ای روزهای خوب که در راهید!
ای جادههای گمشده در مه!
ای روزهای سختِ ادامه!
از پشت لحظهها به درآیید!
ای روز آفتابی
ای مثل چشمهای خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که میگذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
پ.ن. دارم مجموعهی کامل کارهای قیصر امینپور را میخوانم. به همین خاطر است که شاید در یک بازهی زمانی پستهای زیادی از شعرهای قیصر را که عاشقاش بودم و هستم (و حسرت از دست دادناش هر وقت به یادم میآید با بغضی در گلو و نم اشکی بر دل همراه است) بنویسم.