نوآوری تفاوت یک رهبر با یک پیرو را بازتاب میدهد.
استیو جابز
خوب طبیعتا این پست باید دیشب نوشته میشد؛ اما دچار یک سری مشکلات جسمی عجیب و غریب شدهام که نشستن و نوشتن را برایم سخت کرده … البته الان بهترم و امیدوارم بهزودی سلامت کاملم را بهدست بیاورم.
برویم سراغ درس این هفته: موضوع جذاب نوآوری که همه بارها و بارها در موردش شنیدهایم و خواندهایم و نتیجهی “نوآوری” را در قالب محصولات شرکتهایی مثل اپل و گوگل لمس کردهایم. اما این “نوآوری” اصلا یعنی چه؟
واژهی Innovation یا همان نوآوری خودمان، ریشه در کلمات لاتین in و novare دارد و معنای لغویش این است: “ساختن چیزی جدید برای ایجاد تغییر.” این کاری است که همه از پسش برمیآیند: هر کسی بالاخره رؤیاها و خلاقیتهای خاص خودش را دارد. و بههمین دلیل است که از روز اولی که بشر پا به کرهی خاکی گذاشت، نوآوری جزوی از زندگی روزمره محسوب شده است: اجداد غارنشین ما هم نوآوریهای فراوانی داشتهاند! (کشف آتش، روشهای شکار، ساخت ابزارهای دستی، کشف روشهای کشاورزی و … باز هم بگم!؟) حتا عدهای میگویند که علت بقای انسانها در طول تاریخ، نوآوری بوده است …
ولی نوآوری واقعا چیست؟ یک ایدهی جدید؟ یک محصول بسیار عالی مثل محصولات اپل؟ چیزی که ما را از رقبا متمایز کند؟ چیزی که حسابی پولساز باشد؟ چیزی که دنیا را زیر و رو کند؟ نوآوری همهی اینها هست و هیچ کدام هم نیست. تعریف علمی نوآوری عبارت است از: “برداشت و درکی جدید از یک ایده، عمل یا یک شی توسط یک فرد یا گروه مشخص بهدست آید.” فقط توجه کنید که این “تازگی” و به عبارت دیگر “نو بودن” الزاما بهمعنی ایجاد دانش جدیدی نیست؛ بلکه میتواند ناشی از بهکارگیری کاراتر و پیشرفتهتر دانش موجود یا اصلاح و تعدیل آن باشد. بنابراین نوآوری همیشه ساخت چیزهای جدید نیست. نوآوری میتواند بهسادگی بهتر کردن وضعیت موجود باشد.
نوآوری ایدهپردازی صرف هم نیست. این ایده تا بهعمل درنیاید به هیچ دردی نمیخورد. دیدیم که نوآوری در لغت بهمعنای “ساختن” است. بنابراین باید ببینیم که نوآوری در عمل چطور اتفاق میافتد. مثل بسیاری از مفاهیم دنیای علم، نوآوری هم یک فرایند است. از جایی آغاز میشود و با طی تعدادی گام پی در پی به نقطهای ختم میشود. فرایند نوآوری را در شکل زیر میبینید:
میبینید که نوآوری در دو عنصر ایده و اجرا تشکیل شده است و بدون هیچ کدام از آنها کامل نیست! بنابراین برای نوآوری لازم است هم یک ایدهی عالی داشته باشید (دقت کنید نگفتیم ایدهی جدید) و هم آن را عالی اجرا کنید. برای همین است که در داستان زندگی جابز میبینیم که خیلی وقتها او ایدههای عالی دیگران را میربود، آنها را عالی پیاده میکرد و یک محصول استثنایی تحویل جامعه میداد. خیلی از ایدههای جابز جدید نبودند؛ اجرای عالی او بود که باعث موفقیتش میشد.
اما اهداف نوآوری برای بنگاه کوچک ما چه چیزهایی هستند؟ چرا باید نوآوری داشته باشیم؟ پاسخ این سؤالها را خودتان بهتر از من میدانید: در هر بازاری که بنگاه کوچکم را راه انداختهام تعدادی رقیب دارم. برای رقابت با آنها من باید خودم را از آنها متمایز کنم. دو راه پیش رو دارم: قیمت پایینتر یا محصول متفاوت. نوآوری میشود ساختن همان محصول متفاوت!
نوآوری یک شکل مشخص ندارد و میتواند انواع مختلفی داشته باشد. فهرستی از انواع نوآوری را با هم مرور کنیم:
۱٫ نوآوری تدریجی در محصول (مدلهای جدید گوشیهای موبایل نوکیا) در برابر نوآوری رادیکال در محصول (آیفون اپل!)
۲٫ نوآوری تدریجی در مدل کسب و کار (انواع روشهای تبلیغاتی گوگل که در نهایت به ادسنس تبدیل شدند) در برابر نوآوری رادیکال در مدل کسب و کار (آیتونز اپل که مدل کسب درآمد صنعت موسیقی را تغییر داد!)
۳٫ نوآوری تدریجی در بازار (کاهش تدریجی قیمت سیمکارتهای همراه اول در سالهای دورتر) در برابر نوآوری رادیکال در بازار (سیمکارتهای ایرانسل که موبایل را برای همه قابل دسترسی کرد!)
۴٫ نوآوری تدریجی در فرایند (تلفنبانک) در برابر نوآوری رادیکال در فرایند (بانکداری آنلاین.)
و در پایان این پست کمی هم دربارهی فرایند تجاریسازی نوآوریها: هدف هر نوآوری عرضهی محصولی به بازار (که لزوما محصول جدید نیست) است که مشتری داشته باشد (که این مشتری هم لزوما بابت نوآوری پول نمیدهد!) بنابراین در پی فرایند نوآوری که به محصول ختم میشود، باید فرایند دیگری هم وجود داشته باشد که محصول را در اختیار مشتری نهایی بگذارد. این فرایند همان فرایند “بازاریابی” است. فعلا در همین حد حواستان باشد که بازاریابی معادل تبلیغات یا فروش نیست و چیزی بسیار فراتر از آن است. بازاریابی که از کشف نیاز مشتری شروع میشود با تصمیمات استراتژیکی مثل: “زمان عرضهی محصول به بازار” و “بازارها و گروه مشتریان هدف” ادامه مییابد و در نهایت به تبلیغات و فروش ختم میشود. البته باز هم همهی ماجرا این نیست! در درس پانزدهم بهشکل مفصل به موضوع بازاریابی و فروش خواهیم پرداخت.
پایان درس چهارم. هفتهی آینده به یکی از مهمترین مباحث مطرح در توسعهی کسب و کارهای کوچک میپردازیم: به چه اطلاعاتی نیاز داریم!؟
ممنون از لطف شما 🙂
مطلبی که گذاشتین فوقالعاده است….
برایم کاربردی ست….
منتظر مطالب دیگر تان می مانم.
با سپاس”سالومه
مطلب تون عالی و کاربردی ست-منتظر مطالب بیشتری از شما هستم.
با تشکر فراوان:سالومه
خب من مشکلم اینه که نمیدونم ایده من نیازمند چه تخصص هایی برای عملی شدنه….گرفتن فلزات از زباله های الکترونیکی
ممنونم. لطف دارید. بهترم.
امیدوارم رفع کسالت شده باشه آقای نعمتی شهاب عزیز
مطلبتون بسیار مفید بوده و نوآوری ها و نوع رشدشون بسیار مناسب با هم مقایسه شده بود
ممنون منتظر ادامه مطالب خوبتون هستم
امیدوارم رفع کسالت شده باشه آقای نعمتی شهاب عزیز
مطلبتون بسیار مفید بوده و نوع /اوری ها و نوع رشدشون بسیار مناسب با هم مقایسه شده بود
ممنون منتظر ادامه مطالب خوبتون هستم
خب الان من طبعا موافقم. چی بگم؟ 🙂
ممنون 🙂
در این صورت باید از همکاری کسی که در زمینهی مورد نظر تخصص دارد استفاده کند. مثال جالبش: مدیرعامل اینستاگرام کوین سیستروم عکاس بود و برنامهنویسی بلد نبود! از کمک برنامهنویسها استفاده کرد و به این موفقیت بزرگ دست پیدا کرد.
اگر فردی تو ذهنش ایده ای را داشته باشد اما برای انجام ان ملزم به داشتن تخصصی خاص باشد که رشته تحصیلی او نبوده باید چه کند؟
اولا امیدوارم حالتون همیشه خوب باشه و دوما دمتون گرم!!
ممنونم علی جان، مطلب فوقالعادهای بود. کم کم درسهای توسعهی کسب و کار دارن هیجان انگیزتر میشن.
من فقط میخوام به دو نکته اشاره کنم
بزرگی میگه که “بزرگ فکر کن، کوچک عمل کن، همین حالا شروع کن” فکر میکنم تا حدودی میشه این عبارت رو روی مبحث نوآوری روی کسب و کار تعمیم داد. واقعیت اینه که استیو جابز، بیل گیتس و بزرگان دیگه هم اولین محصولات و خدماتی که ارائه کردند فوقالعاده نبود. اپلI فروشِ متوسطی داشته و اپلII هم نمونهی تکامل یافتهی اون (با قدری بهبود) در مورد گوگل هم این مورد به خوبی مصداق داره. من معتقدم که نوآوری یا به تعریف من، ایجاد تغییر در مدل کسب و کار چیزی هست که با تجربهی زیاد، دانش مبسوط و داشتنِ دید عمیق نسبت به بازار هدف ایجاد میشن و پر واضح هست که اگر این مسائل توسط یک تیم رصد بشه، خروجیِ جدید میتونه چیز خیلی خوبی باشه.
مسالهی بعد دربارهی مدلهای نوآوری هست که شما خیلی خوب تفکیک کردید. به نظر من، نوآوریهای تدریجی، ریسک کمتری رو تحمیل میکنند و البته نتایج خارقالعاده هم ندارند. ولی نوآوریهای رادیکال یا هیجانی، میتونن نتیجهی فوقالعاده خوب داشته باشند یا برعکس، موجبات یک شکست تمام عیار رو فراهم کنند.
از قدیم گفتن یا اولین باش، یا بهترین. بنابراین شاید ایده جدید حتی بدون اجرای “عالی” (اولین بودن) و یک ایده “موجود” با یک اجرای بهتر ( بهترین بودن) هم جواب داد. مثلا ایده شبکه های اجتماعی از قبل هم وجود داشته، ولی فیسبوک پیاده سازی بهتری از این ایده داشت (البته عوامل دیگه ای هم حتما دخیل بودن) .
حتی گاهی ارائه بهتر برای “ایده پیاده شده موجود” هم می تونه موفقیت آمیز باشه. درسته؟