” ـ فکر میکنی که در رقابت با دیگو لوپس برای حضور در ترکیب اصلی تیم، برتری خاصی داری یا نه؟
ـ نه هیچ برتری ندارم. فقط انگیزهها برای رقابت کردن، برتری را ایجاد میکند و این خیلی زیباست. رقابت همیشه سالم است. دیگو، توماس و خسوس همگی دروازه بانان بزرگی هستند ولی نباید فقط به پست دروازهبانی نگاه کرد. اگر به سایرین نگاه کنیم، میبینیم که در هر پستی، ۲ یا ۳ بازیکن خیلی خوب وجود دارد. من با ایده رقابت کردن، تمرین کردن و در اختیار مربی بودن موافقم.” (ایکر کاسیاس؛ اینجا)
رقابت، وضعیت طبیعی زندگی در این دنیا است. بنابراین بهجای تمرکز روی یافتن راههای برنده شدن (آن هم به هر قیمتی!)، بهتر است روی ایجاد و تقویت انگیزهها و سختکوشی تمرکز کنیم.
انتشار بهموقع پست 🙂 گزارهها از فردا به روال عادی باز میگردد.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
سه روز اخیر عجیب و غریب بود. تأخیر را ببخشید بر من. گزارهها این هفته تا جمعه و لینکهای هفته بهروز نمیشود و از هفتهی آینده به روال عادی بازمیگردد.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
اصولا در اینجا بیشتر نوشتهها از زاویهی دید فردی به ماجرای زندگی شغلی نگاه میشود: اینکه چطور بهتر کار کنیم. اما تمام ماجرا این نیست. من تخصصم منابع انسانی و رهبری نیست؛ هر چند به این حوزهها بسیار علاقهمندم و در این زمینهها مطالعه میکنم. بنابراین بهنظرم میرسد بد نیست که هر از گاهی از دید سازمانی هم به داستان زندگی آدمها در سازمان نگاه کنیم. شاید در میان خوانندگان گزارهها مدیر یا رئیسی هم باشد که دوست داشته باشد سازمانش جای بهتری برای کارکنانش باشد (و اگر واقعا چنین مخاطبانی هم دارم، چه خوب است که آنها پای همین مطلب نظر بگذارند تا من هم به نوشتن بیشتر در این حوزه ترغیب شوم!) البته از زاویهی دید خود ما کارکنان هم پرداختن به این موضوعات خوب است؛ چرا که میتوانیم اینطوری بهتر دربارهی کیفیت زندگی کاریمان قضاوت کنیم: آیا سازمان ما کارهایی که باید را برای ما انجام میدهد؟
بر این اساس بیایید نگاهی بیاندازیم به ۱۰ گام برای داشتن کارکنانی شاداب و خوشحال:
۱- بگذارید زیردستانتان حرف بزنند. به حرفهایشان گوش دهید.
۲- حقوق و مزایای عادلانهای به آنها پرداخت کنید.
۳- آنها را بشناسید، برای آنها ارزش قائل باشید و به عملکرد خوبشان پاداش مناسب بدهید.
۴- راه پیشرفت و فرصتهای لازم برای پیشرفت را هر چه بیشتر در اختیار آنها قرار دهید.
۵- حواستان به عناوین بیمعنی و تفننی (مثلا: مدیر تأثیرات اولیه بهجای پذیرشگر!) باشد. آنها تنها باعث جدایی آدمها و ایجاد رقابت مضر در سازمان میشود.
۶- محیط کار را دلپذیر کنید: دکوراسیون را عوض کنید، قاب عکس در اتاقها بگذارید، جشن برگزار کنید و خانوادهی کارکنان را هم دعوت کنید و …
۷- از پشت میزتان بلند شوید و به میان زیردستانتان بروید!
۸- برایشان دستخط بنویسید: ایمیل و توئیتر و فیسبوک خوباند؛ اما هیچ چیزی تأثیر نوشتهی روی کاغذ را ندارد!
۹- سنت ایجاد کنید: یک بار مهمان کردن افرادتان به قهوه فایدهای ندارد. این را تبدیل به یک سنت سازمانی کنید!
۱۰- دریچهی قلبتان را بگشایید: بگذارید همه بدانند که مسافر یک کشتیاند. صادقانه رفتار کنید. موفقیتها و شکستها را با همه در میان بگذارید.
“قهرمانی در جامهای مختلف لذتبخش است؛ اما این هدف نهایی ما نیست. آنچه برای من مهم است، این است که بازیکنان زمانی بگویند: سرمربی، تو واقعا به من کمک کردی تا بازیکن بهتری بشوم. من چیزهای زیادی از تو یاد گرفتم. این اتفاق من را خیلی خوشحال می کند.” (پپ گواردیولا؛ اینجا)
این نوشته خیلی بهدنبال شرح و تفسیر این جملهی درخشان پپ نیست. میدانیم که بهعنوان یک مدیر، عملکرد ما با میزان موفقیت در تحقق اهداف سازمان و کسبوکار سنجیده میشود؛ اما یک شاخص مهم دیگر نیز در موفقیت یک مدیر وجود دارد که باید برای خود مدیر بیش از سازمان مهم باشد: “تحقق حداکثری اهداف در کنار تأمین رضایت کارکنان.” همینجا است که مباحث انگیزش در رفتار سازمانی مطرح میشوند.
اما پپ به نکتهی جالبی بهعنوان مهمترین شاخص سنجش موفقیت خود بهعنوان مربی تیم اشاره کرده است: اینکه بتوانی بهعنوان مدیر به همکارانت کمک کنی بهتر شوند. تحقق این شاخص توسط یک مدیر، پایان مدیریت و نقطهی آغاز رهبری است.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
این همه از بد بودن رئیسها و مدیران گفتیم، اینبار هم ببینیم یک رئیس خوب چه ویژگیهایی دارد:
۱- همهی زیردستانش را توسعه میدهد: برای موفق شدن نیازمند افرادی توانمند و باقابلیت هستیم. اما همه که اینطور نیستند. ضمنا ممکن است یک فرد توان کاری را داشته باشد و توان کاری دیگر را نه. بنابراین فراهم آوردن زمینهی آموزش، منتورینگ و تجربهاندوزی برای آنها وظیفهی شماست.
۲- بهسرعت به مسائل رسیدگی میکند: حتا کوچکترین مسائل! لطفا به این هم فکر نکنید که با نادیده گرفتن مسائل، خودشان بالاخره حل خواهند شد!
۳- بدترین زیردستشان را نجات میدهد: اخراج آخرین گزینه است. تا جایی که میتوانید از طریق آموزش و مربیگری و هدایت فرد ضعیف عملکرد او را بهبود ببخشید. البته هرگز از حداقل استانداردهای خود و سازمان کوتاه نیایید.
۴- به دیگران خدمت میکند؛ نه خودش: با درخشیدن تیم و سازمانتان و عملکرد عالی آنها، عملکرد عالی شما هم دیده خواهد شد. پس هدفتان نشان دادن و موفق شدن خودتان نباشد؛ موفقیت زیردستانتان یعنی موفقیت شما.
۵- همیشه یادشان هست که از کجا آمدهاند: دیروز آرزوی وضعیت امروز را داشتید. یادتان هست؟ پس با قرار گرفتن یک جایگاه بالاتر، خودتان را گم نکنید.
طبق تعریف «نفع»، هر چیز قابل لمس یا غیرقابل لمس، مادی یا غیرمادی است که یک فرد یا یک گروه آن را بر اساس ارزش فعالیتهای یک فرد یا یک گروه دیگر به دست میآورد. بر این اساس «ذینفعان» هر کسب و کار عبارتاند: «از افراد یا گروههایی که برای دستیابی به اهداف خود به سازمان نیازمند هستند و یا از دیدگاه مقابل، سازمان برای دستیابی به اهداف خود به آنها نیازمند است.» به بیان دیگر هر گروهی که بر فعالیتهای سازمان اثر بگذارد یا از آن اثر بپذیرد، ذینفع سازمان محسوب میشود. البته نمیتوان این دو حالت را از یکدیگر تفکیک کرد. زیرا موجودیتی که اثر بپذیرد طبعا برای کنترل تبعات آن، از خود واکنش نشان میدهد. اما ممکن است این واکنش به دلیل قدرت یا مشروعیت اندک اثر پذیرنده، چندان به چشم نیاید.
بنابراین میتوان گفت ذینفعان واجد قابلیتهائی هستند که میتواند به عنوان یک مطلوبیت و یا یک محدودیت بر محصولات یا خدمات و یا سیاستهای سازمانی و استانداردهای عملیاتی تأثیرگذار یا از آنها تأثیرپذیر باشند.
منشأ این رابطه تأثیر و تأثر، وجود منافعی برای ذینفعان است. همانطور که در توضیح مفهوم “نفع” گفته شد این منافع میتوانند از جنس منافع مالی و پولی، منافع نوع دوستانه و زیستمحیطی و اخلاقی، منافع عمومی و امنیتی و قانونی و یا منافع علمی و تحقیقاتی باشند. همچنین میتوانند ناشی از وابستگی اطلاعاتی میان ذینفع و سازمان باشند. دامنه و گستردگی تعریف ذینفعان به پیچیدگی محیط بیرونی، میزان انعطافپذیری سازمان، گستردگی حوزه فعالیت سازمان و میزان سازمانیافتگی ذینفعان بستگی دارد.
نکتهی کلیدی اینجا است که هر کسب و کاری ـ اعم از بزرگ، متوسط و کوچک ـ دارای ذینفعانی است که در آن کسب و کار دارای منافعی هستند. در واقع هر کسب و کار در طول چرخهی عمر خود با ذینفعان متعددی در ارتباط است؛ به برخی از ذینفعان در قالب یک مراودهی مالی یا کاری منفعت یا سودی را میرساند و از برخی دیگر، نیز خدمات یا منافعی را دریافت میکند. بنابراین شناسایی دقیق ذینفعان کسب و کار کوچک شما، میتواند منافع زیر را برای شما در بر داشته باشد:
تهیهی فهرستی از افراد و سازمانهایی که به دلایل مختلف قانونی، کاری، مالی و … لازم است با آنها دارای تعامل داشته باشید.
تهیهی فهرستی از سرویسها یا منافعی و بهصورت خلاصه انتظارات متقابلی که میان شما و ذینفعان کسب و کارتان رد و بدل میشود.
برنامهریزی برای پاسخگویی باکیفیت و بهموقع به انتظارات متقابل ذینفعان کسب و کارتان.
انجام این کار باعث خواهد شد تا شما بتوانید سطح بالاتری از رضایت را در ذینفعان خود ایجاد کنید و این امر در جای خود، منجر به توفیق روزافزون کسب و کار شما خواهد انجامید.
اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است: چطور ذینفعان کسب و کارمان را شناسایی کنیم؟ برای این کار میتوانیم از “مدل ذینفعان” کمک بگیریم.
مدل ذینفعان
نظریه ذینفعان توسط ادوارد فریمن وارد ادبیات علم مدیریت شده است. وی نظریه ذینفعان را با طراحی یک نمایش گرافیکی که آن را «مدل ذینفعان» (Stakeholder Model) نامیده تکمیل نموده است. این مدل اولین بار در سال ۱۹۸۴ و در کتاب معروف فریمن در مورد نظریهی ذینفعان ارائه شد.
مدل ذینفعان در ابتدا برای شناسایی گروههای گوناگون جامعه که به صورت مستقیم تحت تأثیر تصمیمات گرفته شده در کسب و کار قرار میگیرند و در مقابل، توان تأثیرگذاری بر موفقیت یا شکست سازمان را دارند توسعه داده شد. بر این اساس برخی از نظریهپردازان نتیجه گرفتند که یک سازمان از دیدگاههای اقتصادی و اخلاقی تنها به صاحبان منافع (Shareholders) خود “تعلق” ندارد، بلکه به سایر ذینفعان خود که دارای ارتباط اقتصادی با سازمان هستند نیز وابسته است.
چارچوب مدل ذینفعان فریمن نمایشگر روابط میان گروههای گوناگون بازیگرانی است که در درون و بیرون سازمان نقشآفرینی میکنند. فریمن براساس ادبیات علمی گسترده موجود در زمینههای نظریه سازمان و استراتژی سطح سازمانی و با انجام تحقیقات و مشاهدههای بسیار زیاد، مدلی مفهومی از دیدگاه خود نسبت به سازمان را در قالب ساختاری جدید و در عین حال ساده ارائه کرده است (شکل زیر.)
همانطور که مشخص است در مدل اصلاح شده فریمن، تلاش شده تا حد امکان دستهبندی دقیقتری برای ذینفعان سازمان ارائه شود تا از این ترتیب بتوان سرویسهای کسب و کار رد و بدل شده میان سازمانها را به شکل مناسبتری شناسایی و بررسی کرد.
پ.ن. این مقاله پیش از این در شمارهی بهمن ۱۳۹۲ ماهنامهی تدبیر چاپ شده است.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.