در طول سالهای اخیر در گزارهها و در دنیای واقعی در کلاسها و سخنرانیها و مشاورهها و صحبتهای دوستانام به اهمیت حیاتی بهروز بودن برای کسب موفقیت حرفهای و البته تداوم بخشیدن به آن بارها و بارها سخن گفتهام (از جمله اینجا را ببینید.) خوشحالم که شوق و شور این کار را در میان دوستان حرفهای و البته جوانهای هدفدار دور و اطرافم بهخوبی میبینم.
بهروز بودن خوب است چون باعث میشود همیشه حرفی جدید برای گفتن داشته باشی، کمک میکند تا مسائل و مشکلات جدیدی را بشناسی که شاید قبلا نمیدیدشان، روشها و ابزارهای جدیدی برای کشف و تحلیل و حل مسئله در اختیارت قرار میدهد، باعث میشود تا دیگران هم به توان تخصصی و حرفهای ما اعتماد بیشتری بکنند و بسیاری منافع دیگر را هم در اختیار ما قرار میدهد. در کنار اینها نباید فراموش کنیم که بهروز بودن چون همراه با کسب اطلاعات و یادگیری است فینفسه کاری بسیار لذتبخش است. بحث این نوشتهی من روی همین نکته است: اینکه لذتبخشی بهروز بودن در صورت عدم توجه میتواند تبدیل به یک دام شود!
از سالهای سال قبل از اینکه محیط وب و اینترنت بهوجود بیاید بهدلیل علائق بسیار متنوع و گستردهام هر محتوایی گیرم میآمد میخواندم، گوش میدادم یا میدیدم: کتاب، مجله، روزنامه، مقاله، فیلم، سخنرانی و … (این اعتیاد به مصرف محتوا در سنین پایین البته بد هم نبود؛ حداقل دو دستاورد برایم داشت: گسترده کردن دامنهی اطلاعات و حکایتهایم برای غنیتر کردن و جذاب کردن نوشتهها و گفتههایم و البته فهمیدن اینکه چه محتوایی را دوست ندارم یا نباید مصرف کنم!) با از راه رسیدن اینترنت عزیز، این مصرف محتوا تبدیل به بمباران شدن با محتوا شد: هر لحظه و هر ثانیه محتوای جذاب جدیدی پیدا میشد که نمیشد مصرفش نکرد؛ اما خوب، وقت هم محدود است و همیشه که نمیشود سرگرم مصرف محتوا شد. بنابراین لپتاپ و سختدیسکها و فلشهایم به کتابخانه و مخزن نشریاتم پیوستند و تبدیل به مخزنی عظیم از انواع محتوایی شدند که شاید روزی بشود مصرفشان کرد. (امروزه دراپباکس و گوگل درایو و “پاکت” نازنین به آنها اضافه شدند!) ذخیرهسازی محتوا بهکنار، عذاب وجدان ناشی از مصرف نکردن این محتوای ارزشمند، عذاب بیشتری داشته و دارد!
جنبهی بدتر ماجرا اما این بود که هر روز محتوای مصرف شده در لحظه به سوی محتوایی میرفت که نهتنها ارزش افزودهای در بلندمدت نداشتند، بلکه در لحظه هم جز تغییر حال و احوال بهسوی آب و هوای ابری و بارانی اثر دیگری نداشتند. بدتر از همه اینکه کاری هم نمیشد در موردشان انجام داد؛ فقط هر روز آجری بر دیوار بلند رنج آدمی افزوده میشد …
در طول سالیان اخیر گزارهها برای من حداقل این حسن را داشت که مجبور بودم برای نوشتن در اینجا، در طول هفته چند خط کتاب و مقالهی تخصصی بخوانم. اما درد سردرگمی هویت تخصصی که اینجا نوشتهام، در کار بهروز بودن هم خودش را به رخ میکشید: اینکه زمان من برای مطالعه و کسب اطلاعات و دانش و مهارت جدید محدود است و باید چطور از این زمان محدود استفادهی اثربخش بکنم.
از چند ماه قبل که هویت تخصصی خودم را دقیقتر شناختهام و تصمیم گرفتم تنها در حوزهی “تحلیل و توسعهی کسب و کار” فعالیت کنم، تصمیم جدی گرفتم که فرمان زمان مصرف محتوای خودم را هم خودم بهدست بگیرم و نگذارم احساس و علائق غیرتخصصی ـ و بیاولویت اولم ـ تعیین کنند که حالا وقت مصرف چه محتوایی است (حالا اولویتم تنها مصرف محتوا در حوزهی تخصصیم و ادبیات و فرهنگ است که این دومی جدا از بزرگ کردن روح آدمی، روی اولی هم تأثیرات عمیقی دارد.) بنابراین اولویتبندی موضوعی و زمانبندی در مصرف محتوا اولین قدم من برای مدیریت حجم بالای محتوا و اطلاعات و دادههایی است که هر روز و هر شب بر سرم آوار میشوند!
اما هنوز این کافی نبود. باز هم همچنان حجم محتوای دریافتی از توان من بالاتر بود. برای حل این مشکل بهیاد یک جنبهی دیگر بهروز بودن که آن را زمانی کشف کردم که نوشتن را جدیتر گرفتم: اینکه ایدههای نوشتنم را از کجا پیدا کنم. این موضوع بعدها وقتی که از سطح کارشناسی بالاتر آمدم و مشاورهی مستقل هم تبدیل به یکی از حوزههای اصلی شغلم شد هم اهمیت خود را نشان داد: تحلیلها و راهکارهای من باید از کجا بیایند؟ اینجا است که بحث بهروز بودن اثربخش پیش آمد: من باید در مصرف محتوا باز هم گزیدهنگرتر باشم و با وجود تمام دردی که همچنان از نخواندن و ندیدن و نشنیدن محتوای مورد علاقهام میکشم؛ اما میدانم که چارهای ندارم جز اینکه روی مصرف محتوای هدفمند تمرکز کنم: یعنی بخش عمدهی زمان بهروز بودن خودم را صرف محتوای دارای تأثیر مستقیم روی شغل و حوزههای نوشتنم کنم. البته در زمانبندیم برای مصرف محتوا، علائق دیگرم را هم در نظر دارم؛ اما فعلا برای رسیدن به چشمانداز تخصصی و حرفهایام چارهای ندارم جز اینکه زمان آنها را محدود نگاه دارم.
اولویتبندی موضوعی و زمانبندی مصرف محتوا و هدفمند نمودن مصرف محتوا راهکارهایی هستند که در طول یک سال اخیر به من برای اثربخشتر کردن زمان مصرف محتوا کمکهای بسیاری کردهاند. پیشنهاد میکنم شما هم به این راهکارها فکر کنید.
🙂
هر دو نکته بسیار عالی بودند.
با فشردگی کارها و پیچیده شدن زندگیها، زندگی را باید تایم باکس کرد!
🙂
انتخاب بسیار سخت ولی ناگزیریه. کمبود زمان ولزوم مدیریت زمان غیر قابل انکار است. من هنوز هم گرفتار تبهای باز مرورگر و زمان محدود مطالعه آنها هستم. باورش سخته ولی بعضی تبها دو هفته باز می مونن….!
در هر حال ممنونم که به یادمون آوردید که زمان برای ما خیلی محدوده!