دنیا آنقدر وسیع است که برای همهی مخلوقات جایی هست. پس به جای اینکه جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید …
چارلی چاپلین
دنیا آنقدر وسیع است که برای همهی مخلوقات جایی هست. پس به جای اینکه جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید …
چارلی چاپلین
میدانم که [مرگ] دارد سر میرسد و ترسی هم از آن ندارم. چون معتقدم در آن سوی مرگ، چیزی که بخواهیم از آن بترسیم وجود ندارد. فقط امیدوارم در مسیر سر رسیدناش، تا حد امکان از درد و رنج بیشتر معاف شوم. پیش از آنکه زاده شوم کاملا راضی بودم، و مرگ را هم حالتی مثل آن تلقی میکنم. آنچه به خاطرش قدردان هستم موهبت شعور است و زندگی، عشق، شگفتی و خنده. نمیتوانید بگویید که جالب نبوده، آنچه از این سفر با خودم به خانه آوردهام، خاطرات عمرم است. نیاز من به آنها تا به ابدیت، بیش از نیاز به آن مدل کوچک برج ایفل است که به رسم یادگار از پاریس به خانه آوردهام، نیست.
باور دارم که اگر در پایان همهی اینها، به فراخور قابلیتهایمان، کاری کرده باشیم که دیگران را کمی شادتر کرده باشد و کاری که خودمان را کمی شادتر کرده باشد، این کمابیش نهایت چیزی است که از ما برمیآید. کاستن از شادی دیگران، جنایت است، و ناشاد کردن خودمان، نقطهی آغاز همهی جنایتها است. باید بکوشیم تا خوشی را به جهان ببخشیم. این نکته، فارغ از هر مشکلی که ممکن است داشته باشیم و هر وضعیتی که سلامتی و شرایطمان ممکن است داشته باشند، صدق میکند. باید بکوشیم. من همیشه این را نمیدانستم و خوشحالم از این بابت که آن قدر عمر کردم تا این حقیقت را کشف کنم …
مجلهی فیلم؛ شمارهی ۴۲۱؛ بهمن ۱۳۸۹؛ ص ۶۵
پ.ن.۱٫ مدتها بود جملاتی با اینقدر قدرت در توصیف ماهیت زندگی برخورد نکرده بودم. راجر ایبرت منتقد بزرگ سینما، این روزها به دلیل ابتلا به سرطان تیروئید، روزهای آخر عمر را میگذراند.
پ.ن.۲٫ آخر هفتهی به شدت شلوغی از نظر کاری داشتهام. لینکهای هفته امیدوارم فردا منتشر شوند.
این ترم آخری در دانشگاه درس مدیریت ریسک داشتیم. یکی از مباحث درس، تئوریهای ریسک بود که در این بخش ۱۲ تئوری مطرح شده در این زمینه (که اغلبشان هم صبغهی فلسفی داشتند) بررسی شدند. یکی از این تئوریها اما برای من بهعنوان یک تحلیلگر سیستم جذاب بود: تئوری شکست سیستمی. طبق این تئوری، هیچ سیستمی کامل نیست و در نتیجه سیستمها به صورت بالقوه در خطر شکست قرار دارند. و خوب این متصدیان سیستمها هستند که باید ضمن آگاهی از زمینههای بالقوهی شکست سیستمشان، ارزیابی دقیقی از میزان ریسک موجود داشته باشند. یک مثال جذاب ولی ناراحتکننده در این زمینه هم هم مطرح است: فاجعهی انفجار شاتل چلنجر روی سکوی پرتاب در سال ۱۹۸۶٫ فاجعهی چلنجر محصول دست کم گرفته شدن خوردگی موجود در اتصالات نگهدارندهی سپرهای محافظ حرارتی شاتل چلنجر بود. مهندسان میدانستند که این اتصالات دچار خوردگی شدهاند؛ اما خوب شاید این طوری فکر میکردند: “این دفعه را هم جواب میده. وقتی برگشت درستاش میکنیم …” اما خوب متأسفانه حتا رفتنی هم در کار نبود! تأسف بیشتر تکرار این حادثه برای شاتل کلمبیا بود که در سال ۲۰۰۳ رخ داد. بنابراین سیستم به صورت ذاتی متضمن مقداری ریسک است و چگونگی محاسبه و کاهش این ریسک است که مهم است! خوب آیا راهی هست برای مقابله با این ریسکهای بالقوه؟ شاید.
چند روز پیش داشتم ویژهنامهی مجلهی فیلم برای روز ملی سینما (شهریور امسال) را میخواندم که بخشی از آن در مورد نظام استودیویی در روزهای ابتدایی هالیوود بود. یک جایی از مقاله این جملات جالب آمده: “آندره بازن [منتقد معروف فرانسوی و از پایهگذاران مجلهی مشهور کایهدو سینما] نظام استودیویی را به رودی آرام تشبیه کرد که همیشه جاری است. او این نظام را نه نتیجهی خلاقیت این شخص یا آن فیلمساز، بلکه حاصل «نبوغ سیستم» میدانست.” نبوغ سیستم؛ چقدر جذاب! خوب این “سیستم نابغه” چطور سامان یافته بود؟ نویسندهی مقالهی مجلهی فیلم آقای احسان خوشبخت این مسئله را مدیون ایجاد گروهی از ساختارها دانستهاند: مدیریتی دیکتاتورمآب اما خلاق (احتمالا چیزی شبیه همین استیو جابز محبوب این روزها) و نگاه به فیلم بهعنوان یک محصول و تلاش برای استانداردسازی ساخت و ارایهی آن. این دومی بحث مفصلی دارد؛ اما این ساختارها در نظام استودیویی بهعنوان چارچوبهای انجام کار تثبیت شده بودند:
تردیدی نیست که این سیستم هم بارها و بارها شکست را تجربه کرد؛ اما نبوغ سیستم که بر این اصل اساسی متکی بود که «هر چیزی تا زمانی که میشود ازش پول درآورد ارزشمند است» (کاری با اخلاقی بودن یا نبودناش ندارم؛ اما اگر دقت کنید به خوبی اساس مدل ماتریس BCG را در این گزاره میبینید!) باعث موفقیتهای هر روز بیشتر از دیروز شد. نشانهاش ادامه یافتن همین ساختار تا امروز در هالیوود است. در واقع میخواهم بگویم: اگر در سطح بهینهای یک سیستم را ساختاربندی و استاندارد بکنید، خطاها و زمینههای شکست تا حدود زیادی مجال بروز نخواهند یافت (مگر در شرایط خاص که اشتباهات انسانی یا تغییرات محیطی یا رخدادهای پیشبینی نشده باعث پدید آمدن شکست شوند!)
شاید مثال جالب دیگری در زمینهی مقایسهی شکست سیستم با نبوغ سیستم، غرق شدن کشتی تایتانیک به دلیل اشتباه سیستمی در طراحی و ساختاش در برابر فیلم معروف جیمز کامرون باشد که تا همین پارسال و قبل از آواتار پرفروشترین فیلم تاریخ سینما بود!
حالا احتمالا مهمترین سؤال پیدا کردن سطح بهینهی ساختارسازی و استاندارد کردن است. چیزی که حدس میزنم برایاش راهحل سیستمی وجود نداشته باشد و تنها به تجربه تکیه داشته باشد.
قدرت غیبگویی در بهترین صورت آن قلمروی پیامبران است؛ اما در دوره و زمانهی ما پیامبران سخت کم شدهاند …
مارتینی؛ کاردینال میلان
(برگرفته از کتاب: ایمان یا بیایمانی: مکاتبات امبرتو اکو و کاردینال مارتینی؛ ترجمهی علی اصغر بهرامی؛ نشر نی)
شادی معمولا یک محصول جانبی است؛ چیزی که احتمالا وابسته به سرشت چیزها است و بنابراین میتواند درون هر آن چیزی که من میشناسم، پنهان باشد. با این حال شادی چیزی نیست که بتوان آن را از زندگی طلب کرد؛ و در نتیجه اگر شما شاد نیستید، بهتر است نگرانی را در اینباره کنار بگذارید و به جایاش ببینید چه گنجی را میتوانید از درون این زندگی ناشادِ مایهی افتخارتان به دست آورید.
رابرتسون دیویس
خدایا!
«دعای عاشقانات را مگر مقبل نمیدانی …»
(شعر از احمد عزیزی)
پ.ن. امروز عرفه است و من باز دستام کوتاه از فیض دعای عرفهی عشق همیشگیام اباعبدالله (ع). ولی شماها ـ شمایی که مثل من نیستید ـ وقتی اون بالا بالاها رسیدید، آدمهای پاگیر این دنیای خاکی مثل من را از یاد نبرید …
خدایا! اشکهایام را نگه داشتهام برای درگاه تو؛ که خودت گفتی چشمانِ ترِ من، کلید گشودن در رحمت تو است …
خدایا!
«خسته و شکسته، گوشهای نشستهام
یک نگاه تو بس است …»
(شعر از سهیل محمودی)
و همانا بدان که خداوندى که خزاین آسمانها و زمین به دست اوست تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطایات کند و از او آمرزش طلبى تا بیامرزدت و میان تو و خود هیچکس را حجاب قرار نداده و تو را به کسى وانگذاشت که در نزد او شفاعتات کند و اگر مرتکب گناهى شدى از توبهات باز نداشت و در کیفرت شتاب نکرد. و چون بازگشتى سرزنشات ننمود و در آن زمان که در خور رسوایى بودى رسوایت نساخت و در قبول توبه بر تو سخت نگرفت و به سبب گناهى که از تو سرزده به تنگنایات نیفکند و از رحمت خود نومیدت نساخت. بلکه روى گردانیدن تو را از گناه حسنه شمرد و گناه تو را یک بار کیفر دهد و کار نیکات را ده بار جزا دهد. و باب توبه را به رویات بگشود. چون ندایاش دهى آوازت را میشنود و اگر برایاش سخن گویى آن را مىداند. پس حاجت به نزد او ببر و راز دل در نزد او بگشاى و غم خود به نزد او شکوه نماى و از او چارهی غمهایات را بخواه و در کارهایات از او یارى بجوى و از خزاین رحمت او چیزى بطلب که جز او را توان عطاى آن نباشد چون افزونى در عمر و سلامت در جسم و گشایش در روزى.
پس قرارداد کلیدهاى خزاین خود را در دستان تو نهاده است به آن رخصتی که به تو در خواستن از خودش داده تا هرگاه خواستی درهاى نعمتاش را به دعا بگشایى و ریزش باران رحمتاش را طلب کنى. اگر تو را دیر اجابت فرمود نومید مشو . زیرا عطاى او بسته به قدر نیت باشد. چه بسا در اجابت تأخیر روا دارد تا پاداش سؤا کننده بزرگتر و عطاى آرزومند افزونتر گردد . چه بسا چیزى را خواستهاى و تو را ندادهاند ولى بهتر از آن را در این جهان یا در آن جهان به تو دهند یا صلاح تو در آن بوده که آن را از تو دریغ دارند. چه بسا چیزى از خداوند طلبى که اگر ارزانیات دارد تباهى دین تو را سبب شود. پس همواره از خداوند چیزى بخواه که نیکى آن برایات برجاى ماند و رنج و مشقت آن از تو دور باشد. نه مال براى تو باقى ماند و نه تو براى مال باقى مانی …
بخشی از نامه ۳۱ نهج البلاغه
پ.ن. چند وقتی بود نوشتن حکمتها را متوقف کرده بودم. امشب این متن را جایی دیدم و اینقدر آرام شدم که با خودم گفتم حتما باید اینجا هم بگذارماش …
خدایا! حسابی هوای من را داشته باش تا نکند حتی برای یک لحظه، سیاهی تردید جای نورِ ایمانِ به تو را در دل من بگیرد …