شرکت حاسب سیستم به زودی اولین دوره آموزشی جامع راهبری و مدیریت فاوا را مبتنی بر استانداردهای COBIT ، ITIL و ISO 20000 برگزار می نماید. جزییات دوره اینجا.
نویسنده: علی نعمتی شهاب
توصیههایی به مدیران از زبان یک کارشناس
چند روز پیش مطلبی ترجمه کردم در مورد نحوه کار کردن با یک مدیر بد. حالا در این پست میخواهم براساس تجربه خودم در این چند سال توصیههایی را برای مدیران از زبان یک کارشناس بنویسم. در واقع در این پست میخواهیم ببینیم مدیران چه کارهایی را بهتر است انجام دهند و چه کارهایی را نه. طبعا این نوشته براساس مباحث رفتار سازمانی و اصول ارتباطی نوشته نشده و ادعایی هم در مورد علمی بودن ندارد. صرفا مجموعهای است از تجربیات من در مورد کار کردن بهعنوان یک کارشناس و دقت در رفتارهای مدیرانی که با آنها کار کردهام و مطالبی که اینور و آنور خواندهام. خوب برویم سر اصل مطلب:
۱- یاد بگیرید که چطور درست تصمیم بگیرید و مسئولیت تصمیمتان را هم بهعهده بگیرید: برای اولی مهمترین و اصلیترین راه یاد گرفتن اصول روانشناسی تصمیمگیری و شناخت خطاهای تصمیمگیری است. حتی اگر مدیر نیستید یاد گرفتن این مباحث از نان شب برایتان واجبتر است! (بعضیهایاش را در ادامه مینویسم.) دومی هم بیشتر یک تعهد اخلاقی است.
۲- هیچ وقت یک تصویر ثابت از فرد در ذهنتان نسازید: آدمها هر روز تغییر میکنند. از آن بدتر این است که شما در روزهای کار اول فرد یا براساس یک عملکرد نسبتا خوب یا حتی عالی در یک مقطع زمانی تصویری بسازید و بخواهید همیشه بر مبنای آن در مورد فرد قضاوت کنید. (حالا توهم زدن در مورد فرد را فاکتور گرفتم!) حواستان باشد آدمها نقاط ضعف و قوت دارند. هنر شما بهعنوان مدیر استفاده اثربخش از نقاط قوت آدمها است و بازخور دادن در مورد نقاط ضعف فرد است.
۳٫ هیچ وقت احساسات را در تصمیمگیری دخالت ندهید: از این یکی بیش از هر چیزی در دوران کاریام ضربه خوردهام. احساس شما در مورد من کارشناس، احساس شما در مورد یک موضوع یا احساس شما در مورد فرد دیگر ربطی به تصمیمی که میخواهید بگیرید ندارد. خیلی روراست میگویم که بیشترین نمودش این است که وقتی فردی باید سازمان را ترک کند و شما دلتان به حالاش میسوزد؛ چون ممکن است دودش به چشم همه برود و تنها یک نفر قربانی نشود (همان چیزی که احسان اینجا نوشته.)
۴٫ همیشه برای دریافت خروجی کار فرد با توافق خودش زمانی را مشخص کنید: اگر این کار را نکنید، ممکن است هیچ وقت خروجی را نگیرید! ترجیح شخصی من این است که در این فاصله زمانی مدیرم مدام از من نپرسد که کار به کجا رسید.
۵٫ انتظاراتتان چه از نظر رفتاری و چه از نظر کاری به صورت شفاف برای فرد مشخص کنید و مطمئن شوید فرد منظورتان را دقیقا درک کرده است: من نمیتوانم بپذیرم مدیری که با ایشان کار میکنم بدون اینکه به من بگوید از من چه میخواهد، از من ایراد بگیرد که شما آنجوری که من میخواهم نیستی.
۶٫ مختصر و مفید حرف بزنید! لازم نیست یک موضوع را از هزار دیدگاه مختلف توضیح دهید یا برایاش صد تا دلیل بیاورید. ساده و مؤثر و کوتاه حرف بزنید! حواستان باشد که طرف مقابلتان هم از درک و شعور برخوردار است!
۷٫ در انتخاب واژههایتان دقت کنید: گاهی یک واژه از نظر شما اشکالی ندارد، اما در عمل عکساش رخ میدهد! این موضوع خیلی حساس است. پیشنهاد میکنم برای درک این موضوع ادبیات داستانی را خیلی دنبال کنید تا بتوانی موقعیتهای مختلف مواجهه انسانها با یکدیگر را بهتر درک کنید.
۸٫ ادب آداب دارد: باور کنید یاد گرفتن و عمل کردن به اصول ابتدایی آداب معاشرت اصلا بد نیست!
۹٫ بین آدمی که خوب کار میکند و بقیه فرق بگذارید و اجازه بدهید همه این را بفهمند: بدون شرح!
۱۰٫ نقد عملکرد کنید و نه نقد شخصیت: نقد شخصیت رفتار تهاجمی فرد و نهایتا دعوا را در پی دارد!
۱۱٫ یاد گرفتن اصول علمی مدیریت: هر چند شاید مدیران براساس نظریه مهارتهای سه گانه مدیریت براساس سطح سازمانیشان نیاز به سطوح متفاوتی از مهارت فنی، انسانی و نظری دارند؛ اما این بدان معنا نیست که نباید از اصول و ابزارهای مدیریت سر در بیاورند. به خصوص در یک شرکت مشاوره مدیریت، آشنایی علمی با مدیریت ضروری است. پس بهروز بودن را فراموش نکنید!
۱۲٫ هیچ وقت پشت کارشناستان را در برابر کارفرما یا افراد بالادست خالی نکنید: باور کنید کوچکترین حمایت شما، در عملکرد افراد زیردست شما بسیار تأثیرگذار است.
۱۳٫ یادتان باشد که فقط شما زندگی شخصی و مشکلات آن را ندارید: زیردستانتان هم زندگی خارج شرکت دارند. البته این به معنای آن نیست که به افراد اجازه دهید همیشه هر ضعف، اشتباه یا تأخیری را به بهانه مسائل شخصی توجیه کند.
۱۴٫ مرز صمیمیت و رفتار حرفهای را برای زیردستانتان مشخص کنید: یکی از عوامل اصلی پارهپاره شدن سازمان و ایجاد گروههای غیررسمی همین است.
فعلا همینها به ذهنام میرسد. اگر چیز دیگری به ذهنام رسید همینجا اضافه میکنم.
من و کولهپشتیام
آیدا در این پست درباره این نوشته که اگر خدای نکرده زلزله بیاید و بخواهد از بین کل وسایلاش چند تا را انتخاب کند و بریزد توی کولهپشتی کوچک همراهاش چه چیزهایی را انتخاب میکند. من پیشنهاد کردم که این موضوع یک بازی وبلاگی شود. حالا خودم شروع میکنم به این امید که بقیه ادامه دهند!
خوب اگر یک روز قرار باشد از بین وسایلام چند تایی را انتخاب کنم چه میکنم؟ فکر کنم اول از همه قرآن جیبی و حافظ و گلستان سعدیام را بردارم. بعدش میروم سراغ دفترچههای یادداشتام که هر چیزی را که جالب باشد یا ایدههایی که به نظرم میرسد را در آنها مینویسم و حالا چند جلدی شدهاند! موسیقی هم که حتما در آن شرایط لازم است؛ پس ام پی تری پلیرم را هم بر میدارم تا با موسیقیهای استاد شجریان از داخلیها و یانی از خارجیها آرام شوم. بعد آلبوم عکس کوچکام را گوشهای میگذارم تا همیشه از یاد روزهای خوش دور و نزدیک انرژی بگیرم. نمیدانم امکان برداشتن لپتاپام را هم دارم یا نه؛ ولی خوب اگر باشد که عالی است!
خوب همینها دیگر برای من کافی است. حالا تمام آنچه در زندگیام مهم است توی کولهپشتیام هست!
از دوستان وبلاگنویسی که اینجا را میخوانند خواهش میکنم که این بازی را ادامه دهند. مثلا سماع، شیث، در جستجوی معنا، امین، علیرضای پرنده پرواز، علی رضای آن یار خواهد آمد، احسان، امیر، آزاده و هر کسی که تمایل داشته باشد.
پینوشت ۱ ـ از همه دوستان عزیزی که حضورا و مجازا تولد اینجانب را تبریک گفتند، تشکر میکنم. ایشالا در تولدهایتان جبران میکنم!
پینوشت ۲ ـ خانم اکبری بهعنوان اولین نفر در مورد کولهپشتیشان نوشتهاند. از اینجا بخوانید.
پینوشت ۳ـ نوشته امین عزیز را در این مورد از اینجا بخوانید.
پارههایی در باب یک تولد ۲۶ سالگی
۱٫ به همین زودی و به همین سادگی یک سال دیگر هم گذشت و فقط چند ساعتی مانده تا وارد ۲۶ سالگی شوم. این یک سال گذشته مثل برق و باد گذشت و چه گذشتنی! فکر میکنم در این یک سال، بیش از یک سالهای قبل از آن بزرگ شدم و البته بیش از همان یک سالهای مذکور (!) نزدیکی پیری و مرگ را احساس کردم …
۲٫ این یک سال همراه بود با تجربههای شیرین و تلخ؛ پر از دغدغهها و مسئلهها، بیشتر رنج بود و درد و در کنارش، خوشی و شادکامیهایی هر چند اندک! و مگر زندگی انسان چیزی غیر از اینها است!؟
۳٫ هر سال که میگذرد وقتی به شب و روز تولدم میرسم تمام ذهنام معطوف این میشود که چهها نکردهام و چقدر فرصت پیش رو در زندگی محدود است! چه کتابهایی که نخواندهام، چه فیلمهایی که ندیدهام، چه کارهایی که نکردهام و چه لذتهایی که از زندگیام نبردهام! خوب چه میشود کرد؟ حسرتها و فرصتها دو روی یک سکهاند که هر وقت یکی باشد دیگری نیست و نهایتاش هم این است که آدم شانهاش را بالا بیاندازد و به این فکر کند که خیالی نیست؛ هنوز فرصت هست!
۴٫ دو سال پیاپی است که دوستی را از دست میدهم. از دست دادنی که هنوز برایام باور کردنی نیست! تلخی و دردی که سوزش آن تا ته ته قلب آدم را برای همیشه آزار میدهد. ونتیجهاش هم باز یاد اینکه چهها نکردهام و چقدر فرصت پیش رو اندک است …
۵٫ آیا زندگی تنها تلخی و رنج است؟ خوب مسلما نه! یادم هست که پارسال با یک واسطه سؤالی برایام مطرح شد: آیا از زندگیات لذت میبری؟ آن آدمی که این سؤال را پرسیده بود سبک زندگی من برایاش عجیب بود و لابد، از همین جهت اینگونه فکر کرده بود که من از زندگیام لذت نمیبرم! مدتی این مسئله ذهنام را به خودش مشغول کرده بود تا بالاخره جواباش را یافتم: خوشبختی در زندگی یعنی همین لذتهای کوچک روزمره زندگی آدم در کنار هم: لذت همراهی با خانواده، لذت دوستی، لذت کتاب خواندن، لذت فرهنگ و ادب و شعر و قصه و موسیقی، لذت درس خواندن و دانشجو بودن و البته اگر شرایط بگذارد، لذت کار کردن!
۶٫ در زمان ناامیدیها و دردها و رنجها همیشه خدا را پشتیبان خود دیدهام. این یک سال تجربه خوبی بود از حضور هر روزه خداوند در زندگیام. فهمیدم که راه نجات، ایمان و توکل به اوست و زندگی هر انسان، مملو است از معجزاتی که اغلب چنان کوچکاند که آدم نمیبیندشان!
۷٫ مدتها است دلداریام به خودم در لحظات سخت زندگی این دو بیت شعر حافظ است:
هر دم از این نالم که فلک هر ساعت / کندم قصد دل ریش به آزار دگر
باز گویم نه در این حادثه حافظ تنها است/ غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر …
باور کنید جواب میدهد!
۸٫ خوش باشید و از زیباترین و بهشتیترین ماه سال ـ اردیبهشت ـ لذت ببرید! ببخشید که اینقدر تلخ نوشتم.
شکست
همیشه شکستهایی را که به آدم یادآوری میکنند کیست و کجاست و با امکانات و تواناییها و محدودیتهایاش باید چه انتظاری از زندگی داشته باشد دوست داشتهام؛ اما چه میشود کرد که اغلب شکستها از گونهای دیگرند …
وقتی تو نیستی …
امروز دوم اردیبهشت ماه، سالروز تولد شاعر دلتنگیها و عاشقانهها قیصر امینپور است؛ شاعری که در میان شاعران معاصر بیشترین دلبستگی را در من ایجاد کرده است. کسی که هر چند عمر کوتاه او حسرت همیشگی را بر دل دوستداراناش گذاشت؛ اما آثارش آن چنان زیبا و دلانگیزند که گذشت زمان هیچگاه آنها را و یاد خود قیصر را کهنه نخواهد کرد.
به مناسبت این روز قطعهای از شعرهایاش را با صدای زیبای خودش از آلبوم فاصله دکتر محمد اصفهانی تقدیمتان میکنم. روحاش شاد و یادش گرامی باد.
گوگل ریدر چگونه فیدهای صفحه اول را انتخاب میکند؟
گوگل ریدر را که میشناسید؟ سرویس فوقالعاده گوگل برای خواندن خوراک سایتها و وبلاگها که این روزها با ویژگیهای اجتماعیاش ـ به خصوص قابلیتهای به دوستیابی، اشتراکگذاری نوشتهها و کامنتگذاری ـ حسابی علاوه بر کارکردهای معمولاش حسابی دارد جای شبکههای اجتماعی فیلتر شده در ایران ـ بهویژه فیسبوک ـ را میگیرد. در مورد این سرویس نکات جالبی به نظرم میآید که بعدا در مورد آنها بیشتر خواهم نوشت.
اما موضوع این پست همان سؤالی است که عنوان آن است. این سؤال مدتها است برای من بهعنوان یکی از عشاق و معتادان این سرویس فوقالعاده گوگل مطرح است که بر چه اساسی فیدهایی که در صفحه اول نمایش داده میشوند توسط گوگل ریدر برگزیده میشوند؛ چون دقیقا با یک تولرانس کم همان وبلاگها و سایتهایی را که من میخواهم حتما از بهروز بودنشان با خبر باشم همیشه درصفحه اولام دیده میشوند. برای پیدا کردن پاسخ این سؤال اول وب فارسی و انگلیسی را گشتم و جوابام را نیافتم. بنابراین آستینهایام را بالا زدم و در یک دوره زمانی چند ماهه رفتار گودرم را زیر نظر گرفتم تا ببینم چه اتفاقی دارد میافتد. خوب حالا نتایج مطالعات (!) خودم را در اینجا منتشر میکنم.
به نظر میرسد گودر براساس سه معیار فیدهای صفحه اول را انتخاب میکند:
۱- فرکانس مطالعه یک فید توسط شما: طبیعی است که وقتی شما به وبلاگ یا سایتی علاقه دارید بیشتر به آن فید مراجعه میکنید. بنابراین هر چقدر تعداد مراجعات شما به یک فید در یک بازه زمانی (احتمالا ماهانه؛ حدسام این است که شاید دقیق نباشد) بیشتر باشد، احتمال راه یافتن آن فید به صفحه اول بیشتر است.
۲- زمان اضافه شدن یک فید به گودر شما: وقتی یک فید جدید را به گودرتان وارد میکنید؛ فرض بر این گذاشته میشود که شما آن فید را دوست دارید. بنابراین تا حدود یک هفته (این یکی را مطمئنام!) بهروز شدن آن فید در صفحه اول نمایش داده میشود و اگر شما در آن یک هفته به آن فید التفات بفرمایید، گودر آن فید را در دسته فیدهای شماره یک (فیدهای مورد علاقه شما) طبقهبندی میکند.
۳- فرکانس بهروز شدن فید: هر چقدر فید با فاصله زمانی کمتری (یا به عبارت بهتر سرعت بیشتری) آپدیت شود، گودر فرض را بر اهمیت بیشتر آن فید میگذارد و آن را در صفحه اول نمایش میدهد. البته این در صفحه اول ماندن در صورت تداوم مییابد که آن فید پرآپدیت (!) برای شما هم به همان اندازهای که گودر فکر میکند، مهم باشد!
خوب دانستن این الگوریتم به چه دردی میخورد؟ متأسفانه گوگل این امکان را به کاربران نداده که خودشان فیدهایی را که میخواهند در صفحه اصلی نمایش داده شوند، انتخاب کنند. بنابراین یک راه خوب برای از دست ندادن بهروز شدن وبلاگها و سایتهای مورد علاقهمان ـ مخصوصا وقتی گودر شلوغی داریم که صدها فید را در بر میگیرد ـ تغییر فرکانس مراجعهمان به فید آنها است.
پینوشت ـ بعد از نوشتن این پست از طریق کامنت یک دوست ناشناس فهمیدم که اتفاقا گوگل این امکان را فراهم کرده که فیدهای صفحه اول را انتخاب کنیم. اگر وارد صفحه تنظیمات گودر شوید و در همان تب اول ـ یعنی Preferences ـ در قسمت Start Page میتوانید تعیین کنید که کدام پوشه (یعنی همان پوشههایی که فیدهایتان را در آن دستهبندی کردهاید) بهعنوان صفحه اول نمایش داده شود. اگر Home را انتخاب کنید، این پست همچنان معنادار است؛ ولی میتوانید فیدهای مورد نظرتان را در یک پوشه خاص جمع کنید و آن را بهعنوان صفحه اول برگزینید! من که خودم Home را تغییر نمیدهم!
چگونه یک رئیس بد را تحمل کنیم؟
احتمالا همه ما در زندگی کاریمان با رؤسای بد روبرو شدهایم؛ کسانی که انگار زاده شدهاند برای اذیت و آزار قشر مظلوم کارمندان و کارشناسان بیپشت و پناه! یک رئیس بد لزوما یک آدم اخموی بداخلاق نیست. در واقع میتوان گفت عموما یک رئیس بد یکی یا چند تا از ویژگیهای زیر را دارد:
- علاقه شدیدی به کنترل کردن آدمهای زیر دستاش دارد و نمیخواهد به آنها در کارشان آزادی بدهد؛
- رفتاری زشت و زننده دارد؛
- کارهای محوله به زیردستاناش را با شیوهای پرخاشگرانه عوض میکند؛
- به شیوهای سرد، با حفظ فاصله و غیردوستانه با دیگران رفتار میکند؛
- تصویر شما و سازمان را در ذهن دیگران خراب میکند؛
- کممایه و ضعیف است؛
- ساکت نمیشود! (وای وای وای از این یکی!)
- برای شغلی که در آن قرار گرفته یا چالش پیش رو آدم مناسبی نیست.
حالا اگر با رئیس بدی مواجه شدیم چه بکنیم؟ شاید اولین راهحل این باشد که سازمان را ترک کنیم و ترجیح بدهیم از دست جناب رئیس فرار کنیم! اما از آنجایی که خیلی از رئیسها شبیه هم هستند و البته آمار رؤسای بد هم در “مملکتی که داریم” کم نیست؛ شاید خیلی وقتها فرار کردن باعث بدتر شدن وضع شود! بنابراین بهتر است برخی تکنیکها و تاکتیکهای مواجهه و مدیریت رؤسای بد را یاد بگیریم تا در جای خودش از آنها بهره بگیریم:
- صبر و حوصله و سعه صدر خود را بالا ببرید! (خدا کمکتان کند!!!) نگذارید مسائل بیاهمیتی مثل رفتار جناب رئیس شما را درگیر خود کند. شما که بر مبنای سوابق او میدانید در اغلب موقعیتها چطور رفتار خواهد کرد چرا در عمل عصبانی و شگفتزده میشوید؟
- حجم مناسبی از اطلاعات را با کیفیتی مناسب فراهم کنید که واکنشهای نامطلوب را کاهش دهد؛
- روی همکاریهایی که میتوانید انجام دهید و تفاوتهایی که میتوانید در کار ایجاد بکنید تمرکز کنید (البته یادتان باشد این کار را با شیوهای انجام دهید که رئیستان سوء استفاده نکند و کارتان سختتر نشود!)
- خودتان را با درک این موضوع که همان قدر که شما رفتار بد او را میشناسید، بقیه هم از بدرفتاری او خبر دارند، راحت کنید! این جور چیزها پنهان نمیمانند. اما اگر دیگران رفتارهای جناب مدیر را مسئلهساز نمیدانند، آن وقت نتیجه بگیرید که واقعا اشکال از محل کارتان است و بهتر است همان گزینه “فرار” را در برابر “قرار” برگزینید!
- روشی را برای لذت بردن از کارهایی که انجام میدهید بیابید. اگر اجازه بدهید که رفتار بد رئیستان روی شور و شوق، تمرکز و روحیه شما تأثیر منفی زیادی بگذارد، باید کمکم به فکر “نقشه ب” باشید. و حتی اگر تصمیم گرفتید به دنبال کار دیگری بگردید، تا وقتی که کار جدید را پیدا کنید راحت و خوشحال باشید و از کارتان لذت ببرید.
موفق باشید!
درس هایی از شرکت Infosys
مطلبام بهعنوان نویسنده مهمان وبلاگ امیر مهرانی عزیز درباره شرکت اینفوسیس هند.
رشد
انگیزه رشد کردن، “خود مهم بینی” است! (شاید هم برعکس!)