روایتتان را برایام بنویسید.
کسی ضد شما نیست. مردم فقط خودخواهاند. همین!
جین فاولر
“از من بدبختتر پیدا نمیشه!”
“تو چی میفهمی از حال من!”
“بهش حسودی میکنم هیچ مشکلی تو زندگیاش نداره … “
این روزها اینها ترجیعبندهای ثابت گفتگوهای دو نفرهی میان بسیاری از ماست. یک مقایسهی ساده میان رنجها و دردهای خودمان و دیگران و بلافاصله صادر کردن این حکم کلی که “مال من از همه بیشتره.” خوب شاید در فضای غمگین این روزهای زندگی ما ایرانیها، این موضوع تا حدی هم طبیعی باشد! قضیه وقتی بانمکتر میشود که بخواهیم ثابت کنیم که واقعا هم رنجهای من از همه بیشتر است! این البته اشکالی است که خود من هم همیشه داشتهام؛ اما بهواسطهی برخی اتفاقات اخیر در گودر متوجه آن شدهام.
تعارف نداریم. معنای واقعی این جملات اینها هستند:
۱- من بدبختترم؛ پس یعنی تو اصلا درد و رنجی نداری و بنابراین وظیفهات این است که یا به غرغرهای تمام نشدنی من گوش بدهی یا اینکه به احترام من سکوت کنی!
۲- تو بدبختتر از من نیستی؛ واقعا چرا!؟
۳- ای آدم مرفه بیدرد که حقِ منِ پردرد را خوردهای!!! نخوری الهی این خوشیها را!
۴- و از همه بامزهترش ـ که در این ماجرای دعوای گودری من دیدم ـ اینکه تو چرا نمیگذاری دیگران به من بدبخت توجه و ترحم بکنند؟
خوب بیایید نگاهی بیاندازیم به این فرایند “خود ـ بدبختپنداری.” اشکالاش کجاست؟ چند نکته به نظر من میرسد:
اول ـ احساس بدبختی: این شهود ماست که یک اتفاق را مثبت یا منفی احساس میکند. واقعیت، لزوما آنچه ما احساس میکنیم نیست.
دوم ـ مقایسه: در اینجا داریم رنجهای خودمان را با رنجهای دیگران مقایسه میکنیم. ذهن مهندسیخواندهی من به من میگوید که مقایسه باید مبتنی بر معیارهای مشخص یا فکتهای روشن باشد. از آن طرف ذهن مدیریت خواندهام معتقد است که احساس را نمیشود کمّی کرد. چطور واقعا این مقایسه را انجام میدهیم!؟ آیا این هم باز یک احساس است؟
سوم ـ قضاوت اخلاقی: قیاس در جای خودش یک قضاوت اخلاقی در مورد دیگران، زندگیشان و رفتارشان است. شهود اخلاقی ما آنقدر محدود است که نتواند چنین قضاوتی را انجام بدهد …
نتیجه چیست؟ خوب تردیدی نیست که بعد از مدتی خودمان هم باورمان میشود که چقدر بدبختیم! از آن طرف ممکن است دیگران به ما ترحم یا با ما همدردی نکنند و در نتیجه خشم هم به احساس ناامیدی اضافه شود. مرتبهی بعدی حسادت است …
مسئلهی اصلی در اینجا به نظرم ناامیدی و شرایط بد زندگی نیست. مسئلهی اصلی در اینجا “از دست رفتن عزت نفس” است. بسیاری از ما آنچنان از آنچه هستیم بیزاریم که اتفاقات بیرونی را بهانهای میکنیم برای فرار از خود امروزمان. به قول فروغ:
این دگر من نیستم من نیستم / حیف از عمری که با من زیستم!
به نظرم مهمترین جنبهی ماجرا این است: ما از خودمان راضی نیستیم؛ نه از شرایط زندگیمان. و حتما هم فراموش میکنیم که این خود ما هستیم که زندگی امروزمان را ساختهایم.
این باور که شرایط زندگی هستند که ما را میسازند و نه خود ما، باعث میشود که همیشه از دیگران طلبکارِ همدردی و دلداری و ترحم باشیم. اصلا هم مهم نیست که اینطور خودمان باعث تحقیر خودمان بشویم. مهم ثابت شدن این است که من چون در این ماجرا مظلوم واقع شدهام، دیگران باید به من احترام بگذارند.
کاش یاد بگیریم که این جناب “من” شایستهی احترام دیگران برای خوبیهایاش است و نه بدیهایاش و نه حتا بدبیاریهایاش. کاش یاد بگیریم که هیچ آدم بیرنج و دردی در دنیا پیدا نمیشود. کاش یاد بگیریم که به رنجها و دردهای همدیگر احترام بگذاریم. این چند روزه مدام به این آرزوها فکر میکنم …
پیش از شروع سه نکته:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
ارزیابی عملکرد شخصی (عالی!!! بهترین مطلب این هفته برای من!) (نادر خرمیراد)
تجربهی همکاری با مدیر بد و گفتگو در سازمان، مهارت در گوش دادن (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
بز خودمون رو بکشیم (حکایت بانمک و نتیجهی جالبی که ابراهیم شادفروغ از آن گرفته را در وبلاگ ۸۰۲۰ از دست ندید!)
ورد، به ضم واو! (ورد یاد بگیرید؛ لطفا!) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)
چگونه در مصاحبه شغلی شرکت کنیم؟ (راهنمای عالی استاد پرویز درگی؛ حتما بخونید!)
چگونه یک مصاحبه کاری را هدایت کنیم؟ (این هم یک راهنمای عالی برای شمایی که میخواهید با داوطلبین استخدام، مصاحبه کنید)
مدیریت کارها با Task، فیلتر و لیبل در Gmail!!مدیریت کارها با Task، فیلتر و لیبل در Gmail!! (یک مطلب واقعا عالی! حتما بخونید.) (محمود حقوردی؛ حرفه روابطعمومی)
آیا زندگی ارزش هزینهای را دارد که بابت آن میپردازیم ؟ (اینکه منام!؟)
من آدم تأثیرگذارى هستم و خدایا چرا من؟ (این دو تا داستان کوتاه اما بسیار تأثیرگذار را بخونید حتما …)
خوشبین باشیم اما حماقت نکنیم (محمد سالاری)
چگونه در مصاحبهی شغلی به سؤالات مربوط به اخراجتان پاسخ دهید
مغز به حداکثر هوش خود رسیده است (جالبه)
مدیریت:
زمانبندی یا مدل زمانبندی (نادر خرمیراد)
تهیهی برنامهی پروژه یک هنر است (مهدی عربعامری؛ PMPlus)
دیرکرد در پرداخت حقوقها (متأسفانه وضعیت مالی شرکتهای خصوصی این روزها افتضاح است … نوشتهی مجیدآواژ را بخوانید تا کمتر سر مدیرتان غر بزنید که حقوق من کو! باید در این شرایط سخت کنار هم باشیم.)
پادکست بازاریابی ایران (باز هم زحمات استاد درگی)
۴۷۷- نتیجه گرایی (نکتهی مورد نظر ایشون جالب و درسته؛ اما “رفتن رسیدن است” هم به جای خودش!) (خاطرات یک مدیر)
گفتوگو با فیلیپ کاتلر: بازاریابی در عصر دیجیتال (“ایالاتمتحده هر روز و در همه جا، خوب یا بد، توسط مکدونالد، کوکاکولا و هالیوود بازاریابی میشود. آمریکا نام تجاری خود؛ یعنی نظام سرمایهداری را از طریق بازارهای آزاد، تجارت آزاد و آزادی نشریات، تبلیغ میکند و باعث شگفتی، حسادت و سرزنش دیگران نسبت به بسیاری از شیوهها و عواقب کارهایش شده است.”)
مرور وبلاگها:
پنج گجتی که خیلی جلوتر از زمانه خود بودند!، با تیکسلها، اشیا را از راه دور لمس کنید! و ده نکته جالب در مورد گوشیهای موبایل (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
گوگل پلاس یک لایهی اجتماعی است (جواد داره تبدیل میشه به نظریهپرداز گوگل پلاس! ;)) و آشنایی با نرمافزار مدیریت مراجع EndNote (جواد افتاده؛ رسانهها اجتماعی)
رسانههای اجتماعی در سازمان (روایت رضا قربانی از سخنرانی جواد افتاده در این زمینه) (مدیر رسانه)
جایی خوب برای کتابخوانها (معرفی یک وبسایت جالب توسط پریا فرهادی در وبلاگ همینا)
صفحات وب را خوانا بخوانید (یک افزونهی خوب برای راحتتر خوندن مطالب طولانی اینترنتی) (زیر خط آیتی)
راهنمایی برای استفاده حرفه ای از سرویس گوگل پلاس و سنگین شدن کروم و روشهای حل مشکل! (مجلهی اینترنتی گویا آیتی)
معرفی هفته: تمام فایلها را در وبسایت خود نمایش دهید؛ سرویس embedit (وبلاگینا)
اخبار دنیای فناوری و رسانههای اجتماعی:
ماشینهای جستجوی آنلاین با مغز ما چه میکنند؟ (آیا این لزوما بده!؟ در این متن از جهت مسائل مربوط به حریم خصوصی به این موضوع انتقاد شده. به نظر میرسه که اشکال اصلی در تنبل کردن مغز برای اندیشیدن و استدلال کردن و تحلیل باشه؛ نه به حافظه سپردن! جایی از متن هم به این اشاره شده؛ ولی نویسنده تأکیدش را گذاشته روی حافظه.)
بزرگترین جاسوسی سایبری جهان/”موش مرموز” ۷۰ نهاد جهانی را قربانی کرد (هان!؟)
هر ثانیه ۲ هزار دلار کالا در eBay خرید و فروش میشود
عاقبت SAP از اوراکل پیشی گرفت (از نظر تعداد لایسنسهای فروخته شده)
اخبار گوگل:
گوگل و خرید هزار مجوز فناوری از شرکت آیبیام (برای توسعهی اندروید)
پروژهی مشترک یوتیوب و گوگلپلاس: با دوستانتان به دیدن ویدئوهای پخش مستقیم بنشینید
گوگل سرویس «سرعتدهندهی صفحه» را رونمایی کرد (البته هنوز رسما در دسترس من و شما نیست)
نیمی از بازار سیستمعاملهای موبایل در اختیار آندروئید گوگل
اخبار اپل:
داستان یک سیب، رازهای محبوبیت اپل (بعضیاش برای من جدید بود) (وبلاگینا)
آیفون یکهتاز تلفنهای همراه هوشمند! (۴۲ درصد اندروید داران میخوان آیفون بخرند!)
آغاز بهکار رسمی نسخه آزمایشی سرویس iCloud شرکت اپل
شاهکار چینیها درترکیب آیفون و اندروید! 🙂 (فارنت)
آیفون ۵ برای تست به اپراتورهای مخابراتی ارسال شده است (فارنت)
اخبار مایکروسافت:
همکاری مایکروسافت و لینوکس ادامه دارد
سود ۶۰۰ میلیون دلاری ویندوز فون برای مایکروسافت
امپراتوری XP در شُرف زوال! (چی فکر میکنید در عصر ویندوز ۷ هنوز ایکسپی استفاده میکنید!؟) (فارنت)
۵ میلیون سهام دیگر از مایکروسافت به فروش رفت (البته در واقع بیل گیتس ۵ میلیون سهاماش را فروخته تا خرج فعالیتهای خیریهاش بکنه)
دختر ۱۵ ساله انگلیسی قهرمان مسابقات جهانی اکسل مایکروسافت! (فارنت)
اخبار گجتها و ابزارهای فناوری:
آمار و ارقام جدید؛ سلطان بازار تلفنهای همراه هوشمند را معرفی کرد! (اندروید!)
تعداد تلفنهای همراه تا سه سال دیگر از جمعیت کره زمین فراتر میرود
مشخصات تبلتهای سونی افشاء شد! (فارنت)
آمازون تبلت های اندرویدی عرضه میکند! (وبلاگینا)
آیتی ایرانی:
پورتهای شرکتهای ندا از مرز یک و نیم میلیون گذشت
نحوهی دریافت امضای دیجیتالی اعلام شد (البته فکر نمیکنم به این سادگی هم که آقای وزیر فکر میکنه باشه!)
فیضی: مخابرات آمادگی لازم برای جدایی اینترنت از اینترانت در کشور را دارد (این چی میگه!؟)
اقتصاد:
پوتین و بهمنی (حجت قندی؛ اقتصادانه)
مواجهه با جرم و جنایت (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)
چرا قیمتها مهمند؟ سوسیالیسم: ناتوانی از محاسبه اقتصادی (“نکته دیگری هم وجود دارد که باید بیان کنم. فرد مصرفکننده آمریکایی، هم خریدار است و هم رییس. هنگامی که از فروشگاهی در آمریکا بیرون میآیید، تابلویی را میبینید که روی آن نوشتهاند: «از اینکه مشتری ما هستید سپاسگزاریم. لطفا باز هم به فروشگاه ما بیایید»، اما هنگامی که به فروشگاهی در یک کشور توتالیتر – روسیه امروز یا آلمان تحت حکومت هیتلر – وارد میشوید، فروشنده میگوید: «باید از فرمانروای بزرگ به خاطر اینکه این کالا را به تو داده، سپاسگزار باشی». در کشورهای سوسیالیستی، این نه فروشنده که خریدار است که باید سپاسگزار باشد. شهروند رییس نیست. رییس، «کمیته مرکزی»، «اداره مرکزی» است. این کمیتهها و روسا و دیکتاتورهای سوسیالیست، فرمانروا هستند و مردم تنها باید از آنها اطاعت کنند.) (یک مقالهی عالی از میزس)
تئوریسینهای اقتصاد دستوری از شورای پول و اعتبار حذف شدند: تغییر تئوری اقتصادی دولت؟ (واقعن!؟)
سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۲ تا ۲۲ آبان امسال (مرکز آمار یهو اعلام کرده که سرشماری شده ۵ ساله و امسال انجام میشه!)
سازمان مدیریت و برنامهریزی احیا میشود؟ (باز هم واقعن!؟)
پیشبینی اکونومیست از افزایش ۵۵ میلیارد دلاری تولید ناخالص ایران
مخالفت اقتصاددانان با طرح بانک مرکزی برای حذف صفرهای پول ملی (رئیس بانک مرکزی ۴ نفر از اقتصاددانان مطرح را صدا کرده. رفتند با این طرح مخالفت کردند. بهمنی برگشته گفته من شما رو صدا کردم که نظر مثبت بدید نه منفی! مملکته داریم یعنی این!)
اکونومیست: بدهیهای خارجی ایران به ۸/۱۴ میلیارد دلار می رسد
بیبرگ بودم
درختان از بهار باز آمدند
گفتم:
ای دل
راهی نیست
باید خویش را
بر دستان و آسمان
آویخت.
از صدای تو
از خواب برخاستم
گفتم:
چه کسی است
که آینه را به میل خویش
صیقل میدهد
که من صورتم را در آینهی
صورت تو ببینم …
احمد رضا احمدی
“من آرامش بیشتری دارم. در رئال مادرید مسئولیتهای فراوانی به دوش من بود. الان نباید نگران هیچ چیز دیگری باشم و فقط میتوانم بر روی تمرینات و بازیهای تیم تمرکز کنم. زندگی من همیشه روی بازی کردن متمرکز بوده و مسائل دیگر اصلا برایم اهمیتی ندارد. زمانی که کارهای دیگری انجام نمیدهی، انرژیات را برای آنچه می خواهی ذخیره میکنی که برای من بازی کردن است.” (رائول گونزالس؛ اینجا در مورد انتقالاش از رئال مادرید به شالکه)
روی چیزی که باید، انرژی بگذارید. انرژیتان را روی کاری که وظیفهی شما نیست و جایی که انرژی گذاشتن شما چیزی را تغییر نمیدهد، هدر ندهید. بچسبید به کاری که باید!
کار اصلی یک مشاور تحلیل سیستمی است که قرار است آن را بهبود دهد یا مشکلاتاش را حل کند. برای این کار ابزارها و رویکردهای مختلفی عرضه شدهاند تا به تحلیلگر سیستم نشان دهند که باید از کجا کارش را آغاز کند، چه اطلاعاتی را بهعنوان ورودی تحلیل خود جمعآوری کند، چگونه این اطلاعات را تحلیل کند و در نهایت چگونه نتایج نهایی تحلیل خود را ساماندهی و ارایه کند. اما شاید بد نباشد فارغ از دیدگاههای مبتنی بر ابزارها و رویکردهای تحلیلی، به این هم فکر کنیم که تحلیل سیستم قرار است به چه سؤالاتی پاسخ دهد:
سالگرد زندهیاد محمد نوری دیروز بود و من اصلا حواسام نبود. دعوتتان میکنم تا به یاد او ترانهای از او را که عاشقانه دوستاش دارم بشنوید …
شبی بیپروا ز عشق پاکام
به تو بیهوده شکایت کردم
از این شیدایی، غم تنهایی
برایات جانا، حکایت کردم
آن شب غمگین گریه کردم
آن شب سرد مهآلود
بیتو از دنیا گذشتم
سرنوشت عشقام این بود
بیتو اکنون دل من ز غم سوزد
از این شعله همه جانام افروزد …
از اینجا دانلودش کنید. شعلهی یادش در دل دوستداراناش تا همیشه باقی.
یک طنزنویس کسی است که چیزهای ناخوشایندی را که در خودش کشف میکند، در وصف دیگران تعریف میکند!
پیتر مکآرتور
کار مشاوره، کاری است که خستگی و تعطیلات نمیشناسد. همیشه کار عقب است یا فرجهی زمانی محدودی وجود دارد که باید هر چه زودتر کار را انجام داد. وقتی در کنار این موضوع روبرو میشوم با اتفاقاتی که اینجا نوشته بودم، باید آدم خیلی قوی باشی که کم نیاری! یک وقتهایی هم که درجهی آمپر روحیه بالا میرود و به مرزهای انفجار نزدیک میشود، با افراطی کار کردن سعی میکنم مشکلات را فراموش کنم. خودم میدانم که درست نیست؛ ولی خوب خیلی وقتها هم چارهی دیگری وجود ندارد.
خانم کریستین شونمیکر اینجا ۴ راه را برای بهبود تعادل بین کار و زندگی، پیشنهاد کردهاند. با هم نگاهی بیاندازیم به این راهها:
۱- بخشی از زمان شخصیتان را صرف این کنید که بفهمید انتظار شما از زندگی (بهویژه در مورد شادی و سلامتی) چیست؟ شاید اینطوری کشف کردید که کارتان هم جزیی از زندگیتان است! (شایدم برعکس!)
۲- اهمیت زندگی شخصیتان را در کل زندگیتان کشف کنید و سعی کنید مشخص کنید چه منافعی را از احساس خوب بودن، بدون استرس بودن و انرژی بیشتر بهدست میآورید.
۳- محدودیتهایتان را شفاف و به شکل مستقیم به همکارانتان منتقل کنید: “من این تعطیلات آخر هفته میخوام برم مسافرت!” یا “ببخشید. من دارم برای امتحان تافل درس میخونم و وقت ندارم شبها اضافهکاری کنم.” (دقیقا این، جایی است که اغلب ما ضعف داریم و اسماش را هم میگذاریم تعارف، رودربایستی و چیزهایی مثل این. خیلی وقتها باید نه را محکم گفت!)
۴- تلاش کنید که فرهنگ لزوم تعادل بین کار و زندگی را در محل کارتان ایجاد کنید. اینجوری بقیه هم میفهمند که چقدر زندگی شخصی مهم است و در نتیجه به توجه شما به زندگی شخصیتان گیر نمیدهند!