۱۰ ویژگی افراد اصیل

برای قرن‌ها در تاریخ بشر، اصالت با خون و نژاد و اموال تعریف می‌شد. اصیل، فردی بود که عضوی از خانواده‌های بزرگ و پرنفوذ و ثروت‌مند بود. بدین ترتیب سالیان درازی از عمر بشر روی این جهان خاکی گذشت و نسل‌های مختلفی آمدند و رفتند و افرادی مورد احترام جامعه بودند که ویژگیِ برجسته‌ی ذاتی خاصی جز تعلق به خانواده‌شان نداشتند! اگر چه قرن‌ها پیش ا این، ادیان الهی بر برابری انسان‌ها تأکید کردند؛ اما در عمل “انسانِ برابر و برادر” حاصل اندیشه‌ها و تلاش‌های جمعی بشر در چند قرن اخیر بوده است. می‌توان گفت این روزها در بسیاری از جوامع امروزی با پدید آمدن و گسترش جنبش‌های حقوق مدنی و اصلاح قوانین بنیادین اجتماعی و فرهنگی ـ حداقل روی کاغذ ـ افراد دارای حقوق و احترام ذاتی هستند. حالا دیگر اصالت، به تعلق خونی نیست و افرادِ موردِ احترام جامعه، به‌دلیل ویژگی‌ها و شایستگی‌های فردی‌شان به این احترام دست یافته‌اند (هر چند هنوز تا نقطه‌ی ایده‌آل که همه‌ی ما مفهوم واقعی آیه‌ی شریفه‌ی “إن اکرمکم عند الله أتقاکم” را دریابیم و بپذیریم، راهی طولانی در پیش است …)

اما در جامعه‌ی امروزی چگونه می‌توانیم فردی “اصیل” و مورد احترام جامعه و دیگران باشیم؟ پاسخ به این پرسش تا حدود زیادی وابسته با ارزش‌های اجتماعی ـ فرهنگی در دهکده‌ی جهانی امروز از یک سو و خرده‌فرهنگ هر کشور از سوی دیگر است. ما باید نماینده‌ی شایسته‌ی حداقل یکی از این ارزش‌ها باشیم! اما چگونه می‌توان به چنین جایگاهی دست یافت؟ دردِ بسیاری از ما همین است. ما مورد احترام و اصیل بودن را با شهرت و محبوبیت اشتباه می‌گیریم و نتیجه‌‌ی آن، اتفاقات عجیب و غریب و تأسف‌باری است که به‌‌ویژه در عصر رسانه‌های اجتماعی شاهد آن‌ها هستیم.

اما اگر بپذیریم “اصالت” در حقیقت معنای سخت و پیچیده‌ای ندارد و آن‌چنان که یکی از محبوب‌ترین سلبریتی‌های تاریخ سینما یعنی مرلین مونرو گفته به‌سادگی یعنی این‌که: “خودت باش! جهان، اصل را ستایش می‌کند”، آن‌گاه است که شاید در الگوی تفکر و رفتار و گفتارمان در زندگی اجتماعی‌مان تجدیدنظر کنیم.

“رت پاور” نویسنده‌ی سایت مجله‌ی “اینک” در مقاله‌ی خود به ۱۰ ویژگی افراد اصیل در دنیای امروز اشاره کرده که می‌تواند به ما در رسیدن به معنای حقیقی اصالت در زندگی‌مان کمک کند:

  1. در زندگی “معنا” را به “پول” ترجیح می‌دهند؛
  2. برای خودشان، هویت‌شان و ویژگی‌های‌شان احترام و ارزش قائل‌اند؛
  3. حس شهودی خود را برای کشف ایده‌های جدید از روندها و الگوهای زندگی و کار پرورش می‌دهند؛
  4. مهار زندگی‌شان را در دست دارند و با اعتماد به‌نفس و اتکا به خود، به جنگ بحران‌ها می‌روند؛
  5. مسئولیتِ تصمیمات و اشتباهات‌شان را تمام و کمال می‌پذیرند؛
  6. همیشه در حال یاد گرفتن و آموختن هستند؛
  7. به‌دنبال فریب دیگران برای خوشایند آن‌ها نیستند، آن‌ها به شما همانی را می‌گویند که لازم است بشنوید!
  8. شجاع‌اند!
  9. به حس و شور و محبت انسانی معتقدند و از هر فرصتی برای حرف زدن در مورد خانواده و کودکان‌شان و عزیزان‌شان استفاده می‌کنند؛
  10. هر روز هر چقدر که می‌توانند می‌خندند!

فهرست بالا می‌تواند کامل‌تر از این شود؛ اما نقطه‌ی شروع خوبی است برای این‌که بخواهیم و یاد بگیریم چگونه می‌توانیم خودمان باشیم.

دوست داشتم!
۱۷

لینک‌های هفته (۲۷۸)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

توصیه بیل گیتس به کسانی که در مواجهه با پروژه‌های بزرگ دلسرد می‌شوند ـ دیجیاتو

پرونده‌های نیمه‌باز را ببندید تا درهای موفقیت باز شود ـ شبکه

مرغ را بفروش (امیر مهرانی؛ مربی)

راه‌اندازی مجدد زندگی با رفع بیست مانع ذهنی ـ آکادمی تفکر

نگرش‌های کاری در دنیا در حال تغییر است

مدیریت کسب‌وکار:

اهمیت جدی بودن (ماکان مهرپویا)

کدام ساختار سازمانی مناسب کسب‌وکار شما است؟

کانون ارزیابی و توسعه (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)

خودمان کار افرادمان را انجام ندهیم ـ محمد سالاری

۵ پیشنهاد برای نهادینه‌سازی فرهنگ شفافیت در کسب‌و‌کار – دیجیاتو

تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

سه سؤال اساسی برای طراحی موفق یک محصول | هزار و یک بوم

بگذارید سوابق شرکت شما را بدزدند!

تفکرات خود را خارج از الگوهای ذاتی گسترش دهید!

چگونه می‌توان در عمل نوآوری داشت؟ ـ دیجیاتو

از اختراع مجدد چرخ نترسید

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

هشت تابلو از ایران ۲۰۲۰ به‌روایت اکونومیست

مانع پنهان رونق صنعتی

اکران عمومی صنعت ۹۹

بازار اوراق بهادار ایران بزرگترین بازار بکر دنیاست

جذابیت اسناد خزانه اسلامی برای سرمایه‌گذاران

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

BYOD، داده‌های سازمان، ابزارهای کارکنان

اینترنت اشیا در سال ۲۰۱۶ کجا می‌نشیند؟ ـ شبکه

تغییر اکوسیستم کسب‌و کار با ورود تکنولوژی

خوش‌آمدگویی بازار به ابزارهای پوشیدنی | شبکه

گوگل قابلیت بارگذاری سریع صفحات وب را به موبایل‌های هوشمند می‌آورد – دیجیاتو

دوست داشتم!
۱

۱۰ سؤال برای موفق‌تر شدن

برای بسیاری از ما “موفقیت” یک آینده‌ی نامحتمل رؤیایی است. موفقیت یعنی آن چیزی که نداریم و نخواهیم داشت. “موفق بودن” صفتی است که برای توصیف زندگی هر کسی جز ما قابل کاربرد است. نظر شما را نمی‌دانم؛ اما بارها و بارها در گفتگو با دوستانم متوجه شده‌ام که موفقیت را به همین شکل تعریف می‌کنند: آن چیزی که باید باشد، ولی نیست! اما آیا موفقیت، وضعیتی است که همیشه نیست یا اگر هست آن‌‌گونه که باید باشد، نیست؟ به‌نظر می‌رسد برای پاسخ به این سؤال باید کمی بیش‌تر فکر کنیم. موفقیت، یک واژه نیست. موفقیت شامل مجموعه‌ای از رخ‌دادهای زندگی است. موفقیت با احساسات در ارتباط مستقیم است. می‌شود این گزاره‌ها را تا ابد ادامه داد، ولی باز هم درک درستی از ماهیت موفقیت نداشت.

شاید بتوان راهی دیگر برای کشف معنای نهفته‌ی موفقیت یافت. لائورا گرانت نویسنده‌ی سایت مجله‌ی اینک در مقاله‌ی خود پیشنهاد کرده تا برای درک ماهیت موفقیت و البته موفق شدن (یا به‌عبارتی موفق‌تر شدن!) لازم است پاسخ ده سؤال را بیابیم:

۱- تعریف شخصی شما از موفقیت چیست؟

۲- آیا با چنین تعریفی تا به‌امروز در زندگی و حرفه‌تان توانسته‌اید به موفقیتی دست پیدا کنید؟

۳- اگر زمانی بوده که حس موفقیت داشته‌اید، چگونه توانسته‌اید موفقیتی را به‌دست بیاورید؟

۴- اگر نتوانسته‌اید به موفقیت دل‌خواهی دست پیدا کنید، چه چیزی مانع آن بوده است؟ آیا این مانع مربوط به خود شما بوده یا چیزی آن بیرون در دنیای پیرامون جلوی موفقیت شما را گرفته است؟

۵- آیا برای رسیدن به حس موفقیت، به‌غیر از حس درونی و شخصی خودتان به تأیید دیگران هم نیازی دارید؟

۶- آیا به حرف و نظر دیگران در مورد خودتان اهمیت می‌دهید؟

۷- آیا در حال گذاشتن تأثیری روی جهان هستید که به شما حس خوبی بدهد؟

۸- همین حالا لازم است که انتخابی داشته باشید. بین این دو گزینه کدام را انتخاب می‌کنید؟ الف ـ من می‌خواهم احساس موفقیت داشته باشم. ب ـ من می‌خواهم موفق به‌نظرم برسم.

۹- آیا فکر می‌کنید می‌توانید فرصتی که برای موفقیت به آن نیاز دارید را خودتان خلق کنید یا این‌که پیش‌‌آمد این فرصت، مستلزم اتفاقی خارج از محدوده‌ی توان‌ و اختیار شما است؟

۱۰- آیا فرد یا افرادی را در اطراف خودتان دارید که فارغ از موفق بودن شما (یا بدون توجه به میزان موفقیت شما) از شما و تصمیمات‌تان حمایت کنند؟

تلاش کنید برای پاسخ به این سؤالات با خودتان خلوت کنید، بی‌پرده با خود صریح باشید و صادقانه به سؤالات پاسخ دهید. قول می‌دهم از پاسخ‌های‌تان شگفت‌زده خواهید شد!

دوست داشتم!
۳

دنبال کلید خوش‌بختی می‌گشت …

“آرزو” کلیدواژه‌ی غریب زندگی ما است. از یک سو رؤیای رسیدن به رؤیاها شیرین و دوست‌داشتنی است و از سوی دیگر، راه رسیدن به آن‌ها سنگلاخ و دشوار است. به‌راه افتادن در این راه، ترس‌ناک به‌نظر می‌رسد …

ترس را می‌توان در ادبیات علم مدیریت معادل ریسک در نظر گرفت. ریسک یعنی احتمال وقوع اتفاقات پیش‌بینی نشده‌‌ای که می‌تواند باعث بروز ضرر یا منفعت برای ما شود. همان‌طور که می‌بینید ما ریسک مثبت هم می‌توانیم داشته باشیم. اما به‌دلیل ویژگی‌های شناختی ذهن بشر (و احتمالا برای حفظ بقا) جوری ساخته شدیم که معمولا فقط ریسک‌های منفی و خطرها را می‌بینیم. اما درست است که در حرکت به‌سوی رؤیاهای‌مان با ریسک و ترس مواجهیم؛ اما از کجا معلوم که این ریسک از جنس ریسک‌های مثبت نباشد؟

واقعیت این است که کلید خوش‌بختی در دستان خود ماست تا با آن بتوانیم قفل‌هایی که بر ذهن و فکر و شایستگی‌های‌مان زده‌ایم باز کنیم. تنها کافی است ریسک ـ چه از نوع مثبت و چه از نوع منفی ـ را بپذیریم و حرکت را به‌سوی دستیابی به اهداف‌مان آغاز کنیم. اما حتا با پذیرش ریسک هم هنوز یک مشکل اساسی دیگر پیش روی ما است: این‌که می‌خواهیم شروع کنیم، می‌دانیم که می‌توانیم و حالا دیگر ریسک‌ها را هم به‌جان می‌خریم، حتی کار را شروع هم می‌کنیم؛ اما حرکت‌مان کند است و آن کارهایی را که باید را انجام نمی‌دهیم. مشکل بی‌عملی یکی از دام‌های مهم در راه به‌سرانجام رساندن رؤیاهای بزرگ زندگی است. طبیعتا باید از جایی شروع کنیم و کارهایی را انجام دهیم تا در مرحله‌ی بعد بتوانیم کارهایی را که می‌توانیم خودمان انجام بدهیم و برای باقی کارها از دیگران کمک بگیریم. اما با وجود دانستن این نکته‌ی مهم اما ساده، باز هم کاری نمی‌کنیم و حتی زمانی که کار خاصی نداریم هم بیش‌تر وقت‌مان را به بطالت می‌گذارنیم. چرا؟ بیایید تعارف را کنار بگذاریم و با خودمان روراست و بی‌رحم باشیم. چند عامل مهم در این مرحله روی کار ما تأثیرگذار هستند:

  • تنبلی: کار کردن سخت است دیگر و تنبلی بسیار آسان! معمولا وقتی که بخواهی کاری جدی انجام بدهی، هزار و یک بهانه جور می‌کنی برای این‌که حتا آن کار را آغاز هم نکنی. شروع کردن انجام کارها، سخت‌ترین کار دنیا است.
  • اولویت قائل نبودن: ما همیشه کارها و پروژه‌های کاری و شخصی و داوطلبانه‌‌ای داریم که زمان زیادی از وقت ما را به خودشان اختصاص می‌دهند و از آن‌جایی که یا در کوتاه‌مدت برای‌مان درآمدزا هستند یا این‌که حس خوبی در ما ایجاد می‌کنند، اولویت اول ما، وقت گذاشتن روی آن‌ها است.
  • ضعف در مدیریت احساسات: همه‌ی ما انسان هستیم و گرفتار توفان‌های احساسی! در چنین شرایطی کار کردن سخت است و ممکن است حتی باعث تعویق چند روزه‌ی کارها شود.

تجربه نشان می‌دهد که در پس همه‌ی این عوامل، یک عامل دیگر قرار دارد که سه عامل بالا تنها پوسته‌ای برای آن‌ محسوب می‌شوند. اصل داستان این است که رؤیاهای بزرگ زندگی ما همانند یک گل و گیاه هستند: گیاهی که باید کاشته شود و از آن مراقبت شود تا به میوه و نتیجه برسد. شازده کوچولو که یادتان هست؟ شازده کوچولویی که تمام زندگی‌ش را وقف مراقبت از گل‌ش کرده بود و حتا زمانی که پای به زمین گذاشت هم تمام فکر و ذکرش گل‌ش بود. ما هم باید چنین باوری را در خودمان به‌وجود بیاوریم.

بیایید کمی صریح‌تر باشیم. “مسئولیت‌پذیری” کلیدواژه‌ی گم‌شده‌ی اصلی زندگی ما است. البته طبیعتا این‌گونه نیست که ما در زندگی‌مان به‌صورت کلی مسئولیت‌پذیری نباشیم؛ اما به هر حال در مورد به‌ثمر رساندن رؤیاهای‌مان چندان حس مسئولیتی نداریم! چرا؟ چون وقتی چیزی در حد یک ایده است و هنوز تبدیل به تعهدی در دنیای بیرون از وجود انسان نشده، مجبور کردن خود به وقت گذاشتن روی آن، اصلا کار ساده‌ای نیست. مغز انسان در انتخاب میان ملموس و ناملموس به‌صورت پیش‌فرض و خودکار طرف چیزهای ملموس را می‌گیرد.

خلاصه‌ی راز حرکت در مسیر رؤیابینی و رؤیاسازی این است: کشف کن که هستی و قرار است به کجا برسی. بعد مسئولیت رؤیاهای خودت را بپذیر، دست به‌کار شو و هر کاری که لازم است را انجام بده، جلو برو، در برابر حس‌های منفی خودت و دیگران مقاومت کن، باز هم جلو برو و ناگهان روزی می‌رسد که می‌بینی آرزویی که سال‌ها خواب‌اش را می‌دیدی، خیلی زودتر از آنی که فکر می‌کردی محقق شده است!

دوست داشتم!
۰

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۰۸): سه ذهنیت اشتباه در تفکر کاری

“راستش این شایعات باعث ایجاد انگیزه در من می‌شود چرا که اگر شما از حضور دائمی خود در یک تیم مطمئن باشید، ممکن است تمامی تلاش خود را در زمین مسابقه انجام ندهید و بهترین عملکرد خود را نداشته باشید. در هر فصل نقل‌و‌انتقالاتی این شایعات بخشی از کار ما محسوب می‌شود و ما همواره باید با این مسائل کنار بیاییم و فقط روی کار خود تمرکز کنیم. وظیفه‌ی من این است که بهترین عملکرد ممکن را برای تیمم ارائه دهم و تمام تمرکزم نیز روی همین مسئله قرار دارد.” (اولیویه ژیرو درباره‌ی شایعه‌ی خرید اوبامیانگ توسط آرسنال؛ این‌جا)

ژیرو از آن مهاجمانی است که بازی‌ش بگیر و نگیر دارد؛ گاهی در اوج است و گاهی هم “معمولی‌” توصیف زیاده از اندازه‌ای از کیفیت بازی او است! با این حال ژیرو در حرف‌های‌ش که شاید ساده هم به‌نظر برسند؛ درباره‌ی چند تا از مهم‌ترین اشکالات تفکر ما به‌عنوان “کارمند” صحبت می‌کند. توضیح این‌که “تفکر کارمندی” اگر چه در رسانه‌ها ـ به‌ویژه در سال‌های اخیر که ذهنیت خودکارآفرین‌پنداری و این‌که همه باید کارآفرین باشند فراگیر شده ـ بار منفی پیدا کرده؛ اما کارمند بودن در ذات خود خوب یا بد نیست و بستگی به انتخاب و شخصیت و ذهنیت خود ما دارد. “تفکر کارمندی” هم به‌همین شکل خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی که می‌توان با شناخت آن‌ها در هر شغلی که داریم ـ حتی به‌عنوان آزادکار (فریلنسر) و کارآفرین ـ موفق‌تر باشیم.

بیایید نگاهی بیاندازیم به نکاتی که ژیرو درباره‌ی آن‌ها حرف زده است:

۱- خوش‌بینی مطلق: جایگاه شغلی من دائمی است! بسیاری از ما وقتی به جایگاه شغلی خوبی می‌رسیم، فکر می‌کنیم “این‌جا جای من است و برای همیشه همین‌جا می‌مانم!” اما مشکل این‌جا است که همیشه هم اوضاع آن‌طوری که می‌خواهیم پیش نمی‌رود. در واقع وقتی در جایگاه شغلی قرار گرفتیم که مناسب ما و متناسب با شایستگی‌ها و تجارب ما ـ و از آن گذشته هماهنگ با رؤیاها و آرزوهای ما ـ است، نباید فراموش کنیم که: “قله، پایان راه نیست.” باید به فکر فتح قله‌های بالاتری باشیم که در ساده‌ترین حالت می‌تواند حفظ جایگاه فعلی‌مان با عملکردی مناسب باشد!

۲- بدبینی مطلق: باید همیشه حاشیه‌ها و ریسک‌های احتمالی باشم تا اتفاق بدی نیافتد! در بسیاری از سازمان‌ها متأسفانه عدالت سازمانی و شایسته‌سالاری آن‌چنان هم اصل اساسی در به‌کارگماری افراد نیست. این فقط خاص سازمان‌های دولتی نیست‌؛ بلکه شخصا طعم تلخ تبعیض را در شرکت‌های خصوصی چشیده‌ام و به‌عنوان مشاور نیز بارها شاهد چنین مشکلاتی در انتصاب‌های مدیران شرکت‌های خصوصی بوده‌ام. این مشکل حتی خاص سازمان‌های ایرانی هم نیست! (می‌توانید تنها به‌عنوان یک نمونه ردی از آن را در مباحث مطرح درباره‌ی درصد مشارکت زنان و اقلیت‌های نژادی در سطح مدیریت عالی شرکت‌های بزرگ دنیا بیابید!) اما این‌که همیشه فقط و فقط نگران از دست دادن جایگاه‌مان باشیم باید به یاد این بیفتیم که این “ماندگاری” البته قیمتی دارد که خیلی وقت‌ها می‌تواند به‌معنی نقض اخلاق باشد … یادمان باشد “نگران جایگاه خود بودن” جز وظایف سازمانی ما نیست! 🙂

۳- عملکرد من وابسته به وضعیت جایگاه شغلی‌ام است! این در حالی است که اغلب ما به صحیح بودن عکس این گزاره باور داریم!

دوست داشتم!
۱

لینک‌های هفته (۲۷۷)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

ریشه بدبینی و خوشبینی کجاست؟

واکنش دروازه‌بان (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)

روش‌هایی برای تقویت اصالت ـ دکتر بابک علوی

علل غمگین شدن

کارهای کوچک دوست داشتنی برای دیگران – گودوایبز

مدیریت کسب‌وکار:

چابک شدن خوب اما برای چه کسی؟ (اسد صفری؛ دنیای چابک) (عاااالی!)

هوس‌های مدیریتی (محمدرضا حصومیان؛ متخصص بازار)

۱۰ راه برای تبدیل شدن به یک رهبر سازمانی کارآمد

نقش مدیران دیگر فقط هدایت تغییر نیست!

تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

۳ درس ارزشمند از تراویس کالانیک، مؤسس اوبر – دیجیاتو

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

آیا می‌دانید چقدر سود پرداخت می‌کنید؟

تحلیل جدید نیلی از اقتصاد ایران

اقتصاد آنلاین – ۱۰۰ شرکت برتر از نگاه مجله فوربس

اقتصاد آنلاین – سود بانکی کاهش یافت

اقتصاد آنلاین – رشد ۲۲٫۳ درصدی نقدینگی

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

۱۰ جریان راهبردی فناوری در حوزه کسب‌وکار سازمانی ـ شبکه

فناوری‌های نوین؛ ابزار کاهش هزینه

چرا بازاریابی ربایشی بر بازاریابی برون‌سوی ارجحیت پیدا کرده است؟ ـ دیجیاتو

از اپلیکیشن‌های موبایلمان چه می خواهیم؟

کاربران آمریکایی اینترنت هرگز مالیات نخواهند داد حتی برای خریدهای آنلاین

دوست داشتم!
۲

هفت ویژگی افراد خسته‌کننده

بعضی از افراد را هر جور هم که بخواهی تحمل کنی، نمی‌شود! وقت گذراندن با این افراد سخت است. بدتر این است که خیلی وقت‌ها چاره‌ای جز وقت گذراندن با آن‌ها نداریم و نمی‌توانیم بگوییم چقدر خسته‌کننده‌اند. اما یک لحظه صبر کنید: از کجا که من یکی از آن‌ها نباشم؟

در این‌جا هفت ویژگی افراد خسته‌کننده را مرور می‌کنیم:

۱- آن‌ها یا کلا ساکت گوشه‌ای می‌نشینند و حرفی نمی‌زنند (چون معتقدند نظرشان گوش شنوا ندارد!) یا اگر تصمیم به حرف زدن بگیرند بیش‌تر از آن‌که گوش بدهند، حرف می‌زنند! (و در اغلب موارد اصلا به حرف دیگران گوش نمی‌دهند!)

۲- حوصله‌برها هر چقدر هم که تلاش کنند نمی‌توانند دیگران را بخندانند و لبخندی واقعی را بر لب دیگران بنشانند!

۳- آن‌ها همیشه کارهای محدودی را به‌همان شکلی که قبلا انجام داده‌اند، تکرار می‌کنند. تجربه کردن و کشف و امتحان راه‌های جدید در مرام آن‌ها نیست!

۴- آن‌ها هیچ‌وقت در مورد هیچ چیزی موضع‌گیری یا نظر شخصی ندارند. آن‌ها بلد نیستند فکر کنند و راه و روش تحلیل کردن را نمی‌شناسند. بنابراین آن‌‌ها نه موافق چیزی هستند نه مخالف‌ش!

۵- وقتی فرصت سخن گفتن در اختیار یک فرد خسته‌کننده قرار می‌دهید، نباید از این‌که او نمی‌تواند هیچ حکایت و خاطره و نکته‌ی سرگرم‌کننده‌ای را بیان کند، شگفت‌زده شوید!

۶- آن‌ها نمی‌توانند دنیا را از زاویه‌ی دید دیگران ببینند. جهان اطراف برای آن‌ها چیزی فراتر از تجربیات محدود خودشان نیست و نمی‌توانند درک کنند چرا دیگری مثل آن‌ها فکر یا زندگی نمی‌کند.

۷- آن‌ها نمی‌توانند هیچ ارزش جدیدی را برای گروه، سازمان‌ یا جامعه‌ای که در آن عضویت دارند به ارمغان بیاورند. موضع آن‌ها نسبت به دنیا و دیگران تنها بهره‌برداری یک‌طرفه است. آن‌ها افرادی خودخواه و خودمحور هستند.

خوب است با اطرافیان‌مان حرف بزنیم و بعد حتی اگر یکی از این ویژگی‌ها را داشتیم تا دیر نشده به فکر چاره‌ای باشیم.

منبع

پ.ن. این مطلب پیش از این در خبرنامه‌ی ایمیلی کار حرفه‌ای راه‌کاو منتشر شده است. برای ثبت‌نام و دریافت مطالب این خبرنامه به سایت راه‌کاو مراجعه فرمایید. متشکرم. 🙂

دوست داشتم!
۴

گزاره‌ها (۱۹۵)

برای اختراع کردن، تنها نیازمند یک کپه چیزهای دورریختنی هستید!

توماس آلوا ادیسون

دوست داشتم!
۲

چند سؤال کلیدی درباره‌ی تولید محتوا در عصر رسانه‌های اجتماعی

سال‌ها پیش از این یکی از چالش‌های پیش روی نویسندگان مطالب تخصصی نداشتن خواننده و گرفتن بازخورد مناسب بود! (این‌جا را بخوانید.) اغلب افراد باید برای دل مبارک خودشان می‌نوشتند و الا انگیزه‌ی مادی و معنوی خیلی زیادی وجود نداشت. در جریان بیش از ۵٫۵ سال پایش وب فارسی برای انتخاب پست‌های منتخب لینک‌های هفته‌ی گزاره‌ها چه بسیار وبلاگ‌ها و سایت‌های درخشان دیدم که حالا باید افسوس به‌روز نشدن و از بین رفتن‌شان را خورد. البته آن‌هایی که نگاهی بلندمدت‌تر داشتند، درک درستی از اهمیت ساختن برند شخصی داشتند و موفق شدند برای خودشان کسب‌وکارهایی را هم بر پایه‌ی نوشته‌های‌شان بنا کنند.

حالا دو سالی است که به‌لطف فراگیر شدن موج بازاریابی محتوایی در ایران همانند سایر نقاط دنیا، هر روز شاهد تولید ده‌ها مطلب در وبلاگ‌های شخصی، وب‌سایت‌های شرکتی و رسانه‌های اجتماعی هستیم. به‌ویژه حالا با همه‌گیر شدن رسانه‌ای مثل تلگرام در ایران، ده‌ها کانال تخصصی تلگرام در حوزه‌های مختلف ایجاد شده‌اند که به تولید و انتشار محتوا می‌پردازند (البته اگر حجم بالای کپی‌کاری‌ در آن را مثل وب فارسی در همین روزها بشود نادیده گرفت!) حالا حداقل انگیزه‌ی دیده شدن توسط چند ده هزار نفر باعث قلم به‌دست‌شدن بسیاری از ما شده است. 🙂 این به‌خودی خود اتفاق مبارکی است و حتما در بلندمدت به گسترش هر چه بیش‌تر دانش و اطلاعات عموم مردم و همه‌ی ما کمک خواهد کرد. اما داستان از آن‌جایی برای من کمی عجیب می‌شود که می‌بینم در میان این نوشته‌های بسیار، الگوهای مشترکی وجود دارند که با کمی دقت سؤالاتی را به ذهن می‌آورند. من چند سؤالی را که برای‌م پیش آمده‌اند این‌جا یادداشت می‌کنم، امیدوارم که گذشت زمان بتواند پاسخ این سؤالات را شفاف‌تر کند:

۱- چرا می‌نویسیم و ترجمه می‌کنیم؟ آیا هدف درونی داریم یا به‌دنبال هدفی بیرونی هستیم؟

۲- آیا دیده شدن محتوای‌مان و ده‌ها بار کپی شدن تنها انگیزه برای تولید محتوا است؟ و آیا این انگیزه به‌ترین انگیزه است؟ و اصلا آیا دیده شدن محتوای ما با خلق برند شخصی‌مان در ارتباط است؟ اگر بله، از چه موضعی در حال تولید محتوا هستیم؟ (یک فرد متخصص / یک علاقه‌مند و تحلیل‌گر یا …؟) قرار است مخاطبان با خواندن و دیدن این محتوا به چه تصویر ذهنی در مورد ما برسند؟

۳- آیا انگیزه‌ی مادی از این تولید محتوا داریم؟ اگر بله، آیا می‌دانیم چگونه باید از این محتوا پول درآورد؟ در چه بازه‌ی زمانی قرار است پول دربیاوریم و اصلا چقدر پول؟ 🙂

۴- از تمام این حرف‌ها گذشته آیا روند مشخصی برای تولید محتوای‌مان در نظر داریم؟ آیا صرفا همین که هر زمانی ایده‌ای داشتیم، مقاله‌ی خوبی خواندیم یا نکته‌ی جالبی شنیدیم، بلافاصله به‌سراغ رسانه‌های اجتماعی برویم تا دیگران را هم در لذت یادگیری‌ یا کشف‌مان قرار دهیم، کفایت می‌کند؟ آیا همه چیز را همان‌طور که می‌خوانیم و می‌بینیم و می‌شنویم، نقل می‌کنیم یا این‌که برای نوشتن‌مان سبک خاصی داریم؟

۵- مخاطب ما چه کسانی هستند؟ مخاطب‌مان افراد متخصص هستند یا عموم مردم؟ آیا رگ خواب هر گروه و دسته از مخاطبان را می‌شناسیم؟ از مخاطبان‌مان در برابر زحمت تولید محتوا چه انتظاری داریم؟ راستی چرا مخاطب باید من را بخواند و نه دیگری را؟

۶- از امروز تا چند روز، چند ماه و چند سال دیگر انگیزه‌ی قلم زدن را خواهیم داشت؟ آیا قرار است پس از مدتی به‌دلیل دیده نشدن (یا به‌عبارت به‌تر فاصله‌ی زیاد با آن‌طوری که دوست داشتیم دیده شویم!) عطای این کار را به لقای‌ش ببخشیم؟ یک سؤال صمیمانه‌تر: آیا مطمئنیم که جوزده نشده‌ایم؟

۷- و آخرین سؤال: پله‌ی آخر چیست؟ از نوشتن و ترجمه کردن و گردآوری محتوا و انتشار و بازنشر محتوا قرار است به کجا برسیم؟ آیا نقطه‌ی رضایت درونی‌مان پایان مسیر ما در تولید محتوا است؟

این سؤالات را به‌همین شکل می‌توان در مورد کسب‌وکارها هم مطرح کرد؛ چه کسب‌وکارهایی که اساسا ماهیت کسب‌وکارشان بر فروش محتوا و بازاریابی محتوایی مبتنی است و چه کسب‌وکارهایی که از بازاریابی محتوا و بازاریابی دیجیتال به‌عنوان یک ابزار مدرن بازاریابی می‌خواهند بهره بگیرند. شاید مهم‌ترین سؤال این باشد که:

۱- آیا این گزینه به‌ترین گزینه برای توسعه و تنوع‌بخشی فعالیت‌های بازاریابی مجموعه است؟

۲- آیا نرخ بازگشت سرمایه‌‌گذاری (ROI) بهره‌گیری از بازاریابی محتوا نرخ مناسب و قابل قبولی نسبت به سایر گزینه‌های در دسترس برای بازاریابی است؟

۳- آیا سازوکار بهینه‌ی تولید و عرضه‌ی محتوا در صنعت حوزه‌ی فعالیت خود را به‌خوبی می‌شناسید؟

سؤال پرسیدن همیشه می‌تواند به شفاف شدن انگیزه‌ها و هدف‌ها کمک کند!

دوست داشتم!
۹

حرفه‌ای‌ها (۲۱): پی‌یر لومتر

پیر لومتر نویسنده‌ی فرانسوی و برنده‌ی جایزه‌ی گنگور ۲۰۱۳ برای به‌ترین رمان است. در مصاحبه‌ی جذاب او منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان ـ نکات بسیار جالبی در مورد تفکر و رویکرد یک حرفه‌ای واقعی مطرح شده که آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

ـ اگر به خوانندگان فکر نکنم نخواهم توانست سوال «آیا رمانم خوب است یا نه؟» را از خودم بپرسم. وانگهی، من برای خواننده داستان می‌سازم و آن را به او می‌فروشم. بنابراین «باید» آن را بپسندد. اما پرسش واقعی این نیست که بدانیم آیا خواننده از اثر خوشش آمده یا نه، بلکه این است که «آیا من توانسته‌ام احساساتی را در خواننده برانگیزم که می‌خواسته‌ام برانگیزانم؟ آیا خواننده من گریه کرده آن‌زمانی‌که من خواسته‌ام گریه کند؟» بنابراین، من به نوعی مجبور خواهم بود به خوانندگانم فکر کنم. وظیفه ادبیات، فهماندن مردم از طریق عواطف و احساسات است. هر کس شغلی دارد و شغل من نیز «تولید احساس» است.

ـ رمان‌نویس باید اعتماد زیادی به نوشتن داشته باشد؛ درعین‌حال باید حذر کردن نیز بداند. اگر شما داستان خود را بیش از حد بتن‌ریزی کنید، آنگاه نخواهید توانست به آنچه ممکن است در حین نوشتن پیش بیاید اطمینان کنید. برای مثال، احتمال دارد شخصیت شما به‌طور ناگهانی کار بزرگی انجام دهد که همه‌چیز را تغییر دهد و شما آن را فوق‌العاده ببینید. همچنین اگر شما در مرحله آماده‌سازی اصلاحات بسیاری انجام دهید، آنگاه جای زیادی برای «خیال» باقی نمی‌ماند. در نوشتن امکان وقوع اتفاقات زیادی وجود دارد، اما باید در نوشتن مراقب نیز بود و نباید تصور کرد که نوشتن همه مشکلات را حل‌وفصل خواهد کرد. من شخصا، تا زمانی‌ که طرح کلی و پایان را ندانم شروع به نوشتن نمی‌کنم. در این هنگام است که می‌دانم نوشتن می‌تواند خلأ باقیمانده را پر کند و دقیقا می‌دانم به کجا می‌روم.

ـ من به هیچ‌وجه مغرور نیستم، اما همان‌طور که می‌دانید، در زندگی نباید خود را دست‌کم گرفت. کارهایی هستند که به خوبی از عهده انجام‌شان برمی‌آییم و در مقابل کارهایی نیز هستند که کم‌تر در آن‌ها موفقیم. در مورد کارهایی که می‌توانیم انجامشان دهیم باید بتوانیم بگوییم: «من به خوبی از عهده انجام این کار برمی‌آیم.» ممکن است دیگران آن را بهتر از من انجام دهند و من بهترین نباشم، اما با تخصصی که من دارم، این کاری است که می‌توانم به بهترین وجه انجامش دهم.

دوست داشتم!
۳
خروج از نسخه موبایل