برترین جهاد امّت من “چشمداشتِ گشایش“ است.
رسول گرامی اسلام (ص)
عید میلاد پیامبر رحمت (ص) و امام صادق (ع) بر عاشقانشان مبارک. التماس دعا.
برترین جهاد امّت من “چشمداشتِ گشایش“ است.
رسول گرامی اسلام (ص)
عید میلاد پیامبر رحمت (ص) و امام صادق (ع) بر عاشقانشان مبارک. التماس دعا.
یکی از چیزهایی که همیشه طعم زندگی را برای ما تلخ میکند کشف ناتوانیها و ضعفهایمان است. فرقی هم ندارد این ناتوانی یا ضعف ذاتی باشد یا نباشد! وقتی موقعیت خوبی را در زندگی یا شغل از دست میدهی چون یک شایستگی یا توانمندی را نداشتی، آنوقت چه فرقی دارد که این ناتوانی و ضعف ذاتی باشد (مثلا: ویژگیهای فیزیکی) یا عارضی (مثل: دانش انجام یک کار خاص.) اما همهی داستان این نیست. همهی ما از ناتوانیها و ضعفهایی رنج میبریم که تاکنون باعث اتفاق منفی در زندگی ما نشدهاند؛ اما چون دیگرانی را میشناسیم که در آن ویژگی از ما بهترند، مدام خود را سرزنش میکنیم و اندوهگین و نگرانیم. من هم مثل تمامی آدمهای دنیا از این ضعفها کم ندارم و تحمل رنج ناشی از آنها همیشه جزو جنبههای آزاردهندهی زندگیام بوده است. البته حالا مدتها است به لطف نوشتههای امیر مهرانی عزیز میدانم که راز موفقیت، تمرکز روی تقویت و بهکارگیری توانمندیها است و نه از بین بردن ضعفها؛ اما چه میشود کرد با ضعفهایی که از درون هر روز تَرُکی جدید بر چینی نازک اعتماد بهنفس آدمی مینشانند؟
در طول سالهای اخیر برای غلبه بر حس بد “نتوانستن”ها تلاشهای زیادی کردهام. بعضی از نتوانستنها را میشود با یاد گرفتن و تمرین کمرنگ کرد؛ اما درد اصلی را همان ضعفهایی میسازند که تلاش برای برطرف کردنشان به جایی نمیرسد. چگونه میتوان با این ضعفها کنار آمد؟ ابتدا بیایید یک داستان کوتاه را با هم بخوانیم:
«سربازی برای انجام یک مأموریت به مرکز فرماندهی احضار شد. فرماندهی پایگاه به او گفت: “در حال حاضر ما کمبود تایپیست داریم و میخواهم تو در این رسته مشغول بهکار شوی. بنابراین من تو را یک امتحان کوچک میکنم. این متن را تایپ کن.” بعد او را به اتاقی برد که در آن یک میز وجود داشت که روی آن یک ماشین تایپ و یک ماشینحساب. سرباز پشت میز نشست و ماشین تایپ را جلوی خودش کشید.
تایپ کردن آن یک صفحه کاغذ یک روز تمام طول کشید. سرباز تجربهی تایپ کردن نداشت و کار بسیار کند پیش میرفت. بالاخره کار تمام شد و او متن تایپشده را پیش فرمانده برد.
فرمانده نگاه مختصری به کاغذ انداخت و گفت: “بسیار خوب. فردا ساعت ۸ صبح برای کار خودت را معرفی کن.”
سرباز گفت: “چشم قربان. فقط نمیخواهید متن امتحان را دقیق بررسی کنید؟ شاید اشتباه کرده باشم.”
فرمانده لبخندی زد و گفت: “همان وقتی پشت میز نشستی و ماشینتایپ را انتخاب کردی، در امتحان قبول شدی.”»
منظورم از نقل این داستان کوتاه چه بود؟ کمی فکر کنید. من داستان بالا را چند سال پیش ترجمه کردم. در این چند سال هر از گاهی به یاد این داستان میافتم و لبخند میزنم. این داستان چند نکتهی مهم را در مورد مقابله با حسِ بد ناشی از ضعفها و ناتوانیها در زندگی بههمراه دارد:
۱- ضعف، امری نسبی است. هیچ کدام از ما ضعف مطلق ندارد، ناتوانی من در مقایسه با دیگران باید سنجیده شود. سرباز داستان ما نسبت به دیگر سربازانی که حتی نمیدانستند باید برای تایپ از دستگاه تایپ استفاده کنند یک گام جلوتر بود! بنابراین من ممکن است در برابر فردی در یک مهارت یا ویژگی خاص ناتوان باشم؛ اما در برابر بسیاری افراد دیگر توانمند هستم. ذهن ما ناخودآگاه حقیقت دومی را نادیده میگیرد و نتیجهاش میشود رنج بردن از مقایسه با افراد توانمندتری که ممکن است در مجموع شایستگیها از من پایینتر باشند! (مثلا: ما نسبت به ورزشکاران قهرمان حرفهای رشک میبریم و فراموش میکنیم که همین جسم سالم ما آرزوی بسیاری از آدمهای این دنیای خاکی است …)
۲- ضعف را میتوان با انتخابهای درست از مسیر زندگی حذف کرد. سرباز داستان ما از تایپ چیزی نمیدانست؛ اما همین که میدانست باید از دستگاه تایپ استفاده کند باعث برنده شدن او در مقایسه با دیگر سربازان شد! بنابراین حتی عدم مهارت و ناتوانی هم دلیلی بر شکست خوردن نیست.
۳- ضعف در بستر زندگی است که اهمیت دارد. واقعیت این است که بخش مهمی از رنجهای ما در مورد ضعفهایمان، ناشی از نگرانی نسبت به موقعیتی خیالی در آینده است که ممکن است این ضعف باعث شکستی بزرگ شود. البته این مسئله خود ناشی از شکستهای مشابه قبلی در زندگی است. اما اگر بدانیم که آینده هیچ ارتباطی به گذشته ندارد و از آن مهمتر، هیچ دلیلی وجود ندارد که موقعیتی که از آن نگرانیم حتما رخ دهد، آنگاه است که میتوانیم نفس راحتی بکشیم و بهجای انتظار کشیدن برای فرا رسیدن روزی که ضعفهایمان ما را گرفتار شکستی بزرگ کند، روی تقویت توانمندیهایمان و مهارت استفادهی بهجا و بهموقع از آنها در زندگی تمرکز کنیم.
شاید این سه نکته چیزی فراتر از توجیههایی برای کنار آمدن با ضعفهایمان نباشند؛ اما متأسفانه ما آدمهای معمولی برای حرکت در مسیر تعالی چارهای جز کنترل تأثیر احساسی منفی ضعفهایمان نداریم. با کنترل این حس بد است که توانمندیها و جنبههای مثبت وجودیمان از تاریکی ذهنی بیرون میآیند و میتوانیم گام اول را در راه دراز “رفتن تا رسیدن” برداریم. این شاید معنای همان گزارهای باشد که زمانی بزرگی گفت: “اگر چیزی را دوست نداشتید، تغییرش بدهید. اگر نتوانستید تغییرش بدهید، روش فکر کردن در مورد آن را عوض کنید.”
“برای اینکه ثبات لازم را برای خودم و برای بازیهای بایرن به دست آورم، حسابی وقت میگذارم و کار میکنم. اولین کاری که کردم این بود که خودم را تحت فشار قرار ندهم. این از هر چیزی مهمتر است. و گر نه ممکن است مثلا مثل تشنجیها قاطی کنم! بهجز آن زمانی رسید که شروع کردم تا حدودی خودم در زمین مربی خودم باشم. بنابراین عادت کردم که هرگز تعقیب توپ را از دست ندهم و هرجا میرود حواسم باشد. در ضمن با خودم هم حرف میزنم! این ترفند کمکم میکند هشیار و متمرکز بمانم.” (ژروم بواتنگ؛ اینجا)
پیش از این بارها دربارهی اینکه مهمترین راز و راه موفقیت، حفظ ثبات در طول مسیرِ رفتن تا رسیدن است بارها در گزارهها نوشتهام. ژروم بواتنگ شاید مثال جالبی در این زمینه باشد. شاید از نظر استعداد فوتبالی او با برادرش کوین بواتنگ قابل مقایسه نباشد؛ اما برای کشف اهمیت ثبات در موفقیت تنها کافی است افتخارات ژروم را با افتخارات کوین مقایسه کنید! حفظ ثبات نیازمند داشتن تمرکز است و چه کسی است که نداند ایجاد و حفظ تمرکز در زندگی و کار تا چه اندازه دشوارند! خبر خوب این است که “تمرکز” راههایی هم دارد که با تمرین میتوانیم آنها را یاد و بهکار بگیریم. ژروم بواتنگ در مصاحبهی خود به سه کلید اصلی در ایجاد تمرکز اشاره کرده است:
۱- مدیریت احساسات: باید تلاش کنیم تا حد امکان خود را در موقعیتهای سخت قرار ندهیم. واقعیت این است که بسیاری از ما خودمان خود را در معرض موقعیتهایی قرار میدهیم که روح ما را خراش میدهد و از نظر روانی تحت فشارمان قرار میدهد. البته همیشه اتفاقات بد و آدمهای منفی هم بر سر راه ما قرار میگیرند؛ اما خود ما هم در رنج کشیدنهایمان کمتقصیر نیستیم. مثال: مدتی است که تصمیم گرفتم فعالیتم را در شبکههای اجتماعی تا حد امکان محدود کنم و نتیجه اینکه بسیاری از ناراحتیهای روزمرهام از تفکر و گفتار و رفتار دیگران از بین رفتهاند! البته در کنار آن لازم است یاد بگیریم احساسات بد و منفی و استرس را هم کنترل کنیم و یاد بگیریم چطور به نقطهی آرامشمان باز گردیم.
۲- دیدن تصویر بزرگتر: وقتی به یک بازهی زمانی بلندمدت از زندگی نگاه میکنم میبینم که حسرتهای امروزم در مورد اتلاف وقت و انرژی در گذشته چقدر وابسته به فراموش کردن آینده و دمخوشبینی هستند. بارها و بارها توانایی پایین من در مدیریت احساسات باعث شدهاند تا تصویر بزرگتر را آگاهانه فراموش کنم و برای فرار از استرس و اندوه، به لذتهای لحظهای برآمده از بطالت روی بیاورم. شاید اگر میتوانستم با مداومت بیشتری به زندگی با نگاه بلندمدت میپرداختم خیلی از فرصتهای بزرگ زندگیام را از دست نمیدادم …
۳- گفتگو با خود: خیلی از ما هر چقدر برای گفتگو و تعامل با دیگران وقت داریم، برای خودمان زمانی نمیگذاریم. برای خیلی از ما انرژی و شور زندگی وابستگی کاملی به اتفاقات و آدمهای دنیای بیرونیمان دارد. ما شور درونی و ترسهایمان را فراموش میکنیم؛ چون آمادگی مواجههی صادقانه با واقعیت وجودی خودمان را نداریم. و همین است که روز بهروز بیشتر از قبل با خودمان بیگانه میشویم و برای فرار از خودمان، به دیگران پناه میبریم؛ دیگرانی که شاید خیلی از آنها بیشتر از ما گرفتار فرار از خود باشند … سالها پیش دوستی اهمیت “گفتگو با خود” را به من گوشزد کرد و از آن زمان، هر روز زمانی را به حرف زدن با خودم میگذرانم تا بتوانم خودم را بیشتر بشناسم، از رؤیاها و شور درونیام برای مقابله با دنیای تلخ بیرونی انرژی بگیرم و ترسها و ناتوانیهایم را کشف و تا حد امکان مدیریت کنم.
فرایند رسیدن به تمرکز چندان پیچیده نیست؛ اگر چه فرایندی سخت و طولانی است: با مدیریت احساسات، درونی آرامتر خواهیم داشت، با دیدن تصویر بزرگتر به راه میافتیم و با گفتگو با خود، حرکتمان را در مسیر تعالی و رسیدن به رؤیاها تنظیم میکنیم. معنای تمرکز در زندگی چیزی جز “حفظ آرامش در مسیر سنگلاخ حرکت بهسوی رؤیاها” نیست!
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
۸ شخصیت سمی که باید از زندگی خود حذف کنید ـ دیجیاتو
داستان این چند خط کد را بنویسید ـ شبکه
چگونه در زندگی به استقلال مالی برسیم؟
۵ روش برای ایجاد توازن بیشتر بین کار و زندگی | شبکه
مدیریت کسبوکار:
گفتگوی متفاوت با پروفسور ونگر: اعداد و ارقام گاهی فریبتان میدهند (درسهایی از فوتبال برای کسبوکار!)
۴ درس کسبوکار که از دستفروشان باید آموخت
۵ راهحل برای ایجاد محیطی مورد اعتماد در کار
۱۰ روندی که نحوهی مدیریت بر محیط کار را در سال ۲۰۱۶ تغییر خواهند داد ـ دیجیاتو
درسهایی از نحوه مدیریت بحران در خطوط هوایی مالزی رمز بقا پس از فاجعه
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
رقابت در قیمتگذاری ـ دیتا پارتنرز
۱۰ راه قدرتمند برای ایجاد نظم در فرآیند تولید درآمد
راههایی برای کاهش شکست نوآوری در سازمان
بزرگان عرصه کسبوکار برای بزرگ شدن چه کردهاند؟
دنیای چابک – مقدمه ای بر Disciplined Agile Delivery
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
چشمانداز آیندهی اقتصاد ایران ۲۰۱۶ (تحلیل پروفسور ادیبی را حتما بخوانید.)
گزارش تحلیلی اکونومیست از آینده اقتصاد ایران و جهان/ سال آینده تورم ایران چند درصد است؟
اقتصاد آنلاین – فرصتها و تهدیدهای نظام بانکی در پساتحریم
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
بازاریابی محتوایی و دروغهایش (رضا قربانی؛ مدیر رسانه) (رضا بعد از مدتها دوباره نوشتن را آغاز کرده. توصیه میکنم نوشتههای رضا را دنبال کنید.)
روند سرمایهگذاری در بازاریابی محتوا
برای رسیدن به بلندمرتبگی، از همینجایی که هستی، با همین چیزهایی که داری و با انجام هر کاری که میتوانی شروع کن!
آرتور اش
از دوست جوانی که از من مشاورهی شغلی میخواهد میپرسم که دقیقا بهدنبال چیست و من باید در چه زمینهای به او کمک کنم؟ در جواب من میگوید: “نیاز به تغییری بزرگ در زندگیام دارم. از زندگیام راضی نیستم. اینجا جای من نیست. حق من خیلی بیشتر از اینهاست.” از او دوباره میپرسم: “این تغییری که دنبالاش هستی چیست؟ میخواهی کجا باشی؟” و این بار پاسخی میدهد که من را عمیقا تکان میدهد: “نمیدانم! البته در واقع بهتر است بگویم که میدانم چه نمیخواهم؛ ولی نمیدانم که چه میخواهم؟” این جملات من را بهیاد بسیاری از تجربیات دردناک و ناموفق زندگی خودم میاندازد.
در ادبیات مدیریت بر خود و موفقیت، معمولا یکی از اولین اصولی که دربارهی آن سخن گفته میشود لزوم خواستن برای ایجاد “تغییر بزرگ” است. اینکه یکنواختی زندگی و زندگی یکنواخت، قاتل عمر کوتاهی هستند که خدای بزرگ با مهربانی و بزرگیاش به ما بخشیده است. اینکه جای ما اینجا نیست و وقتی که بخواهیم تحولی را کلید بزنیم، جهان، بهتمامی پشت ما قرار خواهد گرفت. اما در این میان چیزی گم میشود: تغییری که قرار است اتفاق بیفتد چیست؟ و همینجا است که اغلب آدمها از ادامهی مسیر باز میمانند. اما تا بهحال فکر کردهاید چرا؟
تغییر از یک تصمیم آغاز میشود. تصمیمی برای پذیرفتن مسئولیت در دست داشتن کنترل مسیری که انسان در زندگی شخصی و شغلیاش طی میکند. تغییر یعنی فراموش کردن فرافکنی و مغلطهی “نمیگذارند و نمیشود.” تغییر یعنی تلاش برای ایجاد تحول حتی اگر به شکست منجر شود. تغییر یعنی برداشتن حتی یک گام کوچک. تغییر یعنی حرکت کردن و بهراه افتادن. اما همهی اینها سختترین کار دنیا هستند: یک جا نشستن و گلایه کردن کار جذابتر و کمهزینهای است!
تغییر بدون داشتن یک تصویر ذهنی امکانپذیر نیست: تصویری که نقشهی زندگی ما را از سطحی بالاتر نشان بدهد. اینکه از کجا آمدهام، “آمدنم بهر چه بود” و قرار است به کجا برسم. بنابراین تغییر از خودشناسی آغاز میشود. قبلا در گزارهها بارها دربارهی اهمیت خودشناسی برایتان نوشتهام. حالا میخواهم دقیقتر نشانتان بدهم چرا خودشناسی مهم است؟ خودشناسی در مسیر تغییر اولین و مهمترین گام است. از خودشناسی به نتایج زیر میرسیم که همگی برای ایجاد تغییر اهمیت اساسی دارند:
برای خودشناسی راهها و روشهای متفاوتی وجود دارد. تستهای روانشناسی، پرسشنامهها و مدلهای ذهنی مدیریتی و موفقیت شخصی و شغلی و گفتگو با مشاوران و مربیان از معمولترین روشهای خودشناسی هستند. اما هیچ کدام اینها نمیتواند جای خلوت گزیدن و فکر کردن به خودمان، اتفاقات زندگیمان، توانمندیها و ضعفهایمان، موفقیتها و شکستهایمان و خلاصه دیروز و امروز و فردایمان را بگیرد. اینکه من همین حالا در ذهن دیگران با چه ویژگیهای شناخته میشوم و دوست دارم چگونه شناخته شوم؟
حالا به تغییر برمیگردیم: با این هویت متمایز و توانمندیها من باید به کجا برسم؟ و این دقیقا سختترین سؤال دنیا است ـ البته اگر از سختی خودشناسی بگذریم! اما خبر خوب این است که وقتی از مرحلهی خودشناسی بگذریم، پاسخ به این سختترین سؤال دنیا کار چندانی مشکلی نیست. وقتی که بدانم چه کسی هستم و کجای این دنیا ایستادهام، نسبت من با این دنیا چیست و قرار است به کجا برسم، آنوقت دیگر معلوم است که باید چه تغییری اتفاق بیفتد.
مشکل بسیاری از ما توقف کردن در همان گام اول است. خیلی وقتها اینکه خودمان را نمیشناسیم و نمیدانیم کجا هستیم مقدم است بر کشف اینکه نیاز به تحولی عمیق و جدی در زندگیمان وجود دارد. البته حس نیاز به ایجاد تغییر میتواند محرک خوبی برای آغاز تغییر باشد، اما بدون خودشناسی و کشف نقطهی پایانی مسیر تنها دردی به دردهایمان افزوده خواهد شد!
“وقتی دهخیا آمد بنا بهدلایلی عدهای فکر میکردند که سر الکس فرگوسن خرید اشتباهی انجام داده است. او جوان ۱۹ سالهای را انتخاب کرده بود که اصلا شبیه دروازهبانها نبود. روزنامهها هر روز مینوشتند که چقدر دروازهبان بدی است؛ ولی بعد از تنها شش ماه دیگر هیچ کس راجع به عملکرد ضعیف وی صحبت نمیکرد. او منچستریونایتد را در کورس قهرمانی نگه داشت. پشت سر گذاشتن آن دوران سخت قدرت ذهن وی را نشان میدهد. تنها مشکل این است که وقتی یک دروازه بان هر هفته بهترین بازیکن میدان میشود یعنی مشکلاتی در تیم وجود دارد.” (پیتر اشمایکل؛ اینجا)
مهم این نیست که دیگران در مورد شما چه میگویند و حتی چه فکر میکنند. عملکرد شما در میدان واقعی کار است که حرفِ آخر را در مورد تواناییها و شایستگیهای شما خواهد زد. پس بهجای گوش دادن به حرف دیگران و غصه خوردن، روی بهبود عملکردتان متمرکز شوید!
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
تصمیمگیری بین چند گزینه (نادر خرمیراد)
چرا تصمیمهای بد اتخاذ میکنیم؟
علت موفقیت شخصیتهای «نهچندان دوستداشتنی» دنیای کسبوکار چیست؟
۱۰ توصیه برای تقویت ارتباطات در درون سازمان
۱۳ دلیل تَرک شغل در بازار کار هزینه هر تغییر شغل چقدر است؟
مدیریت کسبوکار:
پست کلیدی و مدیریت منابع انسانی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
۴ ویژگی شرکتهای مورد علاقهی کارکنان، که فراهم کردنشان هزینهی چندانی ندارد ـ دیجیاتو
هدف از تبلیغ فروش کالاست یا نام تجاری؟
توصیههایی کاربردی برای مدیران روابط عمومی (۳۲) مردم را در جریان ایدههای خود قرار دهید
۲۵ نقل قول بینهایت الهامبخش از دنیای موفقیت و کسبوکار ـ دیجیاتو
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
به سوی چارچوب نوآوری منسجم و متکی به خود
مروری بر علل شکست یکی از باسابقهترین برندهای جهان وب: چه بر سر یاهو آمد؟ ـ دیجیاتو
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
اقتصاد آنلاین – تغییر ساختار ۵ وزارتخانه اقتصادی (متن کامل پیشنویس برنامهی ششم توسعه)
اقتصاد آنلاین – نیلی سوت قطار را کشید (تحلیل دکتر مسعود نیلی از وضعیت و چالشهای روز اقتصاد ایران)
راهکارهای تأمین مالی بازار سرمایه
اقتصاد آنلاین – پرریسکترین و کمریسکترین صنایع بورس
پیشبینی ادامه رکود در بازار مسکن ایران
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
همه چیز درباره خلق یک محتوای جذاب اینترنتی
مدیر ارشد اجتماعی؛ لازمه سازمانهای امروز
گوگل ده سؤال بیشتر جستجو شده توسط کاربران در سال ۲۰۱۵ را اعلام کرد ـ فارنت
۱۰ شغل موردنیاز دنیای فناوری اطلاعات در سال ۲۰۱۶ را بشناسید
تقابل گوگل با آمازون؛ خریداران کجا به دنبال کالای خود میگردند؟ ـ راه پرداخت
“لوریس چکناواریان” بزرگی از خیل هنرمندان دوستداشتنی ایران است که نامش بیش از هر چیزی مهربانی و عشق و انسانیت را به ذهن انسان متبادر میکند و شنیدن حتی جملاتی کوتاه از زبان این استاد بزرگ موسیقی حتما شنیدنی است. حرفهای استاد را که چندی قبل در مراسم تولد ۷۸ سالگیشان بیان کردهاند، بهنقل از اینجا با هم میخوانیم:
ـ هر سال کوچکتر میشوم. من انگور دیوانهای هستم که هنوز شراب نشده؛ آدم در دیوانگی است که پیشرفت میکند. اگر دیوانه نباشی، نمیتوانی در این دنیا زندگی کنی. خوشحالم که یکی از این دیوانهها هستم.
ـ اگر در اقیانوس شنا کنم، خفه میشوم، اما من اکنون در اقیانوس مهر شنا میکنم و در کنار شما هستم. آدم هیچوقت در اقیانوس عشق خفه نمیشود.
ـ خودم را جدی نمیگیرم. کار من باید در دنیا باقی بماند و این آثارم است که باید جدی باشند … من را جدی نگیرید، کارم را جدی بگیرید؛ چون کارم است که پس از من همیشه زنده است.
عمر و مِهر استاد، طولانی باد!
(منبع عکس: پرترهی استاد چکناواریان در خانهی هنرمندان)
آدم بااستعداد هدفی را میزند که هیچ کس نمیتواند؛ اما آدم باهوش هدفی را میزند که هیچ کس نمیبیند!
آرتور شوپنهاور