رسانههای اجتماعی این روزها بخشی از زندگی روزمرهی ما را به خود اختصاص میدهند. از مزیتهای رسانههای اجتماعی مثل: دسترسی سریع به آخرین اخبار و اطلاعات، گفتگو و تعامل اجتماعی با افراد بدون محدودیتهای زمانی و مکانی و دیگر مزیتهای این رسانههای آنلاین که بگذریم، آسیبهای این رسانهها به زندگی فردی و اجتماعی موضوعی است که معمولا آگاهانه آنها را نادیده میگیریم. پیشتر از این دربارهی آسیبهای این رسانهها بر سبک زندگی و تفکرم یادداشتی نوشته بودم (اینجا)؛ اما این روزها متوجه به مشکل دیگری شدهام که همیشه تلاش کرده بودم تا حد امکان بهصورت آگاهانه گرفتار آن نشوم.
یکی از مهمترین ویژگیهای رسانههای اجتماعی، گسترده کردن فضای پشت تریبون رسانه بهاندازهی تمامی اعضای آنها است. در رسانههای سنتی (یا بهاصطلاح رسانههای کثیرالانتشار) مخاطب بهصورت یک طرفه تحت بمباران خبری و اطلاعاتی قرار داشت و هیچ امکانی برای اظهارنظر در مورد این اخبار و اطلاعات نداشت. اما امروزه شما تنها کافی است عضو یک رسانهی اجتماعی باشید تا بتوانید حرفتان را به گوش تمامی دنیا برسانید. قطعا چنین دنیایی با این وسعت صداهای قابل شنیده شدن، میتواند دنیای بهتری نسبت به دنیای رسانههای سنتی باشد؛ اما در عین حال شخصا این روزها از این دنیا بهدلیل تأثیرش روی شیوهی تفکر و استدلال و قضاوتم بسیار میترسم.
این یادداشت قرار نیست نقدی بر رفتار کاربران رسانههای اجتماعی باشد. تنها هدفم از نوشتن آن، زدن تلنگری به خودم برای بازنگری شیوهی رفتاری است که دنیای رسانههای اجتماعی مرا گرفتار آن کرده است و با دین و اخلاق و عقل/منطق (سه پایهی اصلی فلسفهی شخصی من از زندگی در این دنیا) سازگاری ندارد. پنج گزارهی زیر را در نقد رفتار خودم در رسانههای اجتماعی اینجا یادداشت میکنم، شاید زمینهساز برگرداندن روی آینهی جادوییِ حقیقتنما از دنیا و دیگران به سوی خودم شود:
۱- قضاوت دربارهی زندگی و دستاوردها و تفکر و ارزشها و رفتار دیگر انسانها حق ذاتی من است!
۲- من باید دربارهی همه چیز و همهی افراد دنیا نظر خاصِ خودم را داشته باشم!
۳- من میتوانم و حق دارم بدون داشتن اطلاعاتِ کافی و بدون در نظر گرفتن شرایطی یک اتفاق رخ داده یا فردی کنش یا واکنشی داشته، قضاوت خودم را داشته باشم!
۳- قضاوت من، مطلق است و باید فارغ از محتوا و شیوهی استدلال و زمینه (Context) آن پذیرفته شود!
۴- هدف از بحث و گفتگو نه رسیدن به حقیقت، که قانع و منکوب کردن دیگران است!
۵- من آنقدر اخلاقی هستم که بتوانم فارغ از هر گونه تعصب و پیشداوری و سوگیری قضاوت کنم …
متأسفانه بارها از اظهارنظر در مورد یک موضوع، یک گفتگوی طولانی بینتیجه یا قضاوتِ عجولانه پشیمان شدهام؛ اما تنها با گذشت چند دقیقه و چند ساعت و حتی چند روز دوباره به رفتار قبلیام بازگشتهام. اما چرا؟ تحلیل علتهای تکرار چنین رفتارهایی قطعا کار جامعهشناسان و روانشناسان است؛ اما حداقل در مورد خودم متوجه شدهام سه علت زیر پررنگتر هستند:
۱- داشتن این تصور که آدمهایی که قضاوت میکنند، افراد جذابتر و محبوبتری هستند.
۲- حتما لازم است میزانِ دانش، توانمندی و قدرت تحلیل خودم را به دیگران ثابت کنم تا همه بدانند من در چه جایگاه بلندی از شخصیت فردی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و کاری قرار دارم!
۳- من با نقدِ یک موضوع، خودم را از درگیر بودن در آن مبرا میکنم (مثلا: وجود یک صفتِ بد را در دیگران نقد میکنم به این امید که وجود آن در خودم برملا نشود.)
علت سوم از دو علت دیگر مهمتر و دردآورتر است؛ مخصوصا اگر از زاویهی دید درونی و وجدانی به آن نگاه کنم. شاید یکی از دلایل قضاوتهای مستمر ما در رسانههای اجتماعی، فرار از وقت گذاشتن روی شناخت خودمان و فراموش کردنِ نقاط ضعف خودمان باشد. من دربارهی دیگران قضاوت میکنم به این امید که با نادیده گرفتنِ تلخی و سختیِ مواجهه با خودِ واقعیام، روزگار را هر جوری که هست بگذرانم. اما گاهی که به حسم دربارهی خودم و زندگیام در لحظهی آخر زندگی فکر میکنم؛ از بار سنگین قضاوتها و جدالهای بیهوده میهراسم …
مدتی است در تلاشم تا دوربینِ همیشه بیدارِ منتقد درونم را به سوی خودم بچرخانم و تلاش کنم تا بیشتر از قبل به کاوش و نقد درونام و افکار و رفتارم مشغول باشم. شاید حداقل خوبیاش این باشد که کمی در مسیر خودشناسی پیش بروم! هر چند وقت گذاشتن روی شناخت خود باعث میشود تا وقت آزاد کمتری هم برای قضاوت دیگران داشته باشم. 🙂