“ژاوی یک روز به من گفت که اگر رئیس باشگاه بارسا بود و مسی از او ده بلیط درخواست میکرد، به او ۲۰ بلیط میدادم تا نرود؛ اما مسی فقط یک بلیط خواست. ژاوی میخواست که من این واقعیت را درک کنم که عملکرد خارقالعادهی مسی ناشی از خصلت درجه اول بودن او است. همهی بازیکنان طراز اول ـ مثل فانباستن، مالدینی و بارسی این ویژگی را داشتند. این ویژگی همان چیزی است که بالوتلی هم باید یاد بگیرد: مهارت، حق و حقوق انسان را مشخص نمیکند؛ مسئولیتها این کار را میکنند. ماریو برای خودش بازی میکند. اگر خودش بخواهد، میتواند فوتبالیست شماره یک دنیا شود.” (دیمیتریو آلبرتینی؛ اینجا و با تشکر از خبر اصلی)
همهی ما بارها و بارها با آدمهای بامهارتی مواجه شدهایم که در زندگیشان به آنچه میخواستهاند نرسیدهاند (شاید هم خودمان از این دسته آدمها باشیم.) آدمهایی که همیشه از چیزی آن بیرون شاکی هستند: “نگذاشتند و نشد! من به حقم نرسیدم!” اما اگر به واقعیت زندگیشان بنگریم؛ ماجرا اینقدرها هم آسان نیست. خیلی قصد توضیح مفصل ندارم. دیمیتریو آلبرتینی ـ که یکی از اسطورههای فوتبالی من است! ـ در همان جملهای که پررنگ کردهام بهخوبی بهترین پاسخ را به همهی این آدمها و همهی ما میدهد: برای موفق شدن، غیر از مهارت باید مسئولیتپذیری داشت. پذیرش مسئولیت زندگی خودمان در درجهی اول و پذیرش مسئولیت در دنیای حرفهایها، کلید موفقیت ما در زندگی شخصی و شغلیمان است.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
بیکاران کجائید؟ (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
مدتی پیش شعری از استاد بزرگ شعر معاصر ایران مرحوم استاد شهریار میخواندم که یکی از بیتهای آن مرا حسابی درگیر خود کرد: “امروز همه امید فردا / فردا همه آرزوی دیروز!” با خواندن این تکبیت به فکر فرو رفتم. خاطرات بسیاری به ذهنم هجوم آوردند: خاطرات تلخ و شیرین، زیبا و غمناک. خاطرهی “شدن”ها و “نشدن”ها. و بیش از هر چیزی بازگشت حس دردآلود “رفتنهای بیرسیدن” بود که آن لحظات را از نظر احساسی برای من پیچیدهتر میکرد.
وقتی از امید سخن میگوییم، بسیاری از ما بهیاد رؤیاهای بزرگمان میافتیم. رؤیاهایی که سالها است گوشهی ذهنمان جا خوش کردهاند و ما به آنها زندهایم. رؤیاهایی بس نشدنی که همه از جنس “اگر بشود چه میشود!” هستند. رؤیا داشتن و رؤیابینی در زندگی ما انسانها نقشی حیاتی را بازی میکنند: آدم بیرؤیا دیگر زنده نیست؛ چرا که فرقی با دیگر موجودات این عالم هستی ندارد!
اما درد ناشی از نرسیدن زمان تحقق این رؤیاها و بیش از آن، سنگینی بار “انتظار” تحقق آنها است که بر دوش ما انسانها در مسیر زندگیمان سنگینی میکند. تکتک ما در زندگی خودمان خاطرات تلخ بسیاری را از همین انتظار نکشیدنها و نشدنها بهیاد میآوریم که رنج آنها، خیلی وقتها ما را در بهترین روزهای زندگیمان از لذت بردن و شادی باز میدارد. همیشه آرزویی هست که محقق نشده باشد و بنابراین همیشه دلیلی برای غصه خوردن وجود دارد!
اما آیا زندگی به همین تلخی است که ما برای خودمان ساختهایم؟ این سؤالی است که من مدتها است از خودم میپرسم و هر بار که باز این سؤال را برای خودم مطرح میکنم، به یاد شادیها و سرخوشیهای فراوانی میافتم که در زندگی فراموش کردهام.
نکتهی اصلی همینجا است: هیچ کس در این دنیا شکستخوردهی مطلق و بازنده نیست و با چنین برچسبها و صفتهایی بهدنیا نیامده است.
در متون مقدس دینی از جمله قرآن کریم هم میخوانیم که خدای بزرگ و مهربان، هر یک از ما را درست مانند دیگران خلق کرده است و تنها چیزی که آدمیان را در نزد خالق هستی متفاوت میکند “تقوا” است. تقوا در حقیقت آن یک مفهوم تنها اخلاقی نیست؛ بلکه مجموعهای از ارزشها برای زندگی و رفتار و کردار در این دنیای خاکی است. مطابق ارزشهای دینی در نهایت انسان با “میزان تلاش”اش در زندگی ارزیابی میشود و نه فقط با دستاوردهای مادی و دنیایی.
تجربیات فراوان و بیشماری در تاریخ بشر هم دربارهی قدرت داشتن رؤیا و همراه کردن آن با عمل و دست بهکار شدن وجود دارد که داستان بسیاری از آنها را شنیدهایم (هر چند تا باور کردن آنها یعنی گواهی دادن به راست بودن این “قصهها” هنوز فاصلهی بسیاری داریم!) چه کسی است که داستان شکستهای پی در پی ادیسون تا اختراع لامپ برق را نشنیده باشد؟ چه کسی است که از رنج و مرارتهای بزرگان دین و اندیشه و هنر بشر در طول تاریخ بیخبر باشد؟ اما همهمان بهتر از هم میدانیم که هر چقدر هم از این داستانها بخوانیم و برایمان تعریف کنند، هیچ فایدهای ندارد و نظرمان در مورد تیره و تاریک بودن دنیا عوض نخواهد شد! در اعماق دلمان چیزی هست که گواهی میدهد این شیرینیهای زندگی سهم دیگران است و ما از آنها تا آخرین لحظهی عمر بیبهرهایم!
واقعیت این است که بسیاری از ما در دادن وزن اهمیت به آرزوها و واقعیتهای زندگی اشتباه میکنیم. اگر تعارف را با خودمان کنار بگذاریم و چند لحظه خوب و عمیق فکر کنیم، هر کدام از ما رؤیاهای محقق شدهی بسیاری را بهیاد میآورد. با کمی تفکر بیشتر، موارد دیگری را در زندگیمان کشف میکنیم که در آنها با گذشت زمان ثابت شده است که غم و اندوه ناشی از عدم تحقق یک رؤیا در زمانی مشخص با تحقق آن بهشکلی بهتر در زمانی دیگر جبران شده است.
مشکل دقیقا در همینجا است که ما امروز را فدای فردا میکنیم و فردا را در حسرت دیروز سر میکنیم. و جالب است که این دو با هم هیچ فرقی ندارند: امروز در فکر نشدنهای فردا هستیم و فردا در فکر چرایی نشدنهای دیروز! امروز در اندوه شکستهای دیروز هستیم و فردا در غم آرزوهای دیروز! و این دور باطل مدام در زندگی ما تکرار میشود و در نهایت، جز فلج فکری و بیعملی و بیانگیزگی برای ما هیچ چیزی باقی نمیماند.
در زندگیتان چقدر به نشدن رؤیاهایتان وزن بزرگی میدهید؟ یک نفس عمیق! فردا روز دیگری است …
از امشب وارد فضای بررسی مدلهای کسب و کار تولید محتوا میشویم.پیشنهاد میکنم اگر بخشهای اول و دوم این سلسله یادداشتها را مطالعه نکردهاید ابتدا آنها را بخوانید.
اولین مدلی که بررسی میکنیم “تبلیغات” است. تقریبا اولین گزینهای که در فضای تولید محتوا و بهویژه کسب و کارهای اینترنتی مطرح میشود. مدل کسب و کاری که بسیار آسان بهنظر میرسد: ما محتوا تولید میکنیم => کاربر جذب میکنیم => بازدیدکنندههایمان بالا میروند => میتوانیم از تبلیغات استفاده کنیم و درآمد کسب کنیم.
این معادله بسیار ساده بهنظر میرسد؛ اما تجربه نشان میدهد که ماجرا بههمین آسانیها هم نیست. در واقع بهنظر میرسد هنوز این گزینه آنقدرها هم درآمدزا نیست. شاید بهترین نمود این مسئله نارضایتی صاحبان برخی از پربازدیدترین وبسایتهای ایرانی از میزان درآمدزایی سایتشان با مدل کسب و کار تبلیغات باشد (البته حساب سایتهای بسیار پربازدید رتبهبندی الکسا جدا است. در اینجا در مورد سایتهای عمومی حرف نمیزنیم؛ تمرکزمان روی سایتهای دارای محتوای تخصصی است.)
اما چرا مدل تبلیغات که در نظر اول بسیار ساده بهنظر میرسد در عمل چندان کار نمیکند؟ اصل ماجرا این است که تبلیغات یکی از ابزارهای ارتقا / ترفیع (Promotion) کسب و کارها است. هر کسب و کاری برای فروش باید خودش را به مشتریانش نشان بدهد یا بهعبارت دیگر، مشتریانش باید بدانند که این کسب و کار با این محصولات و خدمات در این دنیای فانی حضور دارد و ابزار این کار ارتقا است که تبلیغات تنها یکی از زیرمجموعههای آن محسوب میشود. ارتقا، فروش مستقیم نیست و زمینهساز آن است. بنابراین باید رابطهی معقولی میان میزان هزینههای ارتقا با میزان فروش ایجاد شده توسط آن وجود داشته باشد. یعنی چند نفر از طریق روشهای ارتقا با کسب و کار من آشنا میشوند و چند درصد از آنها مشتری کسب و کار من میشوند (این نسبت شاید در عمل عددی بین صفر تا ده یا بیست درصد باشد.) بودجهی ارتقا (که باز هم تأکید میکنم تنها یکی از مکانیسمهای اجرایی آن تبلیغات است) در این روزهای رکود بسیار محدودتر از قبل شده و کسب و کارها چارهای ندارند که در مصرف آن بسیار دقت کنند.
اما یک سؤال کلیدیتر دیگر هم در اینجا وجود دارد که معمولا نادیده گرفته میشود: چه نوع کسب و کارهایی به تبلیغات نیاز دارند؟ شاید پاسخ اولیهی همهی ما این باشد که تمامی کسب و کارها! اما دنیای واقعی اینگونه نیست. کسب و کارهای بسیاری هستند که بودجهی تبلیغاتی آنها صفر ریال است؛ اما جزو پردرآمدترین کسب و کارهای کشور محسوب میشوند. گفتیم که هدف تبلیغات، کشف کسب و کار ما توسط مشتری است. بنابراین وقتی مشتری کسب و کار را بشناسد یا زمانی که دامنهی مشتریان کسب و کار تا آن اندازه محدود است که مشتریان بالاخره مجبورند خودشان آن را پیدا کنند، نیازی به تبلیغات نیست! (مدل اقیانوس آبی را که یادتان هست!) بنابراین، تبلیغات، معمولا خاص کسب و کارهایی است که با مشتری انبوه در فضای رقابتی سر و کار دارند (البته سایر کسب و کارها هم به آن نیاز دارند؛ اما لزوما نه برای جذب مشتری!)
اما وقتی من در یک فضای تخصصی مطلب تولید میکنم، طبیعتا تعداد مخاطبین محدودتری دارم. البته این مخاطبان میتوانند افرادی متخصص باشند. اما در چه حالتی برای یک کسب و کار میصرفد روی وبسایت من یا در قالب محتوای تولیدی من، کالا یا محصول خود را تبلیغ کند؟ دلیل کار نکردن تبلیغات در وبسایتهای غیرعمومی و تخصصی / نیمهتخصصی ایرانی دقیقن اینجاست. تبلیغات توسط من چه ارزش افزودهای برای کسب و کار / فرد مشتری من تولید میکند؟ بهنظرم این سؤال میتواند ما را یک قدم به حل مشکل نزدیکتر بکند.
در نگاه اول، تنها پیشنهاد ارزش مدل کسب و کار “تبلیغات”، دیده شدن پیشنهاد ارزش دیگران است! “مشتری جان شما تبلیغاتات را به من میدهی و بعد هزاران مشتری بالقوه این تبلیغات را میبینند!” اما ماجرا بههمین سادگی نیست. یک بار و دو بار و ده بار که مشتری به شما تبلیغات داد و اثربخشی ندید، دیگر بهسراغ شما نمیآید و دیگران را هم از این کار منع میکند (باز هم دارم تأکید میکنم وبسایتهای عمومی که در آنها تبلیغات ثابت میبینید را فراموش کنید!) چارهی این مشکل هم البته بسیار ساده است: هر روز یک تبلیغ جدید. تبلیغات کوتاهمدت! با قیمتهای نجومی. اما بالاخره یک جایی این راه هم از کار میافتد! و باز روز از نو.
اما مشکل مدل کسب و کار تبلیغات تنها در فروختن “تبلیغات” به کسب و کارها نیست. مشتری اصلی وبسایتها و وبلاگها و خلاصه هر پلتفرم تولید و عرضهی محتوا، خوانندگان و مصرفکنندگان آن هستند. تبلیغات حتی در ذهن وفادارترین مخاطبان شما هم ارزش “برند” شما را پایینتر میآورد (انتظار میرود یک متخصص حرفهای از تولید محتوا برای بهاشتراکگذاری دانش و تجربیات و برندسازی شخصی استفاده کند! درستی یا غلطی این انتظار بحث دیگری است.) بنابراین همیشه یک نقطهی بهینه در جذب تبلیغات وجود دارد که کشف آن هم نیازمند تحقیق و تحلیل و تجربه است.
این همه حرف زدیم و آخر متوجه نشدیم که پس باید چه کنیم؟ خیلی ساده: اگر بهامید درآمدزایی (و حتی پولدار شدن!) از طریق تبلیغات وارد فضای تولید محتوای تخصصی شدهاید، بهتر است حداقل در کوتاهمدت این گزینه را فراموش کنید. راههای بهتری برای کسب درآمد وجود دارد که در قسمتهای بعدی به آن میپردازیم.
اما اگر اصرار دارید که از تبلیغات درآمدزایی خوبی داشته باشید، پیشنهادم این است که روی پیشنهاد ارزش تبلیغی که ارائه میدهید، تمرکز کنید. تحلیلش کنید، توسعهاش دهید، آزمونش کنید و بهبودش دهید تا به پیشنهادی ارزشی برسید که برای شما اقیانوس آبی را ایجاد کند که گزینهی اول کسب و کارها برای ارتقای کسب و کار خود از طریق محتوای تولیدی خود و جامعهی مخاطبانتان باشید!
“این سومین سالی است که ما در کورس رقابت هستیم. ما همیشه صحبتهایی را راجع به داوران میشنویم. انگار همیشه همه منتظر کوچکترین فرصتی هستند که بگویند کار یوونتوس تمام شده یا این تیم بهاندازهی قبل خوب نیست و چنین حرفهایی. ولی ما هنوز هم مثل قبل هستیم. اصلا آسان نیست که در نزدیکی صدر جدول باشی. یک سرمربی باید یک روانشناس خوب باشد و مثل بازیکنانش فکر کند. من گفته بودم که امسال کار سختی داریم. چون تیمهای دیگر جامهای زیادی برای فتح کردن دارند و ما جام های زیادی برای از دست دادن. بههمین خاطر هم گفته بودم که کسی که به پیروزی نرسد، ناکام مانده است.” (آنتونیو کونته ـ سرمربی یوونتوس؛ اینجا)
برنده شدن و ستاره شدن، سختترین کار دنیا است. خیلی از ما در همین مسیر از راه باز میمانیم. خیلی از ما تمام همت و آرزویمان را رسیدن به آن قلهی دوردست گذاشتهایم. اما چیزی که در این میان فراموش میشود این است که خیلی وقتها موفق شدن، در رقابت است که معنادار است و بردن یکی، بهمعنای باخت آن دیگری است. اما ما عادت داریم باخت را در زمان باختن ببینیم نه در زمان رقابت! حرفهای جالب کونته روی همین نکته دست گذاشته است: اینکه همانقدر که تو میتوانی ببری، دیگران هم میتوانند ببازند و همانقدر که دیگران میتوانند ببرند، تو هم میتوانی ببازی!
اما کونته نکتهی مهم دیگری را هم گفته است که به جنبهای معمولا نادیده انگاشته شدهی “برندینگ” در ارتباط است: حفظ “برند” از ساختن آن سختتر و مهمتر است. برندها با دو عنصر بسیار مهم گره خوردهاند: انتظار و احساس. هر دو عنصر در فوتبال بهخوبی نمایان هستند.
عنصر انتظار با پیشنهاد ارزش یک برند در ارتباط است: اینکه این برند چه منفعتی را برای مشتری میآفریند. بیایید به فوتبال نگاه کنیم. اغلب “برند”های بزرگ فوتبال دارای سبکی خاص هستند که با آن شناخته میشوند و به همین دلیل مورد علاقهی هوادارانشان هستند: توتال فوتبال بارسا، بازی فیزیکی تیمهای ایتالیایی، بازی فانتزی تیم ملی برزیل و سبک بازی شناور فوتبال هلندی را بهیاد بیاورید. کونته بههمین موضوع اشاره میکند. یک نکتهی مهم در این میان این است که پیشنهاد ارزش باید حداقلی از ویژگیها / انتظارات را محقق کند تا همچنان مورد رضایت هواداران / مشتریان باشد. این یعنی ثبات رفتار و عملکرد که سختترین کار دنیا است!
تجربهی احساسی برند اما وجه دیگری از ماجرا را نمایان میکند. وجهی که در دنیای فوتبال بهشدت معنادار است. اگر فوتبالی باشید، حتمن میداند از چه سخن میگویم: غرور و شادی پیروزیها و اشک و درد ناشی از شکستها. ما تیمهای مورد علاقهمان را با تجربهی احساسی که با آنها داشتهایم بهیاد میسپاریم. خاطره عنصری از ذهن ما انسانها است که با احساس پیوندی ویژه دارد و بههمین جزوی مهم از مسیر زندگی ما است. ما عاشق تیممان میشویم چون احساس خوبی در ما میآفریند، به ما غرور و هویت میدهد و در ما شادی و شور و هیجان میآفریند. و باز همینجا است که یک برند لازم است به ساختن و ثبات این تجربهی احساسی فکر کند!
بهگمانم یکی از بزرگترین عوامل شکست بزرگترین برندهای دنیا، نداشتن ثبات در ارزش و احساس است. فراموششان نکنیم!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“تو میتوانی موفق بشوی. مگر چه فرقی با این همه آدم موفق تاریخ داری؟ زندگیشان را که بخوانی، از امروز تو هزار پله عقبتر بودند. مشکلاتشان از تو بیشتر بود. موانع زندگیشان از تو بیشتر بود. حتی خیلی از آنها توانمندی و استعدادشان هم از تو کمتر بود. بنابراین تفکر نمیشود و نمیتوانم را کنار بگذار که اتفاقا میشود و میتوانی. اما این کار یک شرط اصلی دارد: اینکه بخواهی! وقتی واقعا از ته دلت بخواهی، خدای مهربان هم میخواهد تا تو به آرزوهایات برسی. و وقتی این اتفاق بیفتد، دنیا هم با تو همراه خواهد شد و تمامی نیروهای طبیعی و غیرطبیعی دست بهدست هم خواهند داد تا موفق شوی! اما یادت نرود که باید بهاندازهی کافی صبر داشته باشی تا لحظهی موعود فرا برسد!”
جملات بالا خلاصهای هستند از حرفهایی که کتابها و مقالات موفقیت شخصی و شغلی و سخنرانیها و مصاحبههای مربیان و اساتید فن این حوزه قصد دارند به ما بقبولانند. آنها میگویند مشکل اصلی ما در موفق نشدن، تفکرات اشتباه ما است. اگر نگاه منفیباف و ناامیدیمان را کنار بگذاریم و اگر با تمام وجود بهدنبال آرزوهایمان باشیم، “قانون جذب” باعث میشود که حتما به آن آرزوهای بزرگ برسیم. این حرف کاملا درست است؛ اما یک نکتهی کلیدی در میان هیاهوی “در ستایش از ارزش خوشبینی” شنیده نمیشود.
دربارهی چه سخن میگویم؟ نکتهای که مورد نظر من است آنقدرها هم جدید نیست. در فرهنگ ارزشمند اسلامی ـ ایرانی خودمان ضربالمثلی داریم که من زمانی که بچه بودم آن را زیاد میشنیدم؛ اما مدتها است آن را از زبان کسی نشنیدهام: “از تو حرکت از خدا برکت.” مفهوم سادهی مستتر در این ضربالمثل همان چیزی است که در بند قبل از نادیده گرفته شدن آن سخن گفتیم.
“از تو حرکت از خدا برکت.” این یعنی تو تلاش کن تا برسی. تلاش کن تا آرزوهایات محقق شوند. اینجا اثری از اهمیت “خواستن” دیده نمیشود! پس نقش “خواستن” چیست؟ کمی فکر کنید. تلاش بیهدف معنایی ندارد و از آن مهمتر تلاش بدون خواستن، بینتیجه است. خواستن موتور محرک و انگیزهدهندهای است که شما را در مسیر رسیدن به آرزوهایتان پیش میبرد. بنابراین منظور از “خواستن” در الگوهای مختلف موفقیت، همان انرژی اولیهای است که باعث شروع کار شما میشود. بنابراین نباید فقط در همان “خواستن” متوقف شد، اول بخواهید و بعد شروع کنید. برای گرفتن تصمیم حرکت بهسوی تحقق آرزوهایتان، لازم هم نیست که صبر کنید تا اتفاق خارقالعادهای بیفتد یا شما به امکانات خاصی دست پیدا کنید. از هر جایی که میتوانید شروع کنید، هر کاری را که میتوانید ـ هر قدر کوچک ـ انجام دهید و در طول مسیر ثابت قدم پیش بروید. روبرو شدن با موانع در این مسیر طبیعی است؛ اما دقیقا در همین نقاط از مسیر شما تا رسیدن به موفقیت است که آن قدرت و انرژی درونی بهکار شما میآید. در اینجا است که باید به سراغ رؤیاهای زیبایتان بروید و با فکر کردن به آنها، دوباره جادوی “خواستن” را در خودتان بیدار کنید. با تجدید انرژی میتوانید باز هم حرکت بهسوی رؤیاهایتان را از سر بگیرید.
آنچه افراد موفق از غیرموفق را متمایز میسازد همینجا است. موفقها منتظر فراهم شدن شرایط نمینشینند و با کمک انرژی درونی ناشی از خواستن، از هر جایی هستند به راه میافتند و عمیقا باور دارند که “رفتن رسیدن است.” اما غیرموفقها همواره منتظر تحقق این شرط و آن شرط میمانند و گوشهای مینشینند. حتی اگر حرکتی هم بکنند با رسیدن به اولین مانع کوچک و غیرجدی از کاه، کوهی میسازند که گذشتن از آن کار هیچ کسی نیست. بنابراین باز بهانه برای نشستن و کاری نکردن فراهم میشود!
تجربهی شخصی من نشانگر آن است که فرمول موفقیت را میتوان به اینصورت خلاصه کرد:
موفقیت = رؤیا + خواستن + نقشه + حرکت + تداوم
شما باید ابتدا رؤیایی داشته باشید. این رؤیا باید آنقدر جذاب باشد که فکر کردن به آن شما را سرشار از انرژی و انگیزه بکند. بعد باید تحقق این رؤیا را بخواهید و تفکر “نمیشود” را دور بریزید. در این نقطه وقت حرکت کردن فرا رسیدن است. اما قبل از حرکت لازم است بدانید که باید در چه جهتی و چگونه پیش بروید. بنابراین مسیر رسیدن به موفقیت را برای خودتان ترسیم کنید. دیگر وقت راه افتادن است. بروید تا برسید و فراموش نکنید که تداوم در حرکت، شرط رسیدن است!
هفتهی قبل بحثی را آغاز کردم دربارهی مدلهای کسب و کار تولید محتوا در دنیای متخصصان حرفهای (اینجا.) قرار شد که این بحث را دوشنبهها دنبال کنیم. امشب میخواهم کمی به مقدمات بحث اصلی بپردازم. اینکه با چه روشی میتوانیم مدلهای کسب و کار تولید محتوا را کشف کنیم.
بیایید کمی به این اصطلاح “مدل کسب و کار” دقیقتر نگاه کنیم. پیش از این دربارهی اینکه مدل کسب و کار چیست و به چه دردی میخورد، توضیحات مفصلی در گزارهها نوشتهام (اینجا را ببینید.) آن چیزی که در اینجا به بحث ما مربوط است پاسخ به دو سؤال اصلی است:
اول ـ مدل کسب و کار چیست؟ مدل کسب و کار بهزبان خودمانی روش پول درآوردن ما از کاری است که داریم انجام میدهیم. البته منظورم نفس پول گرفتن نیست (کسب و کار به این سادگیها هم نیست!)؛ بلکه روشی است که بهکمک آن چیزی را در اختیار مشتری قرار میدهیم که حاضر باشد بابت آن پول پرداخت کند. اگر بخواهیم کمی جدیتر و علمی به ماجرا نگاه کنیم، باید بگوییم که: “مدل کسب و کار عبارت است از روشی که با آن ورودیهای کسب و کار (مواد اولیه، دانش فنی و اطلاعات، ماشینآلات و تجهیزات و …) به خروجیهای قابل فروش به مشتری (یعنی محصولات و خدمات) تبدیل میشوند و سپس برای فروش به مشتری ارائه میشوند.” این تعریف شاید ساده بهنظر برسد اما چند سؤال کلیدی در دل آن وجود دارد که خلاصهی هر کسب و کاری است:
۱- مشتری کیست، چه نیازی دارد و بابت چه چیزی پول میدهد؟
۲- مشتری چطور ما را پیدا میکند (یا برعکس ما چگونه مشتری را پیدا میکنیم؟)
۳- ما چه “چیز”ی داریم که به مشتری عرضه کنیم و از او پول دریافت کنیم؟
۴- چطور آن “چیز” را طراحی، تولید و عرضه میکنیم؟
۵- چرا مشتری باید از ما بخرد و نه کسب و کار رقیبمان؟
اما از آنجایی که این سؤالات در حالت عادی بیشتر مفهومساز هستند تا اجرایی، برای تحلیل مدل کسب و کار باید از ابزار چارچوب بوم مدل کسب و کار استفاده کرد. بوم مدل کسب و کار ابزاری فوقالعاده برای تحلیل سؤالات فوق و پاسخگویی درست به آنها است که پیش از این آن را در اینجا معرفی کردهام. شکل بوم کسب و کار را در شکل زیر میبینید:
همینجا یک تمرین خوب برای شما مطرح میکنم: رد ۵ سؤال بالا را در بوم مدل کسب و کار پیدا کنید! 🙂 حالا با کمک این ابزار میتوانیم مدلهای کسب و کار تولید محتوا را بهتر تحلیل کنیم.
دوم ـ مدل کسب و کار تولید محتوا چه ویژگیهای خاصی دارد؟ بدیهی است که تولید محتوا هم مثل سایر حوزههای کسب و کار در چارچوب بوم مدل کسب و کار قابل تحلیل است و از قوانین آن پیروی میکند. اما در هر حال هر حوزهی کسب و کاری دارای ویژگیهای خاص خودش است. بیایید در قالب همان ۵ سؤال چند سطر بالاتر، به این حوزه که موضوع بحث ما است نگاهی بیاندازیم:
۱- مشتریان تولید محتوا دو دستهاند: معمولا یک دسته بهدرستی تشخیص داده میشوند: خوانندگان که محتوا را مصرف میکنند تا چیزی یاد بگیرند یا از آن لذت ببرند (مثل شما خوانندهی عزیز این پست من.) اما مشتری دومی هم وجود دارد که عموما نادیده گرفته میشود؛ اما اصل درآمد تولیدکنندگان محتوای حرفهای از آنهاست: هر فرد / سازمان / کسب و کاری که برای رسیدن به هدفهای خود (از جمله: برندسازی، تبلیغات، تأثیرگذاری و جهتدهی به مخاطب و …) نیازمند محتوا (تخصصی / عمومی) باشد.
۲- تولید محتوا یک کسب و کار ذاتا مبتنی بر کانالهای ارتباطی است. برخلاف تقریبا تمامی کسب و کارها، در تولید محتوا خود محصول از کانال و رسانهی توزیع آن جدا نیست. یعنی محتوا بهمحض قرار گرفتن در کانال قابل مصرف کردن است. بنابراین برای تحلیل اینکه مشتری چطور ما را پیدا کند / ما مشتری را پیدا کنیم، باید به تحلیل کانالهای توزیع محتوا پرداخت.
۳- مشخصا ما محتوا داریم. محتوا شامل هر چیزی است که پیامی را منتقل کند، با یکی از حواس پنجگانه در ارتباط باشد و ایدهای را در ذهن ما بنشاند یا احساسی را در درون ما تحریک کند (این تعریف اصلا علمی نیست و تعریفی شهودی است.) پس هم شعر و مینیمال و طنز محتوا محسوب میشود و هم مقالات علمی در تحلیل فیزیک کوآنتوم یا اصول موضوعهی علم ریاضی! اما یک نکته نباید فراموش شود. ما معادلهای در اینجا داریم: محتوا = چیزی که مشتری بابت آن پول بدهد! توجه کنید که به کیفیت محتوا کاری نداریم (به آمار پرفروشترین کتابهای کشور توجه کنید!) البته ناامید نشوید! فروش محتوای باکیفیت البته خودش مدل کسب و کاری خاصی زیرمجموعهی مدلهای مورد نظر ما است.
۴- چطور محتوا تولید میکنیم؟ با تحقیق و پژوهش و طراحی و نگارش و چیزهای دیگری شبیه اینها. فکر میکنم نیازی به توضیح بیشتر نیست!
۵- تحلیل اینکه چرا مشتری باید از من بخرد نه رقیبم در حالت کلی کار سختی است؛ اما در هر حال با نگاهی به سؤال یک میتوان گفت که دو عامل کلیدی “کیفیت محتوا” و “میزان تأثیرگذاری آن مطابق با نیازهای مشتری” دو مزیت رقابتی کلیدی محسوب میشوند.
حالا اگر بخواهیم به زبان بوم مدل کسب و کار به مدل کسب و کار تولید محتوا نگاه کنیم، با کمی دقت متوجه میشویم سه بخش از بوم مدل کسب و کار در این حوزه اهمیتی بسیار کلیدی دارند:
همانطور که میبینید در مدل تولید محتوا سه عامل بسیار کلیدیاند:
۱- چه محتوایی؟ (پیشنهاد ارزش)
۲- برای چه کسی؟ (بخشبندی مشتریان)
۳- از طریق چه کانالی توزیع / ارائه / منتشر میشود؟ (کانالها)
البته در حالت کلی برای تحلیل یک نوع خاص از کسب و کار و نوآوری در آن باید تمامی بخشهای ۹ گانهی بوم مدل کسب و کار را تحلیل کرد؛ اما در کسب و کار تولید محتوا سه عامل کلیدی بالا نقش اساسی را بازی میکنند. بنابراین تمرکز اصلی تحلیلهای ارائه شده در بخشهای بعدی این سلسله یادداشتها روی این سه بخش از بوم مدل کسب و کار است (هر چند در یادداشتهای بعدی خیلی به بوم مدل کسب و کار نمیپردازم تا تمرینی باشد برای شما که خودتان براساس نکات مطرح شده در مورد هر نوع مدل خاص کسب و کار تولید محتوا، بوم آن را رسم کنید!)
هفتهی آینده با هم به بررسی اولین مدل کسب و کاری تولید محتوا خواهیم پرداخت. 🙂
بهدلیل سفرم به مشهد مقدس و عدم دسترسی مناسب به اینترنت، دیگر این هفته مثنوی خیلی تأخیر شد! در هر حال این شما و این هم منتخب مطالب خواندنی هفته!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
مدتها است که از افت کیفیت و کمیت وبلاگستان فارسی سخن گفته میشود. اینکه تا چند سال پیش در ایران چه تعداد وبلاگ و وبلاگنویس وجود داشت و امروز دیگر وجود ندارد. اینکه دیگر آدمها مینیمالنویس و مینیمالخوان شدهاند و دیگر حوصلهای برای وبلاگ وجود ندارد. اینکه رسانههای اجتماعی، وبلاگها را نابود کردهاند و از آنجایی که مخاطبان وبلاگنویسها ـ و خود وبلاگنویسها ـ در رسانههای اجتماعی حضور دارند؛ دیگر همه ترجیحشان نوشتن در همانجایی است که همه دور هم هستند! (این واقعیت هم وجود دارد که در چند سال اخیر یکی از دلایل اصلی رشد و زنده ماندن وبلاگستان فارسی، زندهیاد گودر بود که با مرگش بسیاری از وبلاگنویسان هم بهدلیل از بین رفتن کلیدیترین کانال ارتباطی و توزیعی خود، کرکره را پایین کشیدند!)
در مقابل، هروز شاهد ایجاد وبسایتهای جدیدی هستیم که بهنوعی هدفشان “تولید و عرضهی محتوا” به مخاطبان است و موضوعات تحت پوشش آنها از اخبار شروع میشود و تا مطالب بسیار تخصصی ادامه مییابد. این فضای نوین ـ برخلاف دوران وبلاگنویسی ـ آدمها مجبورند برای بقا هدفگذاری کنند و بهدنبال جذب مخاطب باشند؛ و الا زحماتشان بینتیجه رها میشود. همین است که انوع و اقسام روشهای جذب مخاطب ـ از زردنویسی و دروغنویسی گرفته تا تیترهای جنجالی و عکسهای آنچنانی، لینکدزدی، کپی و پیست محتوا و … و البته در آخرین روش، حضور در شبکههای اجتماعی ـ همه روشهایی برای جذب مخاطبین میلیونی فضای وب فارسی شدهاند. اما در این میان همچنان مشکلی که باعث خاموشی بسیاری از وبلاگهای ایرانی شد، در میان این وبسایتها هم دیده میشود.
از همان دوران گودر ـ که شاید ملاک قضاوت بهتری در مورد رفتار وبلاگنویسان ایرانی باشد ـ انگیزهی اغلب وبلاگنویسان میزان “لایک” و “همخوان” شدن پستهایشان در گودر بود. در واقع افراد هدفشان از نوشتن، خوانده شدن بود و لاغیر! (سایت معروف لایکخور یادتان هست؟) اگر اهل نوشتن باشید، میدانید که خوانده شدن تا چه حد حس خوبی دارد و چقدر به آدم انگیزهی ادامه دادن میدهد. اما با بسته شدن گودر و پراکنده شدن اهل و خانوادهی آن در میان سایر رسانههای اجتماعی (و حتی ترک فضای وب توسط بسیاری از آنها)، دیگر انگیزهای برای نوشتن باقی نماند و نتیجهی آن، کنارهگیری بسیاری از آدمها از نوشتن بود.
این مسئله در مورد وبلاگهای تخصصی بسیار حادتر بود. اغلب دوستان خوب من از خوانده نشدن گلایه داشتند و به اینکه مطالب تخصصصی و حرفهای مخاطبی ندارند (این مسئله و گلایههایاش را امروز در رسانههای اجتماعی هم میتوان دید.) ناراحتکننده است که بگویم بهعنوان فردی که نزدیک به سه سال است در حد توان خودم وبلاگهای تخصصی در حوزهی کسب و کار و فاوا را مرور میکنم و پست لینکهای برتر هفته را منتشر میکنم، در طول این سه سال شاهد ورود افراد بسیاری به فضای تخصصی نوشتن در این دو حوزه بودهام که پس از مدتی به دلایل مختلف ـ که مهمترین آن بیانگیزگی بوده است ـ دیگر خبری از آنها و وبلاگشان نبوده است. “نداشتن تداوم” بهدلیل “کمبود انگیزه” که آن هم خودش ناشی از “نداشتن هدف صحیح” است، از نظر من مهمترین مشکل وبلاگنویسی تخصصی در ایران است.جالب است بدانید در طول این چند سال تنها وبلاگهایی باقیماندهاند که از نوشتنشان هدفی داشتهاند.
دقیقا همین معضل را در بسیاری از وبسایتهای تولیدکنندهی محتوای امروزی ـ که جایگزین وبلاگهای تخصصی دوران قدیم شدهاند ـ میتوان مشاهده کرد. فرد یا افرادی به هر دلیلی کارشان را با قدرت آغاز میکنند؛ اما خیلی زود بهدلیل عدم جذب مخاطبان کافی، عطای کار تولید محتوا را به لقایاش میبخشند.
شخصا فکر میکنم وبلاگهایی که باقی ماندند، حتی اگر شده بهصورت ناخودآگاه برای کارشان هدف و مدل کسب و کاری داشتند. روی ناآگاهانهاش تأکید دارم؛ چرا که در همان روزها هم شاید هیچکدام از ما به پول درآوردن از وبلاگنویسی فکر نمیکردیم. اما در بلندمدت وبلاگها و وبسایتهای ما اغلب بهصورت غیرمستقیم ـ و حتی بهصورت مستقیم ـ زمینهساز کسب درآمد شدند و همین، باعث تداوم و انگیزهی بیشتر ما برای ادامه دادن شد. و دقیقا همین، عاملی است که باید مورد توجه تمامی تولیدکنندگان محتوای تخصصی در وب فارسی قرار بگیرد.
اما اینجا باز هم مشکل دیگری رخ مینمایاند: اینکه متأسفانه اغلب افراد، تنها روش درآمدزایی که از “تولید محتوا” در قالب وبسایت یا وبلاگ میشناسند، گرفتن تبلیغات و پستهای رپورتاژ است. این در حالی است که روشهای متنوع دیگری هم برای کسب درآمد از تولید محتوا وجود دارد که بسیار درآمدزاتر از مدل کسب و کار مبتنی بر تبلیغات هستند. و بههمین دلیل است که افرادی را میشناسم که درآمدشان از تولید محتوا بسیار بیشتر از پربینندهترین وبسایتهای تخصصی ایرانی است.
در طول چند هفتهی آینده دوشنبهها در گزارهها در مورد این مدلهای کسب درآمد از تولید محتوای تخصصی خواهم نوشت. لطفا با این سلسله نوشتهها همراه باشید. 🙂