“بازی کردن مقابل مسی من را نمیترساند. فکر میکنم باید مقابل بهترینها بازی کنید تا متوجه شوید که چطور میتوانید با این شرایط کنار بیایید و این همیشه باعث میشود تا بهترین بازیهایتان را ارائه بدهید. میدانم که این چالش هیجانانگیزی است؛ چیزی که من منتظرش هستم.
بهنظر من، مسی بهترین بازیکن دنیاست. فکر میکنم ما بهعنوان بازیکن، از بازی کردن مقابل او خوشحال می شویم؛ زیرا میخواهیم بدانیم که میتوانیم چه کاری انجام بدهیم. من منتظر این چالش هستم، اما بارسا فقط او نیست؛ بازی کردن مقابل همهی بازیکنان این تیم دشوار است. فکر میکنم لوئیس سوارز از زمان رفتن به بارسا، بازیاش را به سطح دیگری رساند.
نباید مقابل آنها تمرکزتان را از دست بدهید. این چیزی است که من روی آن کار میکنم. با کسب تجربه میتوانید به این هدف برسید. طول میکشد تا بازی کردن در این سطح را یاد بگیرید و من هنوز در حال یادگیری هستم.” (جان استونز؛ اینجا)
نمیخواهم در مورد حرفهای جان استونزِ جوان نکتهی خاصی بنویسم. فقط با دقت بخوانیدشان و به این فکر کنید که چرا انگیزهی دست یافتن به برتری در رقابت، جذابترین انگیزهی دنیا است. چه حسی زیباتر از غلبه بر چالشی بسیار بزرگ میتواند باشد؟ بههمین دلیل است که رقابت، اگر چه چالشبرانگیز است؛ اما در عین حال بسیار هیجانانگیز هم هست. 🙂 من که حسابی از خواندن حرفهای پسرک جوان پپ گواردیولا انرژی گرفتم.
“اوتمار هیتسفلد، سرمربی سابق دورتموند و بایرن مونیخ، اعلام کرد که ماتیاس سامر بدقلق ترین بازیکنی بود که در طول دوران مربیگری اش به او کار کرد. او گفت که دشوارترین رابطه مربی ـ بازیکن را با ماتیاس سامر داشت: سامر بعد از هر پیروزی در حال شکایت کردن بود، چیزی که من را کمی ناراحت و خسته کرده بود. نمیتوان مدام در مورد اشتباهات صحبت کرد. در این صورت اعتماد به نفستان را از دست میدهید.” (اینجا)
یکی از بزرگترین درسهای زندگی که برایش هزینهی بسیاری هم پرداختم این بود که: هیچکس از روی عمد مرتکب اشتباه نمیشود: ضعف شخص من تنها یکی از علتهای بروز اشتباهات است؛ ولی حتی این نکته هم باعث نمیشود تا من از مسئولیتپذیری در مورد اشتباهاتم فرار کنم! گذشته را نمیشود تغییر داد؛ اما آینده را چرا. بنابراین اشتباهاتتان را پیش خودتان و مشاور / مربی / منتور / بزرگترتان نگاه دارید و بهجای صحبت کردن در مورد آنها دربارهی این فکر کنید که چطور میشود دوباره آن اشتباه را مرتکب نشوید.
اما استاد هیتسفلد دوستداشتنی دربارهی چه سخن گفته است؟هیتسفلد به ما میگوید چرا تمرکز روی اشتباهات باعث شکست میشود: شما وقتی مدام در مورد اشتباهات صحبت کنید، اعتماد بهنفستان را از دست میدهید و تبدیل به فردی میشوید که دوست ندارد اشتباه نکند! شاید این خوب بهنظر بیاید؛ اما چند مشکل اساسی در درون آن نهفته است:
واقعبین باشیم: ما انسانهای معمولی چه بخواهیم و چه نه، حتما اشتباه خواهیم کرد. وقتی حواسمان جمع مرتکب نشدن یک اشتباه نباشد، اشتباه دیگری را خواهیم داشت! بنابراین انرژی گذاشتن روی اشتباه نکردن، آنچنان هم نتیجهبخش نخواهد بود.
بسیاری از کشفیات و موفقیتهای بزرگ تاریخ، ریشه در شکست خوردن بهدلیل اشتباه کردن داشتهاند! با تلاش برای اشتباه نکردن، خودمان را از این فرصتهای بزرگ محروم میکنیم.
با تکرارِ اشتباهات برای خودمان، کمکم انگیزه و انرژی و امید به خودمان، دنیا و آینده را از دست میدهیم. شخصا فکر میکنم این یکی از همهی ضعفهای درونی خطرناکتر است؛ چرا که قاتلِ تلاش برای زندگیِ بهتر است …
بسیار خوب اگر نخواهیم روی اشتباهات نکردن تمرکز کنیم بهجای آن چه کنیم؟ پیشنهاد من این است که بهجای آن، روی رفع علتهای بروز اشتباه تمرکز کنید. وقتی اشتباهی را مرتکب شدید، تلاش کنید تا علت آن را کشف کنید. در طول زمان، کمکم متوجه خواهید شد که چه چیزهایی باعث بروز اشتباهات شما میشوند.قانون ۲۰ / ۸۰ را که بلدید؟ حال روی رفع آن ۲۰ درصد عوامل مرتکب شدن اشتباه توسط خودتان تمرکز کنید! بهتدریج خواهید که این “هنر اشتباه کردن” یا بهعبارتی “هنرمندانه اشتباه کردن” به شما چه سودی خواهد رسانید.
“وقتی دچار مشکل هستم، هنوز هم میتوانم رؤیای موفق شدن را داشته باشم.با تمرینات سختی که دارم، میتوانم به اهدافم برسم و برای رئال بدرخشم. من برای تیم، برای خودم و برای سرمربی، بهسختی تلاش میکنم. من دوباره احساسی را بهدست آوردم که آن را از دست داده بودم.” (کاکا؛ اینجا)
متأسفانه مصدومیتها به کاکا ستارهی دوستداشتنی برزیلی اجازه نداد تا شاهکارهایش در میلان کارلتو را تکرار کند. اما آن بخشی از حرفهای او را که پررنگ کردهام ببینید. مهمترین چالش ما در روزهای سخت زندگی، توانایی امیدوار ماندن است. آن کسی موفق خواهد شد بر چالشها غلبه کند که مجموع توانش در امیدوار ماندن همراه با سختکوشی بیش از دیگران باشد. 🙂
مارمولک پیر، تو همه چیز را دیدهای
تو شادیهای ما، اشکهای ما را دیدهای
قلبهای پر از رؤیایمان را
و آرزوهای وحشتناکمان را.
و آیا این هیچگاه تغییر نمیکند؟ …
باغ راما؛ آرتور سی کلارک و جنتری لی؛ ترجمهی دکتر ناصر بلیغ؛ نشر نقطه
رقابت در طول تاریخ همواره برای انسانها جذاب است: حس خوبِ برتری بر دیگران و رسیدن به قله، محرک بسیاری از اتفاقات خوب و بد تاریخ بوده است. رقابت در ذات خود در عین اینکه باعث پیشرفت و حرکت بهسوی تعالی است، از نظر حسی هم بسیار تأثیرگذار است و برای همین است که انسانها بدون رقابت نمیتوانند زندگی با کیفیتی داشته باشند!
اما رقابت همیشه در تعامل با دیگران معنادار نمیشود. ما با خودمان نیز همواره در حال رقابت هستیم! 🙂 به این فکر کنید که در شبانهروز چگونه وقت خودتان را به چه کارهایی تخصیص میدهید؟ افکار و احساسات و اولویتهای مختلف زندگیمان برای گرفتن وقت از ما در حال رقابت با هم هستند و چه کسی میتواند بگوید که “من”ِ وجودی ما چیزی جز همینها است؟ مثال دیگر: حس رضایت بعد از انجام یک کارِ بزرگ، حل یک مسئلهی سخت، رسیدن به یک آرزوی دستنیافتنی و اتفاقات دیگری از این دست را بهیاد بیاورید؛ مخصوصا زمانی که همه و حتی خودتان امیدی به رسیدن موفقیت نداشتهاید. اما آیا تاکنون به این فکر کردهاید که ما میتوانیم با خودمان بهصورت برنامهریزی شده هم رقابت کنیم؟ بله. رقابت با خود برای بهتر شدن و رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی.
احتمالا همگی میدانیم که یکی از مهمترین عوامل یاریبخش ما در راهِ دشوارِ رسیدن به مقصد، داشتن عادتهای درست است، عادتهایی که به ما کمک میکنند تا همان کارهایی را که لازم است را انجام دهیم، وقت محدودمان را درست تخصیص بدهیم و البته مهارتهای لازم را برای طی این مسیر بهدست بیاوریم. اما رقیب عادتهای درست، تنبلی و وقتگذرانی و بیانگیزگی و سایر عوامل درونی منفی شبیه اینها هستند. این عوامل درونی منفی آنقدر قدرتمند هستند که افراد موفق همواره درصد محدودی از جامعه را تشکیل میدهند. بنابراین برای غلبه بر آنها باید تلاش کرد و عرق ریخت و مرارت کشید. و شاید بتوان گفت که یکی از مهمترین تفاوتهای میان موفقها و ناموفقها همین شجاعت تحمل رنج و مرارتها تا رسیدن به مقصد است.
در اینجا به پنج چالش مهم اشاره میکنم که غلبه بر آنها موجب ایجاد عادتهایی بسیار حیاتی برای دستیابی به موفقیت خواهند شد. چالشهایی که همگی ما در زندگی با آنها مواجهیم؛ اما احتمالا آنها را لاینحل و حتی عادی میدانیم:
۱- مقایسه کردن خود با دیگران: عزت نفس از آن اصطلاحاتی است که زیاد میشنویمش و فکر میکنیم آن را بهاندازهی کافی هم داریم. اما متأسفانه در زندگی اجتماعیمان وقتی جایگاه و شخصیت خودمان را با سنگ محک “نظر دیگران” و “داشتههای دیگران” میسنجیم، در واقع در حال زیر سؤال بردن عزت نفسمان هستیم. هر یک از ما انسانی ارزشمند است؛ آنگونه که لایق پوشیدن لباس حیات از سوی خدای مهربان شده است. فراموش نکنیم که مرز باریک میان تواضع اجتماعی و تحقیر خود تا چه اندازه باریک است.
۲- سرزنش کردن خود: در اغلب اوقات هیچ فردی از روی عمد در زندگیاش مرتکب اشتباه نمیشود، حتی اگر آگاهانه اشتباه کند (و البته چه کسی است که دیوانگیهای خاص خودش را نداشته باشد؟) متأسفانه اغلب ما از این مرحله هم گذر کردهایم و خود را برای چیزهایی که در اختیارمان نبوده است هم مقصر میدانیم و سرزنش میکنیم. پذیرشِ خویشتنِ خویش همانطور که هستیم در کنار تلاش برای بهتر شدن، یکی از شاهکلیدهای خوشبختی است.
۳- مطالعه نکردن: همه میدانیم وقت و حوصله نداشتن بهانههایی هستند که برای توجیه مطالعه نکردن پیش وجدانمان میآوریم. روزی یک صفحه کتاب و مقاله خواندن، نهایتا ۵ دقیقه زمان بیشتر از ما نمیگیرد. نه؟ اما همین ۵ دقیقه ما را انسان بهتری میکند.
۴- وقت نگذاشتن برای بطالت: خندهدار است، نه؟ اما ذهن همهی ما در میان روزها و شبهای شلوغ زندگی نیاز به آن دارد که دمی استراحت کند و بههیچ چیز فکر نکند تا خود را بازیابی کند. بطالت آنقدرها هم چیز بدی نیست؛ به شرط آنکه تمامِ وقت زندگی را به خود اختصاص ندهد!
۵- انجام ندادن کارهای بزرگ از بیم شکست: حسِ درونیِ “تلاش کردم اما نشد” با حسِ درونیِ “چون مطمئن بودم کاری نکردم” خیلی متفاوتاند. دومی را که همه در زندگیمان تجربه کردهایم؛ حداقل یک بار هم اولی را تجربه کنیم.
غلبه بر چالشهای فوق باعث نمیشود که یک شبه انسان کاملا موفقی شوید و البته حتی باعث هم نمیشود که تمامِ ضعفهای شما برطرف شوند؛ اما به شما کمک میکنند تا اندکی انسان بهتری شوید. 🙂 ارزشاش را ندارد؟