لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
تلاش میکنم تا حد امکان لینک برخی مطالب بهزبان انگلیسی را هم در دستهبندیهای مطالب ارائه کنم.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید!
اعتماد بهنفس اگر چه از نظر روانشناختی ویژگی مثبتی است؛ اما آنقدر توسط آدمها بیش از اندازه استفاده شده است که تبدیل به یک ویژگی نهچندان جالب شخصیت افراد شده است. اما واقعیت این است که اعتماد به خودمان، آرزوهایمان و تواناییهایمان از مهمترین پیشنیازهای داشتن یک زندگی موفق و همراه با رشد و تعالی هستند. این اعتماد بهنفس به ما کمک میکند تا بهجای گوشهای نشستن، دست به کارهایی بزنیم که واقعا برای موفقیت به آنها نیاز داریم.
اما چگونه اعتماد بهنفس خود را تقویت کنیم؟ برای این سؤال میتوانیم به این بپردازیم که ویژگیهای انسانهای دارای اعتماد بهنفس چه چیزهایی هستند؟ در اینجا به این ویژگیها اشاره میکنیم:
کمتر غرولند میکنند و بیشتر کار: آنها معتقد هستند که برای هر مشکلی راهحلی وجود دارد و مهمترین اینکه آنها از پس آن مشکل بر میآیند! پس هموار نبودن مسیر و نداشتن منابع کافی، دلیل خوبی برای انجام ندادن کارها نیست!
هیچوقت دست از تلاش نمیکشند: آنها وقتی کاری را شروع کردند، تا آخر خط و رسیدن به نتیجه آن راه را ادامه میدهند. کم آوردن در مرام و مسلک آنها نیست!
بهدنبال جلب توجه دیگران نیستند: هدف آنها حل مشکل و بهسرانجام رساندن کارها است. برای آنها مهم نیست که نقششان در این مسیر توسط دیگران دیده شود؛ چرا که خودشان که میدانند چقدر کار بزرگی انجام دادهاند!
از درون خود انگیزه میگیرند و نه دنیای بیرونی: آنها نیازی به تشویق و حمایت دیگران ندارند؛ چرا که میدانند چرا میخواهند کاری را بهانجام برسانند.
دست از تلاش نمیکشند: برای آنها تعطیلی و بهتعویق انداختن کارها بیمعنا است. اگر کاری باید به نتیجه برسد، چرا باید قبل از رسیدن به نتیجه دست از کار کشید؟ پس تا رسیدن به نتیجه به آب و آتش میزنند!
از تنش و مواجهه با دیگران نمیترسند: آنها میدانند که هدفشان درست است؛ پس اگر کسی با آنها مخالف است، باید توجیه و همراه شود. البته افراد منفینگری هم هستند که باید تأثیراتشان روی کار مدیریت شود.
«[برای شکست دادن رئال در برنابئو] ما نیاز به چیزی بیش از اعتماد به نفس داشتیم. وقتی من مربی اتلتیکو شدم، در اولین بازی ۴-۱ به رئال باختیم اما رفته رفته به شکست دادن این تیم نزدیک شدیم. در اولین دیدار مقابل بارسا هم ۲-۱ شکست خوردیم؛ آن هم با درخشش مسی. ما فصل گذشته در برنابئو مستحق شکست بودیم زیرا خوب بازی نکردیم و در نوکمپ هم علیرغم نمایش خوب در نیمه اول، باختیم. ما رفته رفته به آنچه میخواستیم، نزدیک شدیم.اگر از من سؤال کنید، میگویم که ترجیح میدهم هر روز در دیدارهای دوستانه مقابل رئال و بارسا بازی کنم. در تابستان. در دیدارهای پیش فصل. زیرا هر چه بیشتر مقابل آنها بازی کنید، شانس بیشتری برای پیروزی بر آنها خواهید داشت. اگر با آنها بازی نکنید، این کار غیرممکن خواهد بود.» (دیهگو سیمئونه؛ اینجا)
«دون دیهگو»ی غیر اوریجینال آرژانتینیها کمکم دارد به یک دهه مربیگری در اتلتیکو مادرید نزدیک میشود. روزی که او به مادرید آمد، راهراهپوشان قرمز و سفید مادرید، هیچ نشانی از تیم پرافتخار قرن گذشتهشان را نداشتند. ۸ سال بعد، حالا آنها نهتنها با جامهای متعددشان و نهفقط با ستارههای کوچک و بزرگشان بلکه با سبک خاص بازی تیمشان شناخته میشوند. تیمی که بهترین مصداق «همه برای یکی و یکی برای همه» در فوتبال امروز است. شاید من شخصا فوتبال اقتصادی «اتلتی» را نپسندم؛ اما این دلیل نمیشود که به تیم او با آن هواداران پر شور و شرش احترام نگذارم.
دیهگو سیمئونه در این مصاحبهی قدیمی، به نکتهی جالبی اشاره میکند. او میگوید که برنده شدن در برابر رقبای بزرگ، هیچ راهحل عجیب و غریبی ندارد: شما باید اینقدر با آنها بازی کنید تا بتوانید ببریدشان! اما همین نکتهی بهظاهر ساده سه نکتهی دیگر را در خودش نهفته دارد:
در بازیهای بزرگ است که ترستان از مواجهه با بزرگان میریزد و کمکم اعتماد بهنفس مبارزه با آنها را پیدا میکنید.
چون تیمهای بزرگ تقریبا سبک بازی ثابتی دارند که هویت آنها است و با تغییر مربی چندان هم تغییر نمیکند، وقتی با آنها زیاد بازی کنید، با تمامی ابعاد این سبک بازی آشنا میشوید و دیگر مبارزه با نقاط قوت و بهرهگیری از نقاط ضعف برایتان تبدیل به «عادت» میشود.
وقتی در مورد ساختن یک سبک بازی برنده و متشخص فکر میکنیم، بهترین گزینه برای امتحان آن سبک بازی، شناخت و رفع ایرادهایش، بازی کردن با تیمهای قدرتمند است.
این دقیقا همان کاری است که «الچولو» در این سالها در اتلتیکو مادرید انجام داده است. او آخرین کسی است که توانسته لالیگا را از چنگ دو ابَر تیم اسپانیایی بیرون بکشد، او همانی است که بارها در لیگ قهرمانان یقهی این تیمها را گرفته و بسیاری تیمهای بزرگ دیگر را هم از گردونهی رقابتها حذف کرده است. هر چند همچنان بهنظر میرسد اتلتی با آن تیم ایدهآلِ برندهی سیمئونه فاصله دارد و احتمالا بههمین دلیل است که او در این تابستان با جدایی چندین ستارهی قدیمی و ستونهای تیم مثل گودین، لوکاس هرناندز، فیلیپه لوئیس و گریزمان، و جذب ستارههای بااستعدادی مثل ژائو فیلیکس قصد دارد اتلتیکو را از ابتدا بسازد.
اما چه درس مدیریتی میشود از سطور بالا گرفت؟ من فکر میکنم اینکه ساختن یک سازمان برنده بیش و پیش از هر چیزی نیازمند داشتن تعریفی از سبک عملکردی سازمان و بهعبارت دیگر، یک فرهنگ خاص و دارای ویژگیها و ارزشهای مشخص است که فارغ از اینکه نیروهای سازمان چه کسانی هستند، بتواند حداقلهایی از نتایج و دستاوردها را محقق کند. پس از تعریف این سبک، میشود منابع لازم از جمله سرمایهی انسانی مورد نیاز برای تحقق بخشیدن به آن سبک فرهنگی را تأمین کرد. حالا وقت اجرا است: باید بدون ترس از شکست، در پی تراشیدن پیکرهی فرهنگی تعریف شده رفت و در این راه از آزمون و خطا نهراسید.
تصورم این است که مشکل اغلب سازمانهای ما نداشتن همین تعریف از «فرهنگ» یا بهعبارت بهتر، «شخصیت سازمان» است. همانطور که انسانها شخصیت دارند، سازمانها نیز دارای شخصیت خاص خود هستند. کمی فکر کنید. وقتی اسم یک سازمان خاص میآید به یاد چه میافتید؟ پاسخ اگر چه ممکن است به «برند» سازمان مربوط باشد؛ اما در عین حال بیش از آن با «شخصیت سازمان» در ارتباط است. پس تفاوت برند و شخصیت در کجاست؟ من فکر میکنم تفاوت در همان چیزی است که اتلتیکو مادرید «سیمئونه» را از دیگر تیمهای مشابه متمایز میکند: شخصیت یعنی تبلور شعارها و ادعاهای برند در تار و پود عملیات سازمان. اینکه همانی را انجام دهد که وعده میدهد و مشتریاش انتظار دارد. طبیعتا نقطهی کمال، جایی دور از دسترس است؛ اما همین که سازمان در سمتوسوی آن حرکت کند هم باعث توسعهی شخصیت سازمان میشود. حالا حتی اگر مربی / مدیر را هم عوض کنیم، سازمان راه خودش را در مسیر درست طی میکند. چیزی که تیمها / شرکتهای بزرگ در طول سالیان عمر خود به آن رسیدهاند همین «شخصیت» است و اگر هم گاهی دچار بحران میشوند، وظیفهی مدیر بعدی بازگرداندن آنها به ریشههای واقعیشان است؛ همان کاری که استیو جابز در بازگشت به اپل و ساتیا نادلا در زمان جانشینی استیو بالمر در مایکروسافت به بهترین شکل از پس آن برآمدند و حاصل کار، چیزی شبیه معجزه بود.
بنابراین راز ماندگاری سازمانها، خلق یک شخصیت ماندگار و متمایز و اختصاصی برای خودشان است. این چیزی فراتر از استراتژی و برند و فرایند و ساختار و سیستم است و اگر چه شاید «فرهنگ سازمانی» با آن پیوند نزدیکی داشته باشد؛ اما حتی از آن هم فراتر میرود. بیش از این توضیحی نمیدهم و پیشنهاد میکنم برای شناخت این مفهوم، مطالعهی زندگینامههای خودنوشت کارآفرینان و مدیران بزرگ همروزگارمان را در دستور کار قرار دهید. برای شروع پیشنهاد من سه کتاب است: «کفشفروش پیر (زندگینامهی فیل نایت بنیانگذار نایکی)»، «شرکت خلاقیت (خاطرات اد کتمول، رئیس و یکی از بنیانگذاران پیکسار)» و «پپ گوآردیولا، پیروزی بهعبارت دیگر».
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
تلاش میکنم تا حد امکان لینک برخی مطالب بهزبان انگلیسی را هم در دستهبندیهای مطالب ارائه کنم.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید!
این روزها که زندگی دارد روی سختاش را به ما نشان میدهد، امیدواری و انگیزه داشتن، بیش از هر زمانی برای آدمها عجیب بهنظر میرسد. با این حال اتفاقا در چنین روزهایی «امید و انگیزش» از جملهی مهمترین سلاحهای ما برای نبرد با سختیها هستند؛ ابزارهایی که به ما کمک میکنند تا دوام بیاوریم، از صخرههای سخت زندگی بالا برویم و به هدفهایمان در زندگی فردی و کاری نزدیکتر شویم.
اما چگونه میتوان امیدوار و باانگیزه ماند؟ در اینجا برای شما چند پیشنهاد ساده اما مؤثر داریم:
با خودتان مهربان باشید: گاهی دنیای اطرافمان آنقدر با ما نامهربان میشود که فراموش میکنیم گاهی اوقات هم با خودمان با مهربانی سخن بگوییم، برای خودمان دلسوزی داشته باشیم و با خودمان خوشرفتاری کنیم! بهیاد بیاورید که به چه دستاوردهایی در زندگیتان رسیدهاید و در نتیجه چه انسان ارزشمندی هستید!
به دیگران پناه ببرید: روزهای سخت را بیشتر با اعضای شبکهی حمایتیتان ـ یعنی اعضای خانواده و دوستان و عزیزتان ـ بگذارنید و با آنها عشق و مهربانی رد و بدل کنید!
زندگیتان را دوباره برنامهریزی کنید: مشخص کنید که موفقیت برای شما چه معنایی دارد. بعد اهدافتان را به هدفهای کوچکتری بشکنید و گامهای حرکتتان را متناسب با آنها انتخاب کنید. وقت و انرژیتان را صرف کارهایی بکنید که شما را به اهدافتان میرساند!
عادتهای درست در خود ایجاد کنید: عادتها کارهایی هستند که بدون فکر زیاد، بهصورت روتین آنها را در زندگی روزمره با مهارت انجام میدهیم. بنابراین کارهایی که شما را به اهدافتان میرساند را تبدیل به عادت کنید!
تا میتوانید بخندید: تحقیقات نشان دادهاند که خندیدن با صدای بلند روی بهدست آوردن انگیزه مؤثر است. پس دنبال بهانههای سادهای برای خندیدن باشید!
پیتر تیل یکی از سرمایهگذاران موفق دنیای امروز جایی گفته است: «من فکر میکنم موفقیت یعنی داشتن این حس که کارت را درست انجام دادی. طبعا برای داشتن این حس باید کاری بکنی.»
«ما در مورد یک باشگاه فوقالعاده و با تاریخی بزرگ صحبت میکنیم که در این مقطع مانند من جاهطلبیهایی برای برنده شدن و تلاش برای ساخت دستاوردی مهم دارد و به همین دلیل من تصمیم گرفتم به اینتر ملحق شوم. من فکر میکنم این یک چالش جدید و یک فصل تازه در زندگی من است. من در گذشته سرمربی یوونتوس بودم و با آنها فاتح عناوین زیادی شدم و حالا میخواهم همین کار را در اینتر هم انجام دهم. تاریخ این باشگاه بسیار مهم است و ما باید احترام زیادی برای آن قائل بوده و اینتر را به همان سطح در گذشته برسانیم.» +
«مسئله جاهطلبی چیزی نیست که من به آن پاسخ دهم، این چیزی است که باشگاه باید جوابش را بدهد و نه من. باشگاه است که باید جاهطلبیاش را نشان دهد و نه مربی. مربی باید هر روز سخت تلاش کند ولی این باشگاه است که باید جاهطلبی خود را نشان دهد.» +
«خانواده من اگر من را اینطور با شور و انگیزه نبینند نگران میشوند. وقتی شور و انگیزه نداشته باشم یعنی خوشحال نیستم و این موضوع آنها را نگران میکند. من را دیگر نمیشناسند. » +
«دوست دارم جام ببرم، دوست دارم برنده باشم. ولی در عین حال، فکر میکنم باید سخت تلاش کنید و همواره بکوشید تا به موفقیت برسید. معجزات اتفاق نمیافتند، گاهی رخ میدهند و گاهی نه. ما کار بزرگی انجام داده ایم.» +
«نمیدانم آیا جذب یک بازیکن بزرگ راهحل است یا نه. اگر فصل قبل را به خاطر بیاورید که ما قهرمان شدیم و نقل و انتقالاتمان را نگاه کنید، فکر میکنم نشان میدهد که مهمترین چیز خرید بازیکن نیست.» +
«ما باید غرور، علاقه و اراده خود را تا پایان فصل جاری نشان دهیم. فوتبال فرق میکند، شما باید با علاقه برای آن بجنگید. فوتبال یعنی این، نه اینکه اعتماد بهنفس بالا باشد یا نه، یا اینکه بازیکنی خوشحال باشد یا نه.» +
«یک مربی میتواند برنامه دقیقی داشته باشد ولی اگر بازیکنان به آن برنامه اعتماد نداشته باشند، کار تمام است.» +
«همه ما بارسلونا را میشناسیم و میدانیم که این تیم، حفظ توپ و کنترل بازی را بسیار دوست دارد. میدانم که زمانی که توپ را در اختیار نداریم، کارمان دشوار خواهد بود و عذاب خواهیم کشید ولی وقتی توپ به ما میرسد، باید نشان دهیم که چه تواناییهایی در ما نهفته است. باید جاهطلب باشیم و فوتبال خوبی بازی کنیم. برابر بارسا ما شانس اول صعود نیستیم ولی انگیزه ما برای این بازی بسیار بالاست و این فاکتور تعیینکنندهای است.» +
«از عملکرد چلسی در نیمه دوم راضی هستم. مهم نیست که شما پیروز شده، به تساوی میرسید یا حتی شکست بخورید، مهم این است که با تلاش زیاد بازی کرده و از ابتدا تا انتها مبارزه کنید. آن چیزی که ما در نیمه دوم تغییر دادیم، تفاوت در رویکرد مبارزه کردن ما بود و این تفاوت بزرگ بین ۲ تیم در نیمه دوم شد.» +
«من دریافتهام زمانی که بازی را درست آغاز نمیکنید شما خوشحال نخواهید بود. وظیفه مربی انتخاب ترکیب و بعدا تغییر دادن آن در طول بازی است.» +
«وقتی بر بازی مسلط هستید، امیدوارید که با آرامش بیشتری بازی را به پایان برسانید. در این لیگ، باید در سراسر بازی تمرکزتان را حفظ کنید.» +
«موضوع جام بردن یا نبردن نیست. فکر میکنم عملکرد یک مربی نه براساس پیروزیها بلکه براساس پیشرفت تیم و ارزشهای باشگاه باید بررسی شود. فکر میکنم این تیم میتواند از جهت کیفیت و تجربه پیشرفت کند. میتوانیم از هر جهت بهتر کار کنیم. من به دنبال پیروزی نیستم، من به تلاشم در جهت پیشرفت تیم ادامه خواهم داد.» +
بعد از بردن دو لیگ معتبر اروپا یعنی سری آ ایتالیا و لیگ برتر انگلیس، آن هم با تیمهایی که پیش از ورود «آنتونیو کونته» سایهای از خود و تاریخ درخشانشان بودند، حالا مأموریت جدید کونته در «اینتر میلان» (تیم محبوب من در ایتالیا) آغاز شده تا شاید او یکبار دیگر تیمی را که پس از ژوزه مورینیو روزهایی خوش بهخود ندیده است را نجات بخشد. فصل جدید سری آ میتواند سرشار از هیجان باشد؛ آن هم با تجمع مربیان بزرگ و جذابی مثل کونته، کارلتو آنچلوتی و ساری و امید به بازگشت تیمهای بزرگی مثل میلان و رم به کورس قهرمانی. اما موضوع بحث من در این پست سبک مربیگری کونته است. او چگونه فوتبال را میشناسد و به آن شکل میدهد تا تیمش تبدیل به یک پای ثابت رقابت برای قهرمانی شود؟
جملاتی که در بالا از قول کونته نقل کردم، تلاشی است برای ترسیم آنچه در ذهن و وجود استاد دون آنتونیو میگذرد و او را تبدیل به یکی از جذابترین و موفقترین مربیان روزگار ما کرده است.
در ادامه کلیدواژههای فلسفهی مربیگری کونته براساس حرفهای خودش مرور میکنیم:
جاهطلبی فردی: کونته صراحتا هر جایی رفته هدف خودش را جام گرفتن بیان کرده. و البته موفق هم بوده است! کونته فقط و فقط میخواهد بجنگد تا ببرد! او به هیچ گزینهی دیگری فکر نمیکند.
جاهطلبی سازمانی همراه با داشتن حداقلهایی از منابع مورد نیاز: یک فرد جاهطلب مثل کونته برای برنده شدن باید در سازمانی باشد که همانند خود او سرشار از جاهطلبی برای موفقیت باشد. تیمی که هدف بزرگی ندارد، برای کونته جای مناسبی نیست. اما باشگاهی جاهطلبی را همراه با حداقلهایی از سرمایهی انسانی و امکانات داشته باشد، کونته نیازی به سرمایهگذاری عظیم برای موفق شدن نمیبیند! هنر او نتیجهگیری با بهکارگیری مؤثر منابع سازمان است.
نبرد تا پای جان و تابآوری با شور و انگیزه و عشق: گیف(جیف)های فراوانی از واکنشهای احساسی و شورانگیز کونته در کنار زمین فوتبال را میشود در اینترنت دید که بعضی از آنها هم بسیار مشهورند! آیا بدون این شور و انگیزه میشود یک مدیر موفق بود؟ تیم او مثل خودش با غرور و تعصب تا آخرین نفس میجنگد! تیمی با این قدرت تمرکزِ مبتنی بر شور و شوق، میتواند در تمامی مسیر حرکت ـ حتی در سختترین زمانها ـ تاب بیاورد و میدانیم که تابآوری تا چه اندازه در موفقیتهای بزرگ تأثیرگذار است.
روشن بودن فرایندهای اجرایی: کونته میداند که در میدان نبرد فوتبال از گلادیاتورهایش دقیقا چه میخواهد. او اعتماد بازیکنانش را به برنامههایش جلب میکند، میداند در برابر هر حریفی باید با نقشهای متناسب با نقاط قوت و ضعف او روبرو شد و با فرصتطلبی و زمانسنجی در بهترین و کوتاهترین زمان، مؤثرترین ضربه را وارد کرد!
موفقیت یعنی پیشرفت براساس ارزشها: کونته در روزهای آخر همکاریاش با چلسی ثابت کرد که برخلاف بسیاری از مربیان (بهویژه استاد ژوزه مورینیو) اعتقادی به موفقیت به هر قیمتی ندارد! برای او موفقیت یعنی پیشرفت تیم در چارچوب حفظ اصول و ارزشهایی که به آنها اعتقاد دارد و هویتی ارزشی که باشگاه محل کارش به آن شناخته میشود.
راستش را بخواهید من فکر میکنم اصول پنج گانهی فلسفهی مربیگری آنتونیو کونته، راهنمایی است برای هر مدیری که میخواهد یک سازمان در معرض بحران را از نو بسازد و به موفقیت برساند. شاید این فلسفهی مربیگری در سازمانی که وضعیتی عادی دارد یا به داشتههایش راضی است و نمیخواهد فراتر از جایی که هست برود، جواب ندهد. در واقع کونته یک مدیر و استراتژیست مقابله با بحران بینظیر و باهوش است که میداند چطور و در چه زمانی از کوچکترین فرصتها باید بهره بگیرد.
با این حال نباید فراموش کنیم که روحیهی رقابتی کونته که دنیا را جایی برای رقابت و برنده شدن میبیند و سلاح اصلی او در این نبرد که همانا شور و عشق است، گمشدهی این روزهای بسیاری از مدیران و سازمانهای ما است.
همانطور که گفتم سری آ این فصل احتمالا هیجانانگیزترین لیگ دنیا خواهد بود. بیصبرانه منتظرم تا دستپخت «جنگجوی عشق» را در تیم جدیدش ببینم. 🙂