پرواز کن، بی پر زدن …

پیش از این نوشتم که یکی از چالش‌های جدی ما در زمینه‌ی رؤیاسازی، شایسته ندانستن خودمان در مورد رؤیایی است که به زیبایی آن باور داریم. اما شاید یک سؤال مهم‌تر این باشد که اصلا چرا این رؤیا باید همانی باشد که من آن را دنبال کنم؟ هزاران معیار و شاخص و راه‌حل برای پاسخ به این سؤال که “چه رؤیایی زیبا است” ارائه شده است. طبیعتا هیچ راه‌کاری نمی‌تواند مدعی باشد که بهینه‌ترین و به‌ترین و اثربخش‌ترین پاسخ را به این سؤال ارائه می‌دهد. اما در عین حال برای تصمیم‌گیری در مورد دنبال کردن یک رؤیا لازم است یک مکانیسم مشخص برای تصمیم‌گیری وجود داشته باشد؛ چرا که در غیر این‌صورت حاصلِ عمر چیزی جز حیرانی و سرگردانی نخواهد بود.

اما آیا برای فرار از سرگردانی، باید به‌سراغ انفعال رفت؟ نه. یک‌جا نشستن خطر بزرگ‌تری به‌نام افسردگی و حسرت را به‌دنبال دارد. اما همیشه گزینه‌های جذاب مختلفی برای مسیر زندگی در برابر ما قرار دارند. همین تعداد بالای گزینه‌ها می‌تواند هر انسانی را فلج کند. و همین است که بخش مهمی از داستان زندگی اغلب انسان‌ها غوطه‌ خوردن در دریای آرزوها و رؤیاهایی است که نمی‌توان به سوی آن‌ها حرکت کرد! پس واقعا چه کنیم؟

در طول زندگی‌ام بارها و بارها با این مشکل مواجه شده‌ام: از نظر شخصیتی فردی کنج‌کاو و اهل جستجو هستم و به‌همین دلیل، تمرکز کردن برای‌م بسیار سخت است، همیشه در حال از این شاخه به آن شاخه پریدن و آزمایش بوده‌ام. نتیجه؟ تجربیات متنوعی دارم و با حوزه‌های کاری گوناگونی آشنا هستم و اصولا شروع‌کننده‌ی خوبی هستم؛ اما تمام‌کننده نه. حالا دو سالی است که با تحمل سختیِ تمام دارم تلاش می‌کنم این مشکل را حل کنم. شاید گذر از سی سالگی و دور شدن از روزهای پر شور و شر جوانی (!) هم بی‌تأثیر نبوده باشد.

این روزها روی تحقق چند رؤیای زیبا و بزرگ متمرکز شده‌ام. تقریبا می‌دانم قرار است باقی زندگی‌ام را چه کنم و به کجا برسم. برای رسیدن به این چند رؤیای مشخص، من چند سؤال را از خودم پرسیدم و هم‌‌چنان هم روزی نیست که از خودم نپرسم:

۱- آیا وضعیت زندگی، درون من و دنیای آن بیرون با تحقق آن رؤیا و یا حتی پیش رفتن در مسیر تحقق آن تغییر مثبتی خواهد کرد؟

۲- آیا کار کردن روی این رؤیا برای من لذت‌بخش است و به تحمل سختی‌های‌ش می‌ارزد؟

۳- آیا این رؤیا به‌اندازه‌ی کافی بزرگ و نشدنی است که انتظارِ تحقق آن، بنزینِ نیروبخشِ نفس کشیدن‌م باشد؟

۴- آیا این رؤیا به تمامی جنبه‌های روحی و ذهنی‌ام پاسخ می‌دهد؟

۵- آیا در تحقق این رؤیا باید تنها باشم یا هم‌رؤیاهای دیگری هم در این مسیر من را یاری خواهند کرد؟

شاید عجیب باشد که در بین سؤالات فوق خبری از این سؤالات کلیشه‌ای نیست:

۱- آیا این رؤیا دیگران را راضی می‌کند؟ (این زندگی من است و رضایتِ من از آن در نهایت مهم خواهد بود. البته که این موضوع به‌مفهوم خودخواهی نیست؛ اما اتفاقا اغلب ما خود را قربانی خودخواهی دیگران می‌کنیم!)

۲- آیا منِ امروزی می‌تواند به آن رؤیا دست پیدا کند؟ (من که آدم ایستایی نیستم. پویایی، راه رسیدن به رؤیاها است!)

۳- چقدر هزینه برای تحقق این رؤیا باید بدهم؟ (اگر هزینه‌های مسیر شما را می‌ترساند، یا مردِ راه نیستید و یا واقعا آن رؤیا خیلی بزرگ نیست!)

واقعیت این است که حس ترس، خطر، تنهایی، سختی و چیزهایی شبیه این‌ها همیشه در زندگی به‌دنبال ما خواهند بود. بخشی از این حس‌های منفی در اختیار ما نیستند؛ اما بخش مهمی از آن‌ها را با انتخاب‌های‌مان می‌سازیم. چه به‌تر که این انتخاب‌ها در مسیر ساختن یک زندگیِ جذاب برای خودمان باشد؛ زندگی که قطب‌نمای آن، لحظه‌ی پایانی زندگی است: اگر آن لحظه‌ی پایانی همین الان برسد، بیش‌تر دچار حس حسرت خواهم بود یا رضایت از زندگی که داشتم؟ پاسخ این پرسش، اگر چه بسیار دشوار است؛ اما خود، چشم‌انداز دیگری را به روی ما برای انتخاب رؤیاهای بزرگ زندگی‌مان می‌گشاید. مهم این است که خودمان مسیر زندگی‌مان را انتخاب کنیم و با تکیه بر شور درونی و البته بیش از هر چیزی توکل به مهربانی و حکمت خداوند بزرگ در مسیر تحقق رؤیاهای‌مان گام برداریم تا رسیدن به نقطه‌ای که میان ما و رؤیای‌مان حائلی نباشد، آن‌طور که فاضل نظری سروده است:

برکه‌ای گفت به خود، «ماه» به من خیره شده است
ماه خندید که من چشم به «خود» دوخته‌ام 🙂

دوست داشتم!
۵

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۲۶): تفنگ سرپُر

وقتی کودک هستید، رؤیاهای زیادی دارید. اکنون خیلی از بازیکنان در مورد آن رؤیاها صحبت می‌کنند و این برای من باورکردنی نیست. من تنها به بازی کردن برای هواداران فکر می‌کنم. +

من در دوران کودکی از بی‌پولی بسیار رنج می‌بردم و روزهای سختی را پشت سر می‌گذاشتم. برخی از روزها به خاطر اینکه پول سوار شدن به اتوبوس را نداشتم ساعت‌ها پیاده بر سر زمین بازی می‌رفتم و کسی نبود که ما را کمک کند. این سختی‌ها به من آموزش داد تا در داخل زمین هرگز تسلیم نشوم و تا ثانیه‌های پایانی بجنگم. برخی مواقع که ما حتی ۵ گل از حریف جلو هستیم اما من با تمام وجودم بازی می‌کنم که این رفتارم باعث تعجب هم‌بازی‌های‌م می‌شود. +

به‌عنوان یک نفر از مثلث خط حمله بارسلونا، وظایف خاصی در میدان دارم. باید واقع‌گرا باشم و اعتراف کنم نمی‌توانم سه یا چهار بازیکن را دریبل کنم. این کار مخصوص بازیکنانی هم‌چون مسی، نیمار و آندرس اینیستا است اما زدن توپ‌های آخر کار من است. در زدن این ضربه‌ها باید نهایت دقت را به‌کار بگیرم. اگر فرصت شوت‌زنی برای‌م مهیا نباشد، باید در کارهای دفاعی شرکت و به تیم‌م در بازی‌سازی کمک کنم … به این‌جا آمدم تا بجنگ‌م. در بارسلونا احساس فشار کمتری دارم؛ زیرا در لیورپول همه‌ی نگاه‌ها به سمت من بود و وقتی تیم بازی را واگذار می‌کرد، همه به انتقاد از من می‌پرداختند. اما این‌جا در بارسلونا بازیکنان بزرگ‌تر از من وجود دارند و این، کارم را بسیار راحت می‌کند. +

شاید همه لوئیس سوآرز را با خطاهای عجیب و غریب‌ش به‌یاد بیاورند؛ اما سوآرز واقعی را باید در همین جملات پیدا کرد. تفنگ سرپُر آتش‌بار و قدرت‌مند لوئیس سوآرز با این ۵ گلوله‌ی توپ پر شده است: رؤیاپردازی، جنگیدن و تسلیم نشدن، خودشناسی، پیدا کردن جایگاه‌ مناسب و انتخاب‌های درست. 🙂

دوست داشتم!
۵

لینک‌های هفته (۲۹۸)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

مدل تفکر طراحی در شرکت IBM (هزار و یک بوم)

چگونه خود را دوست داشته باشیم (روزیاتو)

۱۰ مهارت که یادگیری‌شان سخت است ولی همیشه جواب می‌دهد (بازده)

۱۴ مهارت که هر حرفه‌ای باید بداند (بازده)

موفق بودن را به مغزتان آموزش دهید (روزیاتو)

مدیریت کسب‌وکار:

برای تجارت طولانی مدت ابتدا فرهنگ شریک خود را بشناسید

رازهای موفقیت میلیونری که از قایق تفریحی خود ده کسب‌و‌کار را اداره می‌کند! (شبکه)

مهم‌ترین ویژگی مدیران هنگام بروز بحران چیست؟

شکست به معنای پایان دنیا نیست

سه قانون کلیدی کارگزینی

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

برای توسعه محصول به جلب رضایت مشتری بیندیشید!

آنچه استراتژیست‌ها باید بدانند تغییر از نگاهی دیگر (بخش دوم)

درس‌های مدیریتی از ماجرای مرگ ارج: مرگ برندهای ملی و نوستالژیک ایرانی طبیعی است

محیطی یکسان، برداشتی متفاوت

۷ نکته‌ی مهم بازاریابی که پوکمون گو (Pokémon GO) یادمان داده است (بیزینس‌ترند)

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

آنالیز محیط کسب‌وکار در پسابرجام

صنایع پرطرفدار سال ۹۵

بنگاه‌های بزرگ در ژاپن و درس‌هایی برای ایران

رشد صادرات کالا در بهار امسال

آواربرداری از رکود ساختمانی

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

شما بهترین فروشنده شرکت‌تان نیستید!

آینده اشتراک اینترنتی خدمات

آماده‌شدن برای رویارویی با پیشرفت‌های تکنولوژی در آینده

مقدمه‌ای بر معماری اینترنت اشیا (شبکه)

تکنولوژی‌های استراتژیک برای دولت‌ها

دوست داشتم!
۲

مقدمه‌ای کوتاه بر تاریخ و چرایی آموزش مدیریت

واژه‌ی Business سال‌هاست که در فضای تجارت و رسانه‌های ایران به‌گوش می‌رسد. در فارسی به‌صورت متداول به “بازرگانی” برمی‌گردانند که معنی دقیقی نیست. علاوه بر آن برابرگزینی “بازرگانی” در این زمینه به سال‌ها قبل باز می‌گردد و امروزه می‌دانیم که Business موضوعی بسیار فراتر از “بازرگانی” و “تجارت” صرف است و در نتیجه ترجمه‌ی “کسب‌و‌کار” (و به‌روایت بعضی علما کاروکسب) برای آن مناسب‌تر است.

معمولا وقتی واژه‌های “کسب‌وکار” و “مدیریت” به‌میان می‌آیند، مفاهیم زیادی به ذهن ما می‌رسد که اغلب با ماهیت وجودی این حوزه‌ی مهم تخصصی در دنیای امروز ارتباط مستقیمی ندارند. شاید یک علت این موضوع آن باشد که خوش‌بختانه در طول یک دهه‌ی اخیر در رسانه‌های مختلف آن‌قدر درباره‌ی این رشته گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم که تقریبا همه می‌دانیم که مدیریت و کسب‌وکار یعنی چه و به چه دردی می‌خورد. تعداد بسیار بالای متخصصان و فارغ‌التحصیلان رشته‌ی مدیریت و مدیریت اجرایی (MBA) و تعداد و تنوع دوره‌های مدیریتی در حال برگزاری در کشور و عطش مدیران و مهندسان و حتی پزشکان و فارغ‌التحصیلان سایر رشته‌های علوم انسانی و عموم فعالان فضای تجارت و کسب‌وکار به ورود به این دوره‌ها همگی نشان از آن دارند که اهمیت حیاتی “مدیریت” در دنیای امروز در ایران نیز به‌خوبی شناخته شده است. امروزه بسیاری از مدیران و فعالان کسب‌وکار به نقش کلیدی دانش و مهارت‌های مدیریت در موفقیت کسب‌وکار خود پی برده‌اند و هر روزه مطالب عمومی و تخصصی بسیاری در این حوزه در فضای رسانه‌های ایرانی ـ اعم از رسانه‌های چاپی و فضای مجازی ـ منتشر می‌شوند.

اگر به سابقه‌ی آموزش مدیریت در جهان نگاه کنیم اولین دانشکده‌ی کسب‌و‌کار با نام “مدرسه‌ی کسب‌و‌کار تاک” در سال ۱۹۰۰ در ایالات متحده‌ی آمریکا تأسیس شد که در آن رشته‌ای به‌نام “کارشناسی ارشد علم تجارت” تدریس می‌شد. این رشته، پیش‌درآمدی بود بر تأسیس رشته‌ی ام‌بی‌ای که در سال ۱۹۰۸ توسط مدرسه‌ی مدیریت کسب‌و‌کار دانشگاه هاروارد انجام پذیرفت. در این مدرسه برای اولین بار در جهان دوره‌ی ام‌بی‌ای با ۱۵ عضو هیئت علمی به علاوه ۳۳ دانشجوی عادی و ۴۷ دانشجوی خاص ارائه می‌شد.

امروزه بازار آموزش مدیریت و کسب‌وکار یک بازار بسیار گران و در عین حال پول‌ساز در سراسر جهان است که البته مختصات کلیدی آن هم تغییرات زیادی کرده است. مهم‌ترین نکته این است که امروزه، مخاطبان و مشتریان دوره‌های آموزشی مدیریت دیگر صرفا مدیران کسب‌وکارها و سازمان‌های دولتی و عمومی نیستند. امروزه عملا آموزش مدیریت برای حداقل سه گروه زیر حیاتی است:

  • کسانی که می‌خواهند کسب‌و‌کار خودشان را راه بیاندازند یا در حال مدیریت آن هستند؛
  • افرادی که در سطوح مدیریتی و کارشناسی در بخش‌های مختلف سازمان درگیر مسائل مدیریتی و سازمانی هستند؛
  • مشاوران مدیریت.

البته حتی اگر کسی در حال حاضر جزو افراد این سه دسته نباشد نیز آموزش مباحث مدیریتی برای زندگی بهتر و دستیابی به اهداف و موفقیت‌های شخصی برای وی مفید خواهد بود.

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۲۵): راز سیب!

ما اعتقاد داریم که در فوتبال همه چیز ممکن است. من خیلی خوشحال هستم. این چیزی بود که پس از قهرمانی در چمپیونزلیگ به فکر آن بودم. از اعماق قلبم ایمان داشتم که در یورو خوب کار خواهیم کرد. شاید آن‌طور که می‌خواستیم پیش نرفت ولی این دو ۱۰۰ متر نیست، دو ماراتن است. از گروه‌مان صعود کردیم. نانی، رناتو سانچس و کوارشما گلزنی کردند بنابراین ما یک تیم هستیم و همه چیز برعهده من نیست. +

همیشه گفته‌ام که رؤیای من قهرمانی با پرتغال است و حالا به این مهم نزدیک‌تر از همیشه هستیم. این همان چیزی بود که از ابتدا می‌خواستیم. می‌دانستیم که مسیری طولانی در پیش داریم ولی برای این مسیر دشوار آماده بودیم. همواره بر این اعتقاد هستم که بهتر است ابتدا بد شروع کنیم اما پایانی خوب داشته باشیم. +

خیلی خوشحالم. این چیزی بود که سال‌ها به دنبال آن بودم. از سال ۲۰۰۴٫ از خدا خواسته بودم تا شانس دوباره‌ای به من بدهد. پس از سال‌ها از خودگذشتگی، پرتغال شایسته این جام بود. +

شاید قبل از شروع یورو کم‌تر کسی از بین ما پیش‌بینی قهرمانی پرتغال را داشت؛ اما آن‌ها ۱۲ سال پس از شکست تلخ و ناعادلانه‌شان در فینال یورو ۲۰۰۴ این بار خودشان در نقش یونان بازی‌ها (اما با سبک بازی متفاوت از آن یونان نازیبا) فرانسه‌ی میزبان را بردند و قهرمان شدند.پرتغالی که قهرمان یورو ۲۰۱۶ شد با آن تیم جذاب ۲۰۱۴ تنها یک نقطه‌ی اشتراک داشت: کریس رونالدو؛ اما “روتالدو”یی متفاوت که این بار نه در نقش یک پدیده‌ی جوان که به‌عنوان یک کاپیتان و ره‌بر بزرگ تیم‌ش را تا قله پیش برد (و شاید اوج آن، نقش مهم او در کنار زمین در بازی فینالی بود که در آن مصدوم شد!) پرتغال قهرمان یورو با رقبای‌ش هم تفاوت‌های زیادی داشت: آن‌ها نه ستاره‌های درخشان آلمان را داشتند، نه جوانان گران‌قیمت فرانسه و نه حتی باتجربه‌های ایتالیا را. اما پرتغال چگونه قهرمان یورو شد؟ نقل قول‌های بالا از کریس رونالدو به‌دنبال تاباندن نوری به مسیر عجیب قهرمانی آن‌ها است. قهرمانی پرتغال انگار با کشف “راز سیب” اتفاق افتاد:

  1. اگر رؤیا و باوری بزرگ داشته باشی، حتی غیرممکن هم غیرممکن نیست!
  2. مسابقه‌ی برنده شدن یک دو استقامت طولانی و امدادی است که در آن باید با کمک دیگران بازی را خوب تمام کنی؛ حتی اگر خوب شروع نکردی! (بنابراین حتی اگر خوب شروع نکردی نگران نباش و ادامه بده!)
  3. زندگی همیشه شانس دوباره‌ای می‌دهد؛ اما آیا تو توانایی بهره‌گیری از آن شانس دوباره را داری؟

جاودانگی، مبارک آقای رونالدو. کاش لیو مسی دوست‌داشتنی هم بتواند در این سال‌های باقی‌مانده‌ی بازی‌ش مثل رونالدو برای کشورش هم جاودانه شود.

دوست داشتم!
۵

لینک‌های هفته (۲۹۷)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

اخلاق حرفه‌ای، رمز موفقیت

آیا شما واقعا شاد هستید؟

درباره مهارت‌های ۱۰‌گانه

هوش تنها دلیل کسب جایگاه‌های برتر جهانی نیست

۲۰ قانون طلایی برای احترام به خود (روزیاتو)

مدیریت کسب‌وکار:

پارادایم‌هایی نوین برای تغییراتی غیر‌منتظره و مثبت

عنوان‌های شغلی خلاقانه می‌توانند به کارمندان انرژی دهند

چگونه کارمندان به یک کارآفرین درونی تبدیل می‌شوند؟

۲۱ عادت در برنامه روزانه مدیران موفق (زومیت)

مدیریت تغییر از نگاهی دیگر

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

یازده نوع مختلف تبلیغات تلویزیونی (ماکان مهرپویا)

گرفتاری استراتژی در دام ماهیت سازمان

مدل‌های خلق و ارزیابی شخصیت برند

راهبرد «چرخش کسب‌وکار» 

مراحلی که یک کارآفرین موفق باید از آن عبور کند

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

سیاست، اقتصاد یا فرهنگ؛ کدام یک برای ایرانی‌ها مهم‌تر است؟ جدی‌ترین مشکلات اقتصادی از نظر مردم

اقتصاد جهانى در سال ۲۰۱۶ به کدام سو می‌رود؟

شاخصی برای رصد آینده تجارت جهان

هفت درس مالی که از مادرم آموختم

نقش مهم رهبران در زمینه‌سازی برای اقتصاد گیگی

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

تثبیت سرمایه‌گذاری جهانی در صنعت IT

روبات‌های پیام‌رسان؛ تهدید امنیتی بلندمدت (شبکه)

چگونه شبکه‌های عصبی مصنوعی دنیا را تغییر خواهند داد؟

۲۰ شبکه اجتماعی دنیای مجازی به ترتیب محبوبیت (زوم‌جی)

۱۷ راهی که تکنولوژی به کمک آن زندگی ما را تغییر خواهد داد؟ (زومیت)

دوست داشتم!
۲

معنای گم‌شده …

باز می‌خواهم تو را پیدا کنم
با تو شاید خویش را معنا کنم

من کی‌ام؟ گر خودشناسی داشتم
کی ز خود بودن هراسی داشتم؟

های … ای آیینه معنا کن مرا
گم شدم در خویش پیدا کن مرا …

محمدعلی بهمنی

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۲۴): سلوک یک برنده

“فوتبال به من همه چیز داده؛ وقتی ۱۶ ساله بودم به عنوان یک جوان روستایی، به مادرید آمدم تا رؤیای فوتبالیست شدنم را محقق کنم و الان با ۶۱ سال سن می‌توانم بگویم که همه‌ی آرزوهایم برآورده شده. به‌علاوه باید به خوش‌شانسی‌ام هم اشاره کنم که مرا در دو تیم بزرگ مثل رئال مادرید و فدراسیون فوتبال اسپانیا یاری کرد.”

“جام‌های بزرگی که فتح کرده‌ام همیشه خیلی مهم بوده‌اند؛ ولی از نظر من جذاب‌ترین دوره‌ی سنی‌ام، همان ۱۶ سالگی‌ام بود که در تیم پایه‌ای رئال مادرید سپری شد. می‌توانم بگویم که روزهای فوق‌العاده و فراموش‌نشدنی بود. ما گروهی بودیم که بدون درنظر داشتن پول و یا شهرت بازی می‌کردیم. ما فقط دوست داشتیم تا انسان‌ها و بازیکنان بزرگی باشیم.”

“اساتید فوتبال و اساتید زندگی به من یاد دادند که بیشتر از همه احترام است که مسیر موفقیت است. آن‌ها با ما نه‌تنها مثل یک فرد عادی و بلند پایه، بلکه مثل یک اشراف‌زاده برخورد می‌کردند: این‌که به تو احترام می‌گذارند، مهم‌ترین نکته‌ی موجود است. در شهرک ورزشی، کارگری به نام آنتونیو مسکیتا بود که همه او را مسکی صدا می کردند و همه به او لطف و محبت ویژه‌ای داشتند و به او توجه می‌کردند. مهم‌ترین نکته برای یک سرمربی و کلید همه مسائل در این است که بتوانی کاری کنی که بازیکنان‌ت به این باور برسند که این آن‌ها هستند که فرمان می‌دهند  ولی در نهایت این مربی است که تصمیمات مهم را می‌گیرد و همه از او پیروی می‌کنند.” (ویسنته دل‌بوسکه؛ این‌جا)

پایان تلخ یورو ۲۰۱۶ برای اسپانیا، نقطه‌ی پایانی بر مسیر پرافتخار یک مربی بزرگ بود: ویسنته دل‌بوسکه، مربی که همیشه در سایه‌ی ستاره‌های درخشان تیم‌ش قرار داشت؛ اما هیچ کس نمی‌تواند انکار کند با فتح یک یورو و یک جام جهانی و دو لیگ قهرمانان اروپا، یکی از بزرگ‌ترین و پرافتخارترین مربیان تاریخ است. چیزی که بیش‌ از هر چیزی در مورد دل‌بوسکه آن را تحسین می‌کردم، فروتنی همیشگی و ادبیات محترمانه و دوست‌داشتنی او در هر شرایطی ـ چه پیروزی و چه شکست ـ بود. این حرف‌های استاد اگر چه چند سال پیش از این بیان شده؛ اما می‌تواند خلاصه‌ای باشد از اندیشه، تفکر و رفتار ـ و یا به‌عبارت به‌تر، سلوک ـ یک مربی و یک برنده‌ی بزرگ.  به کلیدواژه‌های پررنگ شده و جمله‌ی آخر دقت کنید. آرزو می‌کنم که ما هم یاد بگیریم که گفتار و رفتار ما دو عامل مهم هموارکننده‌ در طی مسیر طولانی موفقیت هستند.

به‌احترام ویسنته دل‌بوسکه دوست‌داشتنی کلاه از سر برمی‌دارم. 🙂

دوست داشتم!
۳

لینک‌های هفته (۲۹۶)

این هفته عباس کیارستمی سینماگر برجسته‌ی ایرانی از میان ما برای همیشه پر کشید. چند گزینه‌گویه‌ی الهام‌بخش از استاد را این‌جا بخوانید. روح بزرگ‌ش شاد.

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

اصالت؛ شاخصی برای تبیین کیفیت درونی رفتارها | سید بابک علوی (عاااالی!)

تلقین مثبت، عادت ساده‌ای که موجب افزایش ضریب موفقیت می‌شود (زومیت)

چگونه مغز خود را از حالت معمول «عملکرد خودکار» خارج کنیم؟ (دیجیاتو)

۵ تیپ از افرادی که تعلل می‌کنند: آیا شما هم جزو آن‌ها هستید؟ (بیزینس‌ترند)

۸ شخصیت سمی زندگی‌تان را حذف کنید و این ۱۵ نوع آدم را حتما باید در زندگی‌تان داشته باشید (بازده) (این دو مطلب را با هم بخوانید!)

مدیریت کسب‌وکار:

چطور یک مشاور بازاریابی را انتخاب کنیم؟ (وب‌برندینگ)

مدیریت کار تیمی بر اساس اصول هنری (هزار و یک بوم)

ادوبی چگونه با حذف ارزشیابی سالانه کارکنان خود، عملکردشان را بهبود بخشید؟ (دیجیاتو)

آیا برای راهبری و مدیریت آماده‌اید؟

بدون افزایش حقوق به کارمندان انگیزه دهید!

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

چگونه متمرکز شویم

۵ دلیل که کسب و کار شما حتما به رقیب نیاز دارد (بازده)

۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا (شبکه)

مشارکت با کارآفرینان فرصت رشد شرکت‌های بزرگ

آنالیز رفتار مصرف‌ کننده با ۷ پرسش ساده

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

پایه پولی ۱۷ درصد رشد کرد

مزاحمان شروع کار در پایتخت

صعود ایران در شاخص عملکرد لجستیک

۱۱ رتبه بهبود جایگاه ایران در شاخص کارایی بازار کالا

نوبت انقضای فرمول اجاره

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

اقتصاد آنلاین – وضعیت رسانه‌های خبری در سال ۲۰۱۶

۱۰ قانون بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی (بازده)

۶ اشتباه رسانه‌های اجتماعی و راه‌کارهایی برای مقابله با آن‌ها (بازده)

اپلیکیشن‌های موبایلی در حال تحول هستند (زومیت)

آیا واقعا شبکه‌های اجتماعی برای آدم‌های خوش‌شیفته جذاب هستند؟ – یک پزشک

دوست داشتم!
۲

کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری …

“گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود.” این روزها در مواجهه با “آرزوهای بزرگ‌” و “رؤیاها” یکی از گزینه‌های اصلی موجود همین است! 🙂 آینده‌ای محتوم اما نامعلومِ در پیش ما، وقتی کنار تجربیات گذشته‌ی زندگی‌مان قرار می‌گیرد، ما را به این نتیجه می‌رساند که هر چقدر هم که تلاش کنیم، باز هم خبری از موفقیت‌های مورد انتظار نخواهد بود. زندگی سرِ سازگاری با ما را ندارد و قرار نیست آنی بشود که ما می‌خواهیم. همین است که ناامیدی بر ما غلبه می‌کند و در بسیاری از اوقات حتی حرکت در مسیر رؤیاهای بزرگ‌مان را اصلا آغاز نمی‌کنیم. هر از گاهی هم که به هر دلیل و با هر انگیزه‌ای حرکت را کلید می‌زنیم، پس از گذشت مدتی و با برخورد با اولین شکست‌ها کار را ناتمام باقی می‌گذاریم و دوباره زانوی غم بغل می‌گیریم (نگارنده خودش یکی از اساتید چیره‌دست این ناتمام گذاشتن است!) واقعیت البته این است که گذشته، رابطه‌ی ارگانیکی با آینده ندارد و اتفاقا تفاوت بزرگی هم دارد: امروزی که می‌توان با‌ آن آینده را ساخت.

اما فارغ از این چرخه‌ی معیوب تکرارشونده‌ی امید تا ناامیدی، ما در عمق‌ِ درون‌مان با مشکلات دیگری هم مواجه هستیم که به این حسِ درون بی‌انگیزگی دامن می‌زنند. چند روز پیش دوباره گرفتار حس ناامیدی شده‌ بودم. در فکر این بودم که من تمامی تلاش‌م را کرده‌ام و نشده و کجای کارم دچار مشکل بوده است. کمی بعدتر به این فکر افتادم که نقش من در تحقق این رؤیاها چیست و تا چه حد شرایط محیطی روی آن‌ها تأثیرگذارند. در آن لحظات خودم را خلع سلاح حس می‌کردم: من که تمام تلاش‌م را کرده‌ام، پس چرا نشد و نمی‌شود؟ در این فکرها غوطه‌ور بودم که ناگهان متوجه موضوع عجیبی شدم. می‌دانستم بخشی از داستان، اشتباهات من در تصمیم‌گیری و جهت حرکت و اقدامات‌م بوده است؛ اما یک نکته‌ی بسیار مهم‌تر این بود که متوجه شدم نمی‌توانم در ذهن‌م خودم را در روزی تصور کنم که رؤیاهای‌ بزرگ‌م محقق شده‌اند! ترس‌ناک بود: این‌که قرار نیست رؤیایی محقق بشود یا نشود به‌جای خود، این‌که در اعماق ذهن‌م به‌صورت ناخودآگاه نمی‌توانستم تحقق رؤیای‌م را تصور کنم، مسئله‌ی مهمی بود که نمی‌توانستم از آن بگذرم. نقش شکست‌های گذشته‌ی زندگی در ترس از عدم تحقق رؤیاها به‌جای خود، من در زندگی‌م رؤیاهای‌ بزرگی هم داشته‌ام که عینا و حتی بالاتر از آنی که تصور می‌کردم محقق شده‌اند! کمی که بیش‌تر فکر کردم متوجه شدم که داستان از جای دیگری نشأت می‌گیرد: “من خودم را شایسته‌ی تحقق آرزوی‌م نمیدانم!” اوه! چه دردناک!

بارها خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که یکی از عوامل موفقیت در مسیر تحقق رؤیاهای بزرگ، داشتن تصویر ذهنی مشخصی در مورد آن رؤیا و کیفیت تحقق آن است. اگر از ادعاهایی چون قانون جذب که بگذریم، واقعیت این است که این تصویر مشخص دارای کارکرد بسیار مهمی است: این‌که من بدانم برای تحقق رؤیاهای‌م باید واجد چه ویژگی‌ها و توانمندی‌های‌م باشم و چگونه لازم است دنیای سرشار از نامرادی‌ها را تغییر بدهم (یا حتی با آن کنار بیایم!) تا رؤیاهای‌م محقق شوند. این تصویر مشخص، البته انگیزه‌بخش و الهام‌بخش هم خواهد بود: هر زمانی که دچار ناامیدی شدی، با یادآوری آن می‌توانی انگیزه و شور درونی‌ات را بیدار کنی! اما چرا این تصاویر ذهنی از آینده و رؤیاهای محقق شده برای ما کار نمی‌کنند؟

اگر کمی با صداقت به درون خودمان نگاه کنیم می‌بینیم که یکی از مهم‌ترین علت‌های ناامیدی ما بعید انگاشتن فاصله‌ی میان امروزِ من با زندگی ایده‌آل‌ است. من فکر می‌کنم همین “منِ امروزی” باید آن رؤیای بزرگ را زندگی کند و وقتی با این مسئله مواجه می‌شوم که منِ امروزی نقص‌ها و ضعف‌هایی دارد که متناسب با آن رؤیای بزرگ نیست، ناخودآگاه‌م بدون یادآوری این‌که “خب می‌توانی تغییر کنی!”، تصمیم می‌گیرد که ناامید شود. 🙂 در عین حال نکته‌ی مهم دیگر این است که خیلی وقت‌ها این “منِ امروزی” هم در دنیای واقعی لازم نیست تغییری کند تا شایسته‌ی آن رؤیای بزرگ باشد: من دارم خودم، زندگی‌م و رؤیای‌م را دستِ‌ کم می‌گیرم! (بگذریم از این‌که به‌عنوان یک فرد باورمند به وجود خدای بزرگ و مهربان، اساسا ناامیدی را نباید جزو گزینه‌های زندگی به‌حساب بیاورم!) حرفِ مردم ـ همان‌هایی که اغلب‌شان در تحقق رؤیای‌شان شکست‌ خورده‌اند ـ عامل مهم دیگری در دامن زدن به این حسِ ناخوشایند درونی است.

این تفکرات من را به این نتیجه رساند که ناامیدیِ درونی ما می‌تواند در واقع از جنس حس‌های دیگری باشد. اما شاید مهم‌ترین نکته در گذر از ناامیدی‌های بزرگ زندگی، مقابله با این حسِ عذابِ وجدان (!) از نداشتن ویژگی‌ها و شایستگی‌های لازم برای زیستن رؤیاهای‌مان باشد. در مسیر رؤیاسازی سخت‌ترین کار این است که در درون‌مان بپذیریم که شایسته‌ی داشتن و تحقق رؤیاها و آرزوهای بزرگ زندگی‌مان هستیم. آن‌وقت است که حتی می‌توانیم ظرفیت‌های بزرگ‌تری را در خودمان کشف کنیم و متوجه شویم که شایسته‌ی چه رؤیاهای بزرگی هستیم که تا به‌امروز کم‌تر در اندیشه‌ی آن‌ها بوده‌ایم. مولوی بزرگ در همین باب گفته است:

دلا چون طالب بیشی عشقی
تو کم اندیش در دل، بیش و کم را!

بعد از طی این مرحله‌ی دشوار است که تازه کار سخت‌ دیگری را باید کلید بزنیم: مشخص کردن روشِ حرکت در مسیر تحقق رؤیای‌مان (استراتژی رؤیاسازی!) و آغازِ حرکت به‌سوی تحقق رؤیاها. 🙂

حالا دیگر من خودم را شایسته‌ی تحقق رؤیاهای‌ بزرگ زندگی‌م می‌دانم و به خودم اعتماد دارم که می‌توانم رؤیای‌م را زندگی کنم. شما چطور؟

دوست داشتم!
۱۶
خروج از نسخه موبایل