در آرزوی تقدیرِ خوشِ بهاری …

یک: تا دقایقی دیگر، سال، باز نو می‌شود و ما باز هم مثل همیشه در بستر جویبار جاری لحظه‌ها به پیش می‌رویم. سختی دارد؛ ولی خوبی‌ش هم این است که همیشه آینده‌ای هست و امیدی که تو را به پیش می‌کشاند. آن هم وقتی میان احساسات متناقض برآمده از خاطره‌های سال و روزها و لحظات رفته‌اش، خود را گم می‌کنی. ناگهان به خودت می‌آیی و به خودت یادآوری می‌کنی که روزگارِ رفته، چه خواسته یا ناخواسته، چه زیبا و پرلبخند و چه سهم‌گین و غم‌ناک، دیگر گذشته و تبدیل به برگی دیگر از کتاب زندگی‌ات شده است. اما همه‌ی ما در ابتدای هر سال می‌فهمیم که بخشی از وجودمان را در لحظات سالی که گذشت، برای همیشه جا گذاشته‌ایم …

دو: دیگر حتی کلیشه‌ی «هر سال، دریغ از پارسال» هم پاسخ‌گوی زندگی ما ایرانیان نیست. گویی هر سال قرار است امید را گم‌گشته‌تر از گذشته کند و به‌نوعی جدید، جامعه‌ی ما و افراد خودش را گرفتارِ روزمره‌گی‌هایی کند که در شأن انسانیت و سابقه‌ی تاریخی و تمدنی و ثروت بی‌پایان سرزمین زیبای ما نیست. با این حال، مرور تاریخِ دور و نزدیک، نشان می‌دهد که این سرزمینِ کهن اما سرافراز، همواره در هر زمانه‌ای به‌شکلی خاصِ آن دوران، درگیر دورانی محنت‌بار بوده است. خبر خوب این است که این مرز و بوم، همواره دوام آورده و شکوفاتر و بلندبالاتر شده است و کاش ما برخلاف نسل‌های قبل، باشیم و نوبت شکوفایی را ببینیم … چیزی که برای من همواره تأمل‌انگیز بوده این است که اگر چه برای انسان‌های هر دورانی از حیات طولانی ایران، درد ناشی از رنج‌ها و نداشتن‌ها و حسرت‌های‌شان روی قلب‌شان سنگینی می‌کرده است؛ اما در هر روزگاری، بوده‌اند بزرگانی نام‌آشنا و حتی گم‌نام، که با امیدِ زیبایی زندگی آیندگان ایران، خالصانه و بی‌چشم‌داشت، تلاش کرده‌اند و امروز هم ما روی شانه‌های آن غول‌ها ایستاده‌ایم. به‌همین دلیل است که به‌عنوان یک دانش‌آموز مدرسه‌ی زندگی، عمیقا معتقدم که همواره باید امیدِ گم‌شده‌ی این روزها را در تاریخِ طولانی و ادبیات غنی این سرزمینْ و حاصل کار بزرگان‌ش در طول تاریخْ از عصر کهن تا دوران معاصر جستجو کنیم. 

سه: این روزها اصطلاحاتی مانند «تاب‌آوری» را در ادبیات خودیاری زیاد می‌شنویم که می‌خواهند به آدم‌ها کمک کنند در روزهای سخت‌شان دوام بیاورند. راست‌ش تجربه‌ی شخصی من این است که آدم، به هر ترتیبی دوام می‌آورد (این‌که به قیمت‌ش می‌ارزد یا نه بحث دیگری است)؛ اما آن‌چه در نهایتْ نجات‌بخش آدمی است، «پذیرش» ۵ گزاره‌ی ساده اما بسیار مهم است: ۱- من ارزشمندم؛ ۲- زندگی ذاتا دارای ارزش و زیبایی است، حتی اگر امروز من آن را حس نمی‌کنم؛ ۳- من می‌توانم و باید روی جریان زندگی‌ام تأثیر بگذارم؛ ۴- تلاش، نتیجه می‌دهد؛ ۵- دنیا و آدم‌های‌ش چیزی به من بده‌کار نیستند. امسال بیش از هر زمانی، درستی این گزاره‌ها را حس کردم و همین تجربه، مهم‌ترین چیزی است که با خودم به سال جدید خواهم بُرد!

چهار: سالی که گذشت، برای من، سالی بود پر از تغییرات کاری و مسیرهای جدید. ترس و لذتِ تن دادن به کارهایی که همیشه از آن‌ها گریزان بودم، چون فکر می‌کردم از پس‌شان برنمی‌آیم یا این‌که با ارزش‌ها من ناسازگارند و بهانه‌های دیگری از این دست. اما شرایطی پیش آمد که مجبور شدم با این ترس‌ها و دغدغه‌های‌م روبرو شوم و دیدم که این کارها جذاب‌تر و ارزشمندتر از آنی هستند که من فکر می‌کردم و مهم‌ترْ این‌که از پس‌شان هم برمی‌آیم. 🙂 تجربه‌گرایی در راستای ترس‌ها و دغدغه‌ها، درد و رنج درونی جان‌کاهی دارد؛ اما پاداش آن، بسیار بزرگ‌تر و جذاب‌تر از آنی است که فکر می‌کنیم. بنابراین می‌خواهم آگاهانه در سال جدید، بیش‌تر به‌سراغ کارهایی از این دست بروم.

پنج: این نوشته را با شعری بهاری از آقای سید علی میرافضلی به‌پایان می‌برم و امیدوارم که بهارِ نو و سال جدید، برای همه‌ی ما نویدبخش چنین گشایش‌هایی باشد:

خبر دارم که در فردای فرداها
بهار ِ بهترینی هست.

دری را می‌گشایی:
 پشت آن، درهای دیگر هم
خبر دارم
گشوده می‌شود آن آخرین در  هم.

بهاری پشت آن در
             لحظه‌ها را می‌شمارد باز
و هر قفلی
کلیدی تازه دارد باز.

من از دیروزهایِ رفته دانستم
که در امروز ِ ما تقدیر ِ فردا آفرینی هست
خبر دارم
بهار بهترینی هست!

سال نو و بهار نو بر همگی شما دوستان عزیزِ دیده و نادیده و دور و نزدیک مبارک باشد. امیدوارم که بعد از گذرِ سالی سخت، سال جدید برای شما و ایران‌مان، سالی خوش‌خبر و سرشار از حال خوش و زیبایی‌ها باشد. در امان خدا تا سال نو. یا علی.

دوست داشتم!
۰

Tags:

2 thoughts on “در آرزوی تقدیرِ خوشِ بهاری …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *