تعریفی که بسیاری از ما از مدیریت در سر داریم این است که چگونه کاری که افراد انجام میدهند را برای آنها سختتر کنیم!
پیتر دراکر
تعریفی که بسیاری از ما از مدیریت در سر داریم این است که چگونه کاری که افراد انجام میدهند را برای آنها سختتر کنیم!
پیتر دراکر
هفتهی پیش این شانس را داشتم که مقالهی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشتهی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشتههایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تکتک واژههای آن را لمس کنید و لذت ببرید. میخواهم اینجا فقط چند نکتهی کوتاه اما شگفتانگیز را از این مقاله بنویسم و بقیهاش را بگذارم تا خودتان بخوانید. این نکات ساده، اوج نکتهسنجی و ذهن بینظیر این پیر درگذشتهی مدیریت را نشان میدهند.
مدیریت بر خود بهروایت پیتر دراکر پنج گام دارد: ۱٫ تواناییهای من کداماند؟ ۲- من چگونه کار میکنم؟ (عادتها و سبک کاری و علایق من مثل: دوست داشتن کار کردن با دیگران یا ترجیح دادن تنها کار کردن.) ۳٫ ارزشهای زندگی من کداماند؟ ۴٫ من متعلق به کجا هستم؟ (یعنی با این تواناییها، نظام ارزشی و آن علایق کجا باید کار بکنم؟) ۵٫ حالا براساس پاسخهای سؤالات قبل چه کار میتوانم بکنم؟ این پنج گام با مکانیزم سادهی بازخورد (feedback) روی هم تأثیرگذارند.
اما چند جملهی ساده اما بینظیر در این مقاله بود که مرا بهشدت هیجانزده کرد:
ـ مردم بیشتر میدانند چه کاری را بلد نیستند؛ نه اینکه چه کاری را بلدند!
ـ تبدیل ضعیف به متوسط از تبدیل خوب به عالی سختتر است!
ـ هیچ وقت نخواهید که خودتان را عوض کنید. تنها باید روش کارتان را عوض کنید!
ـ وقتی خودتان را در آینه میبینید دوست دارید چه آدمی را ببینید؟ این همان آدمی است که باید در دنیای واقعی بسازیدش.
ـ انتخاب گزینهها در تصمیمگیری وابستگی تام دارد به نظام ارزشی افراد (برای همین ارزشهای فردیتان را تعیین کردید. در واقع منظور این است که در تصمیمگیری در یک موقعیت یکسان، آن چیزی که باعث تصمیمات متفاوت میشود نظام ارزشی متفاوت افراد است.)
ـ اعتماد یعنی آشنایی با روش کار یکدیگر.
این مقاله عالی بود!!! واقعا عالی! متن انگلیسیاش را میتوانید از اینجا دانلودش کنید. ضمنا ترجمهی فارسی این مقاله (که من هم آن را خواندهام) در کتاب جستارهایی در رهبری با ترجمهی آقای دکتر محمد ابراهیم محجوب و چاپ نشر نی منتشر شده است. این مقاله اولین مقالهی کتاب است و تحت عنوان “راهبری خویش” ترجمه شده است.
مطالعهی این کتاب و جدا از آن، مقالهی بسیار خواندنی “مدیریت بر خود” را به همه توصیه میکنم. این مقاله یکی از ۱۰ مقالهی پرخوانندهی مجلهی هاروارد بیزینس ریویو نیز بوده است.
دوستان همینا از من خواستهاند تا در این روزها که در ایام برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب به سر میبریم، کتابهای خوبی را که در حوزهی مدیریت میشناسم معرفی کنم. به نظر بد نیامد که هر از چند گاهی این کار را انجام بدهم. ضمن عذرخواهی از این دوستان بابت تأخیر یک هفتهای در انتشار این پست، در اینجا میخواهم دو کتاب بسیار خوبی را که در سالهای اخیر خواندهام، معرفی کنم:
۱٫ ماجراهای یک مشاهدهگر؛ پیتر دراکر؛ ترجمهی غلامحسین خانقائی؛ سازمان مدیریت فرا: این کتاب، زندگینامهی خودنوشت پیتر اف. دراکر بزرگ پدر علم مدیریت نوین در طول مسیر زندگی نود و چند سالهی اوست. شاید بیش از هر چیز دیگر، نگریستن به جهان از زاویهی دید یک متخصص برجسته قطعا جذابیتهای خاص خود را دارد؛ هر چند که از آن مهمتر یاد گرفتن چطور نگاه کردن به دنیا است. دراکر در صفحات آغازین کتاب میگوید: “مشاهدهگرها از خود تاریخچه و سرگذشت ندارند. آنها در عین حضور در صحنه جزو نمایش نیستند؛ آنها حتی تماشاچی هم نیستند. موفقیت نمایش و بازیگران آن در گروی توجه جاضران به آنهاست؛ در حالی که عکسالعمل مشاهدهگر نسبت به نمایش فقط بر خود او تأثیر میگذارد. ولی مشاهدهگر در پشت صحنه ـ همانند یک آتشنشان حاضر در یک تماشاخانه ـ در کنج مخفی خود، چیزهایی را میبیند که از دید بازیگران و حاضران در مجلس نادیده میماند و از همه مهمتر اینکه او از منظر متفاوتی جدای از بازیگران و تماشاچیان به نمایش مینگرد. در واقع، مشاهدهگران به جای اینکه همچون آینه نور را بازتاب نمایند، به صورت منشور عمل کرده و آن را به رنگهای اصلیاش تجزیه میکنند.“
و با این تعریف از مشاهدهگر است که وارد خواندن داستان زندگی طولانی، پرفراز و نشیب و جذاب دراکر میشویم. با مادربزرگ بینظیر و بانمک او همراه میشویم (این مادربزرگه واقعا استثناییه؛ باید فصل مربوط به او را بخوانید و کلی با خواندن کارهای بانمکاش بخندید تا بفهمید چه میگویم)، از روش تدریس سه خواهر معلم دراکر در کودکی نکات جالبی را میآموزیم، در مسیر زندگی او با آدمهایی گمنام اما بسیار مؤثر در تاریخ جهان روبرو میشویم، رشد حرفهای دراکر را در اروپا و آمریکا دنبال میکنیم، با دیدگاههای دراکر نسبت به نظریات بزرگانی چون فروید و مارشال مک لوهان آشنا میشویم، ماجراهای زندگی چند تن از ثروتمندان معروف اروپایی و آمریکایی و درسهای زندگی آنها را مرور میکنیم و با ایدهها و روشهای مدیریتی افسانههایی مانند آلفرد اسلوان آشنا میشویم. شاید مهمترین نکتهی کتاب همان یاد گرفتن “چگونه مشاهده کردن” باشد. دراکر به ما میآموزد که چطور به دنیا و زندگی دیگران، از زاویهی دید یک آدم حرفهای بنگریم.
۲٫ بازآفرینی سازمان؛ راسل ایکاف؛ ترجمهی تقی ناصر شریعتی و همکاران؛ انتشارات سازمان مدیریت صنعتی: ایکاف را همهی علاقهمندان به تحلیل سیستمها حتما میشناسند. ایکاف هم بهنوعی در کنار بزرگانی چون چرچمن پدر علم تحلیل سیستمها محسوب میشود. روایت روش ساده اما بسیار جذاب و کاربردی تحلیل سیستمها به روایت ایکاف را هم دانشآموختگان دانشکدهی صنایع پلیتکنیک حتما از زبان استاد ارجمندمان دکتر رمضانی به یاد میآورند. ایکاف هم که متأسفانه مانند دراکر باید از او با پیشوند مرحوم یاد کنیم، در این کتاب به دنبال پیشنهاد طرحی جدید برای طراحی سازمانها است: سازمان شبکهای. اما اهمیت این کتاب به این موضوع برنمیگردد؛ بلکه این کتاب به دلیل توصیف دیدگاههای ایکاف در مورد سیستمها و تحلیلشان است که اهمیتی بسیار پیدا کرده است. ایکاف در این کتاب از تعریف و انواع سیستمها شروع میکند و جلوتر، به توصیف ماهیت و ابعاد سازمان و مدیریت از دیدگاه خودش میرسد. در ادامه به تشریح فرایند طراحی آرمانی سازمان از دید خودش میرسد و در این فرایند مباحثی بسیار جذاب را مطرح میکند. از جمله فصلی با عنوان “فرایند / برنامهریزی ابزار” که شاید برای من بهعنوان یک تحلیلگر و مشاور، یکی از جذابترین و مفیدترین متونی باشد که دربارهی ابزارهای مدیریت خواندهام. البته این کتاب در بخشهایی هم نگاه ایکاف را به موضوعاتی مانند دموکراسی در سازمانهای نوین مطرح میکند که در جای خودش برای من بهعنوان یک علاقهمند علوم اجتماعی بسیار جذاب بود. پایان کتاب هم خلاصهای است از کتاب بینظیر دیگر ایکاف: برنامهریزی تعاملی.
من قبلتر در گزارهها دو کتاب دیگر را هم معرفی کردهام که باز هم پیشنهاد میکنم اگر آنها را نخواندهاید، نگاهی بهشان بیاندازید:
رقص فیلها ـ یک نگاه کلی (بهترین کتاب مدیریتی که در چند سال اخیر خواندهام!)
کارن دیلون سردبیر هاورارد بیزینس ریویو در اینجا ماجرای مدیرعامل سابق پروکتر اند گمبل، آقای ای. جی. لافلی را شرح میدهد. زمانی که آقای لافلی مدیرعامل P&G شد تصمیم گرفت تا به سراغ پیتر دراکر بزرگ برود تا ببیند دقیقا باید در پست جدیدش چه کار کند. آنها با هم چند جلسه در مورد اینکه وظایف یک مدیر ارشد اجرایی (CEO) چیست بحث و تبادل نظر میکنند تا اینکه این جلسات به دلیل مرگ پیتر دراکر ناتمام میماند …
خانم دیلون یک درس اخلاقی بزرگ از این ماجرا میگیرد: از همین امروز تصمیم بگیرید که هر چه را میتوانید بیشتر یاد بگیرید بدون اینکه کسی از شما بخواهد. هشیار باشید و از هر فرصتی و هر آدمی برای یاد گرفتن بهره بگیرید. با آدمهای بزرگ ارتباط برقرار کنید و حواستان باشد که روابطی که منجر به کسب بینشهای تغییردهندهی قواعد بازی میگردند، تصادفی ایجاد نمیشوند؛ پس همین الان آن تلفنی که باید را بزنید؛ ایمیلی که باید را بفرستید و یا با آن آدم رو در رو سخن بگویید. حواستان باشد که اگر این کارها را نکنید؛ روزی به سرنوشت آقای لافلی مبتلا میشوید که بزرگترین حسرت زندگیاش این است که چرا چندسال زودتر آن تلفن ساده را به پیتر دراکر نزده بود …
بنابراین: وظایف مربوط به پروژهی “کشف کردن” را در صدر فهرست کارهای روزانهتان (To-Do List) قرار دهید.
شغل من بهعنوان یک کارمند زیردست رئیسم، مؤثر کردن اوست نه اصلاح کردن او!
پیتر دراکر