فصل بسیار موفقی را سپری کردیم. به دو هدف مهممان دست یافتیم. قهرمان اروپا و کوپا دلری شدیم. فلسفهی رئال مادرید تکرار موفقیتها و بهدست آوردن پیروزیها و جامهای بیشتر است؛ بدون توجه به آنچه در گذشته اتفاق افتاده است. در این باشگاه همیشه میل به پیروزی و تاریخسازی وجود دارد.
راز بردن چند جام در یک فصل چه چیزی است؟
هیچ رمزی وجود ندارد. فقط باید به خودتان ایمان داشته باشید؛ میل به پیروز شدن و اتحاد. هیچ کدام اینها یک راز نیست. (کارلو آنچلوتی؛ اینجا)
کارلتو هیچوقت مربی تیمهای مورد علاقهی من نبوده که هیچ؛ همیشه مربی تیمهای رقیب اصلی تیم مورد علاقهی من بوده است! با این حال همیشه این مربی بزرگ، خوشتیپ و خوشاخلاق یکی از مربیان مورد علاقهی من بوده و سبک بازی تیمهایاش را هم دوست دارم.
در این پست هم توضیح چندانی در مورد جملات استاد ندارم جز اینکه در این چند روزی که مصاحبهی استاد را خواندهام ذهنم حسابی درگیر جملهی آخر شده است: موفقیت هیچ رازی ندارد جز خواستن و تلاش!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با رنگ بنفش نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
مدتها پیش ایمیلی از دوست خوب آن زمان ناشناختهای دریافت کردم که از من برای قرار دادن گزارهها در فهرست منابع یک اپلیکیشن خبرخوان مدیریتی ـ مهارتی اجازه گرفته بودند. بسیار خوشحال شدم. برای همایش “روز آخر” که به مشهد رفته بودم، این دوست خوبم آقای علی قائنی را آنجا از نزدیک زیارت کردم. 🙂
حالا خوشحالم که با تلاش قابل تقدیر آقای قائنی عزیز، اپلیکیشن “حس خوب” برای استفادهی همهی ما آماده شده است. “حس خوب” منبع بسیار ارزشمندی از مطالب بهترین وبسایتهای مدیریتی ایرانی است که با آن میتوانید همیشه آخرین نوشتههای وبلاگهای دوستان خوبم امیر مهرانی، محمدرضا شعبانعلی، دکتر استارتاپ (مهدی علیپور)، پروژهی تهران (فؤاد خاکنژاد) و چندین وبسایت ارزشمند دیگر را مطالعه کنید. اپلیکیشن “حس خوب” را از اینجا روی گوگلپلی نصب کنید.
از علی قانعی عزیز برای زحماتش سپاسگزارم.
معرفی اپلیکیشن حس خوب از زبان خود علی قائنی را میتوانید اینجا مطالعه کنید:
“اپلیکیشن ”حس خوب” به نوعی یک خبر خوان میباشد، که با هماهنگی با مدیران وبسایتهای محمد رضا شعبانعلی، گزارهها،کاریا، متمم، میلیاردر جوان، امیر مهرانی ، دکتر استارتآپ ، ۱۲سیایاو و پروژه تهران برای این وبسایتها طراحی و پیادهسازی شده است.
“حس خوب” با این هدف طراحی شده که کاربران بتوانند پس از بهروزرسانی هر منبع، مطالب نوشته شده را در تلفن هوشمند خود دریافت کنند (بهصورت آفلاین بتوانند مطالب را مشاهده کنند) و آنها را در وقت های آزادی که دارند مطالعه کنند و اگر نیاز بود آنها را در شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذارند. در این وبسایتها مطالبی شامل لینکها، ویدئوها و پادکستها منتشر میشوند که برای خواندن، دیدن و یا شنیدن آنها می توانید به لینک اصلی مطلب در زیر هر خبر مراجعه کنید و از این مطالب مفید استفاده کنید.
در آینده نیز در این اپلیکیشن فقط سایتهایی قرار می گیرند که مانند این چند نمونهی بالا هدف خاصی را دنبال کنند. این سایتها همگی به کاربرانشان کمک میکنند که در زندگی و کسب و کار راه و روشهای جدیدی را یاد بگیرند، با زندگی انسانهای موفق با دیدی تازه آشنا شوند، با گروههایی که کسب و کار موفقی دارند آشنا شده و بتوانند از نکاتی که که آنها عنوان میکنند در کسب و کار خود استفاده کنند.
در این اپلیکیشن همچنین رویدادهای کارآفرینی (مانند استارتاپویکند، روشن شو، میتاپس، ماشین استارتاپ ناب و کنفرانس شکست) که در ایران برگزار میشوند، بهطور مختصر معرفی شده و کمکم در نسخههای آینده این بخش کاملتر خواهد شد.”
زمانی که میخواهید وارد دنیای کسب و کار شوید، محدود کردن بازار هدفتان میتواند مشکل باشد؛ زیرا این ترس وجود دارد که با این کار بخشی از مشتریان بالقوهتان را در نظر نگیرید.
اما اگر بتوانید بهصورت روشن و آیندهنگرانه یک بازار و نیازهایاش را تعریف کنید، در این صورت میتوانید محصول یا خدمت خود را طوری متناسب سازید که دقیقا به همان تقاضایی که باید، پاسخ دهد و در نتیجه بهسرعت کیف پولتان از رقبایتان حجیمتر شود.
این دقیقا به چه معناست؟
۱. شما میتوانید مانند یک کارآفرین جوان زن اهل کالیفرنیای شمالی باشید که یک بخش معمولا پنهان یک فروشگاه لوازم دست دوم را کشف کرد: بخش جداگانه مربوط به لباسهای بچهها و اسباببازیها. او متوجه شد مالکین، فروشگاه را یک کسب و کار از دست رفته و مرده میدانند. زن جوان داستان ما بخش مربوط به لباسها و اسباببازیهای دست دوم را از مالکین فروشگاه اجاره کرد و تمام عملیات آن را بر محصولات مربوط به کودکان متمرکز ساخت. کار او باعث شد تا یک “کسب و کار مرده” ۱۲۰۰ متر مربعی به یک استارتآپ ۸۰۰ متر مربعی تبدیل شود که در ۶ ماه به سودآوری رسید و توانست شعبه دومی را هم در یک نقطه پایین شهری دیگر احداث کند.
۲. شما میتوانید مثل مکانیکی باشید که فرایند طولانی و واقعا گران دریافت گواهینامه خرید و فروش خودرو را طی کرد تا بدین ترتیب بتواند با رفتن به بازار محلی خودرو، “بیامو”های قدیمی را خریداری کند. او نمیخواست خودِ این خودروها را بفروشد. بهجای آن، او خودروها را اوراق کرد و یک فروشگاه قطعات یدکی را برای مالکان و مکانیکهای بیامو بهراه انداخت.
۳. شما میتوانید مانند یک متخصص تعمیررایانه باشید که تصمیم گرفت از بازار بسیار رقابتی خدمات فناوری اطلاعات خارج شود تا یک بازار خاصتر را کشف کند. بازاری که در آن بتوان نرخهای بالاتری ارائه داد، مشتریان وفادارتری بهدست آورد و کسب و کار درازمدتی را با مشتریان شکل داد. این شرایط، بازار مورد نظر را به رایانههای اپل محدود کرد.
این مثالها حقیقت عامی را در مورد فرصتهای کسب و کار آشکار میسازند: فرصت واقعی، احتمالا در ابتدا چندان آشکار نیست. گوشههای فراموششده بازار (Niche Market) در هر کجای یک طبقه بازار گسترده میتوانند وجود داشته باشند. کار شما بهعنوان کارآفرین، کشف چیستی این گوشهها و تشخیص اینکه آیا یک فرصت کسب و کاری سودآور هستند یا نه، است.
از سوی دیگر نگاه کردن به بازار از این زاویه دید، روش تفکر شما را در مورد واقعیت وجودی یک استارتآپ تغییر خواهد داد. هیچ قانونی وجود ندارد که به شما بگوید باید ساخت ساختمان کسب و کارتان را از پیریزی آن در گاراژ یا اتاق خوابتان شروع کنید.
خیلی ساده شروع به قدم زدن یا رانندگی در خیابانهای شهر بکنید. خیلی زود به کسب و کارهای بسیاری برخورد خواهید کرد که نفسهای آخر زندگیشان را میکشند ـ چرا که نمیتوانند آنچه را بازارشان واقعا میخواهد یا نیازمند آن است، بفروشند. مانند مالکین آن فروشگاه در حال مرگ لوازم دست دوم، آنها ممکن است حتی ندانند پرفروشترین و سودآورترین محصولاتشان کدام است یا اینکه آن محصولات واقعا خاص در یک بخش فراموششده فروشگاه یا دفترشان قرار دارند.
رهبران هر حوزه کسب و کار تمایل به تمرکز بسیار دارند و در بسیاری اوقات، محدوده تمرکز آنها بسیار کوچک است. این شرکتها بهدقت محدوده تمرکزشان را بزرگتر میکنند؛ زیرا بازار گوشهای آنها بسیار متمایز است. اگر فکر میکنید این ایده تنها برای خردهفروشیها یا تعمیرکاران مکینتاش کاربرد دارد به فهرست ۱۰ شرکتِ دارای ارزشمندترین برندها در جهان ـ که توسط مؤسسه “برندز” تهیه شده است ـ نگاهی بیاندازید:
اپل
آیبیام
گوگل
مکدونالد
مایکروسافت
کوکاکولا
مالبرو
AT&T
ورایزون
چاینا موبایل
این شرکتها کسب و کارشان را تنها براساس یک کلمه بنیان نهادهاند: تمرکز. مثلا در مورد اپل ـ شرکت اول این فهرست ـ بخش قابل توجهی از موفقیت شرکت تنها وابسته به یک محصول است: آیفون.
بنابراین محدوده جستجویتان را برای یافتن نقطه تمرکز با انجام یک تحلیل دقیقتر در مورد بازار هدفتان و آنچه مردم میخواهند یا میخرند ـ یا چیزهایی که اگر گزینهای وجود داشته باشد احتمالا میخرند ـ گسترش دهید. نگران فروش نباشید؛ زیرا اتفاقا شما با پیشنهاد “خرید هر چیز” به “هر کس” بیشتر ضرر میکنید. محدود شدن تمرکز شما میتواند فرصتهای کسب و کاری فراتر از توان شما فراهم آورد و جریان نقدینگی با حاشیه سود بالایی ایجاد کند که شما را به اهداف اساسیتان از بهراه انداختن کسب و کار برساند.
“گواردیولا خیلی جاهطلب است. با توجه به سن و سال کمش و با وجود موفقیتهای بزرگی که بهدست آورده، جالب است که او هر روز با انگیزههای فراوانی بر سر کار میآید و اصلا از میزان انگیزههایاش کاسته نشده است. کار کردن با او خیلی خیلی لذتبخش است. گواردیولا انسان خوشرویی است و همیشه قلبش کف دستش است و صادقانه کار میکند. من واقعا احساس خوشبختی میکنم که او را اینجا میبینیم. در جریان جلساتی که با گواردیولا داریم همیشه حس میکنیم که در حال رشد و پیشرفت در زندگیمان هستیم.” (اولی هوینس؛ رئیس سابق بایرن مونیخ؛ اینجا)
پیش از این زمانی که پپ در بارسا بود دربارهی تعریف دقیق او از رهبری سازمانی نوشته بودم (اینجا را ببینید.) حالا پپ جایی کیلومترها دورتر از خانهاش در محیطی کاملا متفاوت در حال فعالیت است و باز هم دربارهی رهبری او میشنویم!
راستش خواستم توضیحی بر این نقل قول در توصیف پپ بنویسم؛ اما دیدم توضیحی لازم نیست. بهتر است مدیران و رهبران سازمانها ـ و البته همهی ما ـ این حرفهای اولی هوینس را روی یک کارت کوچک چاپ کنند و هر روز صبح نگاهی به آن بیاندازند. آیا دیگران از کار کردن با شما حس خوب و لذت پیشرفت را بهدست میآورند؟ مرز باریک موفقیت یک رهبر الهامبخش در همینجا نهفته است.
سلام. عید سعید فطر مبارک. امیدوارم طاعاتتان در ماه زیبا و مبارک رمضان مورد قبول حضرت حق قرار گرفته باشد. دو هفتهای گزارهها بهروز نشد. دلیل خاصی هم نداشت جز ترافیک شدید زندگی و کار! دوباره از امشب کار را پرقدرت شروع میکنیم. 🙂
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با رنگ بنفش نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
این آگهی مربوط به یکی از دوستان خوب من است. شرکت مورد نظر هم یکی از بزرگترین و معروفترین شرکتهای تبلیغاتی حال حاضر ایران است:
شرکت ما به فارغالتحصیلان MBA یا رشتهی مدیریت که تجربهی کار در زمینهی کالاهای تند مصرف (FMCG) دارند و علاقهمند به کار در یک شرکت بزرگ تبلیغاتی هستند، نیاز دارد. در زمینهی حقوق محدودیت خاصی وجود ندارد و همه چیز به خود شما و تجربههای کاریتان بستگی دارد.
در صورت علاقه و داشتن شرایط، لطفا رزومههایتان را به این نشانی ایمیل ارسال کنید: m.r.farrokh@gmail.com
پ.ن. مدتها است از آگهیهای دعوت به همکاری در گزارهها خبری نیست. این آگهی شاید شروع دوبارهای باشد! 🙂 منتظر چند آگهی دعوت به همکاری جذاب از طرف خود من هم باشید. تا آن زمان سعی کنید مدرک MBAتان را گرفته باشید.
هفتهی پیش یکشنبه شب فینال جام جهانی برگزار شد و تیم ملی آلمان قهرمان جهان شد. حتی من که در فینال بهخاطر لیو مسی عزیز طرفدار آرژانتین بودم هم باید اعتراف کنم که آلمان شایستهترین تیم جام بود. در این یک هفته تحلیلهای متفاوتی از علل پیروزی آلمان ارائه شد. تحلیلهایی که اغلب روی برنامهی بلندمدت فدراسیون فوتبال آلمان برای قهرمانی متمرکز بودهاند (از جمله این یادداشت عالی را بخوانید!)
اما بهنظرم در کنار این برنامهریزی درخشان و فراموشنشدنی یک عامل بسیار مهم دیگر هم در موفقیت ژرمنها تأثیرگذار بود. عاملی که باعث برخاستن ققنوس این ملت بعد میان خاکسترهای جنگ جهانی دوم شد: ویژگیهای اختصاصی جامعهی آلمان.
یک نکتهی شاید سادهی تاریخی سالهاست در گوشهای از ذهن من جای گرفته است. یادم نیست کجا آن را خواندم؛ اما در هر حال اگر واقعی باشد ـ که احتمالا هست ـ بسیار عجیب است: مردم آلمان در طول بیست سال اول بعد از جنگ جهانی دوم دو شیفت کار میکردند: یک شیفت برای گذران زندگی و یک شیفت برای ساختن کشورشان و پرداخت غرامتهای سنگین ناشی از شکست در جنگ. حالا وضعیت اقتصادی آلمان را همه میدانیم.
بهنظرم آلمانها جدا از برنامهریزی و نظم آهنینشان چند ویژگی دیگر هم دارند که در موفقیت این کشور در حوزههای کسب و کاری، اقتصادی و ورزشی تأثیرگذار بوده و هستند:
۱- ثبات: در سراسر زندگی این را تجربه کردهام که نداشتن “ثبات” ذهنی و عملکردی بزرگترین عامل از دست دادن فرصتهای بزرگ زندگیام بوده است. در مقابل، خوبی آلمانها این است که همیشه در یک سطح ثابت، خوب بازی میکنند. آنها هیچوقت ستارههای درخشانی مثل مسی و رونالدو ندارند؛ اما ستارههایشان آنقدر باثبات هستند که همیشه عملکردشان قابل پیشبینی است. این، بهترین تعریف از حرفهای بودن است.
۲- سماجت: هر کشور دیگری جز آلمان بود بعد از این همه تورنمنت ناموفق که در بهترین حالت تیم به نیمهنهایی میرسید، دست از تلاش برمیداشت. اما ژرمنها بعد از هر شکست دوباره راه طولانی رفتن برای رسیدن را شروع میکردند. و بالاخره این بار به مقصد هم رسیدند!
۳- تمرکز: آلمانها همیشه چشمشان به چشمانداز بزرگی که دارند ـ یعنی فتح جام ـ است. اما برای رسیدن به این چشمانداز، همواره به هدفهای کوچکتر نیاز دارد. شاید چند بار شکست خوردن برای یاد گرفتن برنده شدن، خودش هدفی باشد!
معمولا ما اسم این ویژگیها را رفتار ماشینی آلمانها میگذاریم؛ اما قهرمانی تیم ملی چند ملیتی آلمان در جام جهانی ثابت کرد این ویژگیها قابل آموزشاند؛ بهشرط اینکه بخواهیم!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با رنگ بنفش نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
در این مجموعه نوشتهها مدلهای تولید محتوای مورد بررسی مدلهای عامی هستند که هر کدام میتوانند مبنای راهاندازی کسب و کارهای بسیار متنوعی قرار بگیرند. راهاندازی کسب و کار بر مبنای مدلهای عام ارائه شده، نیازمند توجه به نوع تخصص، مشتری مورد نظر شما و ابزارهای در دسترس شما برای تولید و عرضهی محتوا است. اما نباید فراموش کنیم که دنیا به کوچکی آنچه من میشناسم نیست و همیشه چیزهای بسیار زیادی هستند که ما از آنها اطلاعی نداریم؛ اما ممکن است زمینهی بهتری برای راهاندازی کسب و کار و درآمدزایی بالاتر را برای ایدهی کسب و کار تولید محتوای ما فراهم کنند. مسئله این است که تا چه حد مرحلهی تحقیق را در زمان طراحی کسب و کارمان جدی میگیریم و چقدر میتوانیم زمینهها و ابزارهای متنوعتری را برای کسب و کارمان شناسایی کنیم و آنها در دل کسب و کارمان یکپارچه کنیم؟
مدل کسب و کار این هفته تا حدودی با این موضوع مرتبط است. ایدهی این مدل کسب و کار بسیار ساده است: تولید یک محتوا و عرضه و فروش آن از طریق کانالهای مختلف عرضهی محتوا. پیشتر در مورد مفهوم و جایگاه کانالهای مشتری در مدل کسب و کار تولید محتوا برایتان نوشتهام. پیشنهاد میکنم حتی اگر آن مطلب را مطالعه کردهاید، باز هم از اینجا بازخوانیش کنید و سپس ادامهی این پست را مطالعه کنید.
مشخص است که کانالهای عرضهی “محتوا” به “مشتری” از جنس رسانه ـ اعم از رسانههای آفلاین و آنلاین ـ هستند. محتوا از جنس “داده” و “اطلاعات” است و در نتیجه به هر روشی بتوان آن را به مشتری رساند، “کانال عرضهی محتوا”مدل محسوب میشود. نمونههایی از این کانالها عبارتند از:
ـ رسانههای اجتماعی؛
ـ رسانههای آنلاین و وبسایتها؛
ـ کتاب، مطبوعات و رسانههای مکتوب؛
ـ شبکههای تلفن ثابت و همراه (پیامک، MMS، ارسال صوت و …)؛
ـ کتاب الکترونیک، اپلیکیشنهای وب و موبایل؛
ـ انتقال رو در روی و زندهی اطلاعات (در دنیای واقعی / دنیای مجازی)؛
ـ سایر رسانههای دیجیتال / آفلاین.
اما این مدل کسب و کار چگونه کار میکند؟ لازم نیست ماجرا را پیچیده کنیم. داستان بههمین سادگی است که شما محتوایی را یک بار تهیه میکنید، برای عرضه در کانالهای مختلف آن را ویرایش میکنید (و حتی نمیکنید!) و آن را میفروشید. ممکن است تولید این محتوا به شما سفارش داده شود و ممکن هم هست نه، خودتان ضرورت تهیهی آن را براساس دیدگاه کارشناسی خودتان تشخیص دهید.
نکتهی مهم در مورد این مدل کسب و کار تولید محتوا این است که شما از خاصیت اهرمی محتوا استفاده میکنید: محتوا یک بار تولید میشود و چندین بار فروخته میشود. مخاطبین محتوای شما در کانالهای مختلف حتما بخشی مشابه و بخشی متفاوتاند (مثلا مخاطبین یک روزنامهی کثیرالانتشار با مخاطبین یک رسانهی آنلاین را در نظر بگیرید.) شما با عرضهی محتوا از طریق یک کانال جدید هم به مخاطبین جدیدتری دست پیدا میکنید و هم بدون تلاش خاصی درآمد بیشتری از محتوای خود بهدست میآورید. در واقع در این حالت محتوای شما تبدیل به یک دارایی میشود و تولید آن برای شما همانند سرمایهگذاری خواهد بود که با فروش آن روی کانالهای متفاوت درآمد بیشتری برای شما خلق خواهد کرد.
بهعنوان مثال شما میتوانید محتوای کتاب، مقالات و یا حتی مطالب رسانههای اجتماعی خودتان را در صورت داشتن مخاطب عام، با استفاده از کانال شبکههای تلفن همراه در قالب خدمات ارزش افزودهی موبایل بهفروش برسانید و به این ترتیب به بازاری چند ده میلیونی از مخاطبان بهصورت مستقیم دست پیدا کنید. میتوانید مقالات سفارشی برای مطبوعات بنویسید، پس از مدتی چندین مقاله را جمعآوری کنید و در قالب کتاب الکترونیکی / چاپی بفروشید. مثالهای بسیار دیگری از این دست هم وجود دارد؛ تنها کافی است ارتباط میان محتوای تولیدیتان را با دو یا چند کانال عرضهی محتوا کشف کنید!
توجه کنید که شما با تولید محتوا برای هر کانال، دیگر محدودیتی برای فروش آن محتوا روی کانالهای دیگر ندارید! بنابراین پیدا کردن هر کانال جدیدی برای فروش محتوای خودتان نشانهای از قدرت شهود و توانمندی شما در دنیای کسب و کار تولید محتوا است. 🙂