نویسندهها و منتقدان، وقتی شما سخن از کلاژ به میان میآورید، دچار اشکال ادبی میشوند؛ یکی از آنها به این سبک، «تصاویر شعری» و دیگری «داستانهای خیلی کوتاه» میگوید. کدامیک از این توصیفها را بیشتر میپسندید؟
برای من، کلاژ فقط روشی برای نوشتن است و نه چیز دیگری؛ من از سالها پیش شروع کردم به فرستادن کارتپستالهایی برای دوستانم که در آنها کلمات را بههم میچسباندم. من همیشه برای این کار از یک قیچی کوچک تاشو استفاده میکردم و وقتی در هواپیما مجله میخواندم و کلمهای میدیدم که از آن خوشم میآمد، میبریدمش. بعد متوجه شدم که چقدر ترکیب کلمات زیادی وجود دارد. من به این کارم در خانه حتی هنگام کار با تختهگوشت در آشپزخانه هم ادامه دادم. اینطوری میتوانستم هنگام غذاخوردن کلمات اضافی را بیرون بیندازم. اما کلمات خیلی گسترده هستند و همیشه بیشتر و بیشتر میشوند. بعد من یک میز لغات برای خودم درست کردم اما کلمات خاکی و چرب میشدند و من به ناچار آنها را دور میانداختم و خیلی حیفم میآمد ـ هزاران کلمه! اکنون آنها را بر اساس حروف الفبا در جعبه میگذارم.
هنگامی که جایزه نوبل به شما اهدا شد، شما گفتید که نوشتن، مایه درونی من است. چطور چنین چیزی ممکن است وقتی به زبان اعتماد ندارید؟
نوشتن که زبان نیست، بلکه قریحه کارکردن با زبان است که در من وجود دارد. آدم فقط کار نمیکند که نان خودش را به دست آورد. زمانی که ما کار میکنیم دیگر نسبت به خودمان آگاه نیستم. و این مساله ما را آرام میکند. آدم همیشه نمیتواند دائما حواسش به خودش باشد، هنگام کار آدم از خودش رها است. نوشتن یکی از راههای رهایی از خود است. هر کاری یک تسخیرشدگی دارد و اینگونه زبان من را تسخیر میکند. اما این مساله مشخصا با زبان سروکار ندارد، بلکه سروکارش با زندگی است. من میخواهم در کتابهایم بگویم که چه در زندگی اتفاق میافتد. زبان فقط یک ابزار است.
کتابهایتان خیلی با شخص خودتان سروکار دارد، چگونه میگویید که نوشتن شما را از خود رها میکند؟
این به آن معناست که در آن لحظه نوشتن، خودت را احساس نمیکنی؛ وقتی مینویسم متوجه گذر زمان نمیشوم.
(از گفتگو با هرتا مولر؛ برندهی نوبل ادبیات؛ اینجا)