مدتی این مثنوی تعطیل شد! دوباره از امروز بررسی مدلهای کسب و کار تولید و محتوا را ادامه میدهیم.
ما در زندگی شغلی و شخصیمان و بهویژه در حوزهی تخصصمان همواره و هر روز به دسترسی به اطلاعات مختلفی نیاز داریم. این اطلاعات از دانشها و مهارتهای مورد نیاز شروع میشوند و تا آمار و ارقام مربوط به جنبههای مختلف زندگی، اقتصاد، کسب و کار و … پیش میروند. با توجه به اینکه عصر حاضر اساس عصر اطلاعات نامیده میشود، مشخص است که دسترسی بهموقع به اطلاعات بهروز و دقیق در دنیای امروز برای کسب و کارها و افراد متخصص، مزیت رقابتی محسوب میشود. گاهی اوقات تفاوت میان یک کسب و کار بسیار موفق با کسب و کاری که شکست خورده تنها در دسترسی به اطلاعات بوده است. اما دقیقن همین مشکلی بسیار بزرگ در برابر اغلب کسب و کارها، سازمانها و افراد محسوب میشود: دسترسی به آمار و اطلاعات و مهمتر از آن اعتماد به منبع آمار و اطلاعات! در واقع اغلب، به یکی از سه دلیل زیر دسترسی به آمار و اطلاعات برای همهی افراد بهراحتی ممکن نیست:
۱- اگر هرم دانش را در نظر بگیریم (داده -> اطلاعات -> دانش -> خرد)، چیزی که معمولا در دسترس ماست، اطلاعات از نوع خام آن (یعنی داده) و نیازمند تحلیل یا تفسیر است (مثال: کاربرد آمارهای اقتصادی بانک مرکزی برای مدیر یک شرکت بازرگانی چیست؟)؛
۲- خیلی وقتها، اطلاعات قابل کاربرد در جایی قرار دارند که دسترسی ساده به آنها برای هر کسی ممکن نیست یا سخت است (مثال: مدیری که زبان انگلیسیش خوب نیست چطور به دانش روز مدیریتی دست پیدا بکند؟)
۳- در موارد بسیاری هم اطلاعات پرکاربرد در منابع مختلفی ـ که شاید خیلی از آنها هم در نگاه اول قابل تشخیص نباشند ـ بهصورت پراکنده وجود دارند و باید برای دسترسی به اطلاعات قابل استفاده آنها را مثل قطعات یک پازل کنار هم چید ـ چه با تحلیل و چی بدون تحلیل ـ (مثال: وضعیت کنونی یک صنعت برای ورود به سرمایهگذاری در آن چیست؟)
بنابراین شما با هر روشی که بتوانید دسترسی آدمها به اطلاعات را تسهیل / تسریع کنید، میتوانید از آنها برای این کار پول دریافت کنید؛ البته به شرط اینکه نیاز آنها به آن اطلاعات را درست تشخیص داده باشید! اما همینجا حواستان باشد نکتهی بسیار مهمی را هرگز نباید فراموش کنید: در مدل کسب و کار “دسترسی به اطلاعات” لزومی ندارد روی اطلاعات تخصصی تمرکز کنید. در واقع برخی از پرفروشترین و پردرآمدترین کسب و کارهای آنلاین و آفلاینی که از این روش کسب درآمد میکنند، روی بازار بسیار بزرگ آدمهای عادی تشنهی اطلاعات تمرکز کردهاند (مثال؟ نظرتان دربارهی مجلات خانوادگی چیست؟ :))
حالا سؤال جدیتر این است که چطور و از کجا میتوانیم ایدههای کسب و کار مربوط به مدل دسترسی به اطلاعات را پیدا کنیم؟ من چند سؤال کلیدی را بهعنوان مبنای اولیه برای شما در اینجا مینویسم؛ خودتان لازم است این سؤالات را با توجه به حوزهی مورد علاقه / تخصصتان توسعه دهید:
۱- مردم به چه اطلاعاتی در چه زمانی نیاز دارند و چرا؟ (چرایی میتواند: سرگرمی، افزایش دانش و مهارت، تصمیمگیری و … باشد.)
۲- رفتار و عادتهای مردم برای دسترسی به این نوع اطلاعات خاص چیست؟
۳- اهمیت این اطلاعات برای مردم تا چه حد است؟ آیا حاضرند برای دسترسی به آنها پول بپردازند؟
۴- وضعیت دسترسی مردم به اطلاعات چگونه است؟ آیا میتوانند بهسادگی / بهسرعت به اطلاعات کاربردی مورد نیازشان دسترسی پیدا کنند؟
۵- نقش شما در این میان چیست؟ آیا خودتان به اطلاعات مورد نظر دسترسی سادهای دارید؟ چه ارزشی از ارزشهای سه گانهی بالا (تفسیر اطلاعات / تسهیل و تسریع دسترسی / بستهبندی اطلاعات) را میتوانید تولید کنید؟ آیا در تولید این ارزش مهارت کافی دارید؟ چه رقبایی در این راه دارید و چه مزیتی نسبت به آنها؟ و مهمترین سؤال: آیا توان و انرژی و وقت تأمین بهموقع اطلاعات بهصورت مداوم را دارید؟
بعد از پاسخگویی به این سؤالات طبیعتا میتوانید مدل کسب و کار تولید محتوای دسترسی به اطلاعات خودتان را طراحی کنید. اما در همین دوران طراحی کسب و کارتان لطفا سه سؤال زیر را خیلی جدیتر از خودتان بپرسید و بعد برای ورود به بازار تصمیم نهایی را بگیرید:
۱- مشتری چرا باید از من دسترسی به اطلاعات را بخرد؟
۲- مشتری چرا دسترسی به اطلاعات را از من بخرد نه رقیبم؟
۳- مشتری چرا باید چقدر به من برای دسترسی به اطلاعات پول بدهد و آیا این میزان پول، از نظر ارزشی که دریافت میکند برای او میارزد؟ از نظر هزینه و سودآوری برای من چطور؟
مدل کسب و کار تولید محتوای دسترسی به اطلاعات، خود میتواند زیربنای دهها و یا صدها مدل کسب و کار تولید محتوای خلاقانه باشد. جدی بگیریدش لطفا!
نویسنده: علی نعمتی شهاب / چاپ شده در ماهنامهی تدبیر (آذر ۱۳۹۲)
هر کسب و کار جدید، پیش از شروع نیازمند نگاهی نظاممند و جامعنگر است. در طراحی کسب و کار جدید، لازم است همهی اجزای تأثیرگذار بر موفقیت کسب و کار مورد توجه قرار گیرند. در عین حال چالشهای پیش روی کسب و کار نیز پیشبینی شوند.
اهمیت تحلیل توجیه پذیری کسب و کار
یکی از اصول پایهای در طراحی هر کسب و کار جدید، توجیه وجود آن است. هر کسب و کار دارای اهداف اقتصادی و غیراقتصادی گوناگونی است که باید در قالب مدل کسب و کار آن محقق شود. این اهداف، در راستای منافعی تعریف میشوند که کسب و کار میتواند برای ذینفعان کسب و کار در بر داشته باشد. منافع مورد نظر، میتوانند مستقیم یا غیرمستقیم باشند و مالی و غیرمالی باشند. بنابراین در هر حال لازم است که کسب و کار، توجیهپذیری باشد؛ حال ممکن است این توجیهپذیری از زاویهی دید مالی یا غیرمالی یا هر دو مورد باشد.
تحلیل توجیهپذیری کسب و کار به سازمان کمک میکند تا ماهیت و ابعاد یک کسب و کار جدید را بهتر درک کند. برای این منظور لازم است در مورد ایده و مدل کسب و کارتان تحقیقات گستردهای صورت گیرد. ضمنا تحلیل توجیهپذیری کسب و کار به خود سازمان و ذینفعان آن نشان میدهد که این کسب و کار جدید عملا دربارهی چیست و قرار است چگونه راهاندازی شود و چگونه رشد کند و مهمتر از همه اینکه منافع ناشی از راهاندازی این کسب و کار جدید برای سازمان و ذینفعان آن چه خواهد بود.
چهارچوب تحلیل توجیهپذیری کسب و کار
در بخش قبل به اهمیت تحلیل توجیهپذیری کسب و کار پرداخته شد. در این بخش ضمن بررسی جنبههای مختلف تحلیل توجیهپذیری کسب و کار، مدلی برای بررسی این موضوع ارائه میشود. برای این منظور توجیهپذیری کسب و کار را بهکمک مفهوم بسیار مهمی بهنام “مدل کسب و کار” انجام خواهیم داد.
یک مدل کسب و کار به بررسی منطق درونی کسب و کار و چگونگی ارتباطات میان اجزای مختلف کسب و کار با یکدیگر و محیط بیرونی میپردازد. مدل کسب و کار تأثیراتی روی هر یک از اجزای محیط درونی و بیرونی کسب و کار میگذارد. مدل کسب و کار یک نگاه کنشی به کسب و کار دارد؛ یعنی بهدنبال تأثیرگذاری بر اجزای مختلف کسب و کار و جهان پیرامونی آن است. بنابراین برای بررسی توجیهپذیری کسب و کار، لازم است تمرکزمان را بر نقاط تأثیرپذیر از مدل کسب و کار قرار دهیم و به این سؤال پاسخ دهیم که آیا مزایای ناشی از اجرای این مدل کسب و کار جدید، تأثیری مثبت روی این نقاط تأثیرپذیر در جهت تحقق اهداف کسب و کار بهصورت خاص و اهداف کلان سازمان بهصورت عام دارند یا خیر؟ در واقع در اینجا قصد داریم به این موضوع بپردازیم که بهعنوان مدیر کسب و کار، کارآفرین، سرمایهگذار و … برای تحلیل توجیهپذیری کسب و کار نباید تنها به توجیهپذیری مالی بسنده کرد. اما تحلیل توجیهپذیری کسب و کار چه ابعادی دارد؟
برای پاسخگویی به این سؤال لازم است به نکات زیر توجه کنیم:
اول: یک مدل کسب و کار توصیفکنندهی روش کارکرد کسب و کار و اجزای مختلف مورد نیاز برای تحقق اهداف کسب و کار بهویژه سودآوری است. اما سنجش میزان سودآوری یک کسب و کار جدید، در زمان طراحی مدل کسب و کار ممکن نیست. اگر چه میتوان با استفاده از مدلهای پیشبینی مالی، میزان سودآوری را برآورد نمود؛ اما همانطور که در ابتدای همین مقاله اشاره شد، در راهاندازی کسب و کار جدید تنها اهداف مالی اهمیت ندارند. در واقع برای شناخت نقطهی اثرگذاری اصلی مدل کسب و کار، باید یک سطح بالاتر بیاییم و نگاهی کلانتر به ماهیت اصلی کسب و کار داشته باشیم. ماهیت هر کسب و کار در برنامهی استراتژیک آن پدیدار میشود. مدل کسب و کار، یکی از ابزارهای تحقق برنامهی استراتژیک کسب و کار است. بنابراین یکی از کلیدیترین نکات در ارزیابی توجیهپذیری مدل کسب و کار، میزان تأثیرگذاری آن در تحقق برنامهی استراتژیک کسب و کار است.
دوم: موضوع دیگری که در ارزیابی مدل کسب و کار باید به آن توجه کرد ارتباط مدل کسب و کار با منافع ذینفعان اصلی کسب و کار است. مدل کسب و کار از زاویهی دید مالک کسب و کار به آن نگاه میکند و در نتیجه در آن روی منافع حاصل از کسب و کار برای مالک کسب و کار تأکید میشود. این در حالی است که کسب و کار، یک سیستم باز است و در یک محیط ایزوله قرار ندارد. هر کسب و کار دارای ذینفعان گوناگونی است که تأمین منافع آنها برای توجیهپذیری کسب و کار لازم است؛ چرا که در غیر اینصورت وجود کسب و کار با تهدید جدی مواجه میشود. بنابراین باید در بررسی توجیهپذیری کسب و کار، تأثیر مدل کسب و کار بر تحقق منافع مورد انتظار سایر ذینفعان کسب و کار نیز بررسی شود.
سوم: مدل کسب و کار، توصیفکنندهی ارتباطات میان کسب و کار با محیط پیرامونی آن و بهصورت خاص “بازار” و “مشتریان” است. بنابراین باید توجیهپذیر بودن مدل کسب و کار را از زاویهی دید بازار نیز بررسی کرد. بهترین محصول و خدمت دنیا با بهترین مدل کسب و کار بدون داشتن مشتری نمیتواند موفق شود. در واقع میتوان گفت یکی از مراحل (و سختترین مرحله) در اجرا کردن یک ایدهی نو و راهاندازی یک کسب و کار جدید براساس آن، فروش ایدهی کسب و کار است. اینکه آیا مشتری حاضر است برای ارائهی یک محصول یا خدمت نوین پول پرداخت کند یا خیر؟ این شدنی نیست مگر اینکه محصول یا خدمت کسب و کار، با نیازهای مشتری همسو باشد یا بهعبارت دقیقتر کسب و کار بتواند به یک یا چند “خواسته”ی مشتریان ـ و در نگاهی کلنگرتر بازار ـ پاسخی ارزشمند بدهد.
چهارم: یک نکتهی مهم که معمولا در مورد مدل کسب و کار نادیده گرفته میشود ـ اما کلید اصلی موفقیت یک کسب و کار جدید است ـ نوآوری است. یک مدل کسب و کار نسبت به مدلهای کسب و کارهای مشابه آن چه چیز جدید را برای عرضه کردن دارد؟ چرا مشتری باید این کسب و کار را برای تأمین نیازهای خودش انتخاب کند؟ تفاوت این مدل کسب و کار با کسب و کارهای مشابه آن چیست؟ اگر مدل کسب و کار نوآوری چندانی نسبت به مدلهای کسب و کارهای رقیب خود نداشته باشد، احتمال موفقیت کسب و کار کاهش مییابد؛ چرا که در دنیای رقابت مشتری دلیلی برای کنار گذاشتن کسب و کارهای موجود و خرید از یک کسب و کار نوپا و جدید ندارد. در عین حال تاریخ دنیای کسب و کار مؤید این است که با داشتن نوآوری نسبت به کسب و کارهای مشابه، موفقیت بسیار عظیمی در انتظار کسب و کار است.
پنجم: بدیهی است که اهمیت توجیهپذیری یک کسب و کار از زاویهی دید مالی (درآمدها منهای هزینهها) و رسیدن در زمان معقول به نقطهی سر به سر نیز بسیار مهم است.
با توجه به توضیحات فوق، برای ارزیابی توجیهپذیری یک مدل کسب و کار، میتوان از چارچوب زیر بهرهبرداری کرد:
در پایان لازم است تأکید شود که بررسی توجیهپذیری کسب و کار تنها در مورد کسب و کارهای جدید معنادار نیست. در واقع هر کسب و کاری ـ صرف نظر از اینکه در چه نقطهای از چرخهی عمر خود قرار دارد ـ باید دارای توجیهپذیری از نظر ابعاد مختلف کسب و کار باشد. بنابراین ارزیابی دورهای میزان توجیهپذیری کسب و کار از نظر مالی و غیرمالی و انجام اقدامات اصلاحی لازم در صورت نیاز، میتواند در موفقیت هر کسب و کار نقشی کلیدی را ایفا کند.
در این مقاله دو خانم کارآفرین موفق دربارهی اصول موفقیتشان در توسعهی کسب و کار خود توضیح میدهند:
سه عامل پیشران ارزشآفرین برای توسعهی کسب و کار شما
نینا کافمن بعد از تحصیل در رشتهی حقوق، چند سالی را در یک مؤسسهی حقوقی بزرگ کار کرد. بعد از چندین سال تجربه اندوزی، سرانجام روزی فرا رسید که او تصمیم گرفت تا با کمک یکی از همکاراناش بنگاه حقوقی خودش را راهاندازی بکند. کافمن بعد از مدتی او متوجه شد که روابط تجاری نیز مانند روابط بینفردی همواره بهخوبی پیش نمیروند. او با همکارش دچار اختلاف شده بود و هیچ راهی جز تعطیلی آن مؤسسهی حقوقی و شروع از ابتدا وجود نداشت.
اجبار به شروع دوباره و از دست رفتن ۶ سال زمان که صرف مؤسسهی قبلی شده بود، موجب شد تا او تأملی در کار خود داشته باشد. او متوجه شد که آموزش سنتی و تجربهی کاری به او یاد داده چگونه کارمند خوبی باشد، نه اینکه چگونه یک کسب و کار را اداره کند. برای رشد دادن کسب و کاری که بتواند توسعه و گسترش پیدا کند، لازم است رو به جلو فکر کنید.
او تجربهای را که از آموختههایاش بهدست آورد در قالب معادلهی زیر خلاصه کرده است:
ارزش محصول / خدمت = جریان مستمر درآمد + قابلیت اهرمی + قابل آموختن
در ادامه هر یک از اجزای سه گانهی سمت چپ معادلهی فوق شرح داده میشوند:
۱- قابل آموختن: مجبور نیستید در کسب و کار یا شرکتتان دست به هر کاری بزنید تا به موفقیت برسید. در حیقیت، احتمالا نمیتوانید کسب و کارتان را از هر راهی رشد و توسعه دهید. بنابراین مطمئن شوید که ماهیت و ویژگیها و کارکردهای محصولات و خدمات شما بهحدی قابل آموزش هستند که بتوانید اطلاعات و مهارتهای مربوط به آنها را به کارکنانتان بیاموزید. فعالیتها را هر جا که ممکن است خودکار کنید. شما نه مجبورید و نه مجازید که هر کاری بکنید تا کسب و کارتان رشد پیدا کند.
۲- قابلیت اهرمی: خودتان و کسب و کارتان را در جایگاهی قرار بدهید که بتوایند موفق شوید. این جایگاه البته به بازار گوشهای که انتخاب میکنید و اینکه چگونه محصول یا خدمتتان میتوانی به نیازهای مشتریان در آن بازار پاسخ بدهد، وابسته است. زمانی ارشمیدس گفت: “جایی برای ایستادن به من بدهید تا زمین را جابهجا کنم.” کافمن به ضرورت ارتباط برقرار کردن با بازگیران قدرتمند بازار برای افزایش احتمال موفقیت نیز معتقد است. بنابراین با دیگر کسب و کارها و شرکتهایی که میتوانند شما را به بازار هدف و مخاطبانتان بهتر معرفی کنند و باعث ایجاد پایداری در کسب و کارتان شوند، روابط مناسبی را برقرار کنید.
۳- جریان مستمر درآمد: سرانجام اینکه برای تدوام موفقیت، کسب و کار شما باید درآمد قانونی و متناسبی را ایجاد کند تا امکان ادامهی حضور شما و کارکنانتان در این کسب و کار تضمین شود. حتی اگر درخشانترین ایدهی دنیا را داشته باشید، اگر آن ایده نتواند جریان درآمدی ثابت و قابل پیشبینی ایجاد کند، به دردسر خواهید افتاد. بهروشی کار کنید که مطمئنتان کند میتوانید به کسب و کارتان ادامه دهید.
طی کردن این سه گام به شما این اطمینان را میدهد که کسب و کار شما آنقدر ارزشمند است که بقا و رشد پیدا کند.
خانم کافمن معتقد است: “کسب و کار شما باید از زندگی شخصی شما حمایت کند؛ نه اینکه آن را اداره کند.”
۴ گام برای اجرای ایدهی کسب و کاریتان
موفقیت سارا فرزام در کارآفرینی حاصل پشتکار، نوآوری و یادگیری دائمی او بوده است. او کلاسهای موسیقی دو زبانهی خود را از تدریس برای سه کودک (که دو تا از آنها کودکان خواهرش بودند)، آغاز کرد. امروزه هر هفته در کلاسهای مؤسسهی آموزشی او در شهر نیویورک بیش از ۱۷۰۰ نوآموز کودک شرکت میکنند. فرزام اصول موفقیت خود را به شکل زیر ارائه کرده است:
۱- چرخ را دوباره اختراع نکنید: هر چیزی که کار میکند را بگیرید و گسترش بدهید. سارا کلاسهای موسیقی موفق قبلی و آموزشهای خصوصی را دید و به این فکر کرد چگونه میتواند آنها را طوری بهبود دهد که سبک جدید آموزشی او بتواند ارزش بیشتری را برای مخاطب هدف ایجاد کند. بنابراین او زبان دوم ـ مهارتی که بسیاری از والدین تمایل دارند کودکشان از سنین پایین آن را بیاموزد ـ را با آموزش موسیقی ترکیب کرد.
۲- بدانید که چه زمانی باید تغییر ایجاد کنید: هیچ چیزی دقیقا بههمان شکل که برنامهریزی شده پیش نمیرود. اینکه چگونه به موانع طول مسیر واکنش نشان میدهید، کلید موفقیت در حرکت رو به جلو است. از هر راهی که میتوانید برای این منظور بهره بگیرید؛ حتی اگر بهقیمت حرکت در یک مسیر جدید باشد. زمانی که کودکان پیشدبستانی یا دبستانی از خانم فرزام خواستند تا کلاس موسیقی خود را در کلاس آنها برگزار کند، او دچار تردید شد. اما پس از اندکی اندییشیدن، او متوجه شد که این امر باعث ایجاد یک جریان مستمر درآمدی میشود که میتواند به گسترش دامنهی مخاطبان و مدل کسب و کار او بیانجامد.
۳- چه خدمت دیگری میتوانید به مشتریتان ارائه دهید؟ گاهی اوقات چشمانداز شما بسیار محدود است. برگزاری جشنهای اولد و کلاسهای خصوصی بخشی از طرح کسب و کار خانم فرزام نبودند؛ اما بعد از دریافت درخواستهای بسیار از والدین کودکان او تصمیم به ارائهی این خدمات گرفت. اگر فرصتی در بازار برگزاری جشنهای تولد وجود داشت که به آن پاسخ مناسبی داده نشده بود، شانس خوبی برای او وجود داشت که برند و کسب و کار خودش را در این حوزه جا بیاندازد.
۴- از هر چیزی که دارید استفاده کنید: در ابتدا خانم فرزام نمیتوانست یک تیم بازاریابی استخدام کند یا برای ضبط موسیقیهایاش یک استودیو بیابد. اما او توانست با تهاتر خدمات با دیگران به منابع مورد نیازش دست پیدا کند.
خانم فرزام نماد واقعی پشتکار و ابتکار است. او به خودش و ایدهی تجاریاش باور دارد و برای تحقق آن بهسختی کار میکند.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با رنگ بنفش نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
معمولا در مدلهای کسب و کار تولید محتوا به عامل مهم مخاطبان توجهی نمیشود. اغلب افراد معتقدند تنها راه کسب درآمد از خود مخاطبان محتوایشان، فروش مستقیم محتوا است که آن هم تا آدمها مجبور نشوند پای آن پول نمیدهند، پس نمیشود! بارها و بارها دیدهام افرادی با کیفیت محتوای عالی یا خوبِ رو به پیشرفت، بهدلیل داشتن همین نوع نگاه پس از مدتی با دنیای تولید محتوا خداحافظی میکنند. نقد جدی من به این تفکر از دو زاویه است: معنوی و کسب و کاری!
نقد معنویام این است که تولید محتوا از جمله نوشتن، در درجهی اول باید با هدف یاد گرفتن و لذت بردن از این کار باشد نه برای کسب درآمد. داشتن این دومی البته حتمن ضروری است؛ اما باید بلندمدت باشد و تازه آن هم نه بهعنوان اولویت اول. این در حالی است که هدف اصلی بسیاری ما از کار تولید محتوا، کسب درآمد است؛ حتا اگر اقرار نکنیم! از پاییز گذشته تا اوایل بهار امسال که دبیر صفحهی آخر روزنامهی کسب و کار بودم، بهوضوح این را مشاهده کردم. ابتدا لازم است یک تشکر اساسی از دوستان بزرگواری داشته باشم که با من در این دوره همکاری داشتند و من در مواردی هم بهدلیل بدقولی یا عدم هماهنگی مسئولین روزنامه شرمندهشان شدم. اما نکتهی جالب برای من این بود که افراد زیادی برای همکاری در آن دوره داوطلب شدند و وقتی از آنها درخواست کردم مطالبشان را بفرستند بدون داشتن حتا یک خط محتوای آنلاین یا آفلاین جویای دستمزد کار بودند و هر چقدر هم در مورد لزوم برندسازی شخصی برایشان توضیح میدادم، از موضع خودشان کوتاه نمیآمدند. البته حق داشتن چنین انتظاری برای این دوستان محفوظ بود؛ اما صرف فکر کردن به تولید محتوا از این زاویهی دید برای من خیلی قابل درک نبود. نقد دوم به این تفکر از زاویهی دید کسب و کاری است. ما با محدود کردن تفکرمان در زمینهی روشهای کسب درآمد از تولید محتوا خودمان را از کسب درآمد واقعی محدود میکنیم. دربارهی این نگاه محدودنگر پیش از این صحبت کردهایم و باز هم گفتگو خواهیم داشت. فعلا بگذریم و برویم سر مدل کسب و کار تولید محتوای این هفته.
مدل مشارکت مخاطبان شاید در نگاه اول کمی عجیب بهنظر برسد. منظور چیست؟ این مدل ترکیبی از چند روش مختلف کسب درآمد است؛ اما نقطهی کانونی آن “داشتن یک پیشنهاد ارزش بسیار ارزشمند و یکتا” است: اینکه محتوای تولیدی ارزش آن را داشته باشد که مخاطبان در تولید و فروش و تولید درآمد آن مشارکت کنند! در اینجا از اجزای چارچوب مدل کسب و کار، پیشنهاد ارزش، مشتری و جریان درآمدی کلیدیاند!
اما در واقعیت چطور میشود از این روش درآمد کسب کرد؟ ماجرا خیلی هم پیچیده نیست. روشهای معمولی که من دیدهام به این قرار هستند:
۱- دونیشن / کمک گرفتن: شاید معمولترین روش کسب درآمد از مخاطبان همین باشد. اینکه هر مخاطبی بسته به میزان علاقه و کَرَمش، هر چقدر خواست در هر زمانی که دوست داشت به تولیدکنندهی محتوا کمک کند! (فقط به فضای وب فکر نکنید؛ جوانهای نوازندهای که کنار خیابانهای شلوغ شهر ساز میزنند هم از همین روش استفاده میکنند!) البته ممکن است هر از گاهی کمپینی هم برای دریافت کمک از مخاطبان برگزار شود.
یک شکل دیگر از روش دونیشن ارائهی محتوای مشخص رایگان / با هزینهی مشخص، پرداخت بعد از مصرف محتوا براساس میزان مفید بودن و لذت بردن است. مثال خوبش باز حوزهی موسیقی است: کنسرتهای رایگانی که برگزار میشود و افراد در پایان کنسرت، براساس میزان لذتی که از برنامه بردهاند، هزینه پرداخت میکنند. یک شکل معمول دیگر ماجرا این است که هزینهی حداقلی در ابتدا پرداخت میشود و سپس، بعد از مصرف محتوا هزینهی اضافی را در صورت تمایل پرداخت میکند. فرق این حالت با حالت قبلی در این است که در اینجا دونیشن برای مصرف یک بستهی محتوا در زمان مشخص پرداخت میشود.
۲- محتوا / ویژگیها / برنامههای جانبی پولی: محتوای اصلی در اینجا رایگان است؛ اما محتواهای دارای ارزش خاص یا برنامههای جانبی بهعنوان ارزش افزودهی محتوای رایگان وجود دارد که پولی هستند (مثل: خرید درون اپلیکیشنهای محتوایی موبایل.)
۳- محدودیت دسترسی به محتوای رایگان: بخشی از محتوا / محتوا در سطح کاربری مشخص / محتوا در زمانبندی مشخص به صورت رایگان قابل دسترسی است و از آن سطح بهبعد هزینهی مشخص دارد.
بد نیست بدانید که این مدل کسب و کار تولید محتوا، شکلی از مفهوم مدل کسب و کار “فرمیوم” است که در سالهای اخیر بهویژه در سطح وب بسیار فراگیر شده است؛ هر چند نباید فراموش کرد که این نوع مدل کسب و کار، تنها منحصر به دنیای اینترنت و شبکههای اجتماعی نیست!
در پست شب گذشته در مورد لزوم تعدیل چشمانداز در طول زمان طی مسیر اجرای برنامهی استراتژیک سخن گفتیم. امشب به مرور یک مورد از دنیای واقعی در همین زمینه میپردازیم: شرکت آیبیام!
آیبیام در ذهن ما برندی دوستداشتنی دارد. ابداع رایانهی شخصی اگر چه بزرگترین خدمت این شرکت به بشریت نبوده؛ اما قطعا برای تکتک ما یکی از تأثیرگذارترین اختراعات زندگیمان محسوب میشود! آیبیام از نظر مدیریتی نیز یکی از جذابترین شرکتهای دنیا بوده و هست و حداقل برای من، سرگذشت آیبیام در دوران مدیریت لویی گشنر بزرگ، جذابترین کیس مدیریتی تاریخ است! آیبیام در طول بیست و سه سال اخیر از جنبهی دیگری هم برای دنیا یک الگوی بسیار قابل احترام بوده است: مدیریت استعداد و مربیگری در عالیترین سطح شرکت: لویی گشنر مدیرعامل آیبیام بعد از ده سال مدیریت، سکان هدایت شرکت را در سال ۲۰۰۱ به معاونش ساموئل پالمیسانو سپرد و پالمیسانو هم ۱۰ سال بعد، در سال ۲۰۱۱ شرکت را تحویل معاون خود خانم جینی رامتی داد.
اما بهنظر میرسد این روزها حال “فیل رقصان” دوستداشتنی ما آنچنان هم خوب نباشد! نیک سامرز اینجا در بیزینسویک به موضوعی اشاره میکند که در نگاه اول شاید به چشم نیاید و بعد از کشف کردنش هم چند لحظهای باید به دوربین چشم دوخت: اینکه آیبیام در دام چشمانداز اشتباه خود گرفتار شده است.
مقاله با شرح ماجرای شکست آیبیام در برابر آمازون در سنتیترین و مطمئنترین بازار رقابتی آیبیام آغاز میشود: بازار دولتی. آیبیام در مناقصهای برای طراحی و اجرای سرویس جدید ابری یکی از سازمانهای دولتی آمریکا از آمازون شکست میخورد و این، نمادی است از فرا رسیدن زمان تغییر که گشنر در دوران مدیریت خود در آیبیام ثابت کرد برای غولها هم شدنی است! ماجرا وقتی بدتر میشود که توجه کنیم این تنها تهدید کسب و کار آیبیام نیست.
اما یک معمای جدیتر در مورد آیبیام مطرح است. شکل زیر را ببینید:
متوجه شدید؟ دقیقن از زمان مدیرعامل شدن خانم رامتی، نرخ رشد آیبیام سقوطی جدی داشته، در حالی که سود آن براساس هر سهم افزایش دائمی داشته است! چرا این افتاق افتاده است؟ تحلیل آقای سامرز در این زمینه جالب است: گرفتار شدن در دام چشمانداز اشتباه: ساموئل پالمیسانو در سال ۲۰۱۰ متعهد شد تا در سال ۲۰۱۵ به نرخ سودآوری ۲۰ دلار برای هر سهم برسد و حالا خانم رامتی همچنان تلاش میکند تا به این چشمانداز دست پیدا کند. خانم رامتی و مدیران آیبیام این کار را با حسابسازی، فروش داراییهای آیبیام، بازسازماندهی مداوم شرکت (بدون توجه به لزوم تغییر استراتژیک آن) و روشهای دیگری از این دست که تنها ویژگی مشترکشان، عدم داشتن ارزش افزودهی استراتژیک برای شرکت است انجام میدهند.
این نکته برای من از این جهت عجیب است که گشنر مدیرعامل سابق آیبیام را یکی از بزرگترین استراتژیستهای سه دههی اخیر دنیای کسب و کار میدانم. هنر گشنر همانطور که در این یادداشت اشاره کردهام، تغییر بهموقع نقطهی کانونی حرکت آیبیام و تبدیل کردن آن از یک شرکت سختافزاری به یک شرکت مشاورهای و نرمافزاری بود و حالا مدیریت آیبیام با داشتن چشمانداز استراتژیکی که در بهترین حالت نیازمند تعدیل است (و در بدترین حالت نیازمند تغییر کامل!) شرکت را بهسوی آیندهای نامعلوم پیش میبرد. و برای من جالبتر این است که حتی در سطح شرکتی به این عظمت هم دامهای کلاسیک مدیریت استراتژیک رخ میدهند.
البته آقای سامرز در مقالهاش اشاره میکند که آیبیام تنها شرکت فناوری است که وارن بافت بزرگ در آن سرمایهگذاری کرده و همچنان سهام خود را در آن نگه داشته و حتا افزایش میدهد. شاید هم اصل ماجرا چیزی است که ما نمیدانیم و نمیبینیم؛ اما استراتژیست بزرگی مثل آقای بافت آن را تشخیص داده است. پس بهتر است خوشبین و امیدوار باشیم که “آبی بزرگ” دوستداشتنی این دنیای خاکستری، آبیتر از همیشه آن بالاها در حال درخشش باشد.
والتر ماتزاری سرمربی اینتر گفت: “اگر کسی بگوید تیم ما میتواند قهرمان اسکودتو شود و ما دوم شویم، نتیجهی ما بهعنوان یک ناکامی دیده میشود. آنچه اهمیت دارد، شیوه بازی ما در زمین و کسب نتایج خوب است. حداقل باید تا نیمفصل صبر کرد؛ پیش از اینکه نظری دربارهی اینکه ما کجای جدول میتوانیم قرار بگیریم، داده شود.”
یکی از بخشهای کلیدی هر برنامهی استراتژیک تعیین چشمانداز سازمان در طول دورهی برنامهریزی است. همیشه در جلسات مشاوره و کلاسهای مدیریت استراتژیک تأکید میکنم که تعاریف معمول از چشمانداز یک صفت مهم را در تعریف جا میاندازند: درست است که چشمانداز یک رؤیای بزرگ و یک هدف کیفی رؤیایی است؛ اما نباید فراموش شود که چشمانداز باید در پایان دورهی زمانی مشخص شده محقق شود و این معنایش این است که چشمانداز باید یک رؤیای شدنی باشد! آن رؤیای بزرگ و ظاهرا نشدنی یا بلندمدت، در دو جزء دیگر برنامهی استراتژیک دیده میشود: فلسفهی وجودی که توصیفکنندهی چرایی و چیستی فلسفی یک کسب و کار در حالت کلی و بدون توجه به قید زمانی است و هدف بیهاگ که هدفی بلندمدتتر از دورهی زمانی معمول برای تدوین چشمانداز است.
اما سؤال اینجاست که چگونه میتوان در زمان برنامهریزی تشخیص داد که چشمانداز شدنی است یا خیر؟ ما که از آینده و فرصتها و تهدیدها و قوتها و ضعفهایمان چیزی نمیدانیم؟ پاسخ این سؤال در حرفهای والتر ماتزاری بهگونهای داده شده است: تدوین و اصلاح تدریجی چشمانداز! بهتر است بگویم در دنیای امروز نیاز به تغییر نوع نگاه ما به برنامهریزی و مدیریت استراتژیک از امری صلب و یکباره که یک بار تدوین میشود و تا پایان افق برنامهریزی هم همانی است که بود، نه انتخابی که اجباری است. امروزه در دنیایی که سرعت تغییر از سرعت تفکر و تشخیص ما پیشی گرفته است، نمیتوان با یک هدف ثابت ـ حتی اگر واقعبینانهترین هدف دنیا باشد ـ برای مدت طولانی پیش رفت. کسب و کارها نیازمند آن هستند که در ابتدای دورهی برنامهریزی با تعیین چشماندازی که هر دو جنبهی واقعبینی و رؤیابینی در آن رعایت شده باشد، حرکت خود را آغاز کنند و بهتدریج و در طول مسیر، چشمانداز خود را تعدیل و اصلاح کنند. شاید بهنظر بیاید این نکته یک امر بدیهی و طبیعی است؛ اما در مقالهی فردا شب گزارهها خواهید دید که یکی از بزرگترین و دوستداشتنیترین شرکتهای دنیا در همین دام نگرش صلب به تعیین چشمانداز گرفتار شده و بهسوی نابودی کسب و کار خود پیش میرود.
ناگفته پیدا است که این نگاه، برای برنامهریزی موفقیت شخصی و شغلی نیز کاربرد دارد. بنابراین برای موفقیت در رسیدن، یک رؤیای مشخص برای متمرکز ساختن مجموعهی تلاشهایتان تعیین کنید و فراموش نکنید در طول مسیر، آن را اصلاح کنید!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با رنگ بنفش نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
اغلب مدلهای کسب و کار تولید محتوا در فضای حرفهای ـ تخصصی روی تخصص و برند شخصی تولیدکنندهی محتوا سوار میشوند. کسب و کار تولید محتوا مانند هر کسب و کار دیگری، نیازمند پی و ریشهای است که روی آن استوار شود. در تولید محتوا هدف انتقال مفاهیم علمی و تخصصی در حوزهی مشخصی به مصرفکنندگان است تا آنها با مصرف این محتوا، برای پرداخت پول در کانالهای مختلف کسب و کار مستعد شوند. بنابراین میتوان گفت در کسب و کار تولید محتوا، “پیشنهاد ارزش” اصلی عموما کیفیت محتوای تولیدی و تأثیرگذاری آن بر مخاطب است؛ اما این، تنها عامل تأثیرگذار بر موفقیت این نوع از کسب و کار نیست. در واقع آنچه در کسب و کار تولید محتوا دارای اهمیت کلیدی است این است که در کنار “محتوا” چه ارزش دیگری را میشود در اختیار “مشتری قرار داد؟ اگر این “پیشنهاد ارزش” در ظاهر حاشیهای (و در باطن اصلی!) کشف و به مشتری ارائه شود، سودآوری کسب و کار تولید محتوا را بهشکل اهرمی چند برابر خواهد کرد. بنابراین یکی از هنرهای ما در طراحی مدل کسب و کار تولید محتوا، کشف همین پیشنهادات ارزش کلیدی است.
این هفته دربارهی مدل کسب و کار بسیار جذابی صحبت میکنیم که عامل موفقیت بسیاری از سایتهای تخصصی در سالهای اخیر بوده است و من بعد از چند سال نوشتن در گزارهها، متوجه اهمیت آن شدهام. این مدل کسب و کار، مدلی است که براساس دانش و تجربهی عملی ما ساخته میشود؛ اما خیلی از افراد به اشتباه برعکس عمل میکنند! احتمالن حدس زدهاید دربارهی چه مدل کسب و کاری صحبت میکنم: مشاوره!
منظور از مدل کسب و کار مشاوره چیست؟ خیلی ساده یعنی اینکه شما با تولید و عرضهی محتوا به مخاطبان عام، آنها را در حوزهی تخصصتان آموزش میدهید و دانش و مهارت آنها را در یک حوزهی خاص توسعه میدهید و از جایی بهبعد، با اثبات تخصصتان به مشتریان خاصی که بهدنبال آن هستند، از مشاوره دادن به این افراد کسب درآمد میکنید.
قبل از پرداختن به جزئیات مدل کسب و کار تولید محتوای “مشاور” باید به چند پیشفرض جدی این مدل توجه کنیم:
اول ـ داشتن نگاه بلندمدت: مدل کسب و کار مشاوره در طول زمان ساخته میشود و نه یک روزه. من حتی اگر در دنیای واقعی هم یک برند بسیار شناخته شدهی تخصصی باشم، برای استفاده از این مدل در دنیای مجازی، نیازمند گذشت زمان هستم. یک جنبهی دیگر داشتن نگاه بلندمدت، صبر کردن برای گذشتن از یک نقطهی بسیار مهم و کلیدی و پرهیز از تلاش برای کسب درآمدهای کوتاهمدت است: نقطهی عطف اعتمادسازی که خودش بر دو نوع است.
دوم ـنقطهی عطف اعتمادسازی تخصصی: مدل کسب و کار مشاوره عمیقا مبتنی بر اعتمادسازی در مورد داشتن دانش و تجربهی تخصصی است. در واقع صرف ترجمه کردن و کپی کردن نوشتهها از کتاب و مقالات دیگران، باعث اعتمادسازی نمیشود (البته بستگی دارد که در چه ردهای از بازار و با چه مشتری قصد داشته باشید کار کنید!) نکتهی کلیدی در اینجا آن است که شما باید بدانید تخصصتان چیست و روی چه موضوعاتی قرار است کار کنید. مثلا من تخصصم تحلیل و توسعهی کسب و کار است و در زمینهی مدیریت پروژه، مدیریت منابع انسانی و … هیچگونه تخصصی ندارم. بنابراین باید تولید محتوای من، روی مسائل این حوزه متمرکز باشد و اگر در مورد موضوعات مرتبط با حوزهی دیگری محتوا تولید میکنم، این کار را از زاویهی دید تخصص خودم انجام دهم (مثلا: چگونه پروژههای تحلیل کسب و کار را مدیریت کنیم!) یک نکتهی کلیدی دیگر این است که هر چقدر تولید محتوا با حوزهی تخصص مرتبطتر باشد، دستیابی به شما برای مخاطبان در اینترنت و موتورهای جستجو راحتتر انجام میپذیرد و چه کسی است که از اهمیت این موضوع بیخبر باشد؟
در اینجا شاید بد نباشد به موارد عجیبی اشاره کنم که از روی کارکرد افراد در وبلاگها و وبسایتهایشان متوجه شدهام فرد بهدنبال کسب و کار مشاوره است؛ اما متأسفانه در عمل اینگونه نیست:
ـ کپی کردن متن مقالات نشریات چاپی و الکترونیکی و مقالات تخصصی افراد در کنفرانسها و همایشهای علمی و تخصصی (و در بسیاری از موارد، بدون ذکر مرجع اصلی!)
ـ کپی کردن متن کتابهای تخصصی و باز هم ندادن مرجع در این زمینه؛
ـ انجام تحلیلهای در ظاهر تخصصی اما در باطن پر از تناقضهای علمی و تخصصی که به یک فرد حتی نیمهمتخصص ثابت میکند نویسندهی مربوطه چقدر دانش پایین و اطلاعات محدودی در زمینهی حوزهی تخصصی مورد نظر دارد؛
ـ تحلیل اخبار روز با پیشفرضهای اشتباه و ارائهی تفسیرهای شخصی؛
ـ تولید محتوا نه برای تأثیرگذاری مثبت بلکه برای نقد کردن صرف نظرات دیگران (و اثبات اینکه من بلد هستم؛ شما نه!)؛
ـ ارائهی راهکار برای مشکلات دنیای واقعی از روی خواندهها و شنیدهها و یا نظرات شخصی (بدون اشاره به اینکه اینها در عمل توسط خود من امتحان نشدهاند!)؛
ـ ترجمهی صرف و بدون هیچگونه تفسیر و خلاقیت مقالات خارجی.
و دهها نوع دیگر از تولید محتوای تخصصی که با هدفگذاری اشتباه، با تولید محتوای بیکیفیت و با رفتار غیرحرفهای قصد دارد زمینهی فعالیت را برای ما بهعنوان مشاور فراهم کند؛ اما در حقیقت یک نتیجهی ویرانگر را برای ما بهدنبال دارد: ایجاد نشدن یا شکسته شدن اعتماد مخاطبان!
سوم ـنقطهی عطف اعتمادسازی حرفهای: در کسب و کار تولید محتوا از نوع مشاوره، جدا از اعتماد مشتریان احتمالی به تخصص فرد تولیدکنندهی محتوا، وجود یک نوع اعتماد دیگر هم کلیدی است: اعتماد حرفهای. توجه کنید که برای گرفتن مشاوره، آدمها باید اطلاعات شخصی و کسب و کاریشان را به شما بسپارند و این کار، بدون وجود اعتماد کار بسیار سختی است! بنابراین شما باید به آدمها ثابت کنید از نظر اخلاقی و رفتار حرفهای قابل اعتمادید.
چهارم ـ انتخاب بازار هدف و حضور در آن: اصولا نوع مشاورهی شما یا با مخاطب عام در ارتباط است یا با مشتری خاص و معمولا در بازهای بین اینها. البته کشف اینکه مخاطبان شما در بازهی میان عام تا متخصص در کجا قرار میگیرند، بهتدریج بهدستتان میآید. اما در هر حال باید تصمیم بگیرید که برای چه کسی دارید محتوای تخصصی تولید میکنید. طبیعتا اگر مخاطبتان عام باشد، باید روی حوزههای مورد دغدغهی افراد بسیار زیاد کار کنید و اگر مخاطبتان خاص باشد، روی مشکلات و مسائلی که برای آن مخاطب خاص پیدا میآید (مثال: اگر مخاطبتان، عموم علاقهمندان به مدیریت باشند یک نوع از کار تولید محتوا اتفاق میافتد؛ ولی اگر مخاطبتان، مدیران عامل شرکتهای پیمانکار باشند، نوع دیگری از تولید محتوا باید اتفاق بیفتد.)
نکتهی مهم دیگر این است که شما تخصصیترین مطلب دنیا را هم طبعا برای مخاطبانتان مینویسید نه دل خودتان! میزان خوانده شدن مطلب توسط مخاطبان شاخص بسیار مهمی است که خیلیها منتظرند در بازهای خیلی بلندمدت افزایش یابد؛ اما چون به نتیجه نمیرسند، عطای کار را به لقایش میبخشند! در درجهی اول باید بتوانیم برآورد حداقلی از میزان مخاطبان نوشتههایمان داشته باشیم و انتظارات غیرواقعی را کنار بگذاریم (مثلا ایدهآل برای من X نفر مخاطب متخصص است.) در درجهی دوم تلاش برای افزایش تعداد مخاطبان نوشتهها و شناخته شدن است. برای این کار حضور در مراکز احتمالی که مخاطبان در آنها حضور دارند (از جمله: رسانههای اجتماعی، نشریات آفلاین و آنلاین، همایشها و کنفرانسهای تخصصی و سایر روشهای بازاریابی اجتماعی) نهتنها مفید که ضروری است. نباید فراموش کنیم که افعال، نه استراتژی است و نه راهحل!
پنجم ـ مزیتهای رقابتی: در این حوزه نیز یک سؤال کلیدی مثل هر کسب و کار دیگری این است که چرا مخاطب باید محتوای تولید شده توسط شما را دنبال کند؟ چند عامل مهم در این زمینه که بهنظرم مهماند اینها هستند: تازگی و بهروز بودن اطلاعات ارائه شده، جذابیت محتوا بهلحاظ ایده و اجرا، دستیابی به اطلاعاتی که جای دیگری در دسترس نیستند، سادهسازی مباحث و موضوعات پیچیده، بیان موضوعات تخصصی با تمثیل و الگوبرداری از زندگی روزمره و پرداختن به راهحل مسائل و مشکلات دنیای واقعی که دغدغهی مخاطبان و مشتریان تخصص شما است، نمونههایی از مزیتهای رقابتی در تولید محتوا برای جذب مشتری خدمات مشاوره هستند.
اما با رعایت این پیشفرضها مدل کسب و کار تولید محتوا برای مشاوره چگونه در عمل اجرا میشود؟ وقتی از نقطهی عطف اعتمادسازی (در هر دو حوزهی تخصصی و حرفهای) گذشتید، باید دو عامل کلیدی
۱- پیشنهاد ارزش مشاوره: با فرض اینکه مشتری حالا به شما اعتماد دارد، چه خدمات مشاورهای میتوانید به او ارائه دهید؟ چگونه به او اثبات میکنید که این خدمات برای او مفید است؟ و چگونه مشتری را قانع میکنید که این خدمات را فقط شما میتوانید با کیفیت لازم به او ارائه کنید؟
۲- کانالهای مشاوره: مشتری از چه کانالهایی به شما دسترسی خواهد داشت و بالعکس؟ مثلا: ایمیل / تلفن / فوروم / پیامک و …
۳- ارتباط با مشتری: شما چگونه ارتباطاتی با مشتری برقرار میکنید؟ مثلا: ارائهی خدمات مشاورهی سازمانی، خدمات مشاورهی فردی، پاسخ به سؤالات کلیدی، ارائهی محتوای کاملا تخصصی بهصورت عمومی / سفارشیشده (از جمله: ارائهی فرمها و تمپلیتهای مدیریت سازمان و …) به افراد.
برای طراحی یک سبد محصول و خدمات مشاوره به مشتری جذب شده با محتوا شما باید در محل ارائهی محتوا یا با رجوع دادن فرد به سایتتان یک بستهی پیشنهادی خدمات مشاوره بهشرح زیر به وی ارائه کنید:
ـ ما کیستیم؟
ـ چرا بهتر است ما را انتخاب کنید؟
ـ شما (مشتری) چه نیازی / مشکلی دارید؟
ـ من چه راهکاری برای این نیاز / مشکل دارم؟ (شرح محصولات و خدمات)
ـ چرا راهکار ما برای شما مفید است؟
با طراحی و ارائهی این بسته محصولات و خدمات مشاوره به مشتری، تازه خان اول از هفت خوان مشاوره را پشت سر گذاشتهاید و از اینجا دیگر فرایند خدمات مشاوره ارائه میشود که شاید بعدا به این فرایند هم بهصورت مختصر پرداختم.
و به این ترتیب است که شما توانستهاید یک کسب و کار تولید محتوا برای مشاوره را بهصورت موفق راهاندازی کنید.
البته نباید فراموش کنید که حتا اگر تولید محتوای شما برای مشاوره مستقیما به کسب درآمد منجر نشود، از اعتبار و برند شخصی ایجاد شده توسط آن در دنیای آنلاین و آفلاین استفادههای بسیار زیادی میتوانید بکنید!
پ.ن. در هفتههای اخیر دوشنبهها بحث مدلهای کسب و کار تولید محتوا را با هم بررسی کردهایم که این بار بهدلیل مشکلات سرور گزارهها انتشار این پست به امروز موکول شد. پست مقالهی هفته هم بههمین دلیل امشب منتشر خواهد شد.
در حوزهی تولید محتوا مثل هر حوزهی دیگری مدلهای کسب و کار سنتی هم وجود دارند که در نگاه اول بدیهی بهنظر میرسند. مدلهای کسب و کاری که معمولا به آنها نگاهی افراطی و تفریطی وجود دارد: از یک سو بعضی فکر میکنند که کار خیلی ساده است و بهراحتی میشود موفق شد و در مقابل برخی هم فکر میکنند که نهخیر! نمیشود!
وقتی به عمق ماجرا وارد شویم، میبینیم که ماجرا نه آنقدرها ساده است و نه اینقدرها پیچیده. اصل قصه از این قرار است که مدلهای سنتی و بدیهی کسب و کار هم میتوانند در همان حالت سنتیشان موفق باشند و هم میتوانند با خلاقیت و بهروزرسانی موفقیتهای بیشتری را رقم بزنند. بدیهی است که در اینگونه مدلها بخش پیشنهاد ارزش کلیدیترین نقش را ایفا میکند؛ اینکه چه ارزشی برای مشتری میآفرینیم که او حاضر باشد بابتش دست بهجیب شود؟ در مدلهای کسب و کار سنتی مشکل اینجاست که مشتری تقریبا با تمامی آن چیزی که میخواهیم در اختیار او بگذریم و تکنیکهای فروش آشنا است و در نتیجه متقاعد کردن او کار سختتری است!
با این مقدمه بهسراغ یکی از قدیمیترین و سنتیترین مدلهای تولید محتوا میرویم: آموزش! این مدل کسب و کار محتوا ریشه در دنیای آفلاین و قرنها پیش دارد. از زمانی که خط و نوشتار پدید آمد، آموزش مبتنی بر محتوا هم وجود داشته است. پدید آمدن روشهای جدید و رسانههای نو، تنها شکل آموزش و محتوا را تغییر میدهد و نخ اصلی ماجرا ـ یا بهعبارت بهتر پیشنهاد ارزش این مدل کسب و کار ـ یعنی مصرف محتوا برای یادگیری همچنان همان است که در زمان مصر و یونان و ایران باستان بود!
پس چه چیزی این مدل کسب و کار را همچنان جذاب نگاه داشته است؟ بهنظر میرسد کانالهای ارتباطی جدید عرضهی محتوا سه پیشنهاد ارزش جدید به مدل کسب و کار آموزش اضافه میکنند که برای هر دو طرف تولیدکننده (استاد) / مصرفکننده (دانشجو) معنادار است:
۱- سادگی تولید و عرضهی محتوا: در بستر اینترنت هر کسی میتواند بهسادگی محتوای آموزشی مورد نظر خود را تولید و عرضه بکند. برای این کار شما تنها به یک وبلاگ روی یک پلتفرم وبلاگنویسی رایگان نیاز دارید!
۲- حذف واسطه میان تولیدکننده و مصرفکننده: پیش از این شما بای عرضهی محتوای آموزشی مجبور بودید بهگونهای وارد حلقهی تنگ تولید کتاب / مطبوعات / آموزشگاهها بشوید که معمولا کار سختی است و وقتی فردی ناشناخته باشید یا زمانی که محتوای آموزشی شما جدید و نوآورانه باشد، کار بسیار سختی است! در محیط اینترنت شما نیازی به هیچ واسطهای ندارید!
۳- تنوع مدیوم و ساختاری محتوا: در فضای سنتی اغلب محتوا تنها میتواند در یک مدیوم یا ساختار مشخص (مثل متن / تصویر / صوت) عرضه شود؛ اما در محیط اینترنت این محدودیت تا حدود زیادی کاهش مییابد.
عینا همین سه پیشنهاد ارزش را میتوان در کانالهای جدیدتر عرضهی محتوا ـ مثل بستر تلفن همراه و اپلیکیشن ـ نیز مشاهده کرد (حتی شاید بتوان سرعت دسترسی به محتوا را نیز به پیشنهادهای ارزش مذکور افزود.)
فکر میکنم مدل کسب و کار آموزش بهاندازهی کافی شناخته شده باشد؛ اما من میخواهم به چند نکتهی کلیدی در زمینهی این مدل کسب و کار اشاره کنم که فکر میکنم لازم است روی آنها تأکید شود:
۱- چه محتوای آموزشی تولید میشود؟
۲- این محتوای آموزشی برای چه مخاطبی تولید میشود؟
۳- مدیوم محتوا چیست؟
۴- روش عرضهی محتوا به مخاطب چیست؟
۵- با چه روشی از مشتری پول دریافت میکنیم؟
هر کدام از این سؤالات پاسخهای متنوعی دارند که هر کدام از آنها دنیایی از گزینهها و سناریوهای گوناگون را در طراحی مدل کسب و کار آموزش پیش روی ما میگذارد. توجه کنید که تولید محتوای آموزشی تنها برای فضای آنلاین نیست و شما این محتوا را میتوانید از طریق انواع و اقسام کانالهای عرضهی محتوا بهفروش برسانید (موضوع کانالهای عرضه بحث دیگری است که بهوقتش سراغ آن هم خواهیم رفت.)
بهعنوان مثال یک مدل کسب و کار تولید محتوای آموزشی میتواند این باشد: محتوا: مهارتهای تخصصی یک رشتهی مهندسی مثلا مهندسی مکانیک => برای: مهندسان جوان تازه فارغالتحصیل / مهندسان در حال فعالیت و نیازمند بازآموزی => مدیوم: مالتیمدیا => روش عرضه: وبینار اینترنتی => روش کسب درآمد: پرداخت هزینهی ثبتنام دوره.
مثال بالا مدل کسب و کار یک کسب و کار واقعی اینترنتی تولید محتوای آموزشی است که درآمد نسبتا مناسبی هم دارد. هدفم از بررسی این مثال این بود که به شما روش تحلیل و طراحی مدل کسب و کار آموزش را بیاموزم. مدلهای بسیار جذاب دیگر آموزش مبتنی بر محتوا هم وجود دارند که کشف آنها را بهعنوان تمرین برعهدهی خودتان میگذارم. 🙂
فقط میماند یک نکتهی بسیار مهم: مدل کسب و کار آموزش یکی از بهترین ابزارهای برندسازی شخصی است. شما میتوانید با تولید محتوای آموزشی ارزشمند (و ترجیحا رایگان) و عرضهی آن از طریق کانالهای مختلف، برای خودتان برند یک استاد برجسته را بسازید و بعد از این برند، برای برگزاری کلاسهای آنلاین و آفلاین تخصصی و کسب درآمد از این راه استفاده کنید!