امیر مهرانی این‌جا من را دعوت کرده به یک بازی وبلاگی برای نوشتن خاطراتی برای شاد شدن در شب یلدا. از این خاطرات که زیاده ولی چند تایی را که به ذهنم می‌رسد را می‌نویسم: ۱ – ترم اول دوره‌ی لیسانس یادم نیست چرا نرسیدم ساعت اول کلاس درس شیرین فیزیک را بروم. ساعت بعدش […]