“از همان زمانی که اعتمادم را به پروژه والنسیا از دست دادم، تصمیم به جدایی گرفتم. رئیس باشگاه به من دروغهای زیادی گفته. او انگیزههای مرا از میان برد. من فکر میکنم که می شد اوضاعم در والنسیا خیلی بهتر از این باشد؛ ولی بارها حقیقت را از من مخفی کردند. هیچ چیزی در این پروژه سودمند نیست.” (روبرتو سولدادو؛ اینجا در مورد جداییش از والنسیا)
من هیچ تفسیری دربارهی حرفهای سولدادو ندارم؛ جز اینکه ۱۵۰۰% درست است و من حرفهای او را کاملا تجربه کردهام. وقتی فرد دیگر اعتمادی به سازمان محل کارش و مدیران آن ندارد و وقتی هیچ منفعتی در همکاری با سازمان نمیبیند (این منفعت لزوما هم مادی نیست!)، قطعا وقت جدایی از سازمان فرا رسیده است. اگر چه مخاطب اصلی این یادداشت مدیران هستند؛ اما در عین حال فکر میکنم میتواند تلنگری باشد بر تکتک ما تا تعارف را کنار بگذاریم و به جدایی از سازمانی که اعتماد و اعتقاد را از ما دریغ میدارد، فکر کنیم.
بد نیست بدانید این روزها در دنیا پای مباحث برندینگ به درون سازمان هم کشیده شده است. سازمانها با توجه به جنگ بسیار بزرگی که با رقبای خود برای حفظ نیروهای مستعد خود دارند، نیازمند ساخت و توسعهی تصویر زیبا و قابل قبول و اثرگذاری از ماهیت، آینده، کارکرد و عملکرد خود در ذهن نیروهای خود، هم آنها را برای افزایش بهرهوری و انجام وظایف خود بیانگیزانند و هم با ایجاد حس خوب اعتماد و ارزشآفرینی (تجربهی کاربری سازمانی!) آنها را به ماندن برای ساختن آیندهی زیبای سازمان ترغیب کنند. این رویکرد جدید در مدیریت استعدادها برندسازی درونسازمانی نام دارد.
شما بهعنوان یک مدیر چه فکری برای این موضوع کردهاید؟
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
کلاهقرمزی امسال هم مثل سالهای اخیر مهمان عید خانههای ما بود. کنار هم کلاهقرمزی را دیدیم و خندیدیم و لذت بردیم (و البته طبق معمول بغض هم کردیم بهیاد روزهای دور کودکی …) مجموعهی کلاهقرمزی ۹۳ برای من جذابیت دیگری هم داشت. امسال سعی کردم از زاویهی دید برندسازی شخصی به این برنامه و عروسکهایاش دوستداشتنیاش نگاه کنم. بیایید با هم نگاهی بیاندازیم به ۵ اصل کلیدی ساخت برند شخصی بهروایت کلاهقرمزی:
۱- آقای کلاه قرمزی! (تعیین هویت متمایز): تکتک شخصیتهای کلاهقرمزی دارای هویت متمایزیاند که آنها را حتی در حضور دیگران، به چشم میآورد. هویت هر یک از شخصیتها را میتوان در یک واژهی کلیدی خلاصه کرد. دیگر فامیل دور را نمیتوان از “در” جدا تصور کرد. خود کلاهقرمزی را با “بیآلایشی”ش بهیاد میآوریم و پسرعمه زا را با “شیطنت”هایش. گابی همیشه “گرسنه” است. و مهمتر از همه پسرخالهی “بامرام”است!
اگر بهدنبال ساختن یک برند شخصی موفق و متمایز هستیم، نقطهی شروع ما انتخاب هویتی متمایز برای خودمان است. این هویت باید بیهمتا باشد، بهسادگی در ذهنها بماند و بهیاد آورده شود و مهمتر از همه با شخصیت و ویژگیهای فردی و شخصی ما همخوانی داشته باشد. البته کلاهقرمزی به ما نشان میدهد لازم هم نیست که این هویت / نام برند حتما بازتابندهی ویژگیهای کلیدی آن هویت / برند باشد.
مثال: برای من در این چند سال که از عمر “گزارهها” میگذرد، خطاب قرار گرفتن با نام “آقای گزارهها” تجربهی جالبی بوده است!
۲- که با این “در” اگر در بند در مانند! (تثبیت هویت متمایز برند): این مصرع فامیل دور احتمالا معروفترین دیالوگ کلاهقرمزی است. اگر تصور کنیم که تخصص فامیل دور “در” است، آنوقت این شعر معنادارتر میشود. فامیل دور هویت خود را بهخوبی شکل داده و در این چند سال شکل داده است. حالا همهی ما با شنیدن نام او بهیاد یک موجود واقعی یکتا میافتیم! تکتک شخصیتهای کلاهقرمزی دارای این هویت تثبیت شده هستند. اما چطور میشود این کار را برای برند شخصی خود انجام بدهیم؟ سؤالات زیر را از خودتان بپرسید:
الف ـ عناصر اصلی برند شخصی من کداماند؟ (فامیل دور: علاقه به در، بیحوصلگی، توان بالا در مربیگری و هدایت دیگران و …)
ب ـ عنصر کلیدی برند شخصی من چیست؟ (برای فامیل دور قطعا این عنصر “در” است!)
ج ـ داستان من چیست؟ (عناصر اصلی برند شخصی من در بستر یک داستان مشخص کنار هم در بستر زمان / مکان قرار میگیرند و برای من تاریخچهای از زندگی، تصویری از آنچه امروز هستم و آنچه میخواهم باشم میسازند!)
در طراحی برند شخصیتان فراموش نکنید که داستان برند شما نباید فقط شامل ویژگیها و فعالیتها و دستاوردهای زندگی حرفهایتان باشد. همینطور نباید داستان شما فقط موفقیتهایتان را به دیگران نشان دهد. یک داستان جذاب برند شخصی، تصویری کامل را از یک انسان واقعی خاکستری با تمام نقاط قوت و ضعفاش و تمامی علاقههایاش تصویر میکند! (ذوقزده شدن ببعی از دیدن سوپراستاری مثل شهاب حسینی را مقایسه کنید با تلاش برخی از ما برای بیتفاوت نشان دادن خودمان در موقعیتهای مشابه.) باز هم نباید فراموش کنید که برند شخصی باید بهصورت مثبت تعریف و طراحی شود و نه با نفی و انکار و ساز مخالفزنی!
۳- اوری بادی لیسن اند ریپیت (فریاد زدن داستان برند): وقتی داستان برند شخصی ساخته شد، وقت این است که برند شخصیمان را فریاد بزنیم. بزرگترین و بهترین طراحی برند شخصی دنیا هم بدون مخاطب کوچکترین ارزشی ندارد. بنابراین باید
الف ـ کشف کنید مخاطبان برند شخصی شما چه کسانی هستند. (درس از کلاهقرمزی امسال: اغلب مخاطبان مجموعه بچههای دههی شصت و قبل از آن هستند!)
ب ـ روش تعریف داستانتان را برای این مخاطبان طراحی کنید (استفاده از واژهها، تصاویر، خاطرهها و … مشترک و بهیادماندنی و تحریک احساس آدمها کلیدیترین روش این کار است که ببعی و نوستالژیها و عشق و علاقههایش بهترین نماد آن است!)
ج ـ دادزن شوید! حالا وقتش رسیده که بیرون بروید و با صدای بلند به همه بگویید که هستید. فراموش نکنید که برای موفقیت در اجرا و نیازمند تأکید مداوم بر عناصر کلیدی برند شخصیتان، پشتکار و مأیوس نشدن و ادامه دادن و البته صبر کافی هستید.
۴- مهمه؟ مهمه؟ مهمه؟ (توجه به جزئیات): این دیالوگ جیگر هم باید بهیاد ما بیاورد که جزئیات همیشه مهماند اما نادیده گرفته میشوند. بارها اتفاق افتاده است که یک اشتباه بسیار کوچک باعث نابودی یک برند شخصی بسیار بزرگ شده است (ماجرای نابودی برند لانس آرمسترانگ افسانهای یادتان هست؟) بنابراین از جزئیات در طراحی و اجرای برند شخصی هیچوقت غافل نشوید!
۵- من الان چطوریام؟ (خودارزیابی): هیچکس از اشتباه در امان نیست. هیچکس نمیتواند برنامهها و نقشههایش را کامل و دقیق پیاده کند. و البته همیشه هم تعریفی که من از خودم و عناصر برند شخصیام و حواشی این برند دارم درست نیست. بنابراین هر از گاهی لازم است با “خودارزیابی” کشف کنم که من کجا هستم، کجا باید باشم و چرا آنجا هستم / نیستم؟ حالا وقت شروع دوباره است! فراموش نکنید که در برندسازی شخصی “هر کجا هستم باشم” هیچ معنایی ندارد.
پ.ن. از آقای طهماسب و آقای جبلی برای ساختن مجموعهی دوستداشتنی و همیشه جذاب و لذتبخش کلاهقرمزی از صمیم قلبم سپاسگزارم و به تمام عوامل خلاق این برنامه خسته نباشید میگویم. شمارش معکوس برای ما دیدن قسمتهای بعدی “آقای قرمزکلاه” در قلب ما آغاز شده است!
“مورینیو ضمن ستایش از ادن آزارد ستارهی جوان بلژیکی تیمش گفت: من میخواهم که او مسئولیت بیشتری برعهده بگیرد و جاهطلبتر باشد. وقتی یک بازیکن معمولی هستید، باید خوشحال باشید که خوب بازی میکنید؛ اما وقتی یک بازیکن خیلی خوب هستید، باید کیفیتتان را به نمایش بگذارید. وقتی یک استعداد عالی هستید، نمیتوانید آن را هدر بدهید. من تلاش میکنم تا این جاهطلبی و مسئولیت را به این بچه بدهم تا بهتر و بهتر شود و خودش را بازی به بازی بیشتر نشان بدهد.” (اینجا)
خوزه مورینیو در چند جملهی فوق تحلیل جالبی از عناصر مورد نیاز برای ساختن یک برند شخصی موفق ارائه داده است. حرفهای کسی که یکی از قویترین برندهای شخصی روزگار ما را دارد در مورد ساختن برند شخصی حتما شنیدنی و مفید است. از نظر مورینیو برای ساختن یک برند شخصی موفق به سه عامل کلیدی نیاز است:
۱- شایستگی: آنچه مورینیو از آن به “استعداد” یاد کرده، در حالت کلیتر شایستگی نام دارد. استعداد یک امر خدادادی است که البته میتواند پرورش داده شود (مثلا قدرت بدنی را در دنیای فوتبال در نظر بگیرید)؛ اما شایستگی معمولا اکتسابی است. بنابراین استعداد شما میتواند شایستگی شما باشد؛ اما برعکسش برقرار نیست! شایستگی کلیدیترین عامل در ساخت و توسعهی برند شخصی است. شما باید حداقل یک شایستگی متمایز داشته باشید و در آن عالی در قیاس با رقبا و همتایانتان عالی باشید تا بتوانید برند شخصی خود را روی آن شایستگی بنا کنید.
۲- نمایش: بزرگترین شایستگی دنیا هم بدون نمایش یافتن بههیچ دردی نمیخورد. بنابراین شما لازم است شایستگی خودتان را ابتدا در عملکردتان به دنیا عرضه کنید و سپس کیفیت بالای عملکردتان را بهکمک ابزارهای برندسازی شخصی (که در آینده در مورد آنها هم برای شما خواهم نوشت) به دنیا و جامعهی مخاطبان هدفتان بنمایانید!
۳- روحیه: با نشستن و غصه خوردن بابت نشدنها هیچ شدن و رسیدنی در کار نخواهد بود. شما باید در تمامی مسیر زندگیتان برای تحقق اهدافتان دارای انرژی و روحیهی مبارزهطلبی برای مبارزه با ناامیدیها و موانع مسیر باشید. مورینیو بهخوبی به دو جزو بسیار کلیدی در ساختن و داشتن روحیه اشاره کرده است:
الف ـ جاهطلبی: پذیرش اینکه میشود و باید بشود و من میتوانم و مهمتر از همه … میخواهم!
ب ـ مسئولیتپذیری: پذیرش اینکه این مسیر زندگی شخصی و شغلی من است و کنترل آن در دستان من است نه دیگران و نه شرایط محیط بیرونی.
این سه عامل کلیدی را برای ساختن برند شخصیتان فراموش نکنید!
اولین پست لینکهای هفته در سال جدید! سال نو مبارک و امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و شادی و تندرستی برای شما باشد. در ابتدا لازم است به دوست عزیز و نادیدهام دکتر علیرضا مجیدی که سالها است از قلم زیبایاش لذت برده و آموختهام برای “تصمیم دشوار اما ناگزیر“ش تبریک بگویم و برای ایشان در مسیر جدید زندگیشان آرزوی موفقیتهای هر چه بیشتر را داشته باشم.
یک نکتهی دیگر: تصور میکردم که در تعطیلات نوروز تعداد مطالب مرور و دستچین شده کاهش داشته باشند؛ اما امروز متوجه شدم که اینطور نبوده! در این دو هفته مجموعا ۱۶۵ مطلب در لینکدونی گزارهها ثبت شده است! جالب است بدانید برای انتخاب مطالب لینکدونی روزانه بیش از ۳۰۰ مقاله، خبر و یادداشت حداقل در سطح مرور عناوین بررسی میشوند و از بین آنها مطالب مهم و باارزش انتخاب میشوند (این البته جدا از تلاش من، معجزهی فناوری فیدخوانها است!)
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
سلام سال نو بر شما دوستان عزیز. امیدوارم سال جدید را با خوبی و خوشی آغاز کرده باشید و تعطیلات به شما خوش گذشته باشد. من هم بعد از چند روز استراحت، از امروز کار را در سال جدید آغاز کردم و گزارهها هم از همین امشب با انرژی کامل در سال جدید کلید میخورد!
این چند روز تعطیلات در این فکر بودم که چه عیدی میتوانم به دوستانم بدهم. در نهایت بهنظرم رسید بهترین عیدی در آغاز سال نو، هدیهی یک راهنمای ساده برای برنامهریزی و مدیریت کارها، وظایف و زمان در سال جدید است. هدیهی امسال گزارهها بخشی از مهارتهایی است که در کارگاه متخصص حرفهای آنها را با هم یاد میگیریم. فایل PDF این راهنما را از اینجا دانلود کنید.
امیدوارم این عیدی نوروزی نهفقط در ابتدای سال و نه فقط امسال، که برای همیشهی زندگی به کارتان بیاید. 🙂 سال خوبی داشته باشید.
به پست پایانی لینکهای هفته در سال ۱۳۹۲ رسیدیم. با توجه به اینکه امروز ـ پنجشنبه ـ روز پایانی سال است، پست لینکهای هفته امروز منتشر میشود. خوشحالم که امسال هم توانستم با این پست هفتگی، به ترویج دو موضوع بسیار مهم “تولید محتوای ارزشمند” و “بهاشتراکگذاری و ترویج محتوا” در حوزههای مورد علاقه و تخصصم در وب فارسی در حد بضاعت خودم کمک کنم.
از تمامی دوستانی که امسال هم با مطالب عالی خودشان به ما در توسعه و بهروزرسانی دانشمان یاری رساندند، سپاسگزاری میکنم. از شما خوانندگان عزیز گزارهها هم که با این پستها همراه بودید و مرا در ادامهی این راه دلگرمی بخشیدید، صمیمانه متشکرم.
پست پایان سال گزارهها هم عصر امروز منتشر خواهد شد.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
این یادداشت را دارم زمانی مینویسم که تا سال نو، چند دقیقهای بیشتر باقی نمانده است. باز یک سال گذشت و زمان نو شدن طبیعت و زندگی فرا رسید. دوباره زمان دادن قولهای آنچنانی و تصمیمات اینچنانی (!) رسید. فصل بهار با انرژی سرشارش و لطافت بیمانندش حالا اینجاست!
سالی که گذشت، برای من سال سختی بود. سالی که در چند مقطع از آن سختیهای بسیاری را تحمل کردم. رنجهایی درونی که بخش بزرگی از آنها نه به امروز که به آینده معطوف بودند. و همین سختیها، مرا بهسوی گرفتن چند تصمیم بزرگ در سال جدید هدایت کردند. حالا سال جدید، سال کارهای بزرگ برای رسیدن به رؤیاها و هدفهای بزرگ زندگی است. سال بهثمر رساندن مسیری که سالها قبل آغاز شد و نباید پایانی جز رسیدن به نتیجهی بزرگی که همیشه در فکر آن بودهام داشته باشد.
بهار سال جدید ـ دقیقا یک ماه و چند روز دیگر ـ وارد سی سالگی میشوم و در همین لحظههای آخر سال، با یاد رفتگان عزیزی که سالهای قبل کنار ما بودند به زمانفرا رسیدن “بانگ رحیل” فکر میکنم و کارهای بزرگی در این فرصت هر روز کمتر، باید بهسرانجام برسانم.
از همهی عزیزانم برای بودنشان و محبتشان ممنونم و از همهی دوستان خوبم و مخاطبان دوستداشتنیام برای انگیزه و شادی که مثل همیشه برای ادامه دادن به من دادند.
در این لحظات با زمزمهی دعای زیبای تحویل سال به استقبال بهار برویم؛ بهامید آنکه “خدای حالگردان”، این بهار را “بهار آرزو”ی همهی ما قرار دهد. سال نو مبارک و برای همهی شما بهترینها را آرزو دارم.
امیر مهرانی عزیز من را دعوت کرده تا کولهپشتیام را از آنچه میخواهم از سال ۹۲ با خودم بههمراه ببرم پر کنم و راه بیفتم. مقدمهای ندارم و سریع میروم اصل حرفهایم. 🙂 به قول فرهاد مهراد عزیز “با اینها زندگیم را سر میکنم”:
آنکه در آیینه میبیند مرا، من نیستم! سال ۹۲ بعد از آرامش ۹۱ باز سالی توفانی بود. بخش عمدهای از سال را درگیر یافتن پاسخ پرسشهای اساسی زندگیم بودم. اینکه من چه کسی هستم و قرار است باشم. اینکه من چه شایستگیهایی دارم و در چه چیزهایی خوب نیستم. اینکه میخواهم به کجا برسم و چگونه. و حتی اینکه آرزوهایم کداماند و رؤیاهایم کدام. اینکه کجاها توانستهام و کجاها نتوانستهام. خوشحالم حالا که سال در روزهای پایانیاش است، توانستهام حداقل خودم را به این آرامش برسانم که جواب پرسشهایم را یافتهام. نمیدانم؛ شاید بخشی از سختی امسال وابسته به این بود که گرفتار بحران آستانهی ۳۰ سالگی بودم!
از هر جایی که آغاز کنی، زودتر است: من زیاد اشتباه کردهام و میکنم. اما یک باور مرا در این مسیر یاری داده است: “عملکرد ضعیف، بیش از آنکه از ضعفهای من نشأت بگیرد، نتیجهی اشتباه بودن فرایندها است. پس هم روشهای کاریت را عوض کن و هم خودت را!” حالا وقت دوباره آغاز کردن است … 🙂
ماجراهای یک مشاهدهگر: قبلا عادت داشتم که از بیرون و از زاویهی دید یک مشاور و تحلیلگر به دنیا نگاه کنم. اما امسال تصمیم گرفتم، تمرین کردم و یاد گرفتم که “مشاهدهگر” باشم. مشاهدهگر نه به آن تعریفی که برخی آن را گوشهی عزلتنشینی و نظریه صادر کردن برای هستی میدانند. بلکه “مشاهدهگر” بهتعبیر یکی از بزرگترین الگوهای زندگیام پیتر دراکر بزرگ. کسی که در بطن ماجرا است؛ اما از بیرون به آن نگاه میکند. کسی که بهجای نظریه صادر کردن و تحویل دادن بدیهیات در قالب یک بستهی زیبا اما بیاثر، در میانهی میدان و در کنار دیگران درگیر تغییر دادن خودش و این دنیا است. کسی که بهدنبال تجربه کردن تمام زندگی است. کسی که معتقد است تمام هدف زندگی ساختن “یادگاری است که در این گنبد دوار بماند …”
رفتن، همچنان رسیدن است: سال ۹۲ برایم پر بود از چرخهی امید و ناامیدی. گاهی آینده، برایم بزرگترین و زیباترین و باشکوهترین تصویر دنیا بود و گاهی هم تصویری تلخ و تاریک … اما در این یک سال چیزی که هنوز نمیدانم چیست در درونم به من میگفت که شاید “یک یا علی دیگر” تا رسیدن باقی مانده باشد. 🙂 بنابراین “میروم در آرزوی کیمیا هنوز!”
گاهی به آسمان نگاه کن: بهعنوان یک فرد عمیقا مذهبی، سالها بود که کلید درهای آسمان را فراموش کرده بودم. امسال، سال آشتی با معنویت بود …
کولهپشتی نگاهی به گذشته بود برای ساختن آینده. اما خود آینده هم مهم است. اگر دوست داشتید در وبلاگتان یا با هشتگ #هدف۹۳ در شبکههای اجتماعی از اهداف سال آیندهتان بگویید. 🙂
آیا تا بهحال در مورد رزومهی نامرئیتان فکر کردهاید؟ وقتی کسی “من” را میبیند یا وقتی اسم “من” شنیده یا خوانده میشود، آن کسی که در ذهن دیگران میآید، “منِ” واقعی نیست. این “من” تنها تصویری است از وجود واقعی من که در ذهن دیگران ایجاد شده است. همان “هر کسی از ظن خود شد یار من” مولانا. این، تصویری است که من از خودم ساختهام. به این تصویر یا رزومهی پنهان من، در ادبیات حرفهایها “برند شخصی” گفته میشود.
بسیاری از ما زمان زیادی را برای شکلدهی به رزومه مکتوبمان صرف میکنیم؛ چه با کسب تجربه باشد و چه با آموزش و اهمیت چندانی تأثیر برند شخصیمان روی موفقیتمان در زندگی و کارمان نمیدهیم. اما اصل ماجرا اینجاست که برند شخصی، تأثیرگذاری و اهمیت بیشتری دارد تا رزومهی مکتوب و سوابقی از من که بیشتر به چشم خودم میآید تا دیگران!
برند شخصی یعنی عقاید و نظرات دیگران در مورد شما بهعنوان دوست، همکار، رهبر و هر نقش دیگری که در زندگی شخصی و شغلیتان ایفا میکنید. برند شخصی، تصویری است که از عملکرد واقعی و تعامل و ارتباط احساسی که در این نقشها از خود بروز میدهید، بهتدریج و در طول زمان در ذهن و قلب دیگران شکل میگیرد.
برند شخصی شما واجد تمامی ویژگیهایی است که یک برند کسب و کاری آنها را دارد. فعلا به این ویژگیها در مورد خودتان فکر کنید:
۱- هویت برند شما: تخصص شما و ویژگیهای شخصیتی شما. همان هویت کاری که دوست دارید آن را بشناسند.
۲- نام برند شما: میتواند نام شما باشد یا یک نام که بازتابندهی هویت برند شما باشد.
۳- ارزش برند شما: دیگران ـ اعم از همکاران، دوستان و … و البته مشتریان، سازمانهای همکار و … ـ از در ارتباط بودن با شما چه چیزی بهدست میآورند؟ تخصص شما؟ شبکهی ارتباطیتان؟ شاید هم یک احساس خوب؟ یا چیز دیگر؟ خوب است که خودتان بدانید چه ارزشی برای دیگران دارید!
برند شخصی یعنی یک عکس فوری. وقتی نام شما برده میشود، این “عکس” اولین چیزی است که به ذهن آدمها میرسد. چه خوب است که این عکس برای اغلب آدمها همان چیزی باشد که دوست دارید باشید. رسیدن به چنین نقطهای شدنی است. لازم است اصول برندسازی شخصی را بیاموزید.