مقاله‌ی هفته (۴۵): آیا استراتژی مرده است؟

قبلا درباره‌ی مفهوم و کاربردهای استراتژی در گزاره‌ها زیاد نوشته‌ام. استراتژی، تفکر و راه و روش رسیدن به اهداف بلندمدت است. استراتژی به ما می‌گوید که در پایان مسیر چه چیزی در انتظار ماست و اصلا مسیری که باید طی کنیم کدام است؟ استراتژی شبیه یک قطب‌نما است. شاید هم شبیه یک منشور باشد؛ منشوری که نور نامشخص تابیده شده از دالان پیش روی زندگی و کسب‌وکار را به نورهای مرئی می‌شکند. به استراتژی البته همواره نقدهای بسیار زیادی وارد شده است؛ اما این نقدها بیش‌تر از زاویه‌ی دید روش‌شناسی و ابزارها بوده‌اند تا ماهیت استراتژی.

اما دنیای امروز دوران در هم شکسته شدن هر روزه‌ی بنیان‌های فکری است و هیچ چیزی جز تغییر در آن ثابت نیست! طبیعی است که در جهانی که سرعت در همه‌ی ابعاد زندگی حرف اول را می‌زند، استراتژی که یکی از پیش‌فرض‌های اصلی آن، ثبات نسبی محیط کسب‌وکار و قابلیت سازمان برای تأثیرگذاری روی آن است نیز دچار چالش‌های جدی شود. ریک اسمیت ـ که خود مشاور استراتژی است ـ در مقاله‌ی این هفته چالش‌های استراتژی در جهان متغیر و سریع امروز را به ما نشان می‌دهد.

ریک در نوشته‌اش هفت دلیل برای مرگ استراتژی در جهان امروز آورده است:

۱- دیگر به‌بود مستمری در کار نیست؛ هر روز یک نوآوری تحول‌ساز جهان را تکان می‌دهد! (آیا اوبر و واتز‌آپ برنامه‌ی استراتژیک داشتند؟ کدام برنامه‌ی استراتژیک وجود آن‌ها را پیش‌بینی می‌کرد؟)

۲- نوآوری در دنیای امروز بازارهای جدید خلق می‌کند و بازارهای قدیمی را در هم می‌شکند. (وقتی فردا دیگر بازاری برای محصول ما وجود ندارد، تحلیل بازار به چه کار می‌آید؟)

۳- روندهای گذشته به کار پیش‌بینی آینده نمی‌آیند. رفتار و نیازهای مصرف‌کننده هر ثانیه در حال تحول است.

۴- مرزهای رقابت هیچ‌گونه شفافیتی ندارند. معلوم نیست شنبه که هفته‌ی جدیدمان را شروع می کنیم، رقبای ما چه کسانی هستند!

۵- دیگر کم‌بود اطلاعات باعث ایجاد ریسک نمی‌شود؛ افزونگی اطلاعات تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند!

۶- عوامل تأثیرگذار روی ارزش افزوده‌ی کسب‌وکار و پروژه‌ها آن‌قدر متنوع و در حال تغییر هستند که ارزیابی مطلوبیت و ارزش انتظاری آن‌ها برای تصمیم‌گیری در زمینه‌ی سرمایه‌گذاری تقریبا غیرممکن شده است.

۷- اجرای یک طرح و نقشه در بلندمدت جای خودش را به حرکت لاک‌پشتی و گام به‌گام داده است.

استدلال‌های ریک جذاب و درست‌اند. تجربه‌ی ما در زندگی شخصی ما هم نشان می‌دهد که در چنین دنیای عجیب و ترسناکی، زیستن هم کار سختی است؛ چه رسد به مدیریت کسب‌وکار و ناز کشیدن از مشتری و مقابله با رقبا. 🙂

با این حال تصور می‌کنم تصویری که ریک از دنیای امروز تصویر کرده تصویری اغراق‌آمیز است و تا رسیدن به دنیای مورد نظر او، هنوز فاصله‌ی زیادی داریم. در دنیای امروز خطرهایی که ریک به آن‌ها اشاره کرده بیش‌تر گریبان‌گیر کسب‌وکارهای غول‌آسای بین‌المللی و صنایع با فناوری بالا به‌ویژه صنعت فاوا و بیش‌تر برای ره‌بران بازار ـ چه ره‌بران فنی و چه ره‌بران مالی و سهم بازاری ـ است. اما این موضوع نباید از یاد ما ببرد که مدل‌های کسب‌وکار مبتنی بر بستر فاوا ـ همان‌طور که ریک نشان داده ـ در حال بازتعریف و ایجاد آشفتگی در بازارهای در حال سکون سایر صنایع هستند. اوبر ـ اپلیکیشنی برای گرفتن تاکسی در محل ـ مثال جالبی است که صنعت بسیار سنتی خدمات حمل‌ونقل شهری را زیر و رو کرد.

اما حتی در چنان دنیایی، چاره‌ی کار کنار گذاشتن استراتژی نیست؛ چون در نهایت کسب‌وکارها را به روزمرگی مطلق می‌کشاند. به‌نظرم راه‌کار ماجرا همان داستان تم اصلی کتاب بی‌نظیر استراتژی اثربخش زنده‌یاد دکتر وفا غفاریان است: لازم است از نگاه سنتی به فرایند خلق استراتژی به‌عنوان فرمولی که استراتژی را گام به‌گام تولید می‌کند به‌سوی خلق استراتژی‌های نوآورانه و تحول‌ساز حرکت کنیم. البته کمک گرفتن از روش‌های تفکر چابک هم می‌تواند در ایجاد راه‌حلی کارآمد و اثربخش مفید باشد. در نهایت شاید بد نباشد نگاهی هم به روش‌ها و تکنیک‌های راه‌اندازی و توسعه‌ی استارت‌آپ‌ها هم بیاندازیم که می‌توانند باعث چابک‌سازی و ایجاد چرخش‌های به‌موقع و اثربخش برای کسب‌وکارهای در حال کار و موفق امروزی نیز هم شوند.

در این باب باز هم خواهم نوشت.

دوست داشتم!
۸

مقاله‌ی هفته (۴۳): انواع استراتژی‌های کسب و کار

معمولا یکی از سؤالاتی که در هنگام تدوین استراتژی‌های سازمان‌ها پیش می‌آید این است که چه استراتژی‌هایی را باید برای سازمان در نظر گرفت. برای پاسخ‌گویی به در ادبیات مدیریت استراتژیک گروهی استراتژی عمومی وجود دارند که سازمان‌ها می‌توانند از آن‌ها بهره بگیرند. البته وجود این استراتژی‌های عمومی به‌معنای این نیست که سازمان نباید استراتژی‌های خاص خود را تدوین کند؛ بلکه این استراتژی‌ها راه‌نمایی برای سرعت‌بخشی به انتخاب استراتژی‌های معمول کسب و کاری هستند.

فرد آر. دیوید در کتاب معروف مدیریت استراتژیک‌اش به ۴ دسته استراتژی و ۱۳ استراتژی عمومی زیرمجموعه‌ی آن‌ها برای سازمان‌ها اشاره می‌کند که عبارتند از:

الف ـ استراتژی‌های یکپارچگی:

  1. یکپارچگی عمودی به بالا: به‌دست آوردن مالکیت یا افزایش کنترل بر سیستم توزیع یا خرده‌فروشی (مانند: تأسیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای شیرین‌عسل در ایران)؛
  2. یکپارچگی عمودی به پایین: به‌دست آوردن مالکیت یا افزایش کنترل بر عرضه‌کنندگان مواد اولیه (خرید پیکسار توسط والت‌دیزنی)؛
  3. یکپارچگی افقی: به‌دست آوردن مالکیت یا افزایش کنترل بر شرکت‌های رقیب (مانند: خرید شرکت سان مایکروسیستمز توسط شرکت اوراکل)؛

ب ـ استراتژی‌های تمرکز:

  1. نفوذ در بازار: بالا بردن سهم بازار برای محصولات یا خدمات کنونی از مجرای افزایش تلاش‌هایی که در زمینه‌ی بازاریابی انجام می‌شود (موتور جستجوی بینگ برای شکستن انحصار گوگل در بازار جستجوی اینترنتی توسط مایکروسافت به‌وجود آمد)؛
  2. توسعه‌ی بازار: عرضه‌ی خدمات و محصولات کنونی به مناطق جغرافیایی جدید (ورود MTN به‌عنوان اپراتور دوم موبایل به بازار ایران)؛
  3. توسعه‌ی محصول: بالا بردن فروش از طریق بهبود بخشیدن به محصولات / خدمات کنونی یا عرضه‌ی نوع جدیدی از محصولات / خدمات (ایجاد فروشگاه اینترنتی اپ‌استور توسط اپل)؛

ج ـ استراتژی‌های تنوع:

  1. تنوع همگون: افزودن محصولات و خدمات جدید ولی مرتبط‌ (عرضه‌ی کتابخوان کیندل توسط آمازون)؛
  2. تنوع ناهمگون: افزودن محصولات و خدمات جدید و غیرمرتبط (عرضه‌ی کنسول بازی Xbox توسط مایکروسافت)؛
  3. تنوع افقی: افزودن محصولات و خدمات جدید و غیرمرتبط برای مشتریان کنونی (عرضه‌ی خدمات پرداخت کوچک با خرید شرکت پی‌پل توسط گوگل)؛

د ـ استراتژی‌های تدافعی:

  1. مشارکت: یک یا دو شرکت تشکیل یک سازمان جداگانه می‌دهند تا به هدف‌های مشترک خاصی دست یابند (مشارکت دو شرکت سونی و اریکسون در تولید گوشی‌های موبایل)؛
  2. کاهش: گروه‌بندی جدید در هزینه‌ها و دارایی‌ها برای معکوس کردن سیر نزولی فروش و سود (تعدیل نیروی انسانی در بسیاری از شرکت‌ها در دوران رکود اقتصادی اخیر)؛
  3. واگذاری: فروش یک واحد مستقل یا بخشی از یک سازمان (فروش شبکه‌ی اجتماعی مای‌اسپیس توسط گروه رسانه‌ای نیوزکورپ)؛
  4. انحلال: با توجه به ارزش دارایی‌های شرکت، فروش تمامی آن‌ها (انحلال بانک لیمن برادرز آمریکا در پی ورشکستگی ناشی از بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی.)

پ.ن. این مقاله قبلا یکی دو جا منتشر شده که البته حضور ذهن ندارم کجا بوده‌اند. شاید پیش‌پا افتاده و زیادی تئوریک به‌نظر بیاید؛ اما متأسفانه با وجود جستجوی بسیار زیاد منبع قابل اطمینان و معتبری که بشود همین چند خط محتوا از آن را مبنای نوشتن پست‌های مرتبط با استراتژی قرار داد پیدا نشد. در هر حال این مقاله‌ی ساده را داشته باشید تا مقالات پیشرفته‌تری براساس آن!

دوست داشتم!
۱۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۳۱): چشم‌انداز، یک رؤیای شدنی است!

والتر ماتزاری سرمربی اینتر گفت: “اگر کسی بگوید تیم ما می‌تواند قهرمان اسکودتو شود و ما دوم شویم، نتیجه‌ی ما به‌عنوان یک ناکامی دیده می‌شود. آن‌چه اهمیت دارد، شیوه بازی ما در زمین و کسب نتایج خوب است. حداقل باید تا نیم‌فصل صبر کرد؛ پیش از این‌که نظری درباره‌ی این‌که ما کجای جدول می‌توانیم قرار بگیریم، داده شود.”

یکی از بخش‌های کلیدی هر برنامه‌ی استراتژیک تعیین چشم‌انداز سازمان در طول دوره‌ی برنامه‌ریزی است. همیشه در جلسات مشاوره و کلاس‌های مدیریت استراتژیک تأکید می‌کنم که تعاریف معمول از چشم‌انداز یک صفت مهم را در تعریف جا می‌اندازند: درست است که چشم‌انداز یک رؤیای بزرگ و یک هدف کیفی رؤیایی است؛ اما نباید فراموش شود که چشم‌انداز باید در پایان دوره‌ی زمانی مشخص شده محقق شود و این معنای‌ش این است که چشم‌انداز باید یک رؤیای شدنی باشد! آن‌ رؤیای بزرگ و ظاهرا نشدنی یا بلندمدت، در دو جزء دیگر برنامه‌ی استراتژیک دیده می‌شود: فلسفه‌ی وجودی که توصیف‌کننده‌ی چرایی و چیستی فلسفی یک کسب و کار در حالت کلی و بدون توجه به قید زمانی است و هدف بی‌هاگ که هدفی بلندمدت‌تر از دوره‌ی زمانی معمول برای تدوین چشم‌انداز است.

اما سؤال این‌جاست که چگونه می‌توان در زمان برنامه‌ریزی تشخیص داد که چشم‌انداز شدنی است یا خیر؟ ما که از آینده و فرصت‌ها و تهدیدها و قوت‌ها و ضعف‌های‌مان چیزی نمی‌دانیم؟ پاسخ این سؤال در حرف‌های والتر ماتزاری به‌گونه‌ای داده شده است: تدوین و اصلاح تدریجی چشم‌انداز! به‌تر است بگویم در دنیای امروز نیاز به تغییر نوع نگاه ما به برنامه‌ریزی و مدیریت استراتژیک از امری صلب و یک‌باره که یک بار تدوین می‌شود و تا پایان افق برنامه‌ریزی هم همانی است که بود، نه انتخابی که اجباری است. امروزه در دنیایی که سرعت تغییر از سرعت تفکر و تشخیص ما پیشی گرفته است، نمی‌توان با یک هدف ثابت ـ حتی اگر واقع‌بینانه‌ترین هدف دنیا باشد ـ برای مدت طولانی پیش رفت. کسب و کارها نیازمند آن هستند که در ابتدای دوره‌ی برنامه‌ریزی با تعیین چشم‌اندازی که هر دو جنبه‌ی واقع‌بینی و رؤیابینی در آن رعایت شده باشد، حرکت خود را آغاز کنند و به‌تدریج و در طول مسیر، چشم‌انداز خود را تعدیل و اصلاح کنند. شاید به‌نظر بیاید این نکته یک امر بدیهی و طبیعی است؛ اما در مقاله‌ی فردا شب گزاره‌ها خواهید دید که یکی از بزرگ‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شرکت‌های دنیا در همین دام نگرش صلب به تعیین چشم‌انداز گرفتار شده و به‌سوی نابودی کسب و کار خود پیش می‌رود.

ناگفته پیدا است که این نگاه، برای برنامه‌ریزی موفقیت شخصی و شغلی نیز کاربرد دارد. بنابراین برای موفقیت در رسیدن، یک رؤیای مشخص برای متمرکز ساختن مجموعه‌ی تلاش‌های‌تان تعیین کنید و فراموش نکنید در طول مسیر، آن را اصلاح کنید!

دوست داشتم!
۸

از بازنگری استراتژی‌‌‌ تا چرخش استراتژیک

این روزها خوشبختانه بسیاری از مدیران با مفهوم و اهمیت استراتژی آشنا شده‌اند. در واقع شواهد متعددی نشان می‌دهند که این روزها استراتژی به یک اصل اساسی برای موفقیت در دنیای کسب و کار بدل شده است. استراتژی، قطب‌نمای حرکت سازمان به‌سوی آینده‌ی مطلوب خود است. استراتژی الگوهای اصلی رفتاری و عملکردی سازمان را برای تحقق اهداف آن مشخص می‌کند. استراتژی به ما می‌گوید چه کاری را چرا و به‌ چه شکل و در چه زمانی باید انجام دهیم. اگر خیلی خلاصه بخواهم بگویم استراتژی، قطب‌نمای حرکت سازمان به‌سوی آینده‌ی مطلوب خود است.

اما در طول این سال‌ها با مشکل بسیار اساسی مواجه شده‌ام: این‌که همه ـ اعم از مدیر و کارشناس و مشاور و … ـ فراموش می‌کنیم استراتژی موضوعی است کاملا وابسته به شرایط محیطی و در نتیجه تغییرپذیر! استراتژی براساس تعدادی پیش‌فرض (Assumption) و پیش‌ران (Driver) و محدودیت (Barrier) کسب و کاری طراحی می‌شود و در نتیجه اعتبار استراتژی، وابستگی تامی به اعتبار آن پیش‌فرض‌ها و پیش‌ران‌ها و محدودیت‌ها دارد. هر تغییر کوچکی بنا بر اصل “اثر پروانه‌ای” می‌تواند باعث ایجاد یک تغییر کلان در کسب و کار ما شود و ماهیت استراتژی‌های آن را زیر و رو کند. بنابراین سازمان باید در هر لحظه برای تغییر جهت‌گیری‌های استراتژیک خود مطابق با تغییر شرایط کلان محیطی آمادگی داشته باشد. این تغییر البته هم می‌تواند کنشی و برای بهره‌گیری از فرصت‌ها باشد و هم واکنشی و برای فرار از آثار منفی تغییرات بر کسب و کار ما. این تغییر جهت را می‌توان نوعی “چرخش استراتژیک” (Strategic Pivot) نامید. این در حالی است که هنوز چرخش‌های استراتژیک برای بقا و رشد و توسعه‌ی کسب و کار هنوز چندان شناخته نشده است.

چرخش‌های استراتژیک بخش مهمی از تاریخ دنیای کسب و کار را به‌خود اختصاص می‌دهند. در این داستان شگرف و طولانی، هم می‌توان نمونه‌هایی از چرخش درست استراتژیک و نجات شرکت‌هایی هم‌چون: اپل، آی‌بی‌ام و … را یافت و هم می‌توان مثال‌هایی از شکست‌هایی بسیار بزرگ نظیر حضور مایکروسافت و نوکیا در بازار فناوری همراه را یافت. نکته‌ی کلیدی کشف زمان درست برای تغییر جهت استراتژیک است و همین دقیقا آن چیزی است که برنده‌ها را از بازنده‌ها متمایز می‌کند.

بازنگری استراتژی شبیه فرایند تدوین استراتژی است؛ اما در این‌جا سازمان با سؤالات متفاوتی مواجه است‌؛ چرا که سازمان نسبت به زمانی که دارای استراتژی نبوده، حداقل به دانش و تجربه‌ی تدوین و اجرای (چه کامل و چه ناقص) یک برنامه‌ی کلان و استراتژیک دست یافته است. بنابراین این تجربیات سازمان، باید در فرایند بازنگری استراتژی در نظر گرفته شوند تا برنامه‌ی بازنگری شده با واقعیات و مقتضیات سازمان هم‌خوانی بیش‌تری داشته باشد.

در این زمینه چند سؤال زیر می‌توانند به شما در ارزیابی به‌تر استراتژی موجود کسب و کارتان کمک کنند:

  • آیا برنامه دارای توجیه و واقع‌گرا است؟
  • آیا پیوستگی و هماهنگی درونی دارد؟
  • آیا با موضوعات حیاتی و فرضیات اساسی سازمان برای آینده هم‌خوانی دارد؟
  • آیا کارکنان نسبت به انجام این برنامه متعهدند؟
  • هر یک از واحدهای سازمانی نسبت به موضوع محوری استراتژی ـ یعنی رقابت ـ تا چه حد آگاهی دارند؟
  • توانایی واحدهای سازمانی برای اجرای استراتژی تا چه اندازه است؟
  • آیا برنامه باید گسترده باشد و همه‌ی سازمان درگیر اجرای آن شوند یا در یک یا چند واحد محدود متمرکز باشد؟
  • آیا ایده‌های محوری برنامه درست هستند؟
  • آیا نیازمندی‌های برنامه با وضعیت منابع سازمانی (نیروی انسانی، مالی، ابزارها و تجهیزات و مانند آن‌ها) متناسب هستند؟

توجه کنید که این سؤالات را می‌توان به‌عنوان یک ابزار پایش دائمی استراتژی‌ها در قالب یک یا چند معیار کلیدی موفقیت (KSF) تعریف کرد و از آن‌ها برای کشف زمان نزدیک شدن به زمان ایجاد یک تغییر جهت استراتژیک نیز بهره برد.

با ارزیابی و پایش دائمی معتبر بودن استراتژی کسب و کارتان می‌توانید هم از جهت‌گیری درست حرکت خود برای بقا و توسعه‌ی کسب و کارتان مطمئن شوید و هم عملکرد اثربخش کسب و کارتان ـ به‌ویژه در حوزه‌ی بسیار مهم تخصیص منابع ـ را تضمین کنید.

به‌ترین زمان برای ارزیابی استراتژی کسب و کار شما همین امروز است. شاید فردا دیر باشد! توصیه می‌کنم کار را از کشف پیش‌فرض‌های ذهنی و واقعی و آشکار و پنهان خود، شرکا، مدیران و کارکنان سازمان در مورد آینده‌ی مطلوب، وضعیت امروز و ماهیت کسب و کارتان شروع کنید و سپس با بررسی پیش‌ران‌ها و موانع موجود کسب و کار در محیط رقابتی و با کمک گرفتن از سؤالات مطرح شده در این پست، اقدام به ارزیابی عمیق‌تر و در صورت لزوم تغییر و اصلاح استراتژی‌های خود بپردازید. شاید زمان چرخش استراتژیک شما برای رسیدن به موفقیت بزرگی که همیشه منتظرش بوده‌اید، فرا رسیده باشد. 🙂

دوست داشتم!
۶

بازاریابی رسانه‌های اجتماعی

منظور از بازاریابی مبتنی بر رسانه‌های اجتماعی، فرایند جلب توجه جامعه به یک فرد، موضوع یا برند خاص با استفاده از سایت‌های رسانه‌های اجتماعی است. برنامه‌های بازاریابی مبتنی بر رسانه‌های اجتماعی معمولا بر ایجاد محتوایی که بتواند ضمن جلب توجه کاربران سایت‌های اجتماعی، آن‌ها را به اشتراک‌گذاری محتوای مورد نظر در رسانه‌های اجتماعی ترغیب کند، متمرکزند. بدین ترتیب پیام شرکت / سازمان / فرد مورد نظر، در قالب یک زنجیره‌ از کاربری به کاربر دیگر منتقل می‌شود. ویژگی اصلی این زنجیره‌ی انتقال پیام، “اعتمادی” است که افراد قرار گرفته در آن نسبت به هم دارند و در نتیجه، تأثیرگذاری پیام مورد نظر بر جامعه‌ی هدف به‌شکل قابل توجهی افزایش می‌یابد. این شیوه‌ی پیام‌رسانی و تبلیغاتی غیرمستقیم در برابر تبلیغات سنتی قرار دارد که در آن سازمان‌ها و افراد سعی می‌کنند تا پیام خود را به‌صورت مستقیم به افراد جامعه‌ی هدف بقبولانند. بنابراین می‌توان گفت این شیوه‌ی بازاریابی بر تبلیغات دهان به دهان و ویروسی مبتنی است.

رسانه‌های اجتماعی امروزه تبدیل به پلت‌فرم‌هایی شده‌اند که به‌سادگی در دسترس افراد دارای دسترسی به اینترنت قرار دارند. رشد شگفت‌انگیز ظرفیت‌های اطلاع‌رسانی اینترنت، باعث شده تا آگاهی افراد نسبت به سازمان‌ها / برندها / افراد مشهور نسبت به دهه‌های گذشته به‌شکل قابل توجهی افزایش یابد و در این میان، برنده کسی است که بتواند از ابزارهای دنیای مجازی ـ‌که غالبا نیازمند هزینه‌های هنگفت رسانه‌های سنتی مانند تلویزیون و مطبوعات هم نیستند ـ برای بهبود تصویر و شناخته‌تر ساختن خود و برنامه‌ها و اهداف‌اش در میان مخاطبان بالقوه و بالفعل مورد نظر خود بهره‌برداری کند.

بنابر گزارشی که اخیرا توسط مؤسسه‌ی افکارسنجی نیسلن منتشر شده، امروزه بیش از ۷۰ درصد از شرکت‌های بزرگ دنیا از رسانه‌های اجتماعی برای تأثیرگذاری بر جامعه‌‌ی مخاطب خود استفاده می‌کنند. این شرکت‌ها با روش‌های خلاقانه به دامن زدن به شایعات، ایجاد روابط با جامعه‌ی مخاطبین، پرورش و بهبود روابط، بهبود محصولات و خدمات و ترویج آگاهی نسبت به برند خود در میان مردم در بازه‌ی زمانی بلندمدت استفاده می‌کنند.

در سال‌های اخیر ضریب نفوذ رسانه‌های اجتماعی در ایران نیز افزایش قابل توجهی یافته است. جدا از رسانه‌های اجتماعی خارجی، سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی مختلف نیز مورد اقبال کاربران ایرانی قرار گرفته‌اند و این فرصتی بسیار بزرگ برای بازاریابان است. بازاریابان می‌توانند با حضور در این فضا و تعامل با مشتریان بالقوه‌ی خود، هم به انجام تحقیقات بازار و کسب اطلاعات مورد نیاز از سلایق و نیازهای مشتریان بپردازند و هم به اهداف تبلیغی و ترویجی خود دست پیدا کنند.

کاربرد رسانه‌های اجتماعی در ایران حتی تا آن‌جا گسترده شده که برخی هنرمندان هنرهای دستی از طریق این رسانه‌ها ـ به‌ویژه اینستاگرام ـ به معرفی و فروش محصولات هنری خود می‌پردازند. هر چند آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد؛ اما با توجه به میزان طرفداران صفحات این هنرمندان می‌توان حداقل این نتیجه را گرفت که حضور در رسانه‌های اجتماعی حداقل از نظر برندسازی برای این هنرمندان مفید بوده است.

چندین کمپین‌ تبلیغاتی موفق نیز در این شبکه‌های اجتماعی صورت پذیرفته است. شاید کمپین حمایت یک شرکت محصولات غذایی از یک مؤسسه‌ی خیریه‌ی مشهور را دیده باشید و چه بسا خودتان هم در آن مشارکت داشته‌اید. قدرت نفوذ رسانه‌های اجتماعی این‌جا نمود می‌یابد! جدا از مباحثی که در مورد اخلاقی بودن یا نبودن این کمپین مطرح شد، این کمپین نمونه‌ی موفقی از کاربرد رسانه‌های اجتماعی برای اهداف بازاریابی است. به‌صورت کلی باید توجه کنید که راه‌کارهای مرتبط با حوزه‌ی ترفیع (Promotion) از مدل کلاسیک ۴P بازاریابی و همین‌طور ابزارها و روش‌های قابل استفاده در قالب دو بخش کانال‌های دسترسی / ارتباط با مشتری در بوم مدل کسب و کار، توسط رسانه‌های اجتماعی به‌خوبی تقویت شده و توسعه یافته‌اند. شما در این‌جا علاوه بر این‌که مثل روش‌های سنتی خودتان را جلوی دید مشتریان بالقوه قرار می‌دهید، با او ارتباطی دو طرفه دارید و از آن مهم‌تر درباره‌ی او و علاقه‌های‌اش و البته رفتارهای‌اش در حالت طبیعی و متن زندگی‌ روزمره‌اش داده‌های بسیاری دارید (تحقیقات بازار از این واقعی‌تر سراغ دارید؟)

اغلب وقتی از بازاریابی رسانه‌های اجتماعی بحث به‌میان می‌آید تنها رسانه‌های اجتماعی خارجی به ذهن افراد می‌رسد؛ اما رسانه‌های اجتماعی داخلی هم از نظر تعداد کاربر در جایگاه نسبتا مناسبی قرار گرفته‌اند (آمار بازدید روزانه‌ی این وب‌سایت‌ها / رتبه‌بندی الکسای آن‌ها را بررسی کنید!) هر چند تعداد کاربران حرفه‌ای به‌نسبت شبکه‌های خارجی در این شبکه‌ها کم‌تر است. اما نکته‌ی اصلی در نوع نگاه کسب و کارها به این رسانه‌ها بوده است که اولا چندان جدی گرفته نشده‌اند (چند برند مشهور ایرانی در رسانه‌های اجتماعی خارجی حضور دارند و در ایرانی‌ها خیر!) و ثانیا نگاه به کاربردهای این شبکه‌ها صرفا از نوع تبلیغات بوده است. این در حالی است که استراتژی‌های بازاریابی در رسانه‌های اجتماعی از جنسی دیگرند (که در مطالب آینده به آن‌ها خواهم پرداخت.)

اما برای حضور در رسانه‌های اجتماعی و بهره‌گیری از پتانسیل‌های بالقوه‌ی آن‌ها باید پیش از هر چیزی “استراتژی رسانه‌های اجتماعی” سازمان را تدوین کرد. این‌که ماهیت این استراتژی چیست و چگونه باید آن را تدوین کرد، موضوع نوشته‌های بعدی گزاره‌ها در این زمینه است که به‌تدریج منتظر انتشار آن‌ها باشید! تا آن زمان، شاید بد نباشد کمی به نوع نگاه‌تان به رسانه‌های اجتماعی و علت نیاز کسب و کارتان به حضور در آن‌ها فکر کنید.

دوست داشتم!
۱۳

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۱۲): شایستگی‌های اصلی شما کدام‌اند؟

“در دنیای فوتبال کسی به تو چیزی نمی‌دهد، اگر بتوانی برتری جزئی و کوچکی هم داشته باشی، باید سعی کنی که به آن دست بیابی و از آن بهترین بهره را ببری.” (دن دیه‌گو مارادونا؛ این‌جا)

دن دیه‌گو ـ بزرگ‌ترین بازی‌کن تاریخ فوتبال از نظر من ـ در یک جمله، مهم‌ترین عامل موفقیت را در در دنیای کسب و کار و البته دنیای حرفه‌ای‌ها تعریف کرده است: “شایستگی!” (Competence) به شایستگی دو نوع نگاه می‌توان داشت: 

نگاه اول، نگاهی کلی است و در هر محیطی (رقابتی یا غیررقابتی) قابل تعریف است. از این زاویه‌ی دید، شایستگی یعنی هر چیزی که از یک  کسب و کار / من به‌عنوان یک متخصص حرفه‌ای انتظار می‌رود بتوانم انجام دهم. شایستگی در این نگاه، سطح استاندارد و حداقلی از عملکرد را در نظر می‌گیرد. معمولا در حوزه‌ی مدیریت منابع انسانی و برای تعریف شغل و ارزیابی عملکرد، شایستگی از این نظر تعریف می‌شود. در کسب و کار هم می‌توان آن را به‌همین شکل تعریف کرد: حداقلی از کارکردها / ویژگی‌هایی که از محصول / خدمت یک کسب و کار انتظار تحقق آن می‌رود.

نگاه دوم اما خاص محیط‌های رقایتی است. در این حالت، شایستگی یک قابلیت یا مهارت (عامل درونی) یا دارایی (عامل بیرونی) است که:

۱- کاملا متعلق به خود ما باشد و بتوانیم در عمل از آن در میدان رقابت بهره ببریم؛

۲- برای من نسبت به رقیب‌ام مزیت یا تمایز ایجاد کند (یعنی باعث می‌شود مشتری من را انتخاب کند نه رقیب‌م را!)

۳- به‌راحتی / به‌سرعت قابل تقلید یا به‌دست آوردن نباشد (و در نتیجه بتوان در بلندمدت روی آن حساب کرد.)

نگاه دوم به شایستگی، نگاهی استراتژیک است. از این نگاه، شایستگی ـ یا به‌عبارت به‌تر شایستگی اصلی / هسته‌‌ای (Core Competency)، کلید اصلی موفقیت در رقابت محسوب می‌شود. من با کمک شایستگی‌های‌ام می‌توانم خودم را در دید مشتری متمایز کنم و او را وادار به انتخاب خودم کنم.

توجه کنید که مفاهیم استراتژیک را می‌توان در هر دو سطح فردی و سازمانی به‌کار گرفت. بنابراین شایستگی اصلی را می‌توان به دو شکل نگاه کرد:

ـ من به‌عنوان یک متخصص حرفه‌ای، چه مهارت‌هایی دارم که من را از دیگر متخصصان حرفه‌ای متمایز می‌کند؟ مثلا فرق من به‌عنوان یک تحلیل‌گر کسب و کار با سایر تحلیل‌گران کسب و کار در چیست؟ خودم فکر می‌کنم تنوع و عمق تجربیات‌م در تحلیل کسب و کارها و البته به‌روز بودن دانش تخصصی‌ام. توجه کنید که این زاویه‌ی دید هم به‌عنوان فریلنس و در رقابت با سایر فریلنسرها معنادار است و هم در سازمان و در مقایسه‌ی میان من و همکاران‌م (در دومی، مشتری مدیر من یا سازمان محل کار من است.)

ـ کسب و کار / محصول / خدمت من چه چیزهایی دارد که رقبا ندارند؟

اما هنوز یک چیز دیگر کم است: شایستگی وقتی مزیت محسوب می‌شود و وقتی واقعا “به‌درد می‌خورد” که به یک یا چند نیاز مشتری پیوند بخورد. بنابراین حتی اگر من منحصر به‌فردترین شایستگی تاریخ بشر را هم داشته باشم؛ اما این شایستگی خریداری نداشته باشد؛ عملا نمی‌توانم از این شایستگی استفاده کنم. بنابراین به‌صورت خلاصه باید بگوییم: یکی از کلیدهای اصلی موفقیت در دنیای کسب و کار / دنیای حرفه‌ای‌ها، کشف شایستگی‌های منحصر به‌فردی هستیم که به نیازهای مشتری، پاسخی متمایز بدهند. پاسخی که مشتری تمایل داشته باشد هزینه‌ی آن را بپردازد (هزینه هم که صرفا از جنس پول نیست؛ مثلا عشق مردم را به برند اپل ببینید!)

اما برگردیم به جمله‌ی شگفت‌انگیز دن دیه‌گو؛ جادوی کلام استاد در این است که همان تعریف دو پاراگراف بالاتر من را با یک ایده‌ی بسیار ساده خلاصه کرده است: از شایستگی‌های برای برنده شدن استفاده کن!

مهارت اصلی مارادونا، دریبل زدن بود و نتیجه‌ی استفاده از آن، قهرمانی آرژانتین دوست‌داشتنی در جام جهانی ۱۹۸۶! باز هم می‌بینیم که عامل اصلی موفقیت، کشف و استفاده از مهم‌ترین شایستگی‌ها است.

حالا شما به این پرسش پاسخ بدهید که شایستگی‌های اصلی شما کدام‌اند؟ نگران هم نباشید؛ برای کشف شایستگی‌ها و تعریف درست آن‌ها به‌شکلی که مشتری خریدارشان باشد، در هر دو حوزه‌ی فردی و کسب و کار مدل‌هایی وجود دارند که به‌تدریج آن‌ها را با هم مرور خواهیم کرد. 🙂

پ.ن. از این هفته، پست‌های فوتبالی گزاره‌ها را شنبه‌ها بخوانید.

دوست داشتم!
۶

مقاله‌ی هفته (۳۲): ۱۰ روش برای ساختن یک کسب و کار برجسته

نوشته: کلی ریچاردسون / ترجمه: علی نعمتی شهاب

اگر می‌خواهید کسب و کار شما مشتریان بیش‌تری به‌دست بیاورد، لازم است به چشم مردم بیایید. بنابراین نه‌تنها باید در جایی که مشتریان‌تان حضور دارند به‌سراغ آن‌ها بروید؛ بلکه باید به آن‌ها ثابت کنید شایسته‌ی بذل توجه آن‌ها و پولی که به‌سختی به‌دست آورده‌اند، هستید. در این مقاله ۱۰ روش خلاقانه که به کسب و کار شما برای اثبات برتری در مقایسه با رقبای‌تان کمک می‌کنند، ارائه می‌شوند:

۱- محصول بی‌همتا: اگر محصولی بی‌همتا داشته باشید که مشتریان شما نتوانند آن را در جایی دیگر بیابند، خود را از رقبای‌تان متمایز ساخته‌اید. البته لازم نیست همه‌ی محصولات‌تان از این نوع باشند؛ اما داشتن یک یا دو نوع محصول متمایز برای کسب و کار شما مفید خواهد بود. روی پیامی که به مشتریان‌تان می‌دهید تمرکز کنید تا به آن‌ها نشان دهید واقعا چه چیزی محصولات شما را متمایز می‌کند.

۲- یک بازار گوشه‌ای (Niche Market) ایجاد کنید: فروشگاه‌های تخصصی به شما کمک می‌کنند تا متمایز شوید؛ چرا که مشتریان‌تان متوجه خواهند شد که شما تنها یک کار را به بهترین شکل ممکن نجام می‌دهید. بازارهای گوشه‌ای اغلب اوقات با قیمت‌های بالاتر همراه‌اند و در نتیجه باعث افزایش سودآوری شما هم می‌شوند. اغلب افراد دوست دارند اندکی پول بیش‌تری بپردازند تا دقیقا همان چیزی را دریافت کنند که می‌خواهند.

۳- خودتان راه‌حل باشید: آیا مشتریان شما مسئله‌ای دارند؟ به آن‌ها بگویید که چگونه می‌توانید این مسئله را حل کنید. مطمئن شوید که هر آن‌چیزی را که باعث تمایز شما می‌شود را در تبلیغات‌تان گنجانده‌اید تا مشتریان بالقو‌ه‌تان متوجه آن‌ها شوند. بر ارزش‌‌های پیشنهادی‌تان به مشتری متمرکز شوید و مشتریان‌تان را نسبت به ارزش‌مند بودن آن‌ها متقاعد سازید.

۴- نیازی را کشف کنید: اگر راه‌حلی ندارید که شما را از رقبا متمایز کند، نیازی را بیابید که می‌توانید به آن پاسخ مناسبی بدهید. سپس بازار رقابت‌تان را بررسی کنید: آیا به این نیاز پاسخی داده شده است؟ اگر نه، شاید شما بتوانید راه‌حلی برای آن بیابید!

۵- محصولات ترویجی: به مشتریان‌تان هدایای تشکرآمیز کوچک اهدا کنید. به آن‌ها چیزی بدهید که از آن استفاده کنند و بدین ترتیب با نام و نشان کسب و کار شما آشنا شوند. نوشت‌افزار و دفترچه‌های هدیه اغلب، هدایایی دلچسب و مناسب‌اند. زمانی که کسب و کارتان در مراسمی شرکت دارد، لباس‌هایی با نشان شرکت خودتان تهیه کنید و در اختیار مردم بگذارید. اگر برنامه در فضای باز برگزار می‌شود، از عینک آفتابی یا لیوان‌های چای با طراحی زیبا استفاده کنید. مردم غنیمت‌های رایگان را دوست دارند و این، روشی عالی برای ترفیع جایگاه نشان تجاری شماست.

۶- ارزش: آیا ترجیح می‌دهید در برابر هزینه‌ی ثابت، چیز بیش‌تری به مشتریان‌تان ارائه کنید؟ تا وقتی این موضوع را به مشتریان‌تان نگویید، آن‌ها از این ارزش افزوده‌ی محصول یا خدمت شما باخبر نخواهند بود. کارزار تبلیغاتی را راه بیاندازید که به مشتریان‌تان در مورد طولانی‌تر بودن ضمانت محصول توسط شما، استفاده‌ی شما از مواد اولیه‌‌ی مرغوب یا سرعت تحویل بالای سفارش‌ها اطلاعاتی بدهد. کشف کنید شما دقیقا چه ارزشی را برای مشتریان‌تان به ارمغان می‌آورید. این کار باعث می‌شود تا کسب و کار شما از هر رقیب دیگری متمایز شود و بدین ترتیب مشتریان فراوانی را به خود جلب کند.

۷- خدمات: آوازه‌ی سرویس‌دهی عالی به مشتریان، دهان به دهان میان دوستان و آشنایان می‌گردد. با مشتریان‌تان به‌درستی رفتار کنید تا آن‌ها هم به اطرافیان‌شان بگویند که به‌سراغ شما بیایند. این کار خیلی زود به درآمد و فروش بیش‌تر خواهد انجامید.

۸- پیشنهادات: اغلب انسان‌ها دوست دارند در مخارج‌شان صرفه‌جویی کنند؛ بنابراین به آن‌ها تخفیفات مختلفی پیشنهاد کنید. می‌توانید یک کوپن تخفیف را روی رسید خریدشان بچسبانید یا از ایمیل یا سایت‌تان جهت ارسال کوپن‌های تخفیف برای مشتریان‌تان استفاده کنید. هر چقدر پیشنهاد تخفیف شما خاص‌تر باشد، به‌یادماندنی‌تر و مؤثرتر خواهد بود. مثلا: به‌جای ارائه‌ی یک واحد محصول به‌ازای ۱۰ بار خرید، همین کار را برای تعداد خریدی با عدد فرد مثلا ۹ بار انجام دهید. درصد تخفیف مشخصی را برای خریدارانی در نظر بگیرید که به فروشگاه شما مراجعه می‌کنند و جمله‌ای را که در محل مشخصی از سایت‌تان نوشته شده است، برای شما تکرار می‌کنند.

۹- گارانتی: اگر کارتان را تضمین می‌کنید، لازم است با قدرت تمام این موضوع را به مشتریان‌تان اعلام کنید تا آن‌ها از سپردن کسب و کارشان به‌دست شما احساس آرامش کنند. شرایط گارانتی را از طریق چاپ روی صورت‌حساب یا سایر مستندات قابل ارائه به مشتریان جاری یا بالقوه‌تان اطلاع‌رسانی کنید.

۱۰- به همه بگویید که شما متفاوتید: پس از این‌که یکی یا چند راه از میان راه‌های ارائه شده در این مقاله را برای متمایز ساختن کسب و کارتان انتخاب کردید، لازم است این موضوع را به مشتریان‌تان اعلام کنید. از این روش‌های متمایزسازی در برنامه‌های بازاریابی و تبلیغات‌تان استفاده کنید تا مشتریان‌ احتمالی نیز شرکت شما را بیش‌تر بشناسند و از این‌که چگونه کمک‌شان خواهید کرد درک عمیق‌تری کسب کنند.

متمایز ساختن خود از رقبای‌تان ارتباط نزدیکی با برند شما دارد. برند شما، شخصیت خاص کسب و کار شما است و لازم است بازتابنده‌ی این باشد که ماهیت کسب و کار شما چیست و چگونه کار می‌کند. زمانی که مشتریان‌تان درک کنند که شرکت شما در چه چیزهایی از دیگر متفاوت است، احتمال بیش‌تری می‌رود که پول‌شان را در بار بعدی که قصد خرید محصول یا خدمتی داشته باشند، برای شما خرج کنند!

دوست داشتم!
۸

تجربه‌ی کاربری در دنیای واقعی در “یوایکس تهران”

روز پنجشنبه اولین همایش تجربه‌ی کاربری تهران به‌همت شرکت نوین‌افزار در تهران برگزار شد و من هم با کمال افتخار، ضمن حضور در این همایش سخنرانی هم داشتم. موضوع سخنرانی من در همایش، “تجربه‌ی کاربری در دنیای واقعی” بود. یک خسته نباشید جدی به همه‌ی دست‌اندرکاران همایش به‌ویژه میلاد و خانم کروبی عزیز.

توضیحاتی مختصر درباره‌ی مقاله‌ی من: وقتی از تجربه کاربری (User Experience) صحبت می‌کنیم، بیشتر کاربردهای آن در دنیای مجازی و محیط اینترنت و در تعامل میان کاربر و محصولات آن‌لاین به ذهن ما می‌رسد. این در حالی است که هر محصول و خدمتی در هر محیط و هر بستری که در اختیار مشتریان قرار می‌گیرد، باید بتواند تجربه‌ی لذت‌بخشی را از مصرف یا استفاده‌ی خود برای کاربران رقم بزند. فرقی هم ندارد که محصول مورد نظر، یک ساختمان باشد یا یک وسیله‌ی ورزشی، یک فیلم، یک غذای دوست‌داشتنی یا چیز دیگر. “تجربه‌ی کاربری” می‌تواند حتی در یک کافه، هنگام خرید یک لباس و یا حتی در روابط ما با اعضای خانواده یا دوستان‌مان هم معنادار باشد.

در این ارائه تلاش کردم تا درباره‌ی عناصر مشترک تجربه‌ی کاربری در زندگی روزمره و دنیای واقعی توضیحاتی بدهم. برای این منظور ابتدا مفهو تجربه‌ی کاربری به‌صورت مختصر تعریف شد و سپس با به‌کار گرفتن مثال‌هایی از تجربیات ما در زندگی روزمره، تلاش کردم تا به طراحان محصول نشان بدهم که چگونه تمرکز روی ایجاد یک تجربه‌ی کاربری لذت‌بخش، می‌تواند باعث خلاقیت و نوآوری در طراحی محصول و ارائه‌ی آن به مشتریان و کاربران مورد نظر شود. در قسمت پایانی ارائه هم روش “تفکر طراحی (Design Thinking)” به‌عنوان یک ابزار مهم برای طراحی یک تجربه‌ی کاربری دوست‌داشتنی معرفی شد.

می‌توانید فایل پرزنت من را این‌جا در صفحه‌ی اسلایدشر من مشاهده کنید.

پ.ن. اگر در زمینه‌ی کاربردهای تجربه‌ی کاربری در دنیای واقعی ـ به‌ویژه در طراحی استراتژی و مدل کسب و کارـ سؤالی داشتید یا کمکی خواستید، با من تماس بگیرید.

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۹۵)

گواردیولا در مورد دوران موفقیت‌آمیز حضورش در نوکمپ گفت:” من بسیار خوش‌شانس بودم که مربی یک تیم فوق‌العاده شدم؛ با فلسفه‌ای که همه به آن اعتقاد داشتند و بازیکنانی بااستعداد فراوان که می‌خواستند هر روز بهتر از روز قبل کار کنند. این راز همه‌ی موفقیت‌های ما بود.” (پپ؛ این‌جا)

گاهی واقعا فکر می‌کنم پپ عزیز، باید حتما درس مدیریت خوانده باشد! او این‌جا هم در یک جمله‌ی کوتاه به‌زیبایی هر چه تمام‌تر، کل مدیریت استراتژیک را در یک جمله خلاصه کرده است. پپ به‌درستی می‌گوید که در هر سازمانی لازم است:

  1. فلسفه‌ی وجودی یا همان Mission سازمان همان چیزی باشد که همه‌ی اعضای سازمان آن را می‌دانند و به آن اعتقاد دارند و به‌دنبال پیاده کردن آن در عمل هستند.
  2. منابع و امکانات مناسبی داشته باشید (از همه نظر: کیفیت مدیریت ارشد، امکانات و زیرساخت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری و هر چیز دیگر)؛
  3. نیروی انسانی مستعد و توان‌مند و مهم‌تر از همه علاقه‌مند به رشد و پیش‌رفت و جلو رفتن و جلو زدن! (این‌جا)

اولی روح برنامه‌ی استراتژیک است و دومی و سومی هم مهم‌ترین ابزارهای اجرای استراتژی‌ها در عمل. و البته نباید فراموش کرد که همه‌ی این‌ها تنها در کنار داشتن یک ره‌بر بزرگ مثل پپ هستند که موفقیتی شگفت‌انگیز را تضمین می‌کنند …

پ.ن. برای حضورش در فوتبال دل‌مان تنگ شده بود. بسیار خوش‌حال‌م که تا چند ماه دیگر او را روی نیمکت یک تیم بزرگ، اصیل و دوست‌داشتنی دیگر دوباره خواهیم دید!

دوست داشتم!
۲

مقاله‌ی هفته (۲۵): استراتژیِ تکرار استراتژی موفق رقیب!

یکی از به‌ترین مثال‌ها برای درس استراتژی در این روزها، صنعت تلفن‌ همراه است. مثال‌های متعدد از استراتژی‌های کلاسیک را به‌راحتی می‌توان در این صنعت پیدا کرد. توصیه‌ی اکید می‌کنم به یافتن و بررسی این کیس‌ها در عمل بپردازید تا تسلط خوبی روی استراتژی‌ها بیابید (مثلا ببینید هر یک از دو تولیدکننده‌ی اصلی اسمارت‌فون‌ها یعنی اپل و سامسونگ، کدام یک از استراتژی‌های عام پورتر را به‌عنوان استراتژی اصلی خودشان انتخاب کرده‌اند.)

جدا از این توصیه، یک نکته‌ی جالب دیگر که قصد دارم در مقاله‌ی این هفته به آن بپردازم، بررسی برخی تحلیل‌های استراتژیک است که در مورد این صنعت ارائه می‌شود و از میان آن‌ها می‌شود نکات بسیار جالبی را بیرون کشید که به‌درد تمامی سازمان‌ها می‌خورند. از جمله این مقاله‌ی جالب پی‌سی‌ ورلد و این مقاله‌ی جالب تک‌کرانچ که هر دو استراتژی مایکروسافت را در بازار تلفن‌های همراه به چالش کشیده‌اند. در این پست خیلی قصد ندارم به جزئیات این دو مقاله اشاره کنم و توصیه می‌کنم حتما بخوانیدشان؛ اما این دو مقاله به چهار نکته‌ی استراتژیک جالب اشاره کرده‌اند که این‌جا آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

۱- محصول استراتژیک مایکروسافت در بازار تلفن‌های همراه که می‌تواند باعث موفقیت این شرکت در برابر گوگل و اپل شود، سیستم‌عامل ویندوز فون نیست! بلکه آفیس است. مشکل این‌جاست که با وجود تمامی نرم‌افزارهای جای‌گزینی که برای آفیس روی پلت‌فرم‌های موبایل ارائه شده‌اند، هنوز هیچ اپلیکیشنی نتوانسته کاربران را کاملا با تجربه‌ای شبیه آفیس مایکروسافت راضی کند! (خب همین جا یک تمرین برای علاقه‌مندان استراتژی: با چه مدل‌هایی می‌شود این نیاز موجود در بازار را برای تعیین محصول استراتژیک تحلیل کرد!؟)

۲- مایکروسافت این نیاز را متوجه شده؛ اما دارد به‌اشتباه اصرار می‌کند تا با عرضه‌ی انحصاری آفیس روی ویندوز ۸، کاربران را به‌سمت این سیستم‌عامل بکشاند! این‌ در حالی است که استراتژی گوگل برای موفقیت در بازار موبایل، حضور در تمامی پلت‌فرم‌ها است. گوگل نه‌تنها اندرویید را یک سیستم‌عامل متن‌باز رایگان نگه‌ داشته است که در مورد اپلیکیشن‌های اختصاصی خودش هم در اصلی‌ترین پلت‌فرم‌ رقیب‌ش (iOS) حضور فعالی دارد. ماجرای فاجعه‌آمیز حذف “گوگل مپز” و عرضه‌ی نقشه‌های اختصاصی اپل را به‌یاد بیاورید تا ببینید گوگل چطور دارد در زمین بازی حریف با او بازی می‌کند! مایکروسافت هم می‌تواند با استفاده از نرم‌افزارهای مجموعه‌ی آفیس، همین کار را بکند. به‌یاد بیاورید که هدف استراتژیک هر شرکتی، صرفا به‌دست آوردن سهم بازار نیست؛ بلکه سهم بازار را برای برای افزایش درآمد می‌خواهد. مایکروسافت به‌اشتباه افزایش درآمدها را از روی سیستم‌عامل هدف گرفته؛ در حالی که محصول استراتژیک‌ش “آفیس” می‌تواند خیلی راحت‌تر هدف افزایش درآمدها را برای مایکروسافت محقق کند (تحلیل استراتژیک مبتنی بر سبد محصولات یا پورتفولیو یعنی این!)

۳- مایکروسافت البته به‌نوعی با عرضه‌ی آفیس ۳۶۵ (یعنی آفیس آن‌لاین و تحت وب) از استراتژی “حضور در چند پلت‌فرم” گوگل دارد بهره‌برداری می‌کند؛ اما مسئله این‌جاست که آفیس ۳۶۵، برتری استراتژیکی نسبت به گوگل‌داکز ندارد! هنوز بسیاری از افراد ترجیح می‌دهند روی اسنادشان به‌صورت آف‌لاین کار کنند و از آن مهم‌تر، هنوز ضریب نفوذ اینترنت در سطح جهان بسیار پایین است. ضمنا اپلیکیشن‌های آن‌لاین نسبت به اپلیکیشن‌های خاص پلت‌فرم‌ها هنوز از نظر کارایی در سطح پایین‌تری قرار دارند و همین، باعث نارضایتی کاربران شده است (فیس‌بوک هم همین چند وقت پیش اعلام کرد به‌جای اپلیکیشن‌های مبتنی بر HTML5 قصد دارد اپلیکیشن‌های بومی برای پلت‌فرم‌های مختلف تولید خواهد کرد.)

۴- مایکروسافت با عرضه‌ی تبلت اختصاصی سرفیس اما به‌خوبی از استراتژی موفقِ اپل الگوبرداری کرده است: عرضه‌ی یک مجموعه‌ی عالی از سخت‌افزار و نرم‌افزار “یکپارچه”. موفقیت سرفیس می‌تواند باعث به‌بود جایگاه برند ویندوز ۸ در بازار و در میان مصرف‌کنندگان شود. 

حرف این دو مقاله این است که این هم یک نوع استراتژی رقابتی است: تکرار استراتژی موفق رقیب همراه با تشخیص درست محصول استراتژیک برای بازی در زمینه حریف!

دوست داشتم!
۴
خروج از نسخه موبایل