نوشته: کوین دائوم / ترجمه: علی نعمتی شهاب
اغلب مردم واقعا درباره اینکه “چگونه” یاد میگیرند، فکر نمیکنند. خود شما هم معمولا فرض میکنید یادگیری بهصورت طبیعی رخ میدهد: شما به کسی که دارد با شما گفتگو میکند یا در حال سخنرانی است، گوش میدهید و بهسادگی آنچه را او میگوید به ذهن خود جذب میکنید. آیا این واقعا درست است؟ متأسفانه باید بگویم نه. در حقیقت من متوجه شدهام که هر چقدر سنام بالاتر میرود، یادگیری واقعی یک موضوع برای من نیازمند زمان بیشتری است. هر چقدر بیشتر مغزم را از حقایق، ارقام و تجربیات انباشته کنم، فضای کمتری برای ایدههای جدید و فکرهای نو باقی میماند. بهعلاوه، این روزها من عقاید خاص خودم را هم دارم که ممکن است جلوی ورود ایدههای جدید را به ذهنم بگیرند. همانند افراد بسیار دیگر، من نیز خودم را یک دانشآموز همیشگی میدانم؛ اما برای حفظ ذهنیت باز خودم مجبورم مدام سختکوشی بیشتر و بیشتری داشته باشم.
اما در هر حال، نیاز به یادگیری هیچوقت به نقطهی پایان نمیرسد و در نتیجه باید شوق شما به یاد گرفتن همواره بر اشتیاقتان برای بر حق بودن غلبه کند. جهان در حال تغییر است و هر روز ایدههای جدیدی پدیدار میشوند: بهکارگیری آنها در زندگیتان میتواند شما را همچنان فعال و بهروز نگاه دارد. ۵ روشی که در ادامه میآیند روشهایی هستند که من برای داشتن آغوش باز و پذیرا نسبت به جهان متغیر پیرامونم از آنها استفاده میکنم. مهم نیست چند سالهاید. آنها برای شما هم کار خواهند کرد.
۱- ندای درونیتان را خاموش سازید
خودتان میدانید در مورد چه کسی حرف میزنم. صدای ضعیفی که در زمان گوش دادن به سخنان دیگری مدام در هر حال اظهارنظر و قضاوت است. همان صدایی که عقیده شما را در مورد اطلاعات دریافت شده شکل میدهد. توجه هر چه بیشتر به این ندای درونی نسبت به تمرکز روی گفتههای گوینده اصلی بسیار سادهتر است. این ندا اغلب شما را از گوش دادن به اطلاعات مفید باز میدارد و حتی میتواند خیلی وقتها شما را پیش از شنیدن تمامی مباحث بهخواب ببرد. بنابراین: کمتر روی چیزی که مغزتان میگوید تمرکز کنید و در مقابل، هر چه بیشتر به سخنان گوینده توجه کنید. از چیزهایی که میشنوید، متحیر خواهید شد.
۲- موافق خودتان باشید
اگر نمیتوانید صدای درونیتان را خاموش کنید؛ حداقل آن را به مزیتی برای خودتان تبدیل کنید. هر زمانی که متوجه شدید ذهنتان با گوینده مخالف است، جلوی این تفکرات را بگیرید و به جنبه دیگر ماجرا توجه کنید. تمام دلایلی که ممکن است بر حقانیت گوینده و اشتباه شما دلالت داشته باشند را پیش روی مغزتان بگذارید. با این روش در بهترین حالت ممکن است بتوانید دروازه ذهنتان را به روی اطلاعات جدید بگشایید. اگر هم در این کار شکست بخورید، حداقل نظر خودتان را تقویت کردهاید.
۳- شبیه کنجکاوها باشید
بعضی افراد بهصورت ذاتی کنجکاوند و دیگران اینگونه نیستند. بدون توجه به اینکه جزو کدام یک از این دو دسته افراد هستید، شما میتوانید از تظاهر به کنجکاو بودن بهرهمند شوید. دفعه بعد که به اطلاعاتی گوش دادید، دست بهکار شوید و سه تا پنج پرسش مرتبط با موضوع را بپرسید. اگر هم در حال گفتگو با دیگری هستید، میتوانید در طی گفتگو از او سؤال بپرسید. بدین ترتیب احتمالا یا چیزهای بیشتری یاد میگیرید و یا اندیشیدن به پرسشها به شما در رمزگشایی از مفاهیم موجود در ذهنتان کمک خواهد کرد.
۴- حقیقت ذاتی را کشف کنید
هیچ مفهوم یا تئوری از هیچ پدید نمیآید. جایی در ذات درونی یک مفهوم پیچیده که احمقانه هم بهنظر میرسد، ذرهای حقیقت وجود دارد. حتی اگر بهصورت کامل هم مجذوب یک ایده نشدهاید، لازم است حداقل بهدنبال نمودهایی از حقیقت باشید که آن ایده در آنها ریشه دارد. نقش یک کارآگاه را بازی کنید و همانند او دست به تحقیق بزنید. بدین ترتیب مهارتهای استنتاجی خودتان را تقویت میکنید و حتی ممکن است مفهوم مطرح شده را به چیزی فراتر از منظور گوینده بهبود ببخشید.
۵- روی پیام تمرکز کنید نه پیامرسان
اغلب افراد یادگیری را تنها به دلیل فردی که آموزش را ارائه میدهد، متوقف میکنند. چه آن فرد سخنران کسلکنندهای باشد، چه فردی با ظاهر غیرجذاب باشد و چه عضوی از حزب رقیب؛ رسانه روی یادگیری شما تأثیرگذار است. حتی دوستان نیز میتوانند فرایند یادگیری را دچار انحراف کنند؛ چرا که شناخت قبلی از آنها باعث میشود آنها را بهسختی بهعنوان یک فرد مسلط روی موضوع بپذیریم. بنابراین لازم است مواد آموزشی را از ارائهدهنده آنها جدا ببینید. فرض کنید آن فرد را نمیشناسید و از باورهای او اطلاعی ندارید. بدین ترتیب میتوانید بهصورت هدفمند به اطلاعات ارائه شده از سوی او گوش بدهید. در مورد فرد کسلکننده روی روشهای دو، سه یا چهار همین مقاله متمرکز شوید و گوش دادن به سخنان آن فردا را چیزی شبیه یک بازی ببینید تا خودتان را بهصورتی خلاق سرگرم کنید.
عالی 🙂
سلام
در مورد خود من زمانی این گفتگوها شدید می شد که در مورد موضوعی ناراحت بودم یا ناراضی. روش جدیدی که مدت ها از آن استفاده می کنم و خیلی وقت ها جواب می دهد تبدیل گفتگوی منفی به مثبت است. مثبت نه این که صرفا بخواهم چیز بدی را به خودم بقبولانم که مثبت و خوب است. یک تحلیل کوچک، حل گاها موقت آن در ذهنم و یادآوری نکات مثبت آن موضوع یااتفاق…خیلی موثر است و کمی شبیه نکته دوم و البته کمی حل محورتر!
سپاس فراوان