“بازیکنان جوان ما بسیار بااستعداد هستند و دیدن بازی آنها بسیار خوب است. به آنها کمک خواهیم کرد تا به بهترین شکل پیشرفت کنند. امیدوارم آنها شجاعانه و با تمام وجود بازی کنند. البته چه خوب بازی کنند یا بد، نظر من در مورد آنها تغییر نمیکند.” (پپ گوآردیولا در مورد بازی دادن به جواناناش در بازی آخر مرحلهی گروهی لیگ قهرمانان اروپا؛ اینجا)
یک نمونهی عالی از روش انگیزهبخشی و اعلام اعتماد به همکاران توسط یک رهبر بزرگ!
در اینکه پیچیدگی یکی از مشکلات پیش روی بشر در همهی ساحتهای زندگی است؛ شکی وجود ندارد. تا به امروز راهکارهای مختلفی برای مقابله با پیچیدگی و کاهش آن ارائه شده است. شاید یکی از جالبترین آنها، قوانین سادهسازی جان مائدا باشند. او یک طراح گرافیک، استاد دانشگاه، مهندس نرمافزار و نویسنده است که در زمینهی گرافیک رایانهای و البته قوانین نوآوری و خلاقیت تحقیق و فعالیت میکند. مائدا در سال ۲۰۰۶ کتابی با عنوان “قوانین سادهسازی” منتشر کرد. (سایت کتاب)
در این کتاب وی براساس یک پروژهی تحقیقاتی ۱۰ قانون سادهسازی زندگی را در عصری که پیچیدگی روزافزون، به یکی از اصول ثابت زندگی بشر تبدیل شده است بیان کرده است. آقای مائدا ۱۰ اصل خود را در سه دسته تقسیمبندی نموده است:
گروه اول: ساده کن! شامل سه اصل:
کم کن: کاهش هوشمندانه.
سازماندهی کن: ترکیب چیزهای زیاد در قالب یک چیز.
تنها یکی: روی چیزهای معنادار تمرکز کن.
سه اصل این گروه در کنار هم یعنی: تعداد عناصر مسئله را کم کن و آنها را با هم ترکیب کن تا بر یک ایدهی معنادار متمرکز شوی!
گروه دوم: یاد بگیر! شامل چهار اصل:
تفاوتها: پیچیدگی را بپذیر!
یاد بگیر: دانش باعث سادهسازی میشود.
شکست: براساس چیزهای خیلی ساده، پیچیدگی را ساده کن!
زمینه: تصویر بزرگتر را درک کن!
چهار اصل این گروه در کنار هم یعنی: پیچیدگی واقعیتی است که وجود دارد. پس ضروری است که بهصورت دائمی یاد بگیریم تا بتوانیم با در ذهن داشتن تصویر بزرگ از موضوع سادهسازی را انجام دهیم!
گروه سوم: ارتباط برقرار کن! شامل سه اصل:
زمان: کاهش زمان، ارزشمند است.
اعتماد: سادهسازی اعتماد ایجاد میکند.
احساسات: سادهسازی ارتباط ایجاد میکند.
سه اصل این گروه در کنار هم یعنی: با استفاده از سادهسازی در طراحی، ایجاد ارتباط با مشتری از طریق ارائهی منافعی چون: صرفهجویی در زمان، ایجاد اعتماد و ارتباط احساسی ممکن میشود.
میتوانید کتاب استاد را از اینجا در قالب فایل PDF دانلود کنید.
“سولسشر بازیکن بزرگی بوده و من به هیچ عنوان در حد و اندازههای او نیستم. وقتی مردم این مقایسه را انجام میدهند به این فکر میکنم که من حتی ۱۰ درصد اوله هم نیستم. او فوقالعاده بود. راستش را بخواهید چندان از مقایسه شدن خوشم نمیآید. وقتی در مکزیک بودم همیشه مرا با پدرم مقایسه میکردند که از این موضوع اصلا راضی نبودم. به نظر من هر کس باید با عملکرد خودش مقایسه شود.” (خاویر هرناندز مهاجم جوان منچستر یونایتد در مورد مقایسهاش با اولهگونار سولسشر؛ اینجا)
جملهی آخر را چه مدیر هستید و چه کارشناس، بزرگ پرینت بگیرید و جلوی چشمتان بچسبانید! 🙂
ـ چیزی که من میتوانم بر آن مسلط باشم و با آن تفریح کنم، کار کردن روی ایدههای جدید است.
ـ اگر شما اشتباه نمیکنید، این یعنی روی موضوعاتی که سخت هستند کار نمیکنید و این خود یک اشتباه بزرگ است.
ـ ویژهترین و ارزشمندترین هدیهای که انسانها دارند، تخیل است. از آن استفاده کنید! بهویژه آیندههای ممکن برای خودتان را تصور کنید.پنج، ده و بیست سال بعد را. در این آیندهها کاوش کنید و آنچه که فکر کردن دربارهی آن شما را خوشحال و هیجانزده میکند، بیابید. سپس سعی کنید تا آن اتفاق را رقم بزنید.
پروفسورفرانک ویلچک؛ برندهی جایزهی نوبل فیزیک ۲۰۰۴؛ گفتگو بامجلهی دانشمند؛ شمارهی ۵۷۹، دی ۱۳۹۰
تا دقایقی دیگر پنجمین الکلاسیکوی فصل برگزار میشود و باز ما شاهد هنرنمایی بالرینهای بارسا در ورزشگاه رؤیایی نیوکمپ در برابر رقیب دیرینه خواهیم بود. الان که این مطلب را مینویسم نمیدانم امشب در بازی چه اتفاقی خواهد افتاد؛ اما این را میدانم که الگویی که در این پست در موردش مینویسم را حتما امشب هم در بازی بارسا خواهیم دید. امشب میخواهم در مورد یک ویژگی جادویی دیگر بارسا بنویسم که در بازی رفت الکلاسیکوی جام حذفی نمود بسیار زیادی پیدا کرد.
حفظ توپ وحشتناک، پرس شدید و ضربهی سریع. این شاید خلاصهای باشد از سبک بازی بارسای پپ. همه این را میدانند و همان همه هم تا بهحال روشهای گوناگونی را برای در هم شکستن این سبک بازی انجام دادهاند؛ اما جز در بعضی بازیها و بهصورت مقطعی هنوز تیم و مربی پیدا نشده که بتواند در برابر این سبک بازی دوام بیاورد. مثال بارزش هم مورینیو است که در تمامی الکلاسیکوهای بسیار زیاد این دو سال اخیر (از همان بازی ۵ هیچ معروف تا همین بازی هفتهی پیش) در تمام بازیها سبک متفاوتی را امتحان کرده و جز در یک بازی ـ فینال جام حذفی قبل ـ موفق نبوده است. جالب اینجاست که در تمامی این الکلاسیکوها اغلب گلهای بارسا از الگوی یکسانی پیروی کرده است: یک پاس توی عمق و … گل! مثلا همان الکلاسیکوی ۵ هیچ را یادتان بیاید یا بازی رفت لیگ امسال که مسی آن پاس جادویی را به الکسیس داد. خوب همه این را میدانند که بارسا چطور بازی میکند و چطور گل میزند. چرا کسی نمیتواند در برابرش مقاومت کند؟
بهنظرم این مسئله دو وجه دارد:
۱- اجرای عالی کارهای تکراری: بازیکنان بارسا این کارهای تکراری را آنقدر عالی انجام میدهند که هر چقدر هم تیمهای حریف در بازی دفاعی پیشرفت کنند دست آخر پیشرفتهترین تاکتیکشان برای متوقف کردن بازیکنان بارسا میشود خشونت! (مراجعه کنید به حرکات وحشیانهی پپه در تمامی الکلاسیکوهای دو سال اخیر!)
۲- خلاقیت در انجام کارهای تکراری: بازیکنان بارسا در انجام کارهای تکراری خلاقیت دارند! از جمله آنها دقیقا در انجام همین تاکتیک پاس توی عمق و گل زدن، بازیکنان متفاوتی نقش ایفا میکنند. مثلا اگر همیشه در ذهن بازیکنان حریف این الگو ثبت شده که باید ژاوی یا اینیستا پاس بدهند و مسی و الکسیس و ویا گل بزنند، بهیکباره در یک بازی مشکل که کار گرهخورده شاهد این هستیم که مسی پاس میدهد و ژاوی گل میزند. یا از آن هم جالبتر، مسی پاس میدهد و اریک آبیدال در سن ۳۲ سالگی دومین گل تاریخ دوران بازیگریاش را در الکلاسیکو بهثمر میرساند!
ماجرا وقتی جالبتر میشود که بارسا بهیکباره حتا روش گل زدنش را عوض میکند و حریف را با تاکتیک خودش غافلگیر میکند. گل اول الکلاسیکوی جام حذفی همینطوری بهثمر رسید: اولین گل بارسا از روی ضربهی کرنر در کل فصل جاری!
راستش من هنوز در این مورد به نتیجه نرسیدهام که آیا این پویایی و توان بالای ذهنی برای بروز خلاقیت در سختترین شرایط ممکن، وابسته به نبوغ بازیکنان بارسلونا است و یا نتیجهی آموزشهایی که در مکتب لاماسیا دیدهاند. این خیلی شاید مهم نباشد؛ مهم درس دیگری است که ما از این بارسای جادویی میگیریم: سادهترین الگوی موفقیت اجرای عالی و خلاقیت در انجام کارهایی است که نه فقط برای دیگران که برای خودمان هم تکراری شدهاند!
پ.ن.۱٫ عکس بالا مربوط است به الکلاسیکوی رفت لیگ امسال؛ همان بازی ۳-۱ معروف. میتوانید در چهرهی تکتک بازیکنان بارسا لذت و غرور ناشی از بهترین بودن را ببینید! این عکس واقعا جادویی است.
“حجازی را تا آنجا که میشناسم و از سایرین شنیدهام عاشق حرفهاش بود و زندگی وی در حرفهی او خلاصه میشد. بسیاری از افراد در حرفه و ورزش فوتبال حضور دارند اما در کنار آن به کارها و حرفههای دیگر فکر میکنند که حجازی اینچنین نبود. حجازی فوتبالیست آمد و فوتبالیست رفت و همین باعث شد تا شخصیت ممتاز گردد.” (اکبر زنجانپور در مورد ناصر حجازی؛ اینجا)
تازه از ناهار برگشته بودم که ایمیل احسان را دیدم با موضوع: دکتر وفا غفاریان. قبل از اینکه بازش کنم هر فکری را میکردم جز این خبر بسیار بد؛ هر چند مدتها بود که آقای غفاریان دچار بیماری سختی شده بودند.
احتمالا کمتر کسی از علاقهمندان مباحث مدیریت استراتژیک در ایران هست که نام دو کتاب معروف ایشان “استراتژی اثربخش” و “معانی نوظهور در مفهوم استراتژی” را نشنیده باشد. با بودن مدیرانی مثل آقای غفاریان در میان مدیران دولتی ایران، کمی میشد به آینده امیدوار بود. به قول شهرام، آقای غفاریان یکی از الگوهای مدیریتی برای جوانان نسل ما و نسلهای قبلی ما بودند. کسانی که به دانش تئوریک بسنده نکردند و وارد عرصهی عمل شدند و از آن طرف هم نیفتادند؛ یعنی به کار اجرایی بدون دانش تئوریک نپرداختند. آقای غفاریان از معدود مدیران رده بالای دولتی در این چند سال اخیر بودند که در هر دو عرصهی علم و عمل، واقعا حرفی برای گفتن داشتند. کسانی که در بدترین حالت، مقابل بسیاری از خرابیهای ناشی از اهمال و نادانی ایستادند. هنوز کارهای بسیار دیگری مانده بود که ایشان میتوانستند انجام بدهند و رفتنشان با این سن کم، واقعا تأسفبار است.
بسیار متأسفم و درگذشت ایشان را به جامعهی مدیریت ایران تسلیت میگویم. روحش شاد.
“من هرگز نگران داشتن یک تیم کوچک (از نظر تعداد بازیکن) نیستم. در واقع این میتواند برای ما بهتر باشد. من به بازیکنانم اطمینان کامل دارم و فلسفهی من این است که برای هر مشکلی یک راه حل وجود دارد.” (پپ گوآردیولا؛ اینجا)
با تبریک تولدش و با آرزوی یک برد استثنایی دیگر در الکلاسیکوی امشب. 🙂