برند شخصی و آینه‌ی شکسته!

برند شخصی تصویری است که از شنیدن نام و نشان ما به ذهن اطرافیان و همکاران و دوستان‌مان می‌رسد. برند شخصی یعنی دیگران مرا به چه می‌شناسند و چه انتظاری از من دارند. کیفیت تعاملات و بده‌بستان‌های من از همین برند شخصی ناشی می‌شود: این‌که ارزش من در تعامل دو طرفه برای دیگران چقدر است، اساس تصمیم‌گیری افراد برای برقراری ارتباط کسب و کاری با من است و مهم‌ترین نمود این ارزش، در برند شخصی من است.

بارها دیده‌ام که یکی از پیش‌فرض‌های نادرست بسیاری از افراد در مورد برند شخصی این است که “من، همانی هستم که خودم فکر می‌کنم هستم.” بنابراین اگر من خودم را یک “متخصص حرفه‌ای” می‌دانم که در حوزه‌های خاصی دارای تخصص است و مهارت‌های کار حرفه‌ای (نظیر مدیریت زمان و وظایف، مهارت حل مسئله و تفکر سیستمی، خودنظم‌بخشی و سازماندهی کارها، مدیریت زندگی دیجیتال و …) را بلد است و تعامل و ارتباط را هم خوب می‌داند، دیگران هم حتما همین تصور را نسبت به من دارند.

اما تجربه نشان می‌دهد که متأسفانه اغلب میان تصویر ذهنی من با دیگران اختلاف زیادی وجود دارد. به‌همین علت است که برند شخصی را “رزومه‌ی پنهان” هم می‌نامند. رزومه‌ یک ابزار بازاریابی برای یافتن شغل یا موقعیت‌های همکاری کسب و کاری جدید است. ضمنا رزومه، داستان گذشته‌ی زندگی شغلی من است و نه قصه‌ی آرزوهای من! + حالا اگر معنای پنهان را هم به این دو اضافه کنیم متوجه می‌شویم که منظور از برند شخصی چیست: “تصویر کارها، عملکرد، رفتار و گفتار گذشته و امروز من در ذهن دیگران. تصویری که البته لزوما من از آن خبری ندارم!”

شاید بشود گفت که من تصویر خودم در ذهن دیگران را در آینه‌ای شکسته می‌بینم: بخشی شفاف است و بخش بسیار بزرگ‌تری غیرقابل تشخیص و هنر من در ابتدای راه، ساختن یک آینه‌ی کامل است!

دوست داشتم!
۷

سه عنصر اصلی برند شخصی شما

آیا تا به‌حال در مورد رزومه‌ی نامرئی‌تان فکر کرده‌اید؟ وقتی کسی “من” را می‌بیند یا وقتی اسم “من” شنیده یا خوانده می‌شود، آن کسی که در ذهن دیگران می‌آید، “منِ” واقعی نیست. این “من” تنها تصویری است از وجود واقعی من که در ذهن دیگران ایجاد شده است. همان “هر کسی از ظن خود شد یار من” مولانا. این، تصویری است که من از خودم ساخته‌ام. به این تصویر یا رزومه‌ی پنهان من، در ادبیات حرفه‌ای‌ها “برند شخصی”  گفته می‌شود.

بسیاری از ما زمان زیادی را برای شکل‌دهی به رزومه مکتوب‌مان صرف می‌کنیم؛ چه با کسب تجربه باشد و چه با آموزش و اهمیت چندانی تأثیر برند شخصی‌مان روی موفقیت‌مان در زندگی و کارمان نمی‌دهیم. اما اصل ماجرا این‌جاست که برند شخصی، تأثیرگذاری و اهمیت بیش‌تری دارد تا رزومه‌ی مکتوب و سوابقی از من که بیش‌تر به چشم خودم می‌آید تا دیگران!

برند شخصی یعنی عقاید و نظرات دیگران در مورد شما به‌عنوان دوست، همکار، رهبر و هر نقش دیگری که در زندگی شخصی و شغلی‌تان ایفا می‌کنید. برند شخصی، تصویری است که از عملکرد واقعی و تعامل و ارتباط احساسی که در این نقش‌ها از خود بروز می‌دهید، به‌تدریج و در طول زمان در ذهن و قلب دیگران شکل می‌گیرد.

برند شخصی شما واجد تمامی ویژگی‌هایی است که یک برند کسب و کاری آن‌ها را دارد. فعلا به این ویژگی‌ها در مورد خودتان فکر کنید:

۱- هویت برند شما: تخصص شما و ویژگی‌های شخصیتی شما. همان هویت کاری که دوست دارید آن را بشناسند.

۲- نام برند شما: می‌تواند نام شما باشد یا یک نام که بازتابنده‌ی هویت برند شما باشد.

۳- ارزش برند شما: دیگران ـ اعم از همکاران، دوستان و … و البته مشتریان، سازمان‌های همکار و … ـ از در ارتباط بودن با شما چه چیزی به‌دست می‌آورند؟ تخصص شما؟ شبکه‌ی ارتباطی‌تان؟ شاید هم یک احساس خوب؟ یا چیز دیگر؟ خوب است که خودتان بدانید چه ارزشی برای دیگران دارید!

برند شخصی یعنی یک عکس فوری. وقتی نام شما برده می‌شود، این “عکس” اولین چیزی است که به ذهن آدم‌ها می‌رسد. چه خوب است که این عکس برای اغلب آدم‌ها همان چیزی باشد که دوست دارید باشید. رسیدن به چنین نقطه‌ای شدنی است. لازم است اصول برندسازی شخصی را بیاموزید.

دوست داشتم!
۱۶

چرا برند شخصی؟

اهمیت برندسازی برای موفقیت کسب و کارها در سالیان اخیر به‌خوبی شناخته شده است. هر کسب و کار با ایجاد یک برند متمایز می‌تواند ارزش افزوده‌ی بیش‌تری به مشتریان خود ارائه کند و با ایجاد یک حس خوب با آن‌ها ارتباط انسانی‌تر و در نتیجه پایدارتری برقرار کند. اما برند تنها در دنیای کسب و کار کاربرد ندارد و در زندگی شغلی و حتی روزمره‌ی هر یک از ما نیز کاربرد دارد.

کمی فکر کنید. در هر محیط اجتماعی ـ خانواده، محله، شهر و … ـ بسیاری از افراد با یک “لقب” یا یک “ویژگی” شناخته می‌شوند. مثلا: حسن آقا نانوای قابلی است، فاطمه خانم دستپخت بی‌نظیری دارد، حاج احمد در کار خیر و راه انداختن کار مردم است و … در سازمان‌ها و اصناف هم همین‌گونه است: آقای (الف) همه‌ی آیین‌نامه‌ها و قوانین سازمان را بلد است، خانم (ب) همیشه نظرات کارشناسی خوبی در مورد این موضوع دارد، آقای (پ) می‌داند فلان کالا را از کجا برای‌ات تهیه کند و …

اگر دقت کنید در مورد این لقب‌ها یا ویژگی‌ها چند نکته‌ی مشترک و مهم وجود دارد:

۱- معمولا ویژگی ذاتی نیستند و اکتسابی‌اند!

۲- در دوره‌ی زمانی طولانی پدید می‌آیند.

۳- وقتی ایجاد شوند، تغییر دادن‌شان کار بسیار مشکلی است.

نکته‌ی آخر، درد مشترک بسیاری از افراد است. فرد در سازمان محل کارش، در میان هم‌صنفان‌اش، در میان مشتریان‌اش و … به صفتی معروف و شناخته می‌شود که شاید خودش آن را دوست نداشته باشد و در مقابل علاقه داشته باشد به صفت یا توانمندی دیگری شناخته شود.

خبر خوب این است که کنترل این لقب یا ویژگی شناخته شده در دستان خود شما است و تکنیک‌های برندسازی شخصی نامیده می‌شود. از این پس برای شما درباره‌ی این‌که چطور برندسازی شخصی موفقی داشته باشید، بیش‌تر خواهم نوشت.

دوست داشتم!
۱۲

حرفه‌ای‌ها (۱۵): هوشنگ کاوه

“هوشنگ کاوه (۱۳۰۵ بابل – ۱۳۹۲ سان فرانسیسکو) تهیه‌کننده، مدیر دوبله و مالک سینما عصر جدید در تهران، و از مردانی که در پایه‌ریزی صنعت سینمای ایران نقش مهمی داشت. هوشنگ کاوه اواخر دهه ۳۰ به‌عنوان مدیر برنامه سینما «دنیا» با هزار صندلی که از بهترین سینماهای تهران محسوب می‌شد مشغول به کار شد و در سال‌های ۱۳۴۰ – ۱۳۴۵ مدیریت گروه سینماهای «مولن روژ» را به عهده داشت.” (ویکی‌پدیا)

شماره‌ی دی ماه ۹۲ مجله‌ی فیلم به‌مناسبت درگذشت هوشنگ کاوه، مروری داشته است بر زندگی و فعالیت‌های او در عرصه‌ی سینما. در مطالعه‌ی یادداشت‌هایی که در مورد زندگی استاد نوشته شده بود، چند درس از مهارت‌های “متخصصان حرفه‌ای” را هم دیدم که با هم این‌جا مرورشان می‌کنیم:

۱- تجربه کنید تا کشف کنید! هوشنگ کاوه، در بسیاری از حوزه‌های سینما جزو اولین‌ها بود و تقریبا بسیاری از فعالیت‌های حرفه‌ای را در عمل تجربه کرد: دوبله، بازاریابی، مدیریت سینما و بسیاری حوزه‌های دیگر. 

۲- متخصص باشید! استاد کاوه سرانجام از میان تجربیات‌شان، یک حوزه را به‌عنوان تخصص‌شان انتخاب کردند. امروز هوشنگ کاوه به‌عنوان “مدیر حرفه‌ای سینماداری” شناخته شده است. بنیان‌گذاری سینما “عصر جدید” و قبل از آن، به اوج رساندن مجموعه‌ای از گروه‌های سینمایی، همه براساس تخصص ایشان در این زمینه به‌انجام رسیدند. 

۳- برندسازی شخصی کنید! در سال‌های دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ شمسی، حتی مفهوم “برند شخصی” هم هنوز اختراع نشده‌ بود؛ اما آقای کاوه در آن زمان، تخصص‌شان را به‌عنوان برند شخصی‌شان تثبیت کرده بودند.

۴- شایستگی متمایز کسب کنید و بیافرینید! در سال‌های دور، “سینما دنیا” واقع در یکی از کوچه‌های فرعی لاله‌زار با ظرفیتی برابر ۲۲۰۰ نفر (!) یکی از سینماهای شناخته شده‌ی تهران بوده است. این سینما، همواره سالنی مملو از تماشاگر و فروشی بی‌نظیر داشته است.  نکته‌ی جالب ماجرا این‌جاست که در همان کوچه، سینمای دیگری هم وجود داشته که مشتری خاصی نداشته است و در نتیجه می‌بینیم که هوشنگ کاوه برای سینمای تحت مدیریت‌ش، مزیت رقابتی خلق کرده است.

۵- تخصص‌تان را واقعی کنید! مالک سینما دنیا، به گمان این‌که سینمای او دیگر به حدی از اعتباری رسیده که لازم نیست حقوق کلانی به کاوه پرداخت کند (و البته سینمای‌ش هم به نام کاوه شناخته شود)، کاوه را برکنار می‌کند. نتیجه؟ کاوه سینما عصر جدید را تأسیس می‌کند و موفق می‌شود؛ اما سینما دنیا در مدت کوتاهی از صحنه‌ی سینمای ایران حذف می‌شود.

یاد هوشنگ کاوه و تمام درگذشتگان سینمای دوست‌داشتنی ایران گرامی و روح‌شان غریق دریای رحمت حق باد.

پ.ن. نکته‌ی مهمی که هرگز نباید فراموش کنید: افراد موفق دنیای حرفه‌ای‌ها، “متخصص حرفه‌ای” زاده نمی‌شوند؛ بلکه با یادگیری و تلاش در عمل، ساخته می‌شوند. دوست دارید مهارت‌های متخصص حرفه‌ای را به‌دست بیاورید؟ برای شرکت در کارگاه متخصص حرفه‌ای دوره‌ی بعد ثبت‌نام کنید. 

(منبع عکس)

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۱۴): راسل، بارسا و برندسازی منفی!

خبر کوتاه بود و خوش‌حال‌کننده: ساندرو راسل بالاخره از بارسا رفت! وجه خوش‌حال‌کننده‌ی ماجرا کجا بود؟ این مطلب را بخوانید تا متوجه شوید آقای راسل در این چند سال چه بلاهایی بر سر بارسای بزرگ ما آورد! اما وقتی داشتم این یادداشت را مرور می‌کردم و از اشتباهات و تصمیمات فاجعه‌بار راسل حرص می‌خوردم (!)؛ متوجه نکته‌ی بسیار مهمی شدم و آن هم بلایی بود که راسل بر سر برند بارسای بزرگ آورد و با این رسوایی اخیر، بیش‌تر از هر زمان دیگری برند باشگاه ریشه‌دار اف‌.سی بارسلونا را تحت تأثیر منفی جاه‌طلبی‌های بی‌دلیل شخصی‌اش قرار داد.

سال گذشته در یادداشتی با عنوان تیکی‌تاکا در برزخ تفکر زمستانی به بخشی از تخریب‌های راسل و تبدیل کردن درخشان‌ترین تیم دو دهه‌ی اخیر فوتبال جهان (اگر نگوییم به‌ترین تیم تاریخ فوتبال!) به تیمی معمولی اشاره کردم. اما اتفاقات این حدودا یک سال اخیر مرا متوجه چند نکته‌ی دیگر هم در مورد بارسا و آقای راسل کرد.

واقعیت ماجرا این است که من دیگر این روزها مطمئنم راسل ـ برخلاف خوآن لاپورتا ـ به‌هیچ عنوان نه عشق فوتبال است و نه به ریشه‌های عمیق فرهنگی و سنتی تیم بارسلونا آشنا و معتقد. با فاجعه‌ای که راسل بر سر خرید نیمار به بار آورد و به قیمت رفتن خودش تمام شد، دیگر آشکار است که راسل، تاجری بود که کالای “شهرت شخصی” را به بهای برند بزرگ بارسلونا از دنیا طلب می‌کرد. فکر می‌کنم راسل قصد داشت تا از این طریق، بعدها وارد سیاست شود و برای خودش سری در میان سرها درآورد.

اما تصور می‌کنم چیزی که باعث سقوط آقای راسل شد همین هدف‌گذاری اشتباه‌ش بود که با تفکرات اشتباه‌ترش در مورد برندسازی شخصی به چنین نقطه‌ای منتهی شد. اما تفکرات اشتباه راسل چه بودند؟ از میان آن‌ها چهار مورد را برگزیده‌ام:

۱- میان برند من و ماه گردون فرق چون است؟ هر کسب و کاری، برند خاص خودش را دارد و هر فردی، برند شخصی خاص خودش را. شما وقتی در جایگاه مدیریت یک کسب و کار قرار می‌گیرید ـ چه مالک و سهام‌دار باشید و چه نه ـ در هر حال بخشی از برند شما و کسب و کارتان با یکدیگر هم‌پوشانی پیدا می‌کند و این‌جاست که باید حواس‌تان باشد که ماجرای برندینگ، فقط جنبه‌های مثبت ماجرا نیست. در واقع ما “برندسازی منفی” هم داریم و آن هم زمانی است که با در پیش گرفتن استراتژی‌های برندینگ نادرست، برند خودمان و کسب و کارمان را تخریب می‌کنیم. آقای راسل، این نکته را هوش‌مندانه دریافته بود؛ اما با ضعف مدیریت‌ش، نه‌تنها برند خودش را ارتقا نداد که برند بارسا را هم تخریب کرد.

۲- آیین آینه، خود را ندیدن است؟ اما یک نکته‌ی دیگر نباید فراموش شود: هر برندی ـ چه شخصی باشد و چه کسب و کاری ـ مبتنی بر گروهی از شایستگی‌های اساسی است. حالا این شایستگی می‌تواند برای مدیری مثل پرز (مدیر رئال مادرید)، پشتوانه‌ی اقتصادی‌اش باشد، برای برلوسکونی (مالک میلان) پشتوانه‌ی سیاسی‌اش باشد و برای امثال آبراموویچ (مالک چلسی)، پول بی‌حساب‌شان. مشکل آقای راسل این بود که هیچ شایستگی اساسی شخصی نداشت که با برند کسب و کاری که مدیر آن بود ـ بارسلونا ـ هم‌سویی داشته باشد (در مقابل، به‌یاد بیاورید سرمایه‌ی اجتماعی حیرت‌آور لاپورتا را در زمان مدیریت بارسا.) برای ساخت یک برند شخصی یا کسب و کاری موفق، باید این شایستگی‌های اساسی را کشف کنیم و این، با آینه بودن میسر نمی‌شود: باید در آینه نگریست!

۳- شهرت برند یا برند شهرت؟  برندسازی به‌معنی مشهور شدن نیست! برندسازی یعنی کسانی که باید ما را بشناسند. این، دام بزرگی بود که راسل، هم با جاه‌طلبی‌های شخصی‌اش و هم با اشتباهات مدیریتی‌اش در آن گرفتار شد و تا روز آخر هم نتوانست بفهمد که اصل ماجرا چیست!

۴- رفتن، رسیدن است! برندسازی باید در راستای گذشته باشد و نه نفی گذشته! وقتی گذشته‌ای درخشان دارید، لازم است به‌سراغ تقویت برند و درآمدزایی آن بروید؛ نه این‌که برای ثابت کردن این‌که “من آنم که زوبی‌زارتا بهتر است از پپ”، تمام دستاوردها و تاریخ پرافتخار گذشته (از جمله: کرویف بزرگ، نماد باشگاه بارسلونا) را کنار بگذارید و از اول با ایده‌های ضعیف و بی‌هویت خودتان تلاش کنید تا برند جدیدی را بنیان‌گذاری کنید. سازگاری رفتار و عملکرد در طول زمان، یکی از مهم‌ترین استراتژی‌های برندینگ است که البته متأسفانه معمولا به آن توجه کافی نمی‌شود (و حتی می‌توانم بگویم معمولا نادیده گرفته می‌شود.)

اما از سرنوشت آقای راسل چه درسی می‌توان گرفت؟ من فکر می‌کنم این ماجرا برای مدیران یک درس بسیار مهم را یادآوری می‌کند: هیچ‌وقت فراموش نکنید که برند شخصی شما (حتی شده در حد چند درصد ناقابل!) حتما با برند کسب و کاری که مدیریت آن (یا بخشی از آن) را برعهده دارید، گره خورده است و تقویت / تضعیف هر کدام، روی دیگری تأثیر مستقیمی می‌گذارد. بنابراین در تصمیمات شخصی و مدیریتی‌تان، حتما به تأثیرات متقابل برند شخصی و برند کسب و کاری‌تان فکر کنید!

می‌توانم بگویم ساندرو راسل نماد خوبی برای چیزی است که من “برندسازی منفی” می‌نامم‌ش: این‌که آگاهانه برای توسعه‌ی یک برند تلاش کنید؛ اما در عمل آن برند را تخریب کنید! راسل به ما نشان داد که چطور می‌توان موفق بود (با فتح ۹ جام ظرف ۴ سال مدیریت)؛ اما در حافظه‌ی تاریخ ماندگار نشد.

بدرود آقای راسل. در نیوکمپ، هیچ‌کس دلش برای شما تنگ نخواهد شد.

دوست داشتم!
۳

جذاب‌ترین برند دنیا: خود “شما”!

بزرگ‌ترین و موفق‌ترین و ثروتمندترین شرکت‌های دنیای کسب و کار، برندها هستند. برندها انتخاب اول مشتریان برای خرید محسوب می‌شوند. برندها هویت یکتای یک کسب و کار را مشخص می‌کنند و آن را از رقبای آن‌ها متمایز می‌کنند. اما آیا تا به‌ امروز به این فکر کرده‌اید که شما (بله خود شما خواننده‌ی عزیز) هم یک برند هستید؟ مثل دنیای کسب و کار، هویت متمایز و واحد و معنابخش شخصیت شما همان برند شما است.

فرقی نمی‌کند دانش‌آموز، دانش‌جو، داوطلب، هنرمند، حسابدار، متصدی برج مراقبت یا هر چیز دیگری باشید، برای خودتان کار کنید یا برای دیگری، در مدرسه و دانشگاه باشید، دنبال کار بگردید یا پی‌گیر پیشرفت شغلی یا تغییر شغل‌تان باشید. همیشه خود شما اگر بخواهید کنترل این‌که “چطور دیده شوید” را در دستان خودتان دارید. تنها یک “شما” وجود دارد؛ برندی که ساختن و تغییر آن در اختیار خودتان است!

ساختن یک برند واقعی برای خودتان ـ و در واقع برای خدمات قابل ارایه توسط شما به‌عنوان یک متخصص حرفه‌ای ـ تنها راه بقا در بازار کار بسیار شلوغ امروزی است. برندسازی شخصی باعث ایجاد یک هویت متمایز برای شما می‌شود. برندسازی شخصی یک “استراتژی رقابتی” بسیار کلیدی برای موفقیت در دنیای حرفه‌ای‌ها است. شما حتا اگر عالی‌ترین متخصص دنیا در حرفه‌ی خودتان باشید تا وقتی دیگران “شما” و “هویت متمایز تخصصی شما” را نشناسند، نمی‌توانید از این تخصص در دنیای واقعی استفاده کنید.

این، هویت متمایز همان تخصص یا کلیدواژه‌ی اصلی کسب و کار / حرفه‌ی شما است. برند شخصی براساس شایستگی‌های اصلی شما در راستای تخصص‌تان ساخته می‌شود و در واقع، ابزار و بستر شناساندن توانمندی‌های شما در دنیای واقعی و در میان مخاطبان مورد نظر شما است. برند شخصی، همانند برند کسب و کار یک ابزار بسیار مهم برای بازاریابی و موفقیت در دنیای حرفه‌ای‌ها است.

همین‌جا باید به یک نکته‌ی کلیدی اشاره کنم: برندسازی شخصی، تنها مربوط به فریلنسرها و متخصصانی که برای خودشان کار می‌کنند مربوط نیست. شما می‌توانید به‌عنوان مدیر یک کسب و کار، برای خودتان یک برند شخصی بسازید و به‌کمک آن برند کسب و کار خودتان را تقویت کنید. همین‌طور شما می‌توانید به‌عنوان یک متخصص شاغل در یک کسب و کار، در درون سازمان خودتان را برند کنید! (برندسازی شخصی درون سازمانی ـ به‌ویژه برای شاغلین سازمان‌های بسیار بزرگ یا همان اینترپرایزها ـ هم دنیای خاص خودش را دارد که به آن هم خواهیم رسید.)

خبر خوب این است که “برند شخصی” اگر چه به‌تدریج و در طول سالیان دراز شکل می‌گیرد؛ اما ساختنی است و کنترل آن کاملا در دستان خود شماست. شما می‌توانید برند شخصی خود را طراحی و سپس آن را در دنیای واقعی ایجاد کنید.

برای شروع طراحی برند شخصی خودتان، ابتدا باید کشف کنید چه کسی هستید و دوست دارید در ذهن دیگران چگونه به یاد آورده شوید. برای این منظور از خودتان این سؤال‌ها را بپرسید:

  • چه چیزی من را در قیاس با دیگران بی‌همتا می‌سازد؟
  • استعدادهای من کدام‌اند؟
  • چه چیزهایی مرا از سایرین متمایز می‌کنند؟
  • من موفقیت را چطور تعریف می‌کنم و اساسا به دنبال چه نوع موفقیتی هستم؟
  • مخاطب من کیست؟ چه کسی را می‌خواهم تحت تأثیر قرار دهم و با او کار کنم؟
  • من چگونه می‌توانم برند خود را معرفی و عرضه کنم و موقعیت آن را در بازار کار ارتقا بخشم؟
  • می‌خواهم وقتی مردم اسم مرا می‌شوند یاد چه چیزی بیفتند؟

با برندسازی کسب و کاری و شخصی، از این پس کار زیاد داریم. منتظر نوشته‌های بعدی من باشید!

دوست داشتم!
۱۶
خروج از نسخه موبایل