هر کسب و کار کوچکی چه فروشگاه و کارگاه و دفتر و هر محل فیزیکی دیگری داشته باشد و چه نداشته باشد، نیازمند گروهی از ابزارها و تجهیزات است. بهنوعی میشود بگوییم ابزارها و تجهیزات همان “دارایی”های ما هستند که با “سرمایهگذاری” آنها را تهیه میکنیم و مدتها از آنها استفاده میکنیم.
برای اینکه ببینیم به چه ابزارها و تجهیزاتی نیاز داریم باید روشهای انجام کارها را در کسب و کارمان بررسی کنیم تا ببینیم برای هر فعالیت به چه ابزارها و تجهیزاتی نیاز است. حتما بعضی از ابزارها و تجهیزات در فعالیتهای مختلفی کاربرد دارند و برخی دیگر خاص یک فعالیت هستند. بعد از اینکه فهرست ابزارها و تجهیزات مشخص شد، باید بهسراغ خریداری یا تهیهی آنها برویم. اما چطور باید این کار را انجام بدهیم؟ برای این منظور این سه گام را طی کنید:
۱- مشخص کنید کدام ابزارها و تجهیزات حیاتی هستند: معمولا همیشه در فهرست ابزارها و تجهیزات، چند تایی بسیار حیاتیاند که لازم است حتما خریداری شوند؛ ولی بقیه شاید در آن اوایل کار خیلی ضروری نباشند. مثلا: در یک کسب و کار کوچک تهیهی غذا برای شرکتها، احتمالا بدون اجاق گاز نمیشود غذا را پخت؛ اما شاید خیلی هم نیاز ضروری به داشتن یخچال نباشد (چون مواد اولیه را روز به روز از بازار میخریم.)
۲- خرید، اولین قدم در فرایند تأمین تجهیزات و ابزار نیست: معمولا در ذهن ما این است که هر چیزی که لازم داریم را باید از بازار خریداری کنیم. اما خیلی وقتها ممکن است در خانهی خودمان، انباری مادربزرگ، مغازهی دایی، حجرهی عمو و خلاصه هر جای دیگری که بشود، دنبال وسایل بهدردنخور (برای صاحبشان) یا خاکخورده و قدیمی که هنوز قابل استفاده باشند (یا بشود با کمی تعمیرات از آنها استفاده کرد) بگردید. حواستان باشد که بودجهتان برای راهاندازی کسب و کار کوچکتان چقدر محدود است و باید صرف مهمترین چیزها شود. بنابراین هر چیزی را که میشود مجانی تهیه کرد (و البته حداقلی از کیفیت را هم دارد)، را برای راهاندازی کسب و کارتان در اولویت قرار دهید. طبیعتا برخی از این ابزارها و تجهیزات را هم میتوان قرض گرفت یا با مبلغ اندکی اجاره کرد. ضمنا فراموش نکنید یکی دیگر از راههای تهیهی ابزارها و تجهیزات، بهاشتراک گذاشتن برخی از چیزها با دوستانی است که آنها هم کسب و کار کوچکی دارند (معمولا خیلیها از این روش برای اجارهی دفتر کار استفاده میکنند؛ ولی میشود مثلا چند کسب و کار کوچک مستقر در یک ساختمان هم یک دستگاه چاپگر را مشترکا تهیه کنند یا اینکه چاپگر یکی از آنها را بین همه بهاشتراک بگذارند و در هزینههای نگهداری آن شریک شوند.)
۳- حالا باید بهسراغ تهیهی آن چیزهایی برویم که باید آنها را بخریم: خرید کردن از آن ویژگیهای خوب ایرانیها است که در آن حسابی تخصص دارند. بنابراین خودتان راه و رسماش را حتما بلدید؛ فقط دو نکته:
اول ـ حتما میدانید که هر کالایی یک راسته در بازار شهر یا یک محل مشخص شهر دارد که در آنجا میتوانید انواع و اقسام برندهای همان کالا را با قیمتهای مختلف ببینید و از بین آنها بهترینشان را که متناسب با بودجه و نیاز کسب و کارتان است، انتخاب کنید. بنابراین برای خرید لطفا همان اول کار به مرکز خرید سر کوچهتان مراجعه نکنید!
دوم ـ باز هم این نکته مهم است که قبل از خرید دقیقا مشخص کنید چه ابزار یا تجهیزاتی را لازم دارید و حداقل ویژگیها و کارهایی که باید آن ابزار باید انجام بدهد چیست. مثلا فرض کنید من میخواهم یک لپتاپ بخرم. این لپتاپ باید چه پردازشگری (CPU) داشته باشد، حافظهاش (RAM) چقدر باشد، کارت گرافیکیاش چطور، آیا کارت شبکه لازم دارم یا نه و چیزهای دیگری شبیه اینها، همه ویژگیهایی هستند که قیمت لپتاپ را از چند صد هزار تومان تا چند میلیون تومان تغییر میدهند. حواستان باشد که اگر چه درست است که گرانی بیحکمت نیست؛ اما لزومی هم ندارد بهسراغ گرانترین کالای موجود برویم. وقتی من قرار است حداکثر با یک لپتاپ چند خط کد بنویسم یا یک گزارش چند صفحهای در نرمافزار ورد بنویسم چرا سراغ لپتاپی با حافظه و کارت گرافیکی بسیار بالا بروم و چند برابر هزینه کنم؟ این اشتباهی است که متأسفانه هزینههای بسیاری از کسب و کارهای کوچک را از همان اول بهصورت غیرواقعی بهشدت بالا میبرد. بنابراین هر چیزی بهاندازهاش خوب است.
استودیو طراحی حاشیه یکی از شرکتهایی است که در این دو سال اخیر افتخار همکاری با آن را داشتهام و مخصوصا مدیر آن، دوست خوب من و جوان خوشفکری است. این استودیو برای توسعهی فعالیتهای خود نیازمند همکار در زمینههای زیر است:
۱٫ طراح و برنامه نویس وب:
تسلط کامل بر HTML و CSS3 و همچنین شناخت کامل php و Jquery
آشنایی کامل و تخصصی با یکی از CMSهای Joomla ،Wordpress ،Dropal
حداقل داشتن ۲ سال تجربه کاری مفید و همچنین ارائه نمونه کار الزامی است.
۲٫ مدیر فروش و بازاریابی:
علاقهمند به حوزه وب و تبلیغات
ظاهر مناسب با روابط عمومی بالا
آشنا با اصول و فنون مذاکره
توانمند در تنظیم پروپوزال و همچنین عقد قرارداد
حداقل ۳ سال تجربه کاری مرتبط
در طول این مدت، بحثهای زیادی در مورد آیندهی شرکت داشتهایم و کلی ایدهی جذاب برای توسعهی شرکت در انتظار اجرا شدن هستند! رزومههایتان را به آدرس alireza.oh@gmail.com ارسال فرمایید.
ایدهها شکلها و اندازههای مختلفی دارند. اما تجربیات من و بسیاری از دانشجویانام، به من آموختهاندکه ایدههای برنده ـ یعنی ایدههایی که سودآورند، گرفتن حق امتیاز آنها آسان است و تأمین مالی آنها سخت نیست ـ ویژگیهای مشترکی دارند. مثلا آنها با روشن کردن سختترین موانع موجود در برابر تجاریسازی و عرضهی یک محصول به بازار ـ قبل از اینکه کارآفرین مقدار قابل توجهی زمان، انرژی و پول را روی ایدهاش سرمایهگذاری کند ـ مسیری شفاف و هموار را بهسوی موفقیت ترسیم میکنند.
اگر ایدهی شما ۵ ویژگی زیر را نداشته باشد، احتمالا لازم است به این فکر کنید که چقدر میخواهید روی موفق شدن این ایده سرمایهگذاری کنید:
۱- یک بازار بزرگ و قابل اطمینان:
اگر محصول شما برای یک بازار بهاندازهی کافی بزرگ جذاب نباشد، احتمالا نمیتوانید هزینهی واقعیسازی آن ایده را بازگردانید. سادهتر بگویم: دارید وقتتان را تلف میکنید. نگران این نباشید که امروز تقاضای کافی برای تأمین هزینههای تولید، توزیع و بازاریابی ایدهتان وجود ندارد. ماشینحسابتان را بردارید سعی کنید و با کمک اینترنت اندازهی بازار را حدس بزنید. حدس میزنید چه کسی محصول شما را بخرد؟ کجا؟
سالها پیش مقالهای خواندم در مورد نیازی که به وجود فضای بیشتری روی برچسبهای بطریهای شربتهای داروها وجود داشت. این فرصت خیلی سریع در ذهن من جرقهی ایدهای را زد. هر کسی بالاخره حتی اگر دارو هم خریداری نکند، حتما بطری آب یا نوشابه میخرد. من از جستجو در اینترنت متوجه شدم که صنعت بستهبندی واقعا چقدر صنعت گستردهای است و بازار هم بهشکل غیرقابل انکاری بزرگ است. این یافته باعث شد تا من یک برچسب چرخشی برای محصولات طراحی کنم که فضای بیشتری را روی بطری فراهم میکرد.
یک شاخص خوب بازار اصلی، وجود محصولات دیگری است که هدف آنها حل همان مشکلی است که شما قصد دارید حل کنید. اگر ایدهی شما آنقدر انقلابی باشد که هیچ محصول موجود در بازاری به تنهایی با آن برابری نکند، شما با چالشی جدیدی مواجه هستید. اما این چالش هم بدان معنا نیست که ایدهی شما خوب نیست یا نباید دنبالاش کنید. تنها میشود این نتیجه را گرفت که اجرا کردناش سختتر است.
۲- فناوری تولید موجود:
من نمیتوانم اهمیت این موضوع را دستکم بگیرم. بسیاری از کارآفرینان ارزیابی واقعیتهای فرایند تولید را بسیار دیر آغاز میکنند. محصولاتی که نیازمند ایجاد تجهیزات تولیدی جدید هستند بسیار هزینهبر هستند. با پیمانکاران تولید (تولیدکنندهای که طی قراردادی، تولید محصولاتان را در کارخانهشان انجام میدهند. م.) تماس بگیرید تا ببینید ایدهی شما چگونه میتواند در عمل اجرا شود. این گروه از تولیدکنندگان را بهراحتی میتوان از طریق اینترنت یا اتاقهای بازرگانی و اتحادیههای صنفی پیدا کرد. با آنها تماس بگیرید. کلیاتی از ایدهتان را به آنها نشان دهید ـ ترجیحا در قالب یک نقشهی CAD ـ و از آنها بخواهید تا هزینهی تولید صد تا دویست هزار واحد از آن محصول را تخمین بزنند.
همیشه با هر کسی که با او کار میکنید یک توافقنامهی محرمانگی و عدم افشای اطلاعات امضا کنید. در صورت امکان پیش از نشان دادن ایدهتان به دیگران، درخواست ثبت حقوق انحصاری (پتنت) آن را ثبت کنید. این روش بسیار ارزانتر از آن چیزی است که فکر میکنید و از ایدهتان برای نزدیک به یک سال ـ مدت زمان رسیدگی به درخواست ثبت پتنت ـ محافظت میکند.
۳– یک قیمت خردهفروشی قابلقبول:
تولید ایدهتان چقدر هزینه میبرد؟ برآوردی را از تولیدکنندهی طرف قراردادتان دریافت کنید. اگر محصول شما بسیار گرانتر از محصولات مشابه و موجود باشد، لازم است کمی تأمل کنید. خردهفروشان هیچ تمایلی به سفارش محصولی که قیمت آن در یک بازهی معقول قرار نگیرد، ندارند. قانون سرانگشتی در اینجا این است که قیمت خردهفروشی محصول ۵ برابر هزینههای تولید آن است.
۴- منفعتی که در یک جمله قابل بیان باشد:
برای بسیاری از کارآفرینان درک این موضوع که در واقع در حال فروش منافع محصولاتشان هستند و نه ایدههای آن محصولات، مشکل است. منافع همان چیزهایی هستند که مصرفکنندگان را به خرید محصولات ترغیب میکنند. بههمین شکل شما منافع ایدههایتان را به هر کسی که بهنوعی با او همکاری میکنید ـ از جمله: سرمایهگذاران، توزیعکنندگان و خردهفروشان ـ نیز میفروشید. آیا منفعت ارائه شده توسط شما یکتا است؟ آیا قابل توجه است؟ مثلا تکجملهای که من برای معرفی فناوری برچسبهای چرخان خودم استفاده کردم این بود: “این نوع برچسب جدید، ۷۵ درصد فضای بیشتر به بستهبندی شما اضافه میکند.” اینکه نمیتوانید چنین تعریف مختصر و مفیدی را ارائه کنید، نشانهی این است که منفعت حاصل از ایدهی شما چندان هم بالا نیست یا احتمالا ایدهی شما اصلا منفعتی ندارد!
۵٫ یک رابط کاربری مناسب:
علاوه بر داشتن یک جملهی معرفی، لازم است درک روش استفاده از محصول شما برای مشتریان آسان باشد. مثلا: زمانی که فناوری برچسب خودم را توسعه میدادم، تصویری از یک دست که در حال چرخاندن برچسب بود را روی نمونهی اولیه (پروتوتایپ) محصولم گذاشته بودم تا نشان دهم چگونه باید از این نوع برچسب جدید استفاده کرد.
اگر ایدهی شما آنقدر جدید یا پیچیده است که لازم است روش استفاده از آن به مصرفکنندگان آموخته شود، بگذارید خودشان متقاعد شوند که واقعا به آن نیاز دارند. هر چند این روش بسیار هزینهبر است. اغلب شرکتها حاضر به سرمایهگذاری روی چنین ایدهی رادیکالی نیستند. طراحی یک استراتژی بازاریابی دهان به دهان بهاندازهی کافی سخت است؛ حالا فکر کنید توضیح ایدهتان پیش از فروش آن محصول چقدر کار سختی میتواند باشد. بنابراین محصولتان را تا جایی که میتوانید ملموس بسازید تا فوقالعاده بیشتر بازارپذیر شود.
خوب بهدلیل اهمیت بسیار حیاتی آمار و اطلاعات در حوزههای مختلف، از هفتهی پیش بخش جدیدی با عنوان آمار و اطلاعات به بخشهای پست لینکهای هفته افزوده میشود و کلیهی اخبار مربوط به آمار و اطلاعات در این بخش بهصورت متمرکز ارائه میشوند. لطفا این بخش را جدی بگیرید!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
“ـ شما برای بازیکنانتان بیشتر شبیه پدر هستید یا مربی؟
ـ من کاملا یک آدم عادی هستم. گاهی اوقات دوست آنها، گاهی معلم آنها. من کاری که باید انجام بشود را میگویم. پیدا کردن لحظهای که باید دوست آنها باشی یا معلمشان، کار سختی نیست. بزرگترین مهارت من، پیدا کردن حس همراهی است.من زندگی را درک میکنم. فوتبال بخشی از زندگی است و من به آنها میگویم که چطور اتفاقات را درک کنند. آنها جوان هستند و مانند سوپراستارها رفتار نمیکنند. آنها نیاز به کمک دارند تا راه درست را پیدا کنند.” (از مصاحبه با یورگن کلوپ؛ مربی جوان و نابغهی بروسیا دورتموند؛ اینجا)
راستش از نظر من، گویاتر و زیباتر و خلاصهتر و بهتر (و همینجور صفات تفصیلی بیشتر!) از این نمیشود کل مباحث رهبری در مدیریت را بیان کرد! چه مدیر باشید و چه مثل من، مشاور، همین چند جملهی کوتاه را جایی جلوی چشمتان بچسبانید تا یادتان باشد که برای چه دارید کار میکنید و لازم است چه کار کنید. 🙂
نمیتوانم از این تکجملهی درخشان و بسیار بسیار انگیزشبخش استاد در همین مصاحبه هم بگذرم: “اگر میخواهید نتیجهی ویژهای بگیرید، باید احساس ویژهای داشته باشید!” بهقول خودم: عاااااااااااااااالی!
برای تیم بسیار دوستداشتنی دورتموند و یورگن کلوپ عزیز در فینال شنبه شب ـ یعنی فینال بزرگترین بازی سال: فینال لیگ قهرمانان اروپا ـ آروزی موفقیت دارم. 🙂
احتمالا دیدهاید که وقتی قرار است یک فروشگاه جدید در جایی افتتاح شود یا مغازهای تغییر کاربری بدهد، مدتی شیشههای آن با روزنامه و کاغذ و … گرفته میشود تا آن داخل، اتفاقاتی بیافتد. خیلی وقتها این تغییرات صرفا شامل کمی رنگآمیزی و تعمیرات داخلی است؛ اما در مورد بعضی از کسب و کارها دامنهی تغییرات بسیار گستردهتر است و ممکن است چند ماهی طول بکشد. مثلا ممکن است یک تغییر دکوراسیون اساسی در داخل مغازه انجام شود یا ویترینهای جدیدی بسته به نوع فروشگاه در آنجا نصب شوند. خیلی وقتها ممکن است حتی در یک فروشگاه با کاربری ثابت هم بهدلایل مختلف ـ مثلا زیباتر شدن مغازه برای جذب مشتریان بیشتر ـ هم تغییراتی اتفاق بیافتد. هر کدام از این حالتها که باشد، برای ایجاد این تغییرات هم به فکر نیاز داریم و هم به تجهیزات و ابزار.
کسب و کار کوچک ما لزوما که فروشگاه فیزیکی ندارد؛ اما هر کسب و کاری که داشته باشیم، لازم است گروهی از ابزارها و تجهیزات را برای کارمان تهیه کنیم و سپس آنها را جوری در کنار هم قرار دهیم که به بهترین شکل ممکن از آنها استفاده شود. توجه کنید که در اینجا منظورم از ابزارها و تجهیزات لزوما سختافزاری نیست: در بعضی از کسب و کارها نرمافزارهای مورد استفاده اهمیتشان بسیار بیشتر از سختافزارها است.
بگذارید از یک زاویهی دید دیگر هم به ماجرا نگاه کنیم تا ملموستر شود: منظورم از ابزارها تجهیزات، هر چیزی است که برایاش پول میدهیم تا از آن در کسب و کارمان استفاده کنیم و ماندگار هم هست. یعنی مثل مواد اولیه نیستند که با مصرف کردنشان در همان زمان از بین بروند و میشود روی استفاده از آنها برای مدتها (و شاید سالها) حساب کرد. به بیان بهتر، ابزارها و تجهیزات همان “دارایی”های ما هستند که با “سرمایهگذاری” آنها را تهیه میکنیم.
خوب از کجا بفهمیم که به چه چیزهایی نیاز داریم؟ این سؤال یک جواب میانبر دارد و یک جواب روشمند. اینجا هر دو را مرور میکنیم:
الف ـ پاسخ میانبر: از یک نگاه کلنگر، ابزارها و تجهیزات مورد نیاز ما به سه دسته تقسیم میشوند:
تجهیزات و ابزارهایی که مستقیما در فرایند تولید محصول یا ارائهی خدمت ما استفاده میشوند: مثلا در یک کافیشاپ، دستگاه قهوهساز جزو این دسته است. در یک دفتر خدمات اینترنتی، رایانهها و تجهیزات شبکه از این نوع هستند. در یک آموزشگاه آشپزی، اجاق گاز و فر و لوازم آشپزی از این نوع هستند. در یک کسب و کار اینترنتی، وبسایت (بله! وبسایت!) شما اینگونه است.
تجهیزات و ابزارهایی که در فرایند تولید محصول یا ارائهی خدمت کاربرد غیرمستقیم دارند: مثلا در همان کافیشاپ، میز و صندلی و لیوان و بشقاب و قاشق و چنگال از این دستهاند. در دفتر خدمات اینترنتی، هم بههمین شکل میز و صندلی جزو واجبات ارائهی خدمت هستند. در آموزشگاه آشپزی هم احتمالا میز چنین کارکردی دارد. البته فراموش نکنید که پیشخوان و دخل هم از این نوع هستند!
تجهیزات و ابزارهایی که در خود فرایند فرایند تولید محصول یا ارائهی خدمت استفاده نمیشوند؛ اما لازماند: این یکی شاید خیلی ملموس نباشد؛ اما لازم است به آنها هم فکر کنیم. برای کسب و کارهای رسمیتر و اداریتر معمولا مبلمان اداری، لوازم پذیرایی و … از این نوعاند. اما مثالهای دیگری هم هست: مثلا اگر کسب و کار ما شرکتی است که در آن جلسات مختلفی برگزار میشود؛ احتمالا میز کنفرانس و ویدئو پروژکتور یا یک تلویزیون برای نمایش اسلایدها از این نوعاند. یا در یک کسب و کار هنری از نوع سینمایی و تبلیغاتی، آرشیو کتاب و مجله و فیلم از این نوعاند تا بشود هر از گاهی با مرور آنها الهامات جدیدی گرفت. و همینطور مثالهایی دیگر.
ب ـ پاسخ روشمند: در هر حال برای اینکه کشف کنید به چه چیزهایی نیاز داریم، لازم است کارهای زیر را انجام دهیم: روشهای انجام کارها را در کسب و کارتان بررسی کنید. ببینید بهازای هر فعالیت به چه ابزارها و تجهیزاتی نیاز هست. همان سه نوع تجهیزاتی که در بالا گفتیم میتواند در این تحلیل به شما کمک کند. حتما بعضی از ابزارها و تجهیزات در فعالیتهای مختلفی کاربرد دارند و برخی دیگر خاص یک فعالیت هستند. برای کشف این ابزارها و تجهیزات هم لازم نیست خودتان خیلی فکر کنید: خیلی وقتها کافی است به کسب و کار مشابه یا رقیبتان سری بزنید!
پایان درس چهاردهم. در درس بعدی در ادامهی این پست، در مورد روش تهیهی ابزارها و تجهیزات مورد نیاز صحبت خواهیم کرد.
۱- یک سایت تازهتأسیس خبری ـ تحلیلی فعال در حوزههای کسب و کار و ICT، برای تأمین محتوای مورد نیاز خود نیاز به همکاری نویسندگان و مترجمان این حوزه دارد. ترجیح این است که افراد متقاضی داشتن توانایی تولید یا ترجمهی حداقل یک مطلب در روز داشته باشند و توانایی نسبتا خوبی در زمینهی نگارش داشته باشند. در مقطع فعلی امکان پرداخت هزینهی همکاری وجود ندارد؛ اما با توجه به بیزینس پلنی که برای سایت طراحی شده، در آیندهی نزدیک و پس از درآمدزایی سایت، حقالزحمهی دوستان همکار مطابق مدلی که به توافق طرفین خواهد رسید، پرداخت خواهد شد. لطفا درخواست و در صورت وجود، نمونهی کارهایتان را برایمان بفرستید.
۲- همانطور که قبلا نوشته بودم، چند ماهی است بهعضویت شورای سردبیری ماهنامهی تدبیر سازمان مدیریت صنعتی درآمدهام و مشخصا مسئولیت دو بخش “کسب و کارهای کوچک” و “مشاورهی مدیریت” با من است. اگر علاقهمند هستید مطالبتان در این دو حوزه در معتبرترین و قدیمیترین نشریهی مدیریتی ایران بهنام خودتان چاپ شود، لطفا مقالههایتان را برای من بفرستید. فضایی که برای هر یک از این دو بخش در اختیار داریم، حداکثر چهار صفحهی نرمافزار ورد با فونت ۱۴ (حدودا میشود ۱۵۰۰ کلمه) است. فقط توجه کنید که اگر مطلبتان ترجمه است، حتما نام نویسنده و مرجع دقیق مقالهی اصلی (مثلا آدرس سایتی که مقاله را از آن گرفتهاید)، فراموش نشود. اگر هم مطلب تألیفی است؛ اما منابعی را استفاده کردهاید، لطفا منابعتان را ذکر کنید.
در صورت تمایل به همکاری، لطفا با من از طریق آدرس ایمیل gozareha@gmail.com تماس بگیرید. پیشاپیش سپاسگزارم. 🙂
افسانهای وجود دارد مبنی بر اینکه موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. در این مقاله میبینید که موفقیت واقعی چیست.
من اغلب دورهی زندگیام بهعنوان یک بزرگسال را کارآفرین بودهام. این اواخر در یک پرواز تجاری طولانی، در مورد اینکه چه چیزی باعث شد من یک کارآفرین موفق بشوم و چگونه میتوانم معنای موفقیت را تعریف کنم، اندیشیدم. هر دو ایده در ذهن در هم پیچیده شدند. موفقیت بهعنوان یک کارآفرین، موفقیت کارآفرینانه. من هر ساله در مورد موضوع کارآفرینی حرفهای زیادی میزنم. آن شب اولین چیزی که متوجه شدم باید انجام بدهم، رد این افسانهی ماندگار است که موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. من متوجه شدهام که موفقیت کارآفرینانه معمولا ریشه در اجرای عالی دارد که تنها با کشیدن درست نخ چرخ و محور قرقره تحقق مییابد.
اما چه چیزهای دیگری باعث موفقیت یک کارآفرین میشوند و چگونه باید کارآفرین موفقیت را برای خود تعریف کند؟
فهرست ده تایی من شامل اینهاست:
۱۰- شما باید به چیزی که تلاش میکنید به آن دست بیابید، مشتاق باشید.
این بدان معناست که شما بخش عمدهای از ساعات بیداریتان را به ایدهای که روی آن کار میکنید، تخصیص خواهید داد. اشتیاق، نیرویی مشابهی را در درون کسان دیگری که برای تشکیل یک تیم جهت تحقق این رؤیا به شما میپیوندند، ایجاد میکند. و با این شور و اشتیاق، احتمال بیشتری میرود که تیم شما و مشتریانتان واقعا به آنچه تلاش میکنید انجام دهید، ایمان بیاورند.
۹- کارآفرینان بزرگ تمرکز شدیدی روی موقعیتی که دیگران نمیبینند، دارند.
این تمرکز و شدت به از میان برداشتن تلاشهای غیرمفید و انحرافات کمک میکند. اغلب شرکتها از سوء هاضمه میمیرند، نه گرسنگی. این شرکتها از انجام همزمان تعداد زیادی کار ـ بهجای انجام عالی و باکیفیت تعداد اندکی کار ـ رنج میبرند. بنابراین روی مأموریت و فلسفهی وجودیتان متمرکز بمانید.
۸- موفقیت فقط و فقط نتیجهی سختکوشی است.
همه ما میدانیم که هیچ موفقیت یک شبهای وجود ندارد. پشت هر موفقیت یک شبه، سالها کار سخت و ریزش عرق جبین نهفته است. افراد خوششانس به شما میگویند که راه آسانی برای موفقیت وجود ندارد؛ و آن شانس هم نصیب کسانی میشود که بهسختی تلاش میکنند. اگر میدانید که دارید بهترین کاری را که میتوانید انجام میدهید، نباید دلیلی برای افسوس خوردن داشته باشید. روی چیزهایی که میتوانید کنترل کنید و روی تلاشهای خودتان تمرکز کنید و اجازه بدهید نتایج هر آن چیزی که قرار است بشوند، بشوند.
۷- راه موفقیت طولانی خواهد بود؛ بنابراین یادتان باشد که از سفر لذت ببرید.
همه به شما میآموزند که باید روی اهدافتان تمرکز کنید؛ اما افراد موفق روی مسیر سفر متمرکزند و از رسیدن به منزلگاههای طول مسیر لذت میبرند. اگر از مسیر لذت نبرید، آیا صرف بخش عمدهای از عمرتان برای رسیدن به مقصد، ارزشی خواهد داشت؟ آیا تیمی که برای تحقق مأموریتتان به شما ملحق میشوند هم از سفر لذت نخواهند برد؟ آیا برای همه شما بهتر نیست که زمانی از عمرتان را که در مسیر هستید در دستان خود داشته باشید؛ حتی اگر هیچگاه به مقصد نرسید؟
۶- به غریزه شهودی خود بیش از هر برنامه صفحه گستردهای اعتماد داشته باشید.
در جهان واقعی متغیرهای زیادی وجود دارند که شما بهسادگی نمیتوانید آنها را در یک برنامه صفحه گسترده (مثل اکسل) وارد کنید. صفحه گستردهها نتایج خود را از فرضیات نادقیق شما بهدست میآورند و در نتیجه به شما احساس امنیت اشتباهی میبخشند. در اغلب موارد، قلب شما و شهودتان همچنان بهترین راهنماهای شما هستند. مغز انسان شبیه یک رایانهی دو دویی عمل میکند و تنها میتواند اطلاعات دقیق صفر و یکی (یا سیاه و سفید) را پردازش و تحلیل کند. همهی ما تجربیاتی در کسب و کارمان داشتهایم که در آنها قلبمان به ما میگوید در اشتباهیم؛ در حالی که مغزمان همچنان در تلاش برای استفاده از منطق جهت کشف چیزها است. بعضی وقتها لازم است طنین قدرتمند یک صدای درونی مبتنی بر غرایز، بر منطق برتری یابد.
۵- انعطافپذیر اما ثابتقدم باشید. هر کارآفرین باید در اقدامات خود چابک باشد.
شما باید با بهدست آمدن اطلاعات جدید، بهصورت مداوم یاد بگیرید و خودتان را سازگار سازید. در عین حال شما باید بر علت وجودی و مأموریت سازمانتان نیز پافشاری کنید. این جایی است که صدای درونیتان بسیار مهم میشود؛ بهویژه زمانی که به شما سیگنالهای هشدار قوی میدهد که چیزها در حال منحرف شدن از مسیر صحیح خود هستند. کارآفرینان موفق میان گوش دادن به صدای درونی و ثابتقدم بودن برای رسیدن به موفقیت توازن ایجاد میکنند؛ چرا که برخی اوقات موفقیت دقیقا از جایی بیرون میزند که بهصورت سنتی بهعنوان شکست در نظر گرفته میشود.
۴- به تیمتان تکیه کنید. این یک حقیقت ساده است: هیچ فردی در همه چیز بهترین نیست.
هر کسی به دیگران نیاز دارد؛ کسانی که مهارتهای مکمل او را دارند. کارآفرینان، جماعت خوشبینی هستند و برای آن ها بسیار سخت است که بپذیرند در چیزی خوب نیستند. عرقریزی روحی بسیار زیادی لازم است تا مهارتهای اصلی و نقاط قوتتان را کشف کنید. پس از این کشف و شهود درونی، افراد هوشمندی را بیابید که میتوانند نقاط قوت شما را تکمیل کنند. مجذوب شدن به افرادی که شبیهتان هستند، کار سادهای است. مهم این است که افرادی را بیابید که شبیه شما نیستند؛ اما در کاری که انجام میدهند ـ و در کارهایی که شما نمیتوانید انجام دهید ـ خوباند.
۳- اجرا، اجرا، اجرا
از آنجایی که هوشمندترین فرد روی زمین نیستید (و اصلا آیا چنین کسی وجود دارد؟)، این احتمال وجود دارد که بسیاری از افراد دیگر هم همان کاری را بکنند که شما تلاش میکنید انجام دهید. موفقیت لزوما از یک نوآوری پیشرو بهدست نمیآید؛ بلکه از اجرای بیعیب و نقص نشأت میگیرد. یک استراتژی عالی بهتنهایی موجب برنده شدن در یک بازی یا نبرد نمیشود: پیروزی با یک چرخ و قرقرهی ساده هم بهدست میآید. همه ما کارآفرینانی را دیدهایم که زمان بسیاری را روی نوشتن طرح کسب و کارشان و آماده کردن اسلایدهای پاورپوینت تلف کردهاند. من باور دارم که یک طرح کسب و کار بیش از یک صفحهای، بسیار طولانی است. بهعلاوه در عمل کارها دقیقا بههمان شکلی که شما تصور میکنید، پیش نمیروند. اهمیتی ندارد چقدر زمان روی تکمیل کردن طرح کسب و کار صرف میکنید. شما مجبورید که آن را براساس واقعیتهای دنیای واقعی اصلاح کنید. شما از دست بهکار شدن و اقدامات عملی چیزهای بیشتری یاد میگیرید تا تئوریپردازی. بنابراین بهیاد داشته باشید: انعطافپذیر بمانید و با بهدست آوردن اطلاعات جدید، اقدامات خود را اصلاح کنید.
۲- نمیتوانم فردی را تصور کنم که بدون داشتن صداقت و درستی به موفقیت درازمدت دست یابد.
این دو ویژگی باید در هستهی مرکزی وجود هر کسی باشند. هر کسی وجدان دارد؛ اما بسیاری از افراد گوش دادن به آن را متوقف کردهاند. همواره ندای درونی وجود دارد که زمانی که کاملا باصداقت نیستید یا حتی اندکی از مسیر درستی منحرف شدهاید، به شما هشدار میدهد. مطمئن باشید که دارید به او گوش میسپارید.
۱- موفقیت یک سفر طولانی است که اگر بخشنده باشید، پاداش زیادی بههمراه دارد.
افراد زیادی به شما در طی این مسیر کمک میکنند تا به موفقیت دست یابید. شما همانند من خواهید آموخت که بهندرت شانسی برای کمک به افرادی که شما را یاری دادهاند، خواهید داشت. در بسیاری موارد حتی نمیدانید آنها کجا هستند. تنها راهی که میتوانیم بدهیهایمان را پرداخت کنیم، کمک به دیگر افرادی است که میتوانیم آنها را یاری دهیم ـ و باید این امید را داشته باشیم که آنها نیز به افراد بسیاری کمک کنند. زمانی که موفق هستیم، موقعیتهای زیادی را در جامعه و شبکهی اجتماعیمان تشخیص میدهیم که میتوانیم به دیگران کمک کنیم. بعضی وقتها این موضوع بهسادگیِ “مهربان بودن با انسانها” است. در زمانهای دیگر گوش دادن مشفقانه یا گفتن یک جمله مهربانانه تمام چیزی است که مورد نیاز است. “خوب رفتار کردن” با منابع در دسترسمان، مسئولیت ما محسوب میشود.
سنجش موفقیت
امید دارم که رازهای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق را به گوش جان شنیده باشید. سؤال بعدی که احتمالا از خود خواهید پرسید این است که: چگونه موفقیت را اندازه بگیریم؟ از آنجایی موفقیت امری بسیار شخصی است؛ هیچ روش جهانشمولی برای سنجیدن آن وجود ندارد. افراد موفقی مانند بیل گیتس و مادر ترزا چه کار مشابهی انجام میدهند؟ بهظاهر یافتن اشتراکی میان این دو بسیار مشکل است؛ هر چند هر دو بسیار موفقاند. من شخصا باور دارم که معیار اصلی موفقیت، مبلغ موجود در حساب بانکی شما نیست. معیار سنجش موفقیت، تعداد زندگیهایی است که میتوانید در آنها یک تفاوت معنادار مثبت ایجاد کنید. این همان معیار موفقیتی است که باید در زمان طی مسیرمان بهسوی موفقیت، خود را با آن بسنجیم.
چه یک فارغالتحصیل جوان دانشگاه باشید و چه سالها تجربهی کاری داشته باشید، احتمالا همیشه یک سؤال اساسی در ذهنتان چرخ میخورد: “در زندگیام باید چه کنم؟”
مؤسس لینکدین، رید هافمن میگوید که پرسیدن این جمله درست نیست. بهجای آن، حرفهایها باید از خودشان بپرسند: “من چطور میتوانم کمک کنم؟” و همزمان برای درک نیازهای دیگران تلاش کنند.
آقای هافمن میگوید: “این پرسش نگاهتان را بر خودتان متمرکز میکند؛ در حالی که مهمترین عامل “آن افراد دیگر” است. هافمن همین اواخر پاورپوینتی برای فارغالتحصیلان جوان تهیه کرده است: “بهترین مسیر شغلی که ارزش دنبال کردن دارد، استفاده از داشتههایتان همزمان با کشف واقعیتهای بازار است.”
برای این منظور، هافمن، افراد را تشویق میکند تا مزیت رقابتی خودشان را بیابند؛ چیزی که میان کارهایی که در آن عالیاند و بازاری که برای آن مهارتها حاضر به پرداخت پول است، ارتباط منطقی ایجاد میکند: “به نیازها پاسخ دهید. مسائل را حل کنید. و بدین ترتیب خواهید توانست دنیا را تغییر دهید.”
خوب بهدلیل اهمیت بسیار حیاتی آمار و اطلاعات در حوزههای مختلف، از این هفته بخش جدیدی با عنوان آمار و اطلاعات به بخشهای پست لینکهای هفته افزوده میشود و کلیهی اخبار مربوط به آمار و اطلاعات در این بخش بهصورت متمرکز ارائه میشوند. لطفا این بخش را جدی بگیرید!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.