ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ و اندی ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جواندلی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
“تا زمانی که انگیزه بازی کردن داشته باشم، به کارم ادامه خواهم داد. خدا یک استعداد به من داد و من باید به این هدیه احترام بگذارم. هنوز احساس نمیکنم که یک دروازهبان معمولی شدهام و باید به دوران حرفهای ام پایان بدهم. هرگز یک دروازهبان معمولی نبودهام و نخواهم شد.” (جان لوئیجی بوفون؛ اینجا)
بوفون ـ این دوستداشتنیترین دروازهبان دنیا ـ به زیباترین شکل ممکن توضیح داده است که زمان مرگ یک فرد در دوران شغلیاش کی فرا میرسد: روزی که معمولی شده باشد! بنابراین روی دیگر سکه را هیچوقت فراموش نکنیم: یکی از بالاترین اهداف کارراههی شغلی هر یک از ما، معمولی نبودن و معمولی نماندن و معمولی نشدن در حوزهی کاریمان است؛ چیزی که فقط با کسب و توسعهی “تخصص” میتواند واقعی شود!
کلاهقرمزی ۹۲ جمعه شب مثل نوروز تمام سالهای اخیر خداحافظی باشکوهی داشت. ایرج طهماسب و حمید جبلی عزیز باز هم لحظات شاد، زیبا و فراموشنشدنی را برای ما رقم زدند. نشاندن لبخند بر لبان مردم خستهدل این روزهای ایران با یک ابزار تکراری ـ هر چقدر هم که این ابزار یعنی عروسکهای این مجموعه نماد نوستالژی روزهای خوش گذشته باشند ـ هنری است که هر کسی ندارد. همین است که زبان، در ستایش کاری که این دو مرد بزرگ سالهاست دارند بهخوبی از عهدهاش برمیآیند، در میماند …
امسال کلاهقرمزی را که میدیدم، علاوه بر سرخوشی ناشی از دیدن خود این مجموعه، از طراحی بینظیر کلاهقرمزی بهعنوان یک محصول هنری لذت بردم. کلاهقرمزی امسال تفاوتهای بسیاری با مجموعههای نوروز سالهای اخیر داشت و از نظر من، نقطهی اوج کار طهماسب و جبلی در مجموعهی کلاهقرمزی بود. مثل همیشه که وقتی یک محصول فوقالعاده را میبینم، بهدنبال علت موفقیت آن هستم، برایام جالب بود تا بفهمم کلاهقرمزی ۹۲ چرا تا به این حد موفق شده است. در نهایت به پنج اصل سادهی زیر رسیدم که برای طراحی هر محصول موفقی مورد نیاز است:
۱- خودتان باشید؛ اما متفاوت: کلاهقرمزی امسال در ظاهر با سالهای گذشته هیچ تفاوتی نداشت. دکور که همان بود. شخصیتها هم تقریبا همانها بودند. تم برنامه هم هنوز همان ماجرای شیطنتهای بچهگانه و آموزشهای پدرانهی آقای مجری است. اما … در تکتک شخصیتها امسال تحولات ظریفی ایجاد شده بود که با کمی دقت، مخاطب را شگفتزده میکردند. به چند مورد زیر توجه کنید:
ایرج طهماسب امسال بههیچ عنوان عصبانی نشد! 🙂
ببعی از یک شخصیت حاشیهای به متن آمد و بر جنبههای روشنفکرانهی او تأکید بیشتری شد. ببعی همان چیزهایی را دوست داشت که علاقهمندیهای نسل جوان امروزند: فیلمهای نوستالژیک و رومانتیک کلاسیک (کازابلانکایاش را که یادتان هست!؟) و ترانهها و موسیقیهای مجبوب این روزها (ترانههای سلن دیون و بهویژه ترانهی معروف تایتانیک فقط یک نمونهاش بود!)
فامیل دور شخصیت محوری امسال بود با دغدغههای یک مرد جوان امروزی. 🙂
پسر عمه زا با دیدن دختر همسایه عاقلتر شد! 🙂
حضور پسرخاله بسیار محدود شد؛ اما بسیار تأثیرگذار (مثلا خانهی سالمندان رفتن پسرخاله را بهیاد بیاورید!)
ایدهها و داستانهای درخشان طهماسب و جبلی برای هر یک از عروسکها نشان دادند که تکراریترین محصول هم میتواند چنان نو ساخته شود که هیجان و لذتی بیمانند را به مشتریان ارائه کند.
۲- منبع خلق ایده برای دیگران باشید: محصولی موفق است که بتواند علاوه بر فروش مستقیم خودش، منبعی باشد برای خلق ایدههای جذاب و بترکان (!) توسط دیگران. اگر کمی دقت کنید در دنیای فناوری امروز نمونهاش را بسیار میبینید (مثلا آیفون را که پدر تلفنهای هوشمند امروزی است ببینید!) کلاهقرمزی هم همین ویژگی را دارد. فقط بهعنوان نمونه لطیفههای ساخته شده از روی شخصیت “آقوی همساده” را به یاد بیاورید! 🙂 این هم نوعی بازاریابی ویروسی است دیگر!
۳- مشتریتان را درست انتخاب کنید؛ سایر مشتریان خودشان بهسراغ شما میآیند: کلاهقرمزی ۹۲ یک ویژگی بسیار مهم دیگر هم داشت. بالاخره بعد از چند سال، این برنامه فقط و فقط روی بچههای دههی ۶۰ متمرکز بود. ایدهی محوری کلاهقرمزی امسال “ارائهی لذتها و علاقهمندیهای نسل متولد دههی ۶۰ در قالبی جدید” به آنها بود: تمهای آشنا برای این بچهها، گنجاندن علاقهمندیهای این نسل (از ترانهها و فیلمهای مورد علاقه گرفته تا تئاترهای کلاسیک و شوخی با برنامهی محبوب ۹۰!) و البته داشتن مابهازاهای شخصیتی برای این نسل مثل “ببعی” باعث شده بود تا بچههای دههی ۶۰، شیفتهتر از هر سال بهتماشای کلاهقرمزی بنشینند (در این زمینه فقط و فقط ارجاعتان میدهم به وضعیت تایملاین توییتر در زمان پخش کلاهقرمزی!) اما این همهی ماجرا نبود. پدربزرگها و مادربزرگها، پدرها و مادرها و فرزندان بچههای دههی ۶۰ هم کلاهقرمزی را دیدند و لذت بردند.
۴- تنوع اجزای محصول را کم کنید و خلاقیت را زیاد: آشنا نیست؟ استراتژی استیو جابز در اپل همین بود! در کلاهقرمزی امسال بهدرستی از تنوع موقعیتهای نمایشی کم شده بود و در عین حال، خلاقیت موقعیتهای نمایشی بسیار بالا رفته بود. مثلا یک تم اصلی حضور جمعی بچهها در یک موقعیت تخیلی بود که در سینما، پشت چراغ راهنمایی و … تکرار شد. اما بیتردید، شاهکارترین تم کلاهقرمزی امسال، تئاترهای کلاسیکی بود که با روایت عروسکها به درخشانترین شکل ممکن اجرا شدند: از اتلو گرفته تا رومئو و ژولیت. فکر میکنم فقط و فقط به دلیل همین یک ایده میتوان به کلاهقرمزی ۹۲ نمرهی ۲۰ داد!
۵- دوستداشتنی و جذاب، غافلگیر کنید: از همان قسمت اول، من شخصا منتظر حضور گیگیلی بودم. ورود گیگیلی در برنامهی آخر و رسیدناش به خداحافظی ـ که کنایه از کند بودن ذاتی گیگیلی و خانواده بود ـ غافلگیری بینظیری بود! خداحافظی تکتک عروسکها با آن جملات بینظیرشان (مثلا شعر جیگر را یادتان هست؟) آنقدر لذتبخش بود که هنوز طعم خوش لحظههایاش را در اعماق قلبام احساس میکنم …
سال گذشته نقدی نوشته بودم بر کلاهقرمزی ۹۱ که امسال به بهترین شکل ممکن تمامی نقدهای من توسط آقایان طهماسب و جبلی برطرف شدند. به سهم خودم و با تمام وجود، سپاسگزارم از این دو مرد نازنین برای تمامی لحظات زیبا و خوشی که برای ما در زندگیمان بهیادگار گذاشتند. حالا دیگر وقت لحظهشماری است تا نوروز ۹۳ و کلاهقرمزی بعدی. بهامید آن روز. 🙂
از خطرات رئیس بد برای اعصاب و روان و جسممان همه آگاهیم! متأسفانه رئیس خوب هم از آن سنگهای کیمیای نایابی است که به هر کس ندهندش. بنابراین روبرو شدن با رئیس بد، یکی از تجربههای هر روزهی خیلی از ما است. خوب در برابر این جناب رئیس بد چه بکنیم؟ این کارها را:
۱- رئیستان را یک مشتری فرض کنید که میآید و میرود؛ نه یک همکار و یا حتا بالادست! بنابراین فقط وقتی که روبروی شماست به او فکر کنید. در سایر زمانها، احساسات
۲- شخصیت و سبک رفتاری رئیستان را کشف کنید! (آیا کمالطلب است؟ آیا ریسکپذیر است؟ آیا …) اینگونه پیشبینی رفتار او آسانتر میشود.
۳- نقاط ضعف رئیستان را بپوشانید: مثلا اگر رئیستان همیشه برای جلسات دیر میرسد، زودتر از او خودتان را به محل برگزاری جلسه برسانید و همه چیز را برای او آماده کنید تا فقط وارد شود و حرف بزند!
۴- روش ارتباطی مورد ترجیح رئیستان را بیابید (مثلا: ملاقات در راهرو، جلسهی رو در رو، مکاتبهی ایمیلی یا …) و همانگونه با او ارتباط برقرار کنید.
۵- روش و عادتهای تصمیمگیری رئیستان را کشف کنید و روی آنها کار کنید. مثلا: اگر رئیستان دوست دارد در زمان تصمیمگیری نظر همهی کارکناناش را بشنود، شما همکارانتان را دور رئیس جمع کنید!
پ.ن.۱٫ مشخص است که نکات ذکر شده در بالا برای پیشبینیپذیرتر شدن رفتار رئیس محترمتان است. تأثیرات منفی چیزهای قابل پیشبینی را راحتتر میشود مدیریت کرد؛ چون سلاح دفاعیاش را میشناسیم!
پ.ن.۲٫ اگر رئیس هستید، کشف موارد ۲ تا ۵ و اعلام آنها به کارکنانتان و بحث و گفتگو با آنها در مورد اینکه آیا این سبک مدیریتی درست است یا نه برای افزایش اثربخشی مدیریتتان و ایجاد احساسی خوب در دل کارکنانتان و در یک کلام تبدیل شدن از یک “مدیر” به یک “رهبر” میتواند بسیار مفید باشد.
به اولین پست لینکهای هفته در آغاز سال نو خوش آمدید. این، دومین پست گزارهها در سال ۱۳۹۲ است. امیدوارم امسال بتوانم باانرژیتر و منظمتر در خدمت شما دوستان عزیز باشم.
همانطور که شاهد هستید، پست بسیار پرباری است! حجم بالای لینکها بهدلیل خلاصه شدن حدود سه هفته مطلب در یک پست لینکهای هفته است. در اینجا لازم است از تمام عزیزانی که در طول تعطیلات بسیار طولانی امسال (که حدود ۳ هفته بود) همچنان به تولید محتوا ادامه دادند و در رأس همهی آنها دکتر علیرضا مجیدی عزیز تشکر کنم.
همینجا بهعنوان یک دردکشیدهی دزدی محتوا هم لازم میدانم ابراز تأسف شدید بکنم از کار زشت خبرگزاری تابناک در استفادهی بدون اجازه از این پست آقای دکتر مجیدی. بهامید اینکه امسال دزدی محتوا در وب فارسی به حداقل کاهش یابد.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
من چقدر خفنم(نویسندهی وبلاگ شیث در روایتی طنزآمیز نکات مهمی در رزومهنویسی را که از تجربهی جستجوی کار در خارج کشور بهدست آورده نوشته است.)
از پیشفرض تا باور (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار) (عااااااااالی!)
اشتباه در الگوپذیری (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد) (استاد نکات مهمی را نوشتند که من اگر چه با کلیتاش موافقم؛ اما به بعضی از آنها نقد دارم. این نقدها را همین هفته خواهم نوشت.)
مقاومت منفعل (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
سلام. سال نو مبارک! در این اولین پست سال جدید، خیلی بحث جدی و طولانی نمیخواهم بکنم. یک هفتهای در این فکر بودم که برای شروع دوباره در سال ۱۳۹۲ چه چیزی بنویسم بهتر است. بهنظرم رسید احتمالا بهترین شروع، نگاهی دوباره به موفقیت و شکست از زاویهی دید جدیدی است: حرفهایها! شاید همین روزها که داریم به اهداف و برنامههای امسالمان فکر میکنیم، زمانی مناسب است برای بازاندیشی: شاید با دیدن چند تعریف دیگر در مورد موفقیت و شکست، بتوانیم سال موفقتری را برای خودمان رقم بزنیم!
پرزنتیشن “موفقیت و شکست از زاویهی دید حرفهایها” را از اینجا با حجم حدود یک مگابایت دانلود کنید. 🙂
پ.ن. اولین پست لینکهای هفته در سال جدید جمعهی آینده منتشر میشود. امیدوارم امسال بتوانم با گزارههایی نو و فعالتر از قبل در خدمتتان باشم.
آخرین پست لینکهای هفته در سال ۱۳۹۱ … این پست با تأخیری خودخواسته تقدیم دوستان میشود؛ چرا که بهنظرم رسید بهتر است مطالب برتر سال ۹۱، در همین سال انتخاب و ارائه شوند تا بتوان در پایان تعطیلات نوروزی (که امسال متأسفانه یک هفته هم طولانیتر است!) انتخاب لینکهای سال جدید را شروع کرد. لازم میدانم همینجا از زحمات همهی عزیزانی که با تولید محتوا در حوزههای مدیریت و آیتی، باعث شدند مطالب بسیار زیادی را فرا بگیرم، صمیمانه تشکر میکنم.
یک اشاره: امسال مجموعا ۵۱ پست لینکهای هفته را منتشر کردم. برای نوشتن هر پست بهصورت متوسط، بیش از ۲۰۰۰ مطلب بهصورت فهرستوار مرور و چیزی حدود ۱۰۰۰ مطلب بهصورت اجمالی یا کامل مطالعه میشوند.
با این توضیحات برویم سراغ مطالب برتر ده روز اخیر!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
موضوع ویژه: خداحافظ گودر!؟
خوب گوگل در ادامهی شاهکارهایاش در زمان مدیرعاملی لری پیج این هفته اعلام کرد که گودر را ـ که قبلا قابلیتهای اجتماعیاش را کشته بود ـ کلا خاموش میکند!
مدتها در این فکر بودم عیدی گزارهها چه باشد تا اینکه این ایده به ذهنم رسید که از مجموعه مقالاتی که در زمینهی بهداشت کار برای هفتهنامهی همشهری تندرستی نوشتهام، یک کتاب الکترونیک تهیه کنم. بنابراین این شما و این هم عیدی گزارهها. چند خطی از مقدمهی این کتاب:
“ما انسانها در طول زندگیمان چیزی نزدیک به یک سوم از زمان عمرمان را در محل کارمان میگذرانیم. کار کردن اگر برای لذت باشد و همراه با خوشی، میتواند یکی از عوامل اصلی افزایش کیفیت زندگی باشد. اما اگر کار کردن، بار خاطری باشد که سنگینی آن تنها برای کسب درآمد یا گذراندن وقت تحمل میشود، آن وقت است که دیگر کار کردن بیشتر از آنکه مفید باشد، بدل میشود به بزرگترین خطر برای سلامتی افراد و سوهانی بر روح و جسم خستهی آنها.
عجیب است اما واقعی! بسیاری از مشکلات روحی و جسمی ما، از فشارها و استرسهای کاری نشأت میگیرند. نکتهی مهم در این میان این است که بسیاری از این فشارها و استرسها بهدلیل نوع نگاه ما به داستان کاری و شغلیمان و تفسیرهایی که از این داستان داریم و البته رفتار و عملکرد خود ما، ایجاد میشوند و در نتیجه قابل پیشگیری و کنترل هستند. در واقع یکی از زیربخشهای اصلی حوزهی سلامت در دنیای امروز، بهداشت شغلی است که صرفا شامل مباحث ایمنی و بهداشت کاری نیست و روشهای “درست کار کردن” هم جزو مباحث این حوزه محسوب میشوند.
کتابی که در دست دارید مجموعهی منتخبی است از مقالات من در این نشریه همراه با برخی نوشتههایام در گزارهها که به آنها در قالب یک مقالهی واحد نظم بخشیدهام. در این نوشتهها تلاش کردهام روشهای بسیار ساده و در عین حال کاربردی برای “بهتر کار کردن”، شیوهی نگاه درست به ماهیت کار و مشکلات شغلی و سازمانی و روش حل آنها را برای همه ـ اعم از مدیر و کارشناس و کارمند ـ ارائه کنم.”
کتاب الکترونیکی “شغل سالم برای همه” را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید. امیدوارم بخوانید و بپسندید و برایتان مفید باشد! سال نو پیشاپیش مبارک!
شمارهی ششم ماهنامه مدیریتی گزارهها با تأخیر زیاد بالاخره آماده شد! فاصلهی این شماره با شمارهی قبل بسیار زیاد شد که دلیل آن را در مقدمهی این شماره مطالعه خواهید کرد. تهیهی مطالب این شماره عجالتا با خودم بوده است تا این ماهنامه زنده شود. برای سال آینده بهامید خدا تلاش خواهم کرد از همکاری دوستان دیگری هم بهره ببرم. امیدوارم لذت ببرید و مطالب جمعآوری شده برایتان مفید باشند.
با این توضیحات میتوانید شمارهی ششم را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید. همچنین پنج شمارهی اول را در قالب یک فایل ZIP حدودا دو مگابایتی از اینجا بگیرید.
اگر از مطالب این ماهنامه خوشتان آمد و برایتان کاربردی بود، سپاسگزار خواهم شد که آن را برای دوستانتان نیز بفرستید. برای دریافت شمارههای بعدی این ماهنامه، میتوانید ایمیلتان را اینجا ثبت کنید.
ضمنا در صورت علاقه میتوانید با خرید ماهنامه شمارهی شش گزارهها از سایت رابین (فروشگاه عرضهی محصولات دیجیتال) از این حرکت فرهنگی از طریق دونیشن حمایت کنید.
از توجه و همراهی شما دوستان عزیز صمیمانه سپاسگزارم. سال نو پیشاپیش مبارک و بهترین باد!
پ.ن. پست لینکهای هفته استثنائا برای بهپایان رساندن پوشش به تمامی مطالب امسال سهشنبه شب منتشر خواهد شد. فردا هم منتظر عیدی گزارهها باشید!
آخرین باری که چهرهی در هم ژاوی را دیدیم، کِی بود؟ چهرهای که در عکس بالا خیلی شبیه چهرههای بازیکنان رئال بعد از الکلاسیکوهای فراوان سالهای اخیر است. این نگاه ناامیدانه اما در سه هفتهی اخیر و بعد از سه باخت بد بارسا در الکلاسیکوی جام حذفی و لالیگا و همینطور بازی رفت با میلان تکرار شد … چه بر سر بارسا آمده؟ آیا تیکیتاکا آنگونه که بسیاری گفتند به پایان رسیده؟ تحلیلهای بسیاری در این زمینه در سه هفتهی اخیر ارائه شده است. اما این تحلیلها به نظرم اگر چه نکات مهمی را موشکافی کردند؛ اما به چند نکتهی بسیار کلیدی هم توجه نداشتند. اشکالات نگرانکنندهای که نباید در سایهی پیروزی بزرگ دیشب برابر میلان فراموش شوند.
*******
سال ۲۰۰۸ که مربی جوانی به نام پپ گواردیولا در بارسا سر کار آمد، هیچ امیدی به آیندهی بارسا وجود نداشت. بارسای رؤیایی فرانک رایکارد بهمعنای واقعی کلمه نابود شده بود: تحقیر برابر رئال با چهار گل و از دست دادن قهرمانی در لالیگا با رفتنِ نمادِ بیمانند باشگاه ـ رونالدینیو ـ کاملا تکمیل شد. اما پپ همان تیم را با همان بازیکنان به تیمی جادویی تبدیل کرد. چگونه؟ این راز موفقیتهای فراوان پپ در سالهای اخیر بوده است.
بارها و بارها به این فکر کرده بودم که چه چیزی بارسای پپ را از تمامی تیمهای دنیا متمایز کرده است. در طول این سالها جنبههای مختلفی از یک تصویر شکسته از فلسفهی مربیگری پپ را یافته بودم و قبلا در گزارهها بارها به آنها اشاره کردم و خلاصهشان را میتوانید از اینجا ببینید. اما در این دو ماه اخیر که معلوم شده پپ فصل آینده در بایرن خواهد بود و بهویژه در دو هفتهی اخیر به اینکه تفاوت بارسای پپ با بارسای تیتو در چیست، چرا پپ از بارسا رفت و چرا پپ به بایرن رفت، فکر کردهام. حالا بهگمانم جادوی واقعی “توتال فوتبال” پپ را فهمیدهام: تغییر انقلابی با سرعتی بیشتر از دیگران! یعنی چی؟
۱٫ نوآوری انقلابی: تاکتیک پپ در بارسا، شکل جدیدی از توتال فوتبال بود که در خود بارسا هم سابقه نداشت. او روح توتال فوتبال را که مبتنی بر زیبایی فوتبال و بازی تهاجمی و مبتنی بر مالکیت توپ بود را گرفت و با اضافه کردن ایدههای خودش تیمی ساخت که در آن نبوغ، در چارچوب تاکتیک محبوس نبود! بارسا ناگهان اوج گرفت؛ چون تیمهای حریف با تیمی مواجه شدند که راه مقابله با آن را نمیشناختند! انقلاب تاکتیکی پپ آنقدر ناگهانی و گسترده بود که تا آخرین روز حضورش در بارسا هم تیمهای دیگر جز بهصورت مقطعی و موردی نتوانستند با بارسای او همآوردی کنند. این یعنی نوآوری در استراتژیها، روشها و رویکردها.
۲٫ هر روز بهتر از دیروزِ خودمان: بارسای پپ هر سال یک پدیده داشت: سال اول مسی و پیکه، سال دوم پدرو، سال سوم تیاگو و بوسکتس و سال چهارم تیو و کوئنکا. اما ماجرا فقط همین نبود: هر سال بازیکنانی که به کار تیم نمیآمدند هم از تیم حذف میشدند. رونالدینیو و دکو در سال اول و زلاتان در سال دوم، بهترین نمونهها هستند. بنابراین تیم، اگر چه به چند ستاره تکیه داشت؛ اما همیشه در حال نوسازی بود.
۳٫ تغییر مدلهای ذهنی: پپ تفکر بازیکنان و حتی مدیران و هواداران بارسا را تغییر داد و به جادویی تکرار نشدنی رسید: مثلث طلایی لذت، سادگی و عادت! ـ که فلسفهی مربیگری پپ هم در همین سه واژه خلاصه میشود ـ هدف فوتبال، نتیجهگیری نیست. هدف فوتبال، لذت بردن از توانمند بودن خودمان در کنار هم است! تا عمر دارم لحظهی بالا بردن جام فینال ومبلی توسط اریک آبیدال را فراموش نمیکنم. جوهرهی شعار جاودان “فراتر از یک باشگاه” یعنی همین …
جالب است که استراتژیهای اصلی اپل استیو جابز هم همین سه مورد بود!
*******
اما چرا پپ از بارسا رفت؟ بهنظرم به این دلایل:
۱٫ ذهنیت بازیکنان باشگاه دیگر با پپ همخوانی نداشت. پپ با بازیکنانی اشباع شده مواجه بود که مهارتهای سطح بالا در آنها شکلی ماشینی پیدا کرده بود. آنها اگر چه هنوز از تیمهای معمولی و حتی بزرگ با فاصلهای زیاد پیش بودند، اما دیگر خبری از جادوی خلاقیت در انجام کارهای تکراری نبود! همین بود که بارسا در مردابهایی مثل چلسی فصل قبل غرق شد …
۲٫ مدیران باشگاه ـ و در رأس آنها راسل رئیس باشگاه ـ با ایدههای فوتبالی پپ همخوانی نداشتند. راسل در فکر ساختن امپراطوری اقتصادی کهکشانی شبیه رئال بود و هست. برای او ـ برخلاف خوان لاپورتا ـ سودآوری و نتیجهگیری است که اهمیت دارد و نه لذت بردن از فوتبال. راسل کوچکترین درکی از فلسفهی عمیق و تاریخی و نمادین بارسا ـ بهعنوان نماد مقاوما مردمی در برابر دیکتاتوری فرانکو ـ ندارد. و همین شد که پیراهن مقدس کاتالونیا ـ که همیشه افتخار میکردیم مزین به نام یونیسف است ـ را به پولهای امیر قطر فروخت!
۳٫ اما فاجعهی اصلی وقتی رخ داد که پپ در بارسا تنها شد. بزرگترین اشتباه راسل اما بهنظرم این بود که او نهتنها میخواست تیمی کهکشانی در زمین داشته باشد، که میخواست بیرون زمین هم پرستارهتر از رقیب مادریدیاش باشد. همین بود که نزدیکترین دوست پپ یعنی تکسیتی بگریستان از بارسا رفت تا آندونی زوبیزارتا به تیم بیایید. اما ماجرا فقط همین نبود: راسل از محبوبیت شدید پپ رنج میبرد و با این کار قصد داشت این محبوبیت را بشکند!
پپ همسو نبودن این تغییرات اجباری را با فلسفهی مربیگریاش با تمام وجود تجربه کرد و تصمیم به رفتن گرفت.
*******
بارسای این فصل اگر چه با رکوردشکنیهای پیاپی شروعی بینظیر را تجربه کرد؛ اما از همان اول فصل مشخص بود که این بارسا، “آنی” را کم دارد که ما را عاشق بارسای پپ کرده بود. بارسای تیتو مثل تانکی سنگین هر آنچه زیر پایاش بود را له میکرد و پیش میرفت؛ اما حواساش به مینهای وسط راه نبود! این بارسا ربات بود. ماشین بود. روح انسانی نداشت! و همین بود که وقتی به تیمهایی رسید که ربات بودن را بهتر از خودش بلد بودند (و در رأس آنها رئال مادرید مورینیو)، سقوط کرد!
*******
شاید عجیب باشد؛ اما همیشه وقتی در برابر “سبکی تحملناپذیر هستی” کم میآورم، کافی است تا این ویدئوی ۵ دقیقهای “گراسیس پپ” را ببینم تا انرژی و شور و اشتیاقام کاملا به وجودم برگردد. شور درونی پپ را در ثانیه ثانیهی این ویدئو ببینید …
*******
این روزها معتقدم تفاوت بارسای این فصل بارسای پپ در این جمله خلاصه میشود: ذهنهای زمستانی که شور و اشتیاق به فلسفهی فوتبال بهمثابه زندگی را فراموش کردهاند. باخت به میلان، تلنگری بود برای بیدار شدن ذهنهای بازیکنان، مربیان و هواداران. بارسای دیشب، مدل کوچکی بود از بارسای پپ با همان شور و اشتیاق مثالزدنی!
اما … متأسفانه شک ندارم که این بیداری کاملا مقطعی است. دوباره از فردا چیزی که مهم میشود اخبار گلزنیها و رکوردزنیهای لئو مسی است و نارضایتیهای الکسیس و ویا از نیمکتنشینی. افتخار بارسا ایجاد فاصلهی بینظیر با رئال در لالیگا است و نه بینظیر بودن چشمنوازی بازیهایاش. مشکل همین جاست: این روزها بارسای راسل و تیتو، دیگر “فراتر از یک باشگاه” نیست: افسی بارسلونا هم باشگاهی است مثل دیگران که به دنبال سودآوری اقتصادی و نتیجهگیری و جام بردن است. و این است که من را میترساند …
*******
بهنظرم میرسد که راز سقوط تمامی تیمهای بزرگ تاریخ ـ از برزیل پله گرفته تا میلان ساکی ـ همین فراموش کردن مهم بودن اندازه و سرعت تغییر در مقایسه با دیگران است. آنها بهجایی میرسند که سرعت تغییرشان از سرعت تغییر رقبا کمتر میشود و همین میشود که مثل مسابقهی خرگوش و لاکپشت در برابر تیمهای سختکوش که آهسته و پیوسته پیش میروند، سقوط میکنند. بنابراین: ذهنهای زمستانی بارسایی. بیدار شوید!
پ.ن.۱٫ عمیقا معتقدم که این، پایان تیکیتاکای بارسا نیست: تیکیتاکای بهخواب رفتهی این روزها را نابغهی پرشور دیگری بیدار خواهد کرد. او را همه بهخوبی میشناسیماش: ژاوی هرناندز!