ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
“در این چند ماه احتمالا مردم بسیار درباره من صحبت کردهاند. من در آرسنال احساس اهمیت میکنم و میخواهم بهتر شوم. روش بازی آرسنال و مسئولیتی که به من داده چیزی است که همواره به دنبالش بودهام.” (سانتی کاسورلا؛ اینجا)
من همیشه باور دارم که در موفقیت در کارراههی شغلی، “شانس” شاید آخرین عامل تأثیرگذار باشد. برای موفقیت شدن شما باید اول کشف کنید از کارتان بهدنبال چه چیزی هستید و بعد سعی کنید سازمانی را پیدا کنید که با این ویژگیها مطابقت داشته باشد. سخت است؛ اما ممکن! وقتی بسیاری از افراد توانستند چرا شما نتوانید؟
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
سال گذشته از همین روزها بود که کار جدی ترجمهی دو کتاب را آغاز کردم و حالا بعد از نزدیک یک سال، این کتابها به چاپ رسیدهاند. در این پست به معرفی این کتابها میپردازم:
۱- ابزارهای ضروری برای مشاورهی مدیریت: مشاورهی مدیریت یکی از جذابترین مشاغل دنیا است. در سال ۲۰۱۰ روزنامهی معروف گاردین نظرسنجی در بین مخاطبان خود انجام داده با این عنوان که: آیا فکر میکنید میتوانید مشاور مدیریت بشوید؟ ۶۴ درصد گفتهاند بله و ۳۶ درصد نظرشان خیر بوده است. مشاورهی مدیریت همچنین یکی از پردرآمدترین مشاغل در ایالات متحده است. پیمایشی که اخیرا توسط “اتحادیه شرکتهای مشاوره مدیریت (Association of Management Consulting Firms)” انجام شده نشان میدهد که مشاوران تازهکار به صورت متوسط سالانه ۵۸ هزار دلار درآمد دارند و مشاوران باتجربه به صورت متوسط سالانه ۲۵۹ هزار دلار درآمد کسب میکنند (که شامل مزایا و پاداشهای پروژهها نیز میشود.) در نهایت مشاوران مستقل بین ۱۰۰ تا ۳۵۰ دلار در ساعت دریافت میکنند.
این جذابیتهای ذاتی، در کنار بکر بودن و جوان بودن صنعت مشاوره در ایران در مقایسه با دیگر حوزههای خدمات تخصصی، باعث جذب نیروی انسانی جوان، با دانش و خلاق به این حوزه در کشور شده است و این صنعت، امروزه یکی از اولویتهای اصلی فارغالتحصیلان رشتههایی مانند: مهندسی صنایع و MBA محسوب میشود.
با این حال و با وجود تلاشهای انجام شده در صنعت مشاورهی کشور در طول سالهای گذشته همواره جای خالی توجه به ادبیات موضوع مشاورهی مدیریت و رویکردها و ابزارهای استاندارد مورد استفاده توسط شرکتهای برتر بینالمللی مشاورهی مدیریت در بازار نشر کشور احساس شده است.
برای من مایهی خرسندی است که ترجمهی کتاب حاضر را بهعنوان یکی از اولین کتب منتشر شده بهزبان فارسی در حوزهی مشاورهی مدیریت را برعهده داشتهام. در کتاب حاضر آقای دکتر سیمون ای. بارتونشاو ـ گان حاصل سالها تجربهی خود را بهعنوان مشاور مدیریت بسیاری از شرکتهای معتبر بینالمللی در سراسر نقاط جهان در اختیار خوانندگان قرار داده است.
این کتاب بهصورت مختصر، تمامی سرفصلهای اصلی مطرح در زمینهی مشاورهی مدیریت را تحت پوشش خود قرار میدهد. معرفی مشاورهی مدیریت و مباحث کلی مطرح در این زمینه، بررسی کامل فرایند ارائهی خدمات مشاورهی مدیریت (شامل دو مبحث مهم حل مسئله و تسهیلگری در مشاوره) و معرفی ده ابزار برتر مشاورهی مدیریت از کلیدیترین مباحث مطرح شده در این کتاب هستند.
این کتاب توسط منتشر شده است و احتمالا از هفتهی آینده در فروشگاههای این انتشارات در دسترس علاقهمندان خواهد بود.
۲- آیاستیو: سال گذشته مدتی بعد از درگذشت استیو جابز بزرگ، حجم زیادی از کتابها و مطالب در مورد او در دنیای مجازی و واقعی منتشر شد. در این میان یک کتاب با عنوان “آیاستیو” هم بود که با دستهبندی موضوعی برخی از مهمترین “گزارههای” آقای جابز بهشکلی مختصر و جالب به مرور زندگی و اندیشههای این مرد بزرگ پرداخته بود. این کتاب را به سفارش انتشارات بهشت ترجمه کردم که ترجمهی آن در دو جلد (شامل گفتارها و زندگینامه) با قطع آیفون همراه با متن انگلیسی کتاب بهتازگی منتشر شده است.
در مقدمهی “استیو جابز: حرفهای ماندگار” نوشتهام:
“اندیشه و تجربیات انسانهای بزرگ، از یک سو راهنمایی است برای سریعتر رسیدن به مقصد. هر کس میتواند با تکیه بر راههایی که آنها طی کردند و با پرهیز از اشتباهات آنها، راه رسیدن به مقصد را برای خود کوتاهتر کند. از سوی دیگر نوع نگاه و تفکر انسانهای بزرگ به جنبههای مختلف زندگی فردی و شغلی هم میتوانند برای یاد گرفتن درست نگاه کردن و درست فکر کردن، الگوی مناسبی باشند. اندیشه و تجربیات این انسانهای بزرگ، بیش از هر چیز در کلام آنها نمود مییابد.
این کتاب مجموعهای برگزیده است از نابترین جملاتی که توسط یکی از نامآشناترین انسانهای بزرگ همروزگار ما ـ استیو جابز ـ در موقعیتهای مختلف بیان شدهاند. در این گزینگویهها با دیدگاههای جابز در مورد اپل و محصولات جذاب این شرکت و مهمتر از آن با نگاه جابز به زندگی، شغل و موفقیت آشنا میشویم. در اینجا با ایدههای درخشانی روبرو میشویم که نمیتوانند جز از ذهن پویا و خلاق انسانی بزرگ چون جابز به بشریت عرضه شده باشند.
در انتخاب جملات این کتاب، تلاش شده موضوعات منتخب تا حد امکان متنوع باشند تا بتوانند مهمترین زوایای اندیشهی استیو جابز را بهنمایش بگذارند. همچنین با توجه به اینکه بهدلیل استفادهی جابز از زبان محاورهای، درک مفهوم جملات برگزیده نیازمند آشنایی با اصطلاحات فرهنگ عام آمریکایی است، در ترجمهی کتاب تلاش شده تا با بازنویسی جملات و نه ترجمهی صرفا واژه به واژه، مفهوم واقعی جملات جابز به خوانندگان فارسیزبان عرضه شود. در عین حال برای امانتداری و البته استفادهی آموزشی، اصل جملات نیز در کتاب قرار داده شدهاند.”
و در مقدمهی “استیو جابز: زندگینامه” هم نوشتهام:
“این کتاب داستان زندگی یکی از پرآوازهترین انسانهای همروزگار ماست. انسانی که به باور بعضی زندگی انسانهای عصر دیجیتال را برای همیشه تغییر داد و به باور برخی دیگر، چیزی بیش از یک فروشندهی حرفهای نبود. واقعیت اما در داستان زندگی استیو جابز پدیدار میشود: همان نقشی که از او به یادگار مانده است.
جابز در روزهای آخر زندگیاش بهدنبال نشان دادن این بود که چگونه یک آدم معمولی با وجود تمام محدودیتها و ضعفهایاش، میتواند تبدیل به انسانی خارقالعاده و موفق شود.
موفقیت اصلی استیو جابز، ایجاد و توسعهی اپل و پیکسار و محصولات رؤیایی آنها نبود. موفقیت اصلی او، ساختن زندگی رؤیاییاش بود. او برای ساختن این زندگی، دنیای اطرافاش را آنطور که میخواست تغییر داد. تصور میکنم فراتر از همهی ابداعات استیو جابز، ماندگاری او تا همیشه برای کشف این راز بزرگ موفقیت است: میشود در بیداری رؤیا دید و مهمتر اینکه میشود به آن رؤیا در بیداری رسید.
این کتاب بهصورت خلاصه مهمترین رخدادهای زندگی استیو جابز و شرکتهای اپل و پیکسار را بهتفکیک سالهای مختلف مرور میکند.”
این کتاب را میتوانید از اینجا با تخفیف ویژه تهیه کنید.
پ.ن. چندین کتاب الکترونیک را هم آماده کردهام یا طرحشان را نوشتهام که بهزودی خبرهای خوبی در مورد آنها هم خواهید شنید. 🙂
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
یکی از بزرگترین مشکلات زندگی در دنیای امروز این است که در همهی زندگیمان با “رقابت” روبروییم: در درس و کار و زندگی شخصی و حتی در عشق! هر کجا و هر لحظه رقیبی وجود دارد که میتواند در یک آن، تمام داشتهها و رشتههای ما را نابود کند. بنابراین همیشه رقیب یا رقبایی هستند که باید بر آنها پیروز شویم. اما راه و روش پیروز شدن چیست؟ طبیعتا اولین گامش شناخت رقیب است و بعد پیروزی بر رقیب. اما بهتجربه متوجه شدهام که در هر دو گام دچار اشتباهاتی عجیب میشویم؛ مخصوصا جایی که احساسات هم وارد داستان و تصمیمگیری ما میشوند. اینجا فقط قصد دارم به سه اشتباه بزرگ در این زمینه اشاره کنم:
۱- تشخیص اشتباه رقیب:دکتر روستا استاد بزرگ بازاریابی کشور ـ که افتخار دانشجوییشان را در دورهی کارشناسی ارشد داشتم ـ چند اصطلاح مورد علاقه دارند که از جملهی آنها “بازارشناسی” و “رقیبشناسی” هستند. یکی از اشتباه بزرگ ما معمولا همینجا و در پاسخگویی به همین سؤال رخ میدهد: “رقیب من کیست؟” آیا رقیب من کسی است که میبینمش؟ یا آن کسی که دارد تبلیغ محصول / خدمتش را میکند؟ و … اما اشکال کار کجاست؟ مشکل در اینجاست که ما معمولا فقط از “بخشبندی بازار” ـ که از اصول پایهای بازاریابی است ـ حرف میزنیم و در عمل این اصل اساسی را فراموش میکنیم که: “کسی رقیب من است که در بخش هدف من در بازار، محصول / خدمتی مشابه یا جایگزین محصول / خدمت من به مشتریان بفروشد!” همین میشود که مثلا دو مدرس همدیگر را رقیب فرض میکنند که یکی دارد استراتژی درس میدهد و آن یکی بازاریابی یا دو سایت همدیگر را رقیب فرض میکنند که یکی دارد با فروش محتوا پول در میآورد و دیگری با عرضهی محتوای رایگان و ارزشمند، از پروژههای جانبی که بهدلیل اثبات تخصصش در نوشتههایش به او واگذار میشود، درآمد کسب میکند. بنابراین: شناخت رقیب در زمینه (Context) اتفاق میافتد نه بهصورت مطلق.
۲- قضاوت مطلق: بزرگترین اشتباه در شناخت رقبا قضاوت مطلق در مورد خودمان و رقیبمان است. یعنی: یا من بالاتر هستم یا او. و احتمالا در اغلب اوقات او پایینتر است و شکست من هم ریشه در عواملی دارد که از دست من خارجاند و البته چه بهانهای بهتر از شانس! بسیار دیدهام که وقتی این سؤال مطرح میشود که چرا رقیب برنده شد (و فرقی هم نمیکند در کار باشد یا در زندگی شخصی)، صرفا عواملی فهرست میشوند که ربطی به خود ما ندارند. مثال سادهاش اینکه وقتی شرکتی در مناقصهی یک پروژه برنده نمیشود، این برنده نشدن به گردن قیمتشکنی رقبا یا دستهای پشت پرده میافتد. در واقع ما از سؤال “چرا رقیب برنده شد؟” قدمی به پیش نمیگذاریم و بهسراغ “چگونه برنده شد؟” نمیرویم. اما باز همهی ماجرا این نیست. یک سؤال مهمتر وجود دارد: “رقیب در چه چیزی بر ما برتری داشت یا دارد؟” و این یکی دیگر کاملا عرصهی قضاوتهای مطلق است! از آن بدتر اینکه حتا اگر عوامل مؤثر بر برتری رقابتی را هم درست شناسایی کنیم، هیچ نگاه سیستمی در تحلیل نداریم و اصلا به فکرمان نمیرسد که ممکن است ما بر رقیب در تکتک عوامل برتری داشته باشیم اما در مجموع عوامل نه. بنابراین: برتری یا ضعف من (بله خود من!) در برابر رقیب نسبی است و با تحلیل سیستماتیک عوامل اثرگذار بر رقابت کشف میشود.
۳- برتری یافتن یعنی تضعیف رقیب و نه تقویت خودمان: اما چطور باید در رقابت برتری پیدا کنیم؟ اگر با تفکرات پدر استراتژی رقابتی و استراتژیست بزرگ همروزگار ما مایکل پورتر آشنا باشید میدانید که از نظر آقای پورتر، ابزار پیروزی در رقابت دو حالت بیشتر نمیتواند داشته باشد: رهبری هزینه یا تمایز. بهعبارت دیگر یا من باید ارزانتر از همه بفروشم و یا محصول / خدمتم از دیگران متمایز و برتر باشد. در پرسنال برندینگ و فروش تخصصم هم همینطور. من باید با دیگر متخصصان تفاوتی داشته باشم. اما … وقتی قضاوت مطلق باشد؛ آنوقت بهصورت کلی یا ما برتریم یا رقیبمان. و همینجا استراتژی که اغلب ما انتخاب میکنیم استراتژی ناخودآگاهی است که چه از نظر تفکر استراتژیک و چه از نظر اخلاقی نادرستترین استراتژی ممکن است: تضعیف رقیب! وجه اخلاقی ماجرا را که میدانید؛ میخواهم به وجه استراتژیکش بپردازم: تمرکز من با انتخاب استراتژی تضعیف رقیب، از بهبود مستمر محصول / خدمتم به جلوگیری از بهتر شدن یا شناختهتر شدن رقیبم در بازار معطوف میشود. مثلا: من دیگر لازم نیست کیفیت نوشتههای وبلاگم را بهتر کنم. فقط لازم است که به دیگران ثابت کنم نوشتههای وبلاگ به خیال خودم رقیبم بهدرد نمیخورد! و پیامد این انتخاب چیست؟ اینها:
ـ در بهترین حالت من درجا میزنم.
ـ در بهترین حالت رقیبم هم ضعیفتر میشود.
و هر دو اینها زمینه را برای حضور و برنده شدن رقیب سوم آماده میکند!
اگر دقت کنید در اوج رقابت خصمانهی شرکتهای بزرگ دنیا هم تأکید بر نشان دادن برتریها و نقاط تمایزشان در مقایسهی ویژگیهای محصول / خدمت رقیب با محصول / خدمت خود از طریق بزرگ کردن نقاط ضعف رقیب است. مثلا این تبلیغ سامسونگ علیه اپل را ببینید!
بنابراین: برای برنده شدن در رقابت باید از شناخت درست رقیب، تعیین نقاط و ضعفمان در مقایسهی نسبی با رقیب و برتریجویی با بهتر و متمایز بودن در ویژگیهای محصول / خدمت استفاده کنیم. هیچ راه دیگری وجود ندارد. فرقی هم ندارد که رقابت برای چه باشد: در کار و زندگی شخصی. بیایید اخلاقی و درست رقابت کنیم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ کسی را دوست دارید و میخواهید با او باشید. وقتی این را به او میگویید؛ پاسخ او منفی است.
ـ مدتهاست بهدنبال شغلی هستید. بالاخره برای آن شغل درخواست میدهید؛ اما درخواست شما رد میشود.
ـ به نظر خودتان مشتری را حسابی برای خرید محصولتان توجیه کردهاید. وقتی نوبت به حرف زدن مشتری میرسد، میگوید به محصول شما هیچ نیازی ندارد.
همهی ما در زندگیمان با چنین موقعیتهایی یا مشابه آنها روبرو میشویم: زمانی که یک پاسخ “نه” ساده، تمامی دنیا را برای ما تیره و تار میکند. در چنین زمانی است که سختترین سؤالات ممکن ذهن ما را به خود مشغول میکنند. سؤالاتی دربارهی خودمان و آن چیزی که هستیم یا باید میبودیم تا پاسخ مثبت طرف مقابل را بشنویم. سؤالهایی مثل اینها: “کیام من؟ آرزو گمکردهای تنها و سرگردان!؟ (شعر از رهی معیری بزرگ) آیا بهاندازهی کافی خوب بودم؟ نه. اینطور نیست. من اصلا خوب نیستم. بهدرد کسی نمیخورم. میدانستم این اتفاق میافتد.” و این نقد خویشتن تا مرز خودتخریبی کامل پیش میرود!
اما خوب است بدانید جواب رد شنیدن تا بهحال هیچ کس را نکشته است (و اگر هم کشته کار خود فرد شکستخورده بوده!) اینبار اگر جواب منفی شنیدید بهجای سؤالهای بالا این سؤالات را از خودتان بپرسید:
۱٫ با خودتان فکر کنید که موفق شدن در این موقعیت ارزش چند بار شکست خوردن را دارد؟ بنابراین وقتی شکست خوردید از خودتان بپرسید: “بار چندم بود؟ چند بار دیگر میتوانم شکست بخورم؟” 🙂 خیلی ساده امتحان رانندگی را یادتان بیاید. آیا دست از تلاش برای قبول شدن بعد از ۱۰ یا ۲۰ بار رد شدن کشیدید؟ 😉
۲- بهیاد بیاورید که ریسک کردن برای موفقیت ضروری است. اگر دوست دارید هیچ اتفاق مثبتی برایتان نیفتد، از ترس شکست خوردن و رد شدن ریسک نکنید و دست به سینه گوشهای بنشینید و موفقیت دیگران را نگاه کنید. بنابراین مثل جیمز وولفنزون از خودتان بپرسید: “آیا این شکست ارزشش را داشت؟” اگر داشت، ناراحتی دیگر معنایی ندارد. شکست، اندکی پول اضافی است که برای یک موفقیت بزرگ لازم است، پرداخت کنید.
میتوانید در چنین موقعیتهایی از روش “کنترل کن نه فرار” خود من هم بهعنوان یک راهحل مکمل (بهویژه در مورد شکستهای عاطفی) استفاده کنید و البته “طول و عرض شادی” را هم فراموش نکنید.
موفق و شاد باشید.
منبع: متن پست ترجمه و بازنویسی این مطلب و عکس هم از اینجا
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
شمارهی پنجم ماهنامه مدیریتی گزارهها هم اگر چه با تأخیر زیاد؛ اما بالاخره آماده شد! امیدوارم مجموعه مطالب تهیه شده برای این شماره مورد استفادهی دوستان گرامی قرار بگیرد. منتظر هر گونه انتقاد، پیشنهاد و نظر سازندهی شما نیز هستم. میتوانید شمارهی پنجم را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید.
اگر از مطالب این ماهنامه خوشتان آمد و برایتان کاربردی بود، سپاسگزار خواهم شد که آن را برای دوستانتان نیز بفرستید. برای دریافت شمارههای بعدی این ماهنامه، میتوانید ایمیلتان را اینجا ثبت کنید.