“به نظر من خودباوری مهمترین چیز ممکن است. هیچوقت نباید به خودت شک داشته باشی و بگذاری که کسی به تو شک و تردیدی داشته باشد. اگر افراد به تو و تواناییهایت شک کنند و خودت هم راجع به خودت مردد شوی، بازندهای. باید به خودت بگویی که اگر قبلا توانسته بودی فلان کار را انجام دهی، چرا الان نتوانی. بخش عمدهای از موفقیت یک فوتبالیست، نهتنها در مهارتهای فیزیکی، بلکه در ذهنیت اوست. اگر قرار بود که من برای کاسیاس جوانتر پیغامی داشته باشم، به او توصیه میکردم که کمتر دشمنی کند.” (ایکر کاسیاس؛ اینجا)
ایکر کاسیاس دوستداشتنی هم به پایان راهش در رئال نزدیک شده است. همان جوان ۱۹ سالهای که در فینال لیگ قهرمانان اروپای فصل ۲۰۰۰-۹۹ چهره شد، حالا کاپیتانی پرافتخار و فراموشنشدنی برای باشگاه و تیم ملی کشورش است. بهعنوان یک هوادار بارسا همیشه “ایکر مقدس” را دوست داشته و تحسین کردهام. و حالا در گامهای پایانی این مسیر طولانی، سخت و پرهیجان، حرفهای کاسیاس میتوانند الهامبخش باشد: ایدههای یک حرفهای برای موفقیت!
اینبار بهموقع با یک خبر خوش: حالا میتوانید آرشیو پستهای لینکهای هفته را خیلی راحت از دستهی مربوط به آن دنبال کنید. 🙂
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“وظیفهی من این است که باعث پیشرفت عملکرد تیم شوم. اگر نمیتوانیم مشکلات اصلیمان را حل کنیم، تمرکزم روی پیدا کردن راهحل خواهد بود. البته حریف را نباید دست کم گرفت. فکر میکنم که گرانادا هم مثل مالاگا دفاعی بازی کند و باز کردن خط دفاعشان کار راحتی نیست. سعی میکنیم که قابل پیشبینی نباشیم، ولی مثل بیلبائو که فشار زیادی روی ما ایجاد کرد، حریفان در طول این فصل هم سعی دارند همین کار را تکرار کنند. حمله میکنند و تمامی بازیکنان به دفاع باز میگردند.” (لوئیس انریکه؛ اینجا)
وقتی لوئیس انریکه در آغاز این فصل سرمربی بارسا شد، شاید هیچکس امیدی نداشت که تیم در هم ریختهی تاتا مارتینو بتواند با هدایت انریکه به اینجایی از فصل برسد که امروز بارسا در آن قرار دارد: فتح دو جام داخلی و قرار داشتن در آستانهی تاریخسازی با فتح سه گانه. انریکه اگر امشب موفق شود یوونتوس دوستداشتنی امسال را شکست دهد، رکورد دوست قدیمیاش ـ پپ عزیز ـ را تکرار خواهد کرد که در فصل اولش در بارسا موفق شد سه گانه را فتح کند. اما در فاصلهی روزهایی که همه خواستار اخراج انریکه بودند تا امروز چه اتفاقی افتاد؟
نباید فراموش کنیم که مشکل اصلی بارسا در روزهای بعد از پپ چیز ناشناختهای نبود: همه میدانستند بارسا چطور بازی میکند و چطور باید موتور این تیم را از کار انداخت. اما همه چیز این نبود. بارسا در دوران بیماری ویلانوای مرحوم از هم پاشید که نقطهی اوج آن هم شکست تحقیرآمیز ۷-۰ در برابر بایرن در نیمهنهایی لیگ قهرمانان بود. بارسای تاتا مارتینو هم بیشتر کاریکاتوری از تیم مقتدر سال ۲۰۱۱ که قهرمان لیگ قهرمانان شد بهنظر میرسید. لوئیس انریکه یک تیم بیروحیه و شکستخورده را تحویل گرفت که ساختار بازی آن هم نخنما شده بود. به اینها اضافه کنید که بارسا در این فصل در بحرانهای خودساختهی ناشی از بیلیاقتی مدیران ارشدش گرفتار شده بود.
اما انریکه چه کرد؟ جملات بالا شاید خلاصهای از کاری باشد که انریکه انجام داد: انریکه بهجای اینکه بهدنبال تحولی درخشان باشد، به این فکر کرد که چطور میتواند باعث پیشرفت تیمش شود و برای این کار هم مثل پپ بهسراغ تاکتیکهای نوآورانه و عجیب نرفت. برای این کار او سه راهحل اصلی را در نظر گرفت:
۱- انگیزهبخشی و بازگرداندن روحیهی تیمی؛
۲- ایجاد توازن درونتیمی و شخصیتبخشی به تمامی بازیکنان بهویژه بازیکنان جوان و ذخیرهها؛
۳- تغییر نقطهی تمرکز قدرت تهاجمی از قدرت تیمی به نبوغ ستارههای مثلث هجومی معروف اماسان.
دومین و سومین راهکار به انریکه کمک کرد تا کاری کند بازی بارسا کمتر از گذشته قابل پیشبینی باشد و در نتیجه حتی تیم باهوش و جنگندهای مثل پاریس سنجرمن هم ۴ بار با بارسا بازی کرد و جز بازی اول، سایر بازیها را باخت! نکتهی کلیدی اینجاست که لوئیس انریکه تنها تغییرات کوچکی در فلسفهی بازی باشگاه بارسلونا ایجاد کرد و به همه نشان داد که حتی یک فلسفهی تاکتیکی شکستخورده هم میتواند با تغییراتی کوچک دوباره احیا شود.
“لوئیس انریکه مارتینز گارسیا” شاید مثل پپ پرحرارت و پرشور نباشد و شاید قدرت کلام خوزه مورینیو را هم نداشته باشد (و میتوان در سکوت و جملات معمولیاش در مصاحبهها هم ایدههایی پیدا کرد!)؛ اما فارغ از نتیجهی فینال امشب، باید بهاحترام او و کار بزرگش در بازسازی تیم فوتبال باشگاه بارسلونا کلاه از سر برداشته و بایستیم. گراسیس لوچو! 🙂
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“من و سایر بازیکنان، فاصله معقولی با فانخال داریم. او شخصیت خاصی دارد که از همان روز اول جذبش میشوید. او بهشدت به نظم و انضباط اهمیت میدهد؛ اما فضای تمرینات و رختکن یونایتد با فانخال، خشک و بیروح نیست. در ایدههای او هر بازیکنی جایگاه خاص خود را دارد. او بارها با من در مورد آنچه که انتظار دارد صحبت کرده است. فانخال بسیار دوست دارد تا تیمش حفظ توپ کند و مالکیت میدان را در اختیار داشته باشد. او از ما میخواهد که تا حد امکان توپ را از دست ندهیم؛ چرا که اعتقاد دارد فرصتهای گلزنی اینگونه راحتتر بهدست میآیند.” (آندر هررا؛ اینجا)
پیش از این دربارهی اهمیت داشتن یک فلسفهی مدیریتی مشخص با بررسی موفقیتهای کارلو آنچلوتی اینجا نوشته بودم. چیزی که بسیار مهم است و بهنظرم باعث شکست پروژهی کارلتو در رئال (و قبلتر از آن در چلسی و پیاسجی) شد را در حرفهای آندر هررا جوان اسپانیایی منچستر یونایتد میتوانیم ببینیم.
فانخال یک ویژگی عجیب دارد که او را میان تمامی مربیان بزرگ دنیا بیهمتا میسازد: همیشه با حضور در یک تیم، باعث اوجگیری مجدد یک تیم به افول رفته و پایهگذاری یک تحول باورنکردنی میشود؛ هر چند در اغلب اوقات میوهی این تحول را دیگری میچیند! به سابقهی او نگاه کنید و بهیاد بیاورید که بارسا و بایرن او در دهههای ۹۰ و ۲۰۰۰ چگونه پایهگذار تیمهای رؤیایی این باشگاهها در روزهای بعد از حضور او شدند. بههمین دلیل است که عمیقا معتقدم فانخال، بهترین انتخاب برای دوران گذار بعد از فرگی افسانهای در تیم منچستر یونایتد بوده است و میراثدار او در یونایتد ـ که امیدوارم گیگزی دوستداشتنیمان دستیار فانخال باشد ـ تیمی ترسناکتر از تیم فرگی را خواهد ساخت.
اما فانخال چرا تأثیر کوتاهمدت قابل توجهی میگذارد و چرا پایهگذار تحولی عظیم میشود؟ در مورد دومی هنوز به ایدهی مشخصی نرسیدهام؛ اما در مورد اولی براساس حرفهای آندر هررا میتوان به نکتهای رسید که فانخال را از امثال کارلتو ـ بهرغم فاصلهی قابل توجه جامهای فانخال با آنها ـ متمایز میکند: هنر فانخال این است که فلسفهی مدیریتی سادهی خود را بهسرعت به بازیکنانش میآموزد. اینکه جوانی مثل هررا در اولین فصل همکاری با فانخال میتواند در چند جملهی کوتاه خلاصهی فلسفهی مدیریتی مربی بزرگش را شرح دهد، نشان از آن دارد که لوئیس فانخال در هر تیمی ـ از بایرن و بارسا بزرگ گرفته تا آلکمار کوچک ـ توانسته در زمانی کوتاه انگیزهها و توانمندیهای تیمهای خود را احیا و تقویت کند. این در حالی است که در طول فصل دوم حضور کارلتو در تیمهای چلسی، پیاسجی و رئال، بارها و بارها در مورد نارضایتی یا عدم درک بازیکنان از نقش خود در تیم یا تاکتیکهای تیمی بهصورت آشکار و پنهان، اخباری خواندهایم (البته فراموش نکنیم که کارلتو مربی بسیار دوستداشتنی و بزرگی است و این نکته، از این زاویهی دید است که بهنظر میرسد سالهای طولانی حضور موفق کارلتو در میلان، بهدلیل آشنایی و راحتی بازیکنان با فلسفهی مدیریتی او بود! کارلتو در هیچ تیم دیگری جز میلان بیش از دو سال دوام نیاورد.)
بنابراین تنها داشتن یک فلسفهی مدیریتی قدرتمند نیست که موفقیت را رقم میزند. نباید فراموش کنیم که همه جا سادگی، کمال زیبایی است و در نتیجه توان ایجاد تعادل میان قدرتمندی و سادگی فلسفهی مدیریتی شما و پس از آن توان مدیر در انتقال آن به اعضای تیماش است که بنیان یک تیم و کسبوکار و سازمان موفق را میگذارد.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.