشتن طرح کسب و کار به شما کمک می‌کند که درک کنید آیا راه‌اندازی کسب و کارتان را ادامه دهید یا نه؟ طرح کسب و کار برخلاف مدل کسب و کار با عدد و رقم و پول سر و کار دارد. شما موقع نوشتن طرح کسب و کار با بالا و پایین کردن سرمایه و منابع مورد نیاز و البته درآمدهای احتمالی، می‌توانید به خودتان ـ و طبیعتا سرمایه‌گذاران ـ قوت قلب بدهید که ایده‌ و مدل کسب و کارتان واقعن شدنی (Feasible) هستند.

۳- طرح کسب و کار به شما کمک می‌کند ماهیت کسب و کارتان را به‌تر درک کنید. برای نوشتن طرح کسب و کار شما لازم است در مورد ایده و مدل کسب و کارتان حسابی تحقیق کنید. بنابراین در این تحقیقات مفصل به جزئیات و نیازمندی‌ها و ویژگی‌های کسب و کارتان پی خواهید برد.

۴- برنامه‌ریزی کلید موفقیت است! این یکی، اولین اصل پذیرفته‌ شده‌ی علم مدیریت است. این‌جا بدون دلیل می‌پذیریم‌ش! طرح کسب و کار برنامه‌ی موفقیت شما برای راه‌اندازی کسب و کارتان است.

۵- طرح کسب و کار به شما کمک می‌کند مسیرتان را روی خط مستقیم طی کنید و منحرف نشوید. یک برنامه مسیر حرکت را در طی یک دوره‌‌ی زمانی نشان می‌دهد. بنابراین در درجه‌ی اول شما با کمک طرح کسب و کار می‌دانید که در هر نقطه‌ی زمانی باید چه بکنید و در کنار آن با مقایسه‌ی وضعیت در هر لحظه با طرح کسب و کار می‌توانید اشتباهات احتمالی را اصلاح کنید.

اما چطور طرح کسب و کار بنویسیم؟ برای این کار تعداد زیادی راه‌نما و تمپلیت آماده از قبل وجود دارد که با گوگل کردن به فارسی و انگلیسی می‌توانید پیدای‌شان کنید. با این حال من در این‌جا لازم است اشاره کنم که طرح کسب و کار حداقل دارای بخش‌های زیر است:

ـ جلد

ـ فهرست مطالب

ـ خلاصه‌ی سند (شامل: معرفی مختصر و مفید کسب و کار شما)

ـ اطلاعات شرکت (در صورتی که طرح کسب و کار مربوط به شرکتی است که از قبل وجود خارجی دارد.)

ـ تحلیل کلی شرایط بازار و صنعت مورد نظر

ـ معرفی محصول / خدمت مورد نظر

ـ طرح بازاریابی و فروش

ـ طرح تولید و عملیات

ـ معرفی سوابق و نقش‌های اعضای تیم راه‌انداز کسب و کار

ـ برنامه‌ی زمان‌بندی (شامل: مهم‌ترین نقاط زمانی در چرخه‌ی عمر کسب و کار از راه‌اندازی تا رشد و رسیدن به بلوغ)

ـ مهم‌ترین ریسک‌ها و فرضیات و راه‌کارهای مدیریت آن‌ها

ـ مزیت‌های محصول / خدمت کسب و کار برای جامعه

ـ استراتژی خروج (اگر کسب و کار موفق نشد، برای تعطیل کردن آن و بازگرداندن پول سرمایه‌گذاران چه می‌کنید؟)

ـ طرح مالی (شامل منابع تأمین مالی، جریان نقدینگی (Cash Flow) کسب و کار تا سه سال آینده و تحلیل نقطه‌ی سر به‌سر)

می‌بینید که اجزای طرح کسب و کار تا حدود زیادی شبیه مدل کسب و کار هستند که در درس قبل درباره‌اش صحبت کردیم. مهم‌ترین فرق طرح کسب و کار با مدل کسب و کار در همین “طرح مالی” است؛ جایی که شما باید نشان دهید چقدر ریال (یا شاید هم دلار!) لازم دارید، چند ریال قرار است دربیاورید و تاریخ سررسید هر دو این‌ها را باید در کجای تقویم‌تان یادداشت کنید!

طرح کسب و کار این‌قدر جزئیات دارد و این‌قدر موضوع مهمی برای موفقیت کسب و کارهای کوچک است که در یک پست کوچک وبلاگی نمی‌شود به همه‌ی مباحث آن پرداخت. برای جزئیات بیش‌تر “طرح کسب و کار” را گوگل کنید. این سایت هم منبع خوبی به‌نظر می‌رسد.

پ.ن. آقای مهدی تیموری از خوانندگان محترم و خوب گزاره‌ها از من خواسته‌اند چند کتاب خوب در زمینه‌ی طرح کسب و کار به‌زبان فارسی معرفی کنم. ضمن پوزش از ایشان بابت تأخیر در پاسخ دادن، در این‌جا کتابی را معرفی می‌کنم که مدتی است قصد دارم به بهانه‌ای این‌جا درباره‌اش بنویسم: کتاب عبور از طوفان: راهنمای کاربردی شرکت های نوپا در ایران. این کتاب را در نمایشگاه تهیه و مطالعه کردم. کتاب بسیار خوبی است که با زبان ساده و با در نظر داشتن مسائل خاص مربوط به ایران، فرایند راه‌اندازی کسب و کار را تشریح کرده است. یکی از فصل‌های این کتاب هم مربوط به طرح کسب و کار است که در آن تقریبا تمام اطلاعاتی را که لازم دارید، خواهید یافت. ضمنا در پایان تمامی فصول این کتاب، منابع فارسی (از جمله کتاب، سایت و …) برای مطالعه‌ی بیش‌تر معرفی شده که فصل مربوط به طرح کسب و کار هم از آن مستثنا نیست. معرفی این کتاب را این‌جا در وبلاگ امیر مهرانی عزیز می‌توانید بخوانید.

پایان درس هشتم. هفته‌ی آینده درباره‌ی “شیوه‌‌های مالکیت کسب و کار” حرف خواهیم زد.

منبع عکس‌‌های بالا این‌جا و این‌جا

دوست داشتم!
۷

مقاله‌ی هفته (۱۷): چرا RIM، نوکیا و بقیه در حال شکست خوردن هستند؟

این روزها هر روز سهم اپل و سامسونگ از بازار گوشی‌های هوشمند بیش‌تر از قبل می‌شود و سهم RIM، نوکیا و … کاهش می‌یابد. HP چند هفته‌ پیش ۲۷ هزار نفر از کارکنان‌ش را اخراج کرد. چرا این شرکت‌‌های نوآور و جذاب در حال شکست خوردن هستند؟ پاسخ به این سؤال موضوع موضوع مقاله‌ی این هفته است.

آیرا کالب این‌جا روی سایت بیزینس‌اینسایدر دلایل شکست این غول‌ها را برای‌مان شرح می‌دهد:

۱- آن‌ها فکر می‌کنند چون قبلا موفق بوده‌اند برای همیشه موفق خواهند ماند! این در حالی است که موفقیت در بازارهای محصول ـ محور دوامی ندارد.

۲- آن‌ها به بازار و نشانه‌های آن گوش نمی‌دهند! حتا اگر هم این کار را بکنند، موردی است و نه دائمی. استیو جابز معتقد بود شرکت‌ها در سراسر چرخه‌ی عمرشان باید مثل استارت‌آپ‌ها عمل کنند.

و نتیجه‌اش این‌که هر کاری می‌کنند دست آخر با این سؤال خودخواهانه‌ی مشتری مواجه می‌شوند: “خوب بگو ببینم برای من چی کار کردی بالاخره؟”

اما نشانه‌های بازار کدام‌اند؟ کالب نشانه‌های بازار را به سه دسته تقسیم می‌کند:

الف ـ نیازهای کشف نشده: مثل کاری که اپل در تولید آی‌فون انجام داد!

ب ـ اقدامات رقبا: مثل واکنش گوگل به موفقیت آی‌فون با پلت‌فورم اندروید؛ چیزی که RIM، نوکیا و … اصلا متوجه‌ش نشدند!

ج ـ شکایت‌های مشتریان: یکی از غنی‌ترین منابع یافتن ایده‌های نوآورانه …

۳- آن‌ها هزینه‌ها را در جای اشتباهی کاهش می‌دهند: یعنی هزینه‌های R&D و خدمات مشتریان!

۴- آن‌ها یک سیستم اطلاعات بازاریابی خوب در اختیار ندارند: سیستمی که اطلاعات را به‌صورت مستمر جمع‌آوری و پالایش کند و اطلاعات مهم را برای تصمیم‌گیری در اختیار مدیران ارشد شرکت بگذارد.

۵- نوآوری را فراموش کرده‌اند: نوآوری همیشه به‌معنی عرضه‌ی محصول جدید و عجیب و غریب نیست. نوآوری خیلی وقت‌ها یعنی به‌بود محصولات کنونی برای پوشش به‌تر به نیازهای بازار و مشتریان و البته داشتن یک سرویس خدمات مشتریان عالی!

۶- تکرار گذشته‌‌ی موفق، موفقیت به‌‌همراه می‌آورد: این اشتباهی بود که کداک انجام داد و ورشکست شد و آی‌بی‌ام انجام نداد و هر روز قدرت‌مندتر شد! آی‌بی‌ام یاد گرفته که چگونه با تغییر شرایط بازار و محیط بیرونی شرکت مدل کسب و کار‌ش را عوض کند.

خلاصه این‌که شرکت “منم همین‌طور” (Me To) نباشید!

دوست داشتم!
۲

لینک‌های هفته (۹۱)

خوب من باز لینک‌ها را خونده بودم؛ وقت نشد بنویسم! خوب یک خبر خوب که امروز صبح به‌دست من رسید این‌که یکی از کتاب‌هایی که سال گذشته ترجمه کرده بودم مجوزهای لازم را گرفته (این‌جا) و به‌زودی توسط انتشارات سازمان مدیریت صنعتی منتشر می‌شود. 🙂

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

ایده‌های مفت- گفتگو با خشایار دیهیمی (به‌ترین مطلبی که این هفته خواندم این گفتگوی روزنامه‌ی شرق با استاد دیهیمی بود. حرف‌های ایشان به این‌‌جا خیلی مربوط است. حتمن بخوانید …)

این یک نمایش نیست، یک حقیقت است! (امیر مهرانی؛ The Coach) (درباره‌ی رفتارهای عجیب و غریب ما ایرانی‌ها …)

با نور خود آشنایی‌ام ده (وبلاگ علی م.) (عاااااالی!)

شرطی شدن (محسن صحراگرد؛ وبلاگ تجربه) (خیلی عالی!)

یک سوال مهم! (زهرا جم؛ تراوش‌های ذهن یک مشاور) (درباره‌ی موضوعی به نام هزینه‌ی سوخته یا sunk cost که بعدا در موردش خواهم نوشت!)

توصیه‌های یک ارتوپد به کسانی که دچار گردن درد می‌شوند (جدی بگیرید مثل من گرفتار این درد وحشت‌ناک نشید!)

۵ راه برای کاهش خستگی چشم هنگام کار با کامپیوتر

مدیریت و کارآفرینی:

تدوین مقتضیات رفتاری شغل (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

موفقیت در مصاحبه استخدامی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

پایان بررسی نظرات در مورد نسخه پنجم PMBOK (نادر خرمی‌راد) (تبریک به نادر بابت مشارکت در تدوین استاندارد PMBOK!)

جذبه تبلیغ! (الهام اعتدالی؛ تجربه‌ها و ترجمه‌ها)

از شکل‌گیری ایده تا ایجاد کسب و کار

Business Intelligence and the Principle of Jikoda: Interview with Toyota’s Simon Dorrat by Process Excellence Network

Coworkers’ Conversations Impair Your Performance

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

هفتاد درصد اپلیکیشن‌های تازه برای iOS نوشته می‌شوند، iOS چهار برابر سودآوری بیشتر برای توسعه‌دهندگان دارد (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

۶٫۵ میلیون اکانت لینکدین ممکن است به خطر افتد، پسوردهای خود را تغییر دهید (سعید امیرلو؛ وب‌بلاگ فارسی)

سلاح جدید گوگل: نقشه سه بعدی هوایی

مایکروسافت تا کنون ۶۰۰ میلیون لایسنس ویندوز سون فروخته است (نارنجی)

۱۹ میلیارد ارتباط اینترنتی تا سال ۲۰۱۶/ معرفی تریلیون‌ها آدرس جدید

گوگل می‌بو را خرید

پر درآمدترین شغل‌های شرکت اپل (وین‌بتا) (جالب‌ترین‌ش حقوق تحلیل‌گران کسب و کار بود!)

دیکشنری تصویری گوگل منتشر می‌شود

شبکه‌های اجتماعی:

ثبت نام در همایش “روز رسانه های اجتماعی” آغاز شد

فیس‌بوک از App Center خود پرده‌برداری کرد (وبلاگینا)

حالا ما روزانه ۴۰۰ میلیون توئیت ارسال می‌کنیم! (فارنت)

۱۰ سال به پایان عمر فیس‌بوک باقیست

درآمد یک میلیارد دلاری توییتر از محل تبلیغات

صنعت فاوا در ایران:

جدول مصوبات راه‌اندازی شبکه ملی اینترنت/ ۱۰ مصوبه برای دستگاه‌ها

با مجوز کمیسیون تنظیم مقررات; تعرفه تلفن ثابت رسما گران شد

مفیدترین کاربردهای موبایل از نظر ایرانی‌ها

اقتصاد:

از کنگاور تا کنیا (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)

عوامل تغییرات شدید قیمت نفت (عطیه همدانی)

مهاجرت دانشجویی به آمریکا (پویان مشایخ؛ خاکریز اقتصاد)

اقتصاد خانواده (کافه اقتصاد)

تولید در تنگنای سیاست حذف یارانه‌ها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

کاهش بهای اونس جهانی طلا در پی سخنرانی برنانکه (سایت طلا)

دوست داشتم!
۰

درس‌های توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک (۷): مدل کسب و کار چیست؟

این درس یکی از مهم‌ترین درس‌های این دوره‌ی آموزشی است. در واقع اولین قدم جدی برای راه‌اندازی کسب و کار کوچک‌مان تدوین مدل کسب و کار آن است. تا این‌‌جا همه چیز مربوط به خودمان بود و از این‌جا به‌ بعد، باید کارهایی را شروع کنیم که ایده‌ی جذاب ما را وارد دنیای واقعی می‌کنند.

اما مدل کسب و کار (Business Model) چیست؟ خیلی ساده اگر بخواهم بگویم مدل کسب و کار روشی است که به‌کمک آن از ایده‌تان پول درمی‌آورید! مدل کسب و کار با طرح کسب و کار (Business Plan) متفاوت است و در واقع پیش‌نیاز آن محسوب می‌شود. تعریف رسمی‌تر مدل کسب و کار این است: مدل کسب و کار ورودی‌های فنی مانند محصول یا خدمت شما را تبدیل به خروجی‌های اقتصادی مانند ارزش افزوده‌ی شرکت شما و سود آن تبدیل می‌کند. شکل زیر را ببینید:

این‌جا یک ایده‌ی خیلی ساده را می‌بینید: خرید و فروش CD. این ایده به‌صورت‌های متفاوتی می‌تواند به‌صورت مدل کسب و کار دربیاید؛ از جمله مدل بالا. CDها را به‌صورت عمده از تولیدکنندگان محتوا (مثل نرم‌افزار، فیلم و …) می‌خریم و به‌صورت آن‌لاین می‌فروشیم (ایده‌ی خرید و فروش CD می‌تواند مدل‌های کسب و کار دیگری هم داشته باشد: مثلا یک پلت‌فرم خرید و فروش CD مثل eBay درست کنیم، در مورد نرم‌افزارهای خاص و تخصصی مهندسی سفارش‌ مشتریان را آن‌لاین بگیریم و بعد از تهیه‌ی نرم‌افزار آن را برای مشتری بفرستیم و …)

وقتی درباره‌ی مدل کسب و کار صحبت می‌کنیم، معمولا باید به سؤالات زیر پاسخ بدهیم:

۱- چه مشکل یا چالشی را برای کدام گروه از مشتریان قرار است حل کنیم؟

۲- چه ارزش افزوده‌ای قرار است ایجاد کنیم؟ به‌عبارت به‌تر چگونه به نیاز مشتری پاسخ می‌دهیم؟

۳- مشتری هدف ما کیست؟ چگونه می‌توانیم مشتریان‌مان را بخش‌بندی کنیم؟

۴- چگونه به مشتریان دست پیدا می‌کنیم، آن‌ها را به خود جذب می‌کنیم و نگه‌شان می‌داریم؟

۵- وضعیت رقابت در صنعت ما چگونه است و ما چگونه قرار است رقابت کنیم؟

۶- چگونه درآمد کسب می‌کنیم؟ یا به‌عبارت جذاب‌تر: چگونه پول درمی‌آوریم؟

۷- هزینه‌های ثابت احتمالی‌ (مکان دفتر یا کارگاه، مبلمان، لوازم اداری، تجهیزات، هزینه‌های خدمات حسابداری، مشاوره‌ی مالیاتی و …) و هزینه‌های متغیر احتمالی‌مان (هزینه‌ی مواد اولیه، هزینه‌ی تبلیغات، هزینه‌های توزیع و فروش و …) کدام‌اند؟

اما چرا مدل کسب و کار مهم است؟ به‌دلایل زیر:

۱- مدل کسب و کار روش پول درآوردن شما از ایده‌تان است. از این دلیل محکم‌تر می‌خواهید؟ 🙂

۲- مدل کسب و کار مبنای اصلی تهیه‌ی طرح کسب و کار (Business Plan) است؟ (هفته‌ی آینده درباره‌‌ش صحبت خواهیم کرد.)

۳- خیلی وقت‌ها، یک کسب و کار جدید و بسیار موفق ایده‌ی جدیدی ندارد؛ بلکه‌ی مدل کسب و کار جدید و جذابی دارد. مثلا مایکل دل بنیان‌گذار شرکت معظم دل ایده‌ی جدیدی نداشت: ساخت و فروش رایانه‌ی شخصی. اما مدل کسب و کار او صنعت رایانه‌های شخصی را زیر و رو کرد: دل به‌جای فروش محصول خودش از طریق سیستم توزیع و خرده‌فروشی‌ها، آن را خودش مستقیم به مشتری نهایی فروخت!

۴- مدل کسب و کار مثل پی ساختمان می‌ماند؛ به شما نشان می‌دهد که چگونه می‌توانید کسب و کارتان را طوری سازمان‌دهی کنید که بیش‌ترین ارزش ممکن را از آن به‌دست بیاورید.

۵- مدل کسب و کار نشان می‌دهد وقتی ایده‌ی شما با رقبای‌تان مشابه است، تفاوت شما با آن‌ها چیست!

اما چطور مدل کسب و کارمان را طراحی کنیم؟ برای این کار قدم‌های زیر را طی کنید:

۱- تدوین پیشنهاد ارزش (Value Proposition): شامل پاسخ سؤالات شماره‌ی ۱ و ۲ از سؤالات بالا. در این‌جا باید به‌دقت محصول / خدمت خودتان و روش تولید و عرضه‌ی آن به مشتری را مشخص کنید. حواس‌تان باشد که باید رابطه‌ی میان تعریف محصول / خدمت شما با مشکل / نیاز مشتری به‌خوبی مشخص شود.

۲- تعیین بازار هدف (Target Market): پاسخ سؤال شماره‌ی ۳٫ در این‌جا به شناخت بازار و مشتریان هدف، بخش‌بندی بازار و مشتریان، تخمین اندازه‌ی بازار و چیزهایی شبیه این‌ها می‌پردازید.

۳- تعیین طرح بازاریابی (Marketing Plan): پاسخ سؤال شماره‌ی ۴٫ طرح بازاریابی شامل: روش‌های بازاریابی و تبلیغات، روش‌های توزیع و فروش و … است.

۴- تعیین طرح استراتژیک (Strategic Plan): پاسخ سؤال شماره‌ی ۵٫ با پرسیدن سؤال‌های جزئی‌تری مثل: جایگاه ما در صنعت محل فعالیت‌مان کجاست؟ رقبا، محصولات / خدمات مشابه و جایگزین (محصول جایگزین مثل چای و قهوه) و محصولات / خدمات مکمل (محصول مکمل مثل چای و قند) محصول / خدمت ما کدام‌اند؟ چگونه پیشنهاد خود به مشتری (یعنی محصول / خدمت)  را از محصولات / خدمات دیگران متمایز می‌کنیم؟ استراتژی‌های رقابتی ما برای نفوذ به بازار و رشد کسب و کارمان چه چیزهایی هستند؟ و سؤال‌هایی مشابه.

۵- تعیین مدل کسب درآمد (Revenue Model): پاسخ سؤال شماره‌ی ۶٫ برای این کار تمامی منابع درآمدی احتمالی کسب و کارتان را فهرست کنید (حتا چیزهایی مثل محصولات جانبی، خدمات پس از فروش، به‌روزرسانی و ارتقای محصول و …) و البته مشخص کنید مشتریان چگونه برای محصول / خدمت شما پول پرداخت خواهند کرد؟ (هر بار خرید، به صورت هفتگی یا ماهانه، اشتراک یا …)

۶- تعیین ساختار هزینه‌‌ها (Cost Structure): پاسخ سؤال شماره‌ی ۷٫ برای این کار زمان‌‌های کلیدی (راه‌اندازی، رشد فروش، توسعه‌ی بازار و …) را در مراحل توسعه‌ی کسب و کار کوچک‌تان فهرست کنید و هزینه‌های هر مرحله را جداگانه تخمین بزنید.

روش بالا یک روش ساده برای تدوین مدل کسب و کار است. بد نیست بدانید این روزها پرطرفدارترین روش رویکرد تدوین مدل کسب و کار در دنیا روشی است که در کتاب “خلق مدل کسب و کار” توسط آقای اوسترولدر و همکاران ارائه شده است. این کتاب خوش‌بختانه به‌زبان فارسی هم ترجمه شده که می‌توانید از این‌جا به‌صورت آن‌لاین تهیه‌اش کنید.

در صفحه‌ی ویکی‌پدیای Business Model هم می‌توانید اطلاعات بیش‌تر و جذاب‌تری در مورذ این مفهوم جذاب پیدا کنید. من باز هم در مورد مدل کسب و کار خواهم نوشت.

در این‌جا درس هفتم به‌پایان رسید. هفته‌ی آینده به‌سراغ یکی دیگر از مفاهیم مهم در توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک خواهیم پرداخت: طرح یا برنامه‌ی کسب و کار (Business Plan).

عکس‌های متن از این‌جا و این‌جا

دوست داشتم!
۹

درس‌های توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک (۶): ایده‌پردازی

این احتمالا اولین پستی است که با موضوع کار ما ـ یعنی راه‌اندازی کسب و کار کوچک شخصی‌مان ـ ارتباط مستقیم دارد. تا این‌جا فهمیدیم که کارآفرین کیست و چه کاره است و چه بار بزرگی را بر دوش دارد. از این‌جا به‌بعد می‌رویم سراغ این‌که به‌عنوان یک کارآفرین جوان باید چه کارهایی انجام دهیم.

احتمالا شما ایده‌ای داشته‌اید که به‌سراغ کارآفرین شدن آمده‌اید. اگر هم هنوز ایده‌ای ندارید نگران نباشید! این‌جا به همه چیز از ابتدا می‌پردازیم. بنابراین اول از همه بیایید ببینیم “ایده‌” چیست؟ ویکی‌پدیا می‌گوید (+) ایده عبارت است از “یک مفهوم یا یک ادراک ذهنی.” ایده در لغت هم دارای معانی چون: نظریه، اندیشه، مقصود و چیزهایی شبیه آن‌هاست. بنابراین خیلی ساده “ایده” مفهومی است که در ذهن شماست.

از آن‌جایی که در این‌جا هدف‌مان راه‌اندازی یک کسب و کار کوچک است، این “مفهوم ذهنی” شما باید در دنیای واقعی و مادی هم مابه‌ازایی پیدا کند. این فرایند انتقال ایده از ذهن شما به دنیای واقعی شامل چند مرحله است:

۱- ایده گرفتن شامل فکر کردن و نظم دادن به مفهومی که در ذهن‌تان است و روشن کردن ذهن خودتان.

۲- نوشتن مفهومی ذهنی نظم یافته روی کاغذ.

۳- بررسی و پالایش و تکمیل ایده‌ی مکتوب شده.

۴- توضیح دادن آن برای کسی که در مورد آن هیچ نمی‌داند (انیشتین جایی گفته ایده‌ای که نتونی برای مادربزرگ‌ت توضیح‌ش بدی به هیچ دردی نمی‌خوره!)

۵- توضیح دادن آن برای کسی که در مورد آن چیزهایی می‌داند.

۶- تکمیل و اصلاح ایده براساس بازخوردهای دریافت شده در گام‌های ۴ و ۵٫

۷- پذیرش یا رد ایده.

اگر ایده پذیرفته شد به‌سراغ مرحله‌ی بعد یعنی جزئی کردن آن و نگارش طرح کسب و کار می‌رویم (درس بعد.)

توجه کنید هدف کلی از انجام تمامی مراحل فوق مهم تبدیل کردن مفهوم احتمالا غیرروشن ذهنی شما به یک ایده‌ی سرراست و شفاف است که برای همه قابل درک باشد. بنابراین هر کاری دیگری که می‌تواند به رسیدن به این هدف کمک کند را هم خودتان کشف کنید و انجام دهید!

اما در مورد فرایند بالا دو سؤال کلیدی وجود دارند:

الف ـ ایده را از کجا پیدا کنیم؟ پیدا کردن ایده احتمالن سخت‌ترین کار در کل فرایند راه‌اندازی کسب و کار کوچک ماست. ایده همان‌ چیزی است که ما قرار است به دنیا ارائه بدهیم و از بابت آن پول دربیاوریم. طبعا به‌دلیل همین سخت بودن این کار است که تعداد کارآفرینان این‌قدر محدود است! در این مورد راه‌نمایی خاصی نمی‌شود ارائه کرد؛ فقط توجه کنید که اصولا ایده‌های کسب و کار در یکی از سه شکل زیر می‌گنجند:

ـ پیدا کردن کاربرد / بازار جدید برای محصولات / خدمات موجود (مثلا مایکروسافت بعد از عرضه‌ی کینکت تازه کشف کرد که این محصول چه کاربردهای عجیب و غریبی داشته و براساس آن کلی بیزینس جدید راه انداخت!)

ـ یک فناوری / محصول / خدمت جدید (بدیهی‌ است! مثال‌ش با خودتان.)

ـ به‌بود یک فناوری / محصول / خدمت موجود (مثلا کاری که گوگل با جی‌میل برای ما انجام داد!)

و البته تحقیقات نشان داده که منبع ایده‌یابی در یکی از سه زمینه‌ی فوق این‌ها هستند:

ـ تجربیات کاری گذشته.

ـ کسب و کار خانوادگی.

ـ دوستان و آشنایان.

ـ علائق و عادت‌های شخصی.

ـ پیشنهاد دیگران!

ـ آموزش و یادگیری.

ـ خوش‌شانسی!!!

متأسفانه در مورد راه پیدا کردن ایده‌ی جدید بیش‌تر از این نمی‌شود “ایده” داد؛ اما برای پردازش ایده (یعنی مرحله‌ی ۲ و ۳ و ۶ فرایند بالا) می‌شود! برویم سراغ سؤال دوم.

ب ـ ایده را چطور ارزیابی و شفاف بکنیم؟ به‌محض این‌که ایده‌‌تان را یافتید لازم است از خودتان سؤالات زیر را بپرسید:

ـ نام محصول / خدمت من چیست؟

ـ محصولات / خدمات مشابه آن کدام‌اند؟ آیا اصلا مشابه آن وجود دارد؟

ـ کارکردهای (Functions) اصلی محصول / ویژگی‌های کلیدی خدمت من چیست؟

ـ چه کسی از آن استفاده می‌کند یا آن را می‌خرد؟

ـ چرا مردم آن را می‌خواهند یا لازم‌ش دارند؟

ـ به چه مواد اولیه و تجهیزاتی برای ساخت و عرضه‌ی آن نیاز دارم؟

ـ اندازه و رنگ‌های محصول من چگونه است؟

ـ چه گروه‌های جمعیتی یا سنی بیش‌تر از همه به آن نیاز دارند؟

ـ دقیقا چه چیزی محصول / خدمت من را از دیگران متمایز می‌کند؟

و هر سؤال مرتبط دیگر. هدف از پرسیدن این سؤالات این است که کشف کنیم آیا ساختن و تجاری‌سازی مفهومی که در ذهن ما قرار دارد آیا در دنیای واقعی شدنی است یا نه؟ البته طبیعتا نمی‌خواهیم تحقیقات مفصل مربوط به نوشتن طرح کسب و کار را این‌جا انجام دهیم؛ فقط اطلاعاتی در این حد لازم داریم که بدانیم آیا می‌شود “گوگل” ایرانی ساخت یا نه!

بعد از تصمیم‌گیری در مورد این‌که این ایده شدنی هست یا خیر، مرحله‌ی بعد نقشه‌ کشیدن برای اجرای ایده در عمل است. دیگر باید آستین‌ها را بالا زد و رفت به سراغ کف بازار! این کار اسم‌ش هست نوشتن طرح کسب و کار. هفته‌ی آینده در مورد تعریف و محتوا و چگونگی نوشتن طرح کسب و کار صحبت خواهیم کرد.

پ.ن. منبع عکس متن

دوست داشتم!
۳

نوارهای گم‌شده‌ی استیو جابز

اگر نمایش‌نامه‌ی زندگی استیو جابز به‌عنوان یک اپرا به‌روی صحنه بیاید، یک تراژدی در سه پرده خواهد بود. سه پرده‌ای که نام‌های‌شان احتمالا چیزی شبیه این‌ها است: پرده‌ی اول ـ بنیان‌گذاری اپل و ابداع صنعت رایانه‌های شخصی. پرده‌ی دوم: سال‌های وحشت‌آور. و پرده‌ی آخر: بازگشت باشکوه و مرگ تراژیک.

پرده‌ی اول یک کمدی گزنده درباره‌ی بی‌باکی نوابغ و جسارت جابز جوان است که به‌سرعت تبدیل به ماجرایی غم‌ناک می‌شود؛ جایی که قهرمان جوان ما از قلمرو خویش بیرون رانده می‌شود. پرده‌ی آخر متنی کاملا طعنه‌‌آمیز درباره‌ی بازگشت یک ستاره‌ی راک آشنا و کچل دنیای فناوری پیش‌رفته برای تحول اپل ـ حتی فراتر از انتظارات دست بالای خودش ـ است. ستاره‌ای که ناگهان به‌شکلی کشنده بیمار می‌شود و سپس به‌آرامی و به‌شکلی دردناک از صحنه محو می‌شود ـ آن هم در حالی که مخلوق‌ش به‌شکلی معجزه‌آسا تبدیل به بزرگ‌ترین مولد نیروی دنیای فناوری دیجیتال شده است. هر دو پرده‌، داستان قهرمانی رذل را روایت می‌کنند. داستانی که همانند آثار شکسپیر با موج‌های ژرف احساسات ارزش‌مند پایان می‌یابد.

اما پرده‌ی دوم ـ سال‌های وحشت‌آور ـ می‌تواند کاملا نوا و روح متفاوتی داشته باشد. در واقع روح اصلی حاکم بر این پرده آن‌چه از عنوان‌ش برمی‌آید ـ سال‌های وحشت‌آور که یک اصطلاح رایج در میان روزنامه‌نگاران و شرح‌حال‌نویسان برای توصیف زندگی جابز در دوری او از اپل بین سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۶ است ـ را نقض می‌کند؛ چرا که این دوره تنها دوره‌ی معنادار زندگی جابز در کوپرتینو بوده است. در واقع این بخش میانی محوری‌ترین بخش زندگی جابز ـ و احتمالا شادمانه‌ترین بخش آن ـ بوده است. او بالاخره در جایی اقامت گزید، ازدواج کرد و خانواده‌ای پیدا کرد. او ارزش بردباری را درک کرد و مهارت تظاهر به آن را در زمانی که از دست‌ش می‌داد به‌دست آورد. مهم‌تر از همه همکاری او با دو شرکتی که ره‌بری‌شان را در آن دوره در دست داشت ـ یعنی نکست و پیکسار ـ او را تبدیل به انسان و ره‌بری کرد که اپل را پس از بازگشت‌ش به غیرقابل‌باورترین سطح ممکن موفقیت رساند.

در واقع آن‌چه در نگاه اول در مورد این هیپی پابرهنه که پس از اخراج از کالج رید به سواری مجانی در هندوستان روی آورده بود شگفت‌انگیز است، همین دوره‌ی زمانی میانی است که برای استیو جابز همانند تحصیل در یک مدرسه‌ی مدیریت عمل کرد. به‌بیان دیگر او در این دوره رشد یافت. به‌سرعت و در تمامی جنبه‌های وجودی‌ش. این پرده‌ی میانی با اندکی دستکاری حتی می‌تواند طرح اولیه‌ای برای یک فیلم آینده‌ی پیکسار باشد. این دوره کاملا در چارچوب شعاری که جان لستر تمامی موفقیت‌های استودیو ـ از داستان اسباب‌بازی تا بالا ـ را به آن منتسب می‌داند، می‌گنجد: “آن می‌تواند درباره‌ی این باشد که چطور شخصیت اصلی برای بهتر شدن متحول می‌شود …”

این بخشی است از ترجمه‌ی گزارش استثنایی برنت شلندر ـ روزنامه‌نگار و از دوستان نزدیک جابز ـ در مورد روزهای دوری جابز از اپل و درس‌هایی که جابز از راه‌اندازی نکست و پیکسار و زندگی در این دوران به‌دست آورد. شلندر این گزارش را برای شماره‌ی می ۲۰۱۲ مجله‌ی فست‌کمپانی (این‌جا) براساس مصاحبه‌های مفصلی که با جابز در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ انجام داده ـ و وجود آن‌ها را هم فراموش کرده بوده ـ نوشته است. شلندر بعد از سال‌ها کمی پس از مرگ جابز، به‌صورت اتفاقی نوارهای‌ این مصاحبه‌ها را در انبار منزل‌ش پیدا می‌کند و این آغاز ماجرایی است که به نوشتن این گزارش ختم می‌شود.

این گزارش جذاب، انرژی‌بخش و خواندنی را برای مجله‌ی پنجره‌ی خلاقیت ترجمه کرده‌ام که در شماره‌ی خرداد ۱۳۹۱ این نشریه (صفحات ۷۴ تا ۷۸) چاپ شده است. متن‌ کامل‌ش را در ماه‌های آینده همین‌جا در گزاره‌ها در چند قسمت منتشر خواهم کرد. فکر می‌کنم هم خود گزارش بسیار عالی است (۵-۶ بار تا حالا این گزارش را کامل خوانده‌ام و هر بار نکته‌ی تازه‌ای در آن کشف کرده‌ام) و هم از نظر خودم این به‌ترین ترجمه‌‌ام تا به‌امروز است! 😉 بنابراین یا در مجله‌ی پنجره‌ی خلاقیت این ماه بخوانیدش یا منتظر باشید تا یکی دو ماه دیگر که همین‌جا منتشرش خواهم کرد. 🙂

دوست داشتم!
۳
خروج از نسخه موبایل