ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
مدتها در این فکر بودم عیدی گزارهها چه باشد تا اینکه این ایده به ذهنم رسید که از مجموعه مقالاتی که در زمینهی بهداشت کار برای هفتهنامهی همشهری تندرستی نوشتهام، یک کتاب الکترونیک تهیه کنم. بنابراین این شما و این هم عیدی گزارهها. چند خطی از مقدمهی این کتاب:
“ما انسانها در طول زندگیمان چیزی نزدیک به یک سوم از زمان عمرمان را در محل کارمان میگذرانیم. کار کردن اگر برای لذت باشد و همراه با خوشی، میتواند یکی از عوامل اصلی افزایش کیفیت زندگی باشد. اما اگر کار کردن، بار خاطری باشد که سنگینی آن تنها برای کسب درآمد یا گذراندن وقت تحمل میشود، آن وقت است که دیگر کار کردن بیشتر از آنکه مفید باشد، بدل میشود به بزرگترین خطر برای سلامتی افراد و سوهانی بر روح و جسم خستهی آنها.
عجیب است اما واقعی! بسیاری از مشکلات روحی و جسمی ما، از فشارها و استرسهای کاری نشأت میگیرند. نکتهی مهم در این میان این است که بسیاری از این فشارها و استرسها بهدلیل نوع نگاه ما به داستان کاری و شغلیمان و تفسیرهایی که از این داستان داریم و البته رفتار و عملکرد خود ما، ایجاد میشوند و در نتیجه قابل پیشگیری و کنترل هستند. در واقع یکی از زیربخشهای اصلی حوزهی سلامت در دنیای امروز، بهداشت شغلی است که صرفا شامل مباحث ایمنی و بهداشت کاری نیست و روشهای “درست کار کردن” هم جزو مباحث این حوزه محسوب میشوند.
کتابی که در دست دارید مجموعهی منتخبی است از مقالات من در این نشریه همراه با برخی نوشتههایام در گزارهها که به آنها در قالب یک مقالهی واحد نظم بخشیدهام. در این نوشتهها تلاش کردهام روشهای بسیار ساده و در عین حال کاربردی برای “بهتر کار کردن”، شیوهی نگاه درست به ماهیت کار و مشکلات شغلی و سازمانی و روش حل آنها را برای همه ـ اعم از مدیر و کارشناس و کارمند ـ ارائه کنم.”
کتاب الکترونیکی “شغل سالم برای همه” را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید. امیدوارم بخوانید و بپسندید و برایتان مفید باشد! سال نو پیشاپیش مبارک!
شمارهی ششم ماهنامه مدیریتی گزارهها با تأخیر زیاد بالاخره آماده شد! فاصلهی این شماره با شمارهی قبل بسیار زیاد شد که دلیل آن را در مقدمهی این شماره مطالعه خواهید کرد. تهیهی مطالب این شماره عجالتا با خودم بوده است تا این ماهنامه زنده شود. برای سال آینده بهامید خدا تلاش خواهم کرد از همکاری دوستان دیگری هم بهره ببرم. امیدوارم لذت ببرید و مطالب جمعآوری شده برایتان مفید باشند.
با این توضیحات میتوانید شمارهی ششم را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید. همچنین پنج شمارهی اول را در قالب یک فایل ZIP حدودا دو مگابایتی از اینجا بگیرید.
اگر از مطالب این ماهنامه خوشتان آمد و برایتان کاربردی بود، سپاسگزار خواهم شد که آن را برای دوستانتان نیز بفرستید. برای دریافت شمارههای بعدی این ماهنامه، میتوانید ایمیلتان را اینجا ثبت کنید.
ضمنا در صورت علاقه میتوانید با خرید ماهنامه شمارهی شش گزارهها از سایت رابین (فروشگاه عرضهی محصولات دیجیتال) از این حرکت فرهنگی از طریق دونیشن حمایت کنید.
از توجه و همراهی شما دوستان عزیز صمیمانه سپاسگزارم. سال نو پیشاپیش مبارک و بهترین باد!
پ.ن. پست لینکهای هفته استثنائا برای بهپایان رساندن پوشش به تمامی مطالب امسال سهشنبه شب منتشر خواهد شد. فردا هم منتظر عیدی گزارهها باشید!
آخرین باری که چهرهی در هم ژاوی را دیدیم، کِی بود؟ چهرهای که در عکس بالا خیلی شبیه چهرههای بازیکنان رئال بعد از الکلاسیکوهای فراوان سالهای اخیر است. این نگاه ناامیدانه اما در سه هفتهی اخیر و بعد از سه باخت بد بارسا در الکلاسیکوی جام حذفی و لالیگا و همینطور بازی رفت با میلان تکرار شد … چه بر سر بارسا آمده؟ آیا تیکیتاکا آنگونه که بسیاری گفتند به پایان رسیده؟ تحلیلهای بسیاری در این زمینه در سه هفتهی اخیر ارائه شده است. اما این تحلیلها به نظرم اگر چه نکات مهمی را موشکافی کردند؛ اما به چند نکتهی بسیار کلیدی هم توجه نداشتند. اشکالات نگرانکنندهای که نباید در سایهی پیروزی بزرگ دیشب برابر میلان فراموش شوند.
*******
سال ۲۰۰۸ که مربی جوانی به نام پپ گواردیولا در بارسا سر کار آمد، هیچ امیدی به آیندهی بارسا وجود نداشت. بارسای رؤیایی فرانک رایکارد بهمعنای واقعی کلمه نابود شده بود: تحقیر برابر رئال با چهار گل و از دست دادن قهرمانی در لالیگا با رفتنِ نمادِ بیمانند باشگاه ـ رونالدینیو ـ کاملا تکمیل شد. اما پپ همان تیم را با همان بازیکنان به تیمی جادویی تبدیل کرد. چگونه؟ این راز موفقیتهای فراوان پپ در سالهای اخیر بوده است.
بارها و بارها به این فکر کرده بودم که چه چیزی بارسای پپ را از تمامی تیمهای دنیا متمایز کرده است. در طول این سالها جنبههای مختلفی از یک تصویر شکسته از فلسفهی مربیگری پپ را یافته بودم و قبلا در گزارهها بارها به آنها اشاره کردم و خلاصهشان را میتوانید از اینجا ببینید. اما در این دو ماه اخیر که معلوم شده پپ فصل آینده در بایرن خواهد بود و بهویژه در دو هفتهی اخیر به اینکه تفاوت بارسای پپ با بارسای تیتو در چیست، چرا پپ از بارسا رفت و چرا پپ به بایرن رفت، فکر کردهام. حالا بهگمانم جادوی واقعی “توتال فوتبال” پپ را فهمیدهام: تغییر انقلابی با سرعتی بیشتر از دیگران! یعنی چی؟
۱٫ نوآوری انقلابی: تاکتیک پپ در بارسا، شکل جدیدی از توتال فوتبال بود که در خود بارسا هم سابقه نداشت. او روح توتال فوتبال را که مبتنی بر زیبایی فوتبال و بازی تهاجمی و مبتنی بر مالکیت توپ بود را گرفت و با اضافه کردن ایدههای خودش تیمی ساخت که در آن نبوغ، در چارچوب تاکتیک محبوس نبود! بارسا ناگهان اوج گرفت؛ چون تیمهای حریف با تیمی مواجه شدند که راه مقابله با آن را نمیشناختند! انقلاب تاکتیکی پپ آنقدر ناگهانی و گسترده بود که تا آخرین روز حضورش در بارسا هم تیمهای دیگر جز بهصورت مقطعی و موردی نتوانستند با بارسای او همآوردی کنند. این یعنی نوآوری در استراتژیها، روشها و رویکردها.
۲٫ هر روز بهتر از دیروزِ خودمان: بارسای پپ هر سال یک پدیده داشت: سال اول مسی و پیکه، سال دوم پدرو، سال سوم تیاگو و بوسکتس و سال چهارم تیو و کوئنکا. اما ماجرا فقط همین نبود: هر سال بازیکنانی که به کار تیم نمیآمدند هم از تیم حذف میشدند. رونالدینیو و دکو در سال اول و زلاتان در سال دوم، بهترین نمونهها هستند. بنابراین تیم، اگر چه به چند ستاره تکیه داشت؛ اما همیشه در حال نوسازی بود.
۳٫ تغییر مدلهای ذهنی: پپ تفکر بازیکنان و حتی مدیران و هواداران بارسا را تغییر داد و به جادویی تکرار نشدنی رسید: مثلث طلایی لذت، سادگی و عادت! ـ که فلسفهی مربیگری پپ هم در همین سه واژه خلاصه میشود ـ هدف فوتبال، نتیجهگیری نیست. هدف فوتبال، لذت بردن از توانمند بودن خودمان در کنار هم است! تا عمر دارم لحظهی بالا بردن جام فینال ومبلی توسط اریک آبیدال را فراموش نمیکنم. جوهرهی شعار جاودان “فراتر از یک باشگاه” یعنی همین …
جالب است که استراتژیهای اصلی اپل استیو جابز هم همین سه مورد بود!
*******
اما چرا پپ از بارسا رفت؟ بهنظرم به این دلایل:
۱٫ ذهنیت بازیکنان باشگاه دیگر با پپ همخوانی نداشت. پپ با بازیکنانی اشباع شده مواجه بود که مهارتهای سطح بالا در آنها شکلی ماشینی پیدا کرده بود. آنها اگر چه هنوز از تیمهای معمولی و حتی بزرگ با فاصلهای زیاد پیش بودند، اما دیگر خبری از جادوی خلاقیت در انجام کارهای تکراری نبود! همین بود که بارسا در مردابهایی مثل چلسی فصل قبل غرق شد …
۲٫ مدیران باشگاه ـ و در رأس آنها راسل رئیس باشگاه ـ با ایدههای فوتبالی پپ همخوانی نداشتند. راسل در فکر ساختن امپراطوری اقتصادی کهکشانی شبیه رئال بود و هست. برای او ـ برخلاف خوان لاپورتا ـ سودآوری و نتیجهگیری است که اهمیت دارد و نه لذت بردن از فوتبال. راسل کوچکترین درکی از فلسفهی عمیق و تاریخی و نمادین بارسا ـ بهعنوان نماد مقاوما مردمی در برابر دیکتاتوری فرانکو ـ ندارد. و همین شد که پیراهن مقدس کاتالونیا ـ که همیشه افتخار میکردیم مزین به نام یونیسف است ـ را به پولهای امیر قطر فروخت!
۳٫ اما فاجعهی اصلی وقتی رخ داد که پپ در بارسا تنها شد. بزرگترین اشتباه راسل اما بهنظرم این بود که او نهتنها میخواست تیمی کهکشانی در زمین داشته باشد، که میخواست بیرون زمین هم پرستارهتر از رقیب مادریدیاش باشد. همین بود که نزدیکترین دوست پپ یعنی تکسیتی بگریستان از بارسا رفت تا آندونی زوبیزارتا به تیم بیایید. اما ماجرا فقط همین نبود: راسل از محبوبیت شدید پپ رنج میبرد و با این کار قصد داشت این محبوبیت را بشکند!
پپ همسو نبودن این تغییرات اجباری را با فلسفهی مربیگریاش با تمام وجود تجربه کرد و تصمیم به رفتن گرفت.
*******
بارسای این فصل اگر چه با رکوردشکنیهای پیاپی شروعی بینظیر را تجربه کرد؛ اما از همان اول فصل مشخص بود که این بارسا، “آنی” را کم دارد که ما را عاشق بارسای پپ کرده بود. بارسای تیتو مثل تانکی سنگین هر آنچه زیر پایاش بود را له میکرد و پیش میرفت؛ اما حواساش به مینهای وسط راه نبود! این بارسا ربات بود. ماشین بود. روح انسانی نداشت! و همین بود که وقتی به تیمهایی رسید که ربات بودن را بهتر از خودش بلد بودند (و در رأس آنها رئال مادرید مورینیو)، سقوط کرد!
*******
شاید عجیب باشد؛ اما همیشه وقتی در برابر “سبکی تحملناپذیر هستی” کم میآورم، کافی است تا این ویدئوی ۵ دقیقهای “گراسیس پپ” را ببینم تا انرژی و شور و اشتیاقام کاملا به وجودم برگردد. شور درونی پپ را در ثانیه ثانیهی این ویدئو ببینید …
*******
این روزها معتقدم تفاوت بارسای این فصل بارسای پپ در این جمله خلاصه میشود: ذهنهای زمستانی که شور و اشتیاق به فلسفهی فوتبال بهمثابه زندگی را فراموش کردهاند. باخت به میلان، تلنگری بود برای بیدار شدن ذهنهای بازیکنان، مربیان و هواداران. بارسای دیشب، مدل کوچکی بود از بارسای پپ با همان شور و اشتیاق مثالزدنی!
اما … متأسفانه شک ندارم که این بیداری کاملا مقطعی است. دوباره از فردا چیزی که مهم میشود اخبار گلزنیها و رکوردزنیهای لئو مسی است و نارضایتیهای الکسیس و ویا از نیمکتنشینی. افتخار بارسا ایجاد فاصلهی بینظیر با رئال در لالیگا است و نه بینظیر بودن چشمنوازی بازیهایاش. مشکل همین جاست: این روزها بارسای راسل و تیتو، دیگر “فراتر از یک باشگاه” نیست: افسی بارسلونا هم باشگاهی است مثل دیگران که به دنبال سودآوری اقتصادی و نتیجهگیری و جام بردن است. و این است که من را میترساند …
*******
بهنظرم میرسد که راز سقوط تمامی تیمهای بزرگ تاریخ ـ از برزیل پله گرفته تا میلان ساکی ـ همین فراموش کردن مهم بودن اندازه و سرعت تغییر در مقایسه با دیگران است. آنها بهجایی میرسند که سرعت تغییرشان از سرعت تغییر رقبا کمتر میشود و همین میشود که مثل مسابقهی خرگوش و لاکپشت در برابر تیمهای سختکوش که آهسته و پیوسته پیش میروند، سقوط میکنند. بنابراین: ذهنهای زمستانی بارسایی. بیدار شوید!
پ.ن.۱٫ عمیقا معتقدم که این، پایان تیکیتاکای بارسا نیست: تیکیتاکای بهخواب رفتهی این روزها را نابغهی پرشور دیگری بیدار خواهد کرد. او را همه بهخوبی میشناسیماش: ژاوی هرناندز!
یک شرکت هولدینگ فعال در زمینهی اکتشاف معدن و صنایع معدنی، برای بخش سیستمها و روشها نیازمند جذب یک نفر کارشناس سیستمها و روشها با شرایط زیر دارد:
۱٫ حداقل سه سال سابقهی کاری بهعنوان کارشناس سیستمها و روشها در شرکتهای صنعتی (سابقهی کار در شرکتهای معدنی مزیت محسوب میشود.)
۲٫ تسلط به مباحث تدوین فرایندهای سازمان و طراحی ساختار سازمانی.
۳٫ میزان حقوق با توافق طرفین تعیین خواهد شد.
فقط قبل از ارسال رزومه، خواهش میکنم به سه نکتهی زیر توجه فرمایید:
الف ـ حداقل سابقهی کار اهمیت بسیار زیادی دارد. رزومههای دارای سابقهی کمتر به مصاحبه دعوت نخواهند شد.
ب ـ این شرکت بهدنبال مدیر بخش سیستمها و روشها و مشاور نیست.
ج ـ این شغل، تماموقت است. بنابراین در صورت نیاز به شغل پارهوقت، لطفا رزومه ارسال نکنید.
رزومههایتان را حداکثر تا روز یکشنبه ۲۰ اسفند ماه به ایمیل gozareha@outlook.com ارسال فرمایید. لطفا در بخش عنوان (Subject) ایمیلتان حتما واژهی “معدن” را قید کنید.
مدتها است در اینجا درددلی ننوشتهام. این ننوشتن طبعا بهمعنای نبودن درد نیست. عمیقا یاد گرفتهام که درد ـ هر چند سخت ـ تحمل کردنی است و ناامیدی، موقت. اما از سویی دیگر برای من، همیشه، نوشتن، یکی از مهمترین راههای آرام شدن در روزهای “ترانه و اندوه” بوده است. بنابراین امشب نکتهای را میخواهم بنویسم که احتمالا دغدغهی بسیاری از جوانان همسن و سال من است. امیدی ندارم که این نوشته تلنگری بر بر فردی باشد که موضوع نوشتهی من است؛ اما حداقل، ثبت شدن خاطرهی اتفاقی که امروز برایام افتاد، میتواند در حکم هشداری باشد برای منِ این روزها جوان در سالهایی دور که به سن و سال بزرگترهای امروز میرسم.
********
از کار کردن روی تکتک پروژههایی که کار کردهام و همینطور از همکاری با یک مدیر بزرگتر لذت بردهام، چیز یاد گرفتهام و احساس خوبی داشتهام. اما متأسفانه اغلب اوقات پای مسائل مالی که پیش میآید، فقط برای من و همسن و سالهای من، بزرگترین عایدی، تأثر و تأسف است … و این بزرگترین مشکل من در سالهای کاریام بوده است: اینکه همیشه آخر هر پروژه، تنها چیزی که سختی اجرای آن را توجیه میکند چیزی نیست جز اینها: “رزومهی پربارتر / تجربهی دوستداشتنی / دانش و مهارتهای جدید” و وعده به خود که اینها بعدها ثمر خواهند داد!
واقعیت تلخ ماجرا اما این است که این وعده، تا زمانی که مجبور باشی برای دیگری کار کنی، هیچوقت از راه نمیرسد. تمام دانش و مهارت و کیفیتات، باید در خدمت افزایش تعداد صفرهای حساب آن دیگری باشد که حتا ثانیهای مسئولیت و کسری از ثانیه زحمت را متقبل نشده است!
********
من ناشکر و زیادهخواه نیستم و نبودهام. همیشه بسیار بیشتر از آنکه باید ـ بهقیمت از دست رفتن سلامتی و لذتهای زندگی ـ کار کردهام و به کمِ بابرکت، معتقد. توجیهام هم البته همواره همان سه گانهی “کسب تجربه / لذت از کار / یادگیری” بوده است و امید به نتیجهبخشی آنها در آینده. نتیجهای که با تمام وجود خدا را شاکرم امسال در کارهای مشاورهی شخصیام تجربهاش کردم و امیدوارم در سالهای بعد بزرگتر هم باشد! 🙂
اما واقعا از این تمِ تکراری دلام میگیرد که وقتی برای دیگری کار میکنی، در زمان کار، “مشاور بادانش و مدیر پروژهی گرانقدر و باتجربه” هستم و مدتی بعدش که کار تمام شد، بدهکارِ مالی آقایان و مسئول پیگیری مطالباتشان از کارفرمای زباننفهم پروژه بابت کاری که من کردهام و آنها حتا تماشایاش هم نکردهاند. و خوب البته در بهترین حالت، این منت بر سر من گذاشته نمیشود که در برابر آن کار، “حقوق” گرفتهام! لابد اینکه آن حقوق، عادلانه بوده یا نه و کسری آن به پایان پروژه حواله داده شده هم اصلا مهم نیست. این نگاه ابزاری، دیوانهام میکند …
********
آدمها ابزار کسب درآمدهای آنچنانیِ شما نیستند بزرگترها. آنها هم انساناند. یادتان بیاید روزهایی که همسن و سال همین جوانها بودید. یادتان بیاید همان خاطراتتان را که برای ما روایت کردید از کسانی که دستتان را گرفتند و بالا کشیدندتان. همین!
پ.ن. این نوشته برآمده است از یک کیس کاری خاص که این روزها درگیرش هستم و چند خاطرهی بد سالهای کاریام را یادم آورد. بنابراین بزرگترهای دور و بر من، دوستان بزرگوار همکارم و کارفرمایان محترمی که احتمالا اینجا را میخوانند، لطفا به خودشان نگیرند!
روزهای آخر سال است و ممکن است خیلی از ما قصد داشته باشیم در سال جدید کار جدید یا محل کار جدیدی را تجربه کنیم. خود من ابتدای سال جدید بالاخره بعد از ۶ سال محل کارم را عوض کردم. اگر چه خروج از محیطی که آدم به آن عادت کرده است، کار سختی است؛ اما حتما تغییر مفید است. دلیل اصلی من هم همین ایجاد تغییر بود.
اما از همان روزهایی که سال گذشته دنبال کار جدید میگشتم، این سؤال برای من مطرح بود که چطور باید محل کارم را طوری ترک کنم که خودم و همکارانم با خوبی و خوشی از هم جدا شویم؟ اینجا اتفاقی جواب سؤالم را بهدست آوردم: از زمانی که تصمیم گرفتم محل کارم را عوض کنم؛ باید این پنج کار را انجام میدادم:
۱- در زمانی که دارید دنبال کار جدید میگردید، به همکارانتان ابدا هیچ چیزی نگویید: فرقی هم ندارد به بهترین و صمیمیترین دوستتان بگویید یا رئیستان! شایعات همیشه دردسرسازند. من این اشتباه را مرتکب شدم؛ شما این اشتباه را نکنید!
۲- از بد و بیراه گفتن در شبکههای اجتماعی به سازمان و رئیستان خودداری کنید! امروز دنیای آنلاین مثل دنیای آفلاین شده است. بنابراین اخبار خیلی زود به رئیستان میرسد … اگر هم قصد داشتید در این مورد بنویسید، علت تصمیمتان را بنویسید: مثلا من احساس میکردم که در زندگی حرفهایام دچار سکون شدهام (که این ربطی به سازمان محل کارم نداشت!) و برای همین باید با ایجاد یک تغییر بزرگ به خودم تلنگر بزنم.
۳- تصمیمتان را به جدایی از سازمان، علاوه بر نوشتن استعفانامهی مکتوب در جلسات رو در رو اعلام کنید: من هم با مدیرعامل محترم شرکتمان سه جلسه در مورد علل جداییام داشتم و هم در جشن آخر سال شرکت، رسما از همکارانم خداحافظی کردم و علت جداییام را هم به همه گفتم.
۴- پلهای پشت سرتان را خراب نکنید! از کجا معلوم که روزی دوباره گذارتان به همین سازمان نیافتد؟ از کجا معلوم که روزی در سازمانی دیگر با مدیران و کارشناسان همین سازمان دوباره همکار نشوید؟ اصلا چرا امکان کار پارهوقت و پروژهای را با این سازمان از خودتان بگیرید؟ من همچنان با شرکت قبلی در تعامل کاری نزدیک هستم.
۵- روز آخر احساساتی نشوید: احساساتی شدن (اعم از خشم یا تأسف و ناراحتی) میتواند تصمیمتان را خراب کند! بهجای آن به واقعیت توجه کنید. من روز آخر بسیار احساساتی شدم (داشت اشکم درمیآمد!)؛ اما روی تصمیمام ثابتقدم ماندم!