درهی سیلیکون، بهشت کارآفرینان و معروفترین مکان برای گیکهاست؛ جایی که بسیاری از محبوبترین شرکتهای عصر فناوری اطلاعات در آن بهوجود آمدند و رشد کردند. البته فراموش نکنید که برخلاف دیدگاه رایج درهی سیلیکون فقط محل رشد و توسعهی استارتآپهای صنعت ICT نیست؛ بلکه تمامی صنایع هایتک در این منطقه حضور و فعالیت دارند.
بهدلیل موفقیت عظیم مدل درهی سیلیکون، بسیاری از کشورها تلاش کردهاند تا کپی خود را از درهی سیلیکون بسازند؛ اما نتیجه فاصلهای در حد سال نوری با درهی سیلیکون واقعی دارد. بنابراین همچنان این سؤال مطرح است که چگونه درهی سیلیکون بعدی را بسازیم؟
ویکتور هوآنگ یک سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capitalist) پس از سالها تلاش تصور میکند که پاسخ این موضوع را یافته است. او میگوید راز درهی سیلیکون بهسادگی این است: “چگونه افراد با هم کار میکنند.”+
“بهجای تصور درهی سیلیکون بهعنوان یک مکانی استثنایی، به این فکر کنید که اینجا دستاورد بزرگترین تجربهی بشری ـ پدید آمدن آمریکای غربی ـ است: محل اجتماع افرادی که از مناطق گوناگون دنیا فرار کردهاند، بیگانههایی با تجربیات و استعدادهای مختلف. و بعد چه رخ میدهد؟ نتیجه، پدید آمدن یک ساختار فرهنگی و قوانین نانوشته و مکانیسمی برای اعتماد کردن به این بیگانهها است.” هوآنگ میگوید ما غرب وحشی را یک مکان بیقانون میدانیم؛ اما در واقع اصلا اینطور نیست. همین اتفاق در درهی سیلیکون هم افتاده است. افراد مختلف با زمینههای مختلف از مناطق مختلف به این منطقه میآیند در حالی که اشتیاقشان آنها را پیش میبرد و در کنار هم محیطی را میسازند که در آن اعتماد عجیب و پشتیبانی متقابل میان افراد مختلف وجود دارد.
بنابراین برای ساختن درهی سیلیکون بعدی در هر جایی از جهان باید دو کار انجام داد:
۱- جمعآوری افرادی با تخصصها، تجربیات و اندیشههای متفاوت و البته با روحیهی ساختن و کارآفرینی.
۲- ایجاد مکانیسمی برای برقراری ارتباط درست و اعتمادسازی میان این افراد.
اما سؤال اینجاست که آیا مسئله به همین سادگی است؟ در مطالعاتی که برای یک پروژهی تحقیقاتی در زمینهی کسب و کارهای کوچک داشتیم چند نکته در زمینهی موفقیت مدل درهی سیلیکون جلب توجه میکند:
۱- نقش دانشگاههای مستقر در این منطقه و بهویژه دانشگاه استنفورد در جمعآوری و پرورش آدمهایی که آقای هوآنگ به آنها اشاره کرده است؛ چه در مورد خود کارآفرینان و چه در مورد نیروی انسانی ماهر شاغل در استارتآپها.
۲- سرمایهگذاری عظیم پنتاگون و راهاندازی مراکز تحقیقاتی و پژوهشی متعدد در این منطقه (در زندگینامهی استیو جابز میتوانید این موضوع را بهوضوح ببینید.)
۳- ارتباط نهادی اثربخش میان صنایع و مراکز دانشگاهی و پژوهشی.
۴- دسترسی سهل و آسان به سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital) در این منطقه و کلا در آمریکا (چیزی که در ایران عملا اصلا وجود ندارد!)
۵- کیفیت بالای زندگی در ایالت کالیفرنیا.
۶- فرهنگ باز و بهشدت مشوق کارآفرینی (این یکی را هم در زندگینامهی استیو جابز بهخوبی میتوانید ببینید.)
۷- عدم وجود پیمان ممنوعیت رقابت و در نتیجه امکان همکاری همزمان با چند شرکت مختلف.
بهنظرم دو قانون سادهی آقای هوآنگ بهخوبی تمامی ۷ عامل فوق را پوشش میدهند و بههمین دلیل برای من بسیار جالب بودهاند. در عمل اگر بخواهیم براساس شرایط کشور خودمان به ماجرا نگاه کنیم، در میان عوامل ۷ گانهی فوق باید روی عوامل ۱، ۴ و ۶ تأکید بسیار زیادی داشت. من معتقدم که برای بهبود وضعیت کارآفرینی در ایران ـ بهویژه کارآفرینی در حوزهی ICT ـ بهبود در این سه حوزه ـ یعنی ایجاد فرهنگ کارآفرینی، پرورش و آموزش کارآفرینان و تسهیل دسترسی به سرمایه ـ مورد نیاز است. هر چند در عمل تقریبا این کار بدون حمایت دولت غیرممکن است؛ اما من تصور میکنم که حداقل کاری که میتوانیم انجام دهیم، پرداختن به آموزش جوانان و افراد صاحبایده برای راهاندازی درست و اثربخش و ادارهی موفق کسب و کارهای کوچک خود است. بههمین دلیل است که امسال درسهای توسعهی کسب و کارهای کوچک را آغاز کردهام که فردا شب قسمت سومش را خواهید خواند.
واقعا که گل گفتید، من میگم که برای ساختن درهی سیلیکون بعدی باید سعی کنیم که مثله الانمون نباشیم!
به شدت منتظر درسهای کسب و کارهای کوچک هستم چون دارم یه کسب و کار کوچیک شایدم هم بزرگ رو پیریزی میکنم.
ممنون