خلاقیت یعنی اینکه به خودت اجازه بدهی تا اشتباه کنی. هنر یعنی بدانی کدامشان را نگه داری!
اسکات آدامز
خلاقیت یعنی اینکه به خودت اجازه بدهی تا اشتباه کنی. هنر یعنی بدانی کدامشان را نگه داری!
اسکات آدامز
رسول گرامی اسلام (ص): اولین مرحلهی عبادت، سکوت است …
(ترجمهی نهجالفصاحه، ص ۱۵۷)
***
عید مبعث خاتمالانبیا (ص) بر تمام مسلمانان مبارک باد.
ـ تفکر آن چیزی است که شما الان به آن میاندیشید. تفکر، عمل فکر کردن است. تفکر کهنه نداریم. ممکن است تفکر به فکرهای کهنه بیاندیشد اما کهنه نیست. شما وقتی به فکرهای کهنه تفکر میکنید، در واقع دارید آنها را نو میکنید، پس تفکر همواره نو و تازه است ولی فکر میتواند کهنه باشد. همین تفاوت بین اندیشه و اندیشیدن است. ما اندیشه کهنه داریم اما با اندیشیدن میتوان اندیشههای کهنه را نو کرد.
ـ زندگی انسان همانند یک رمان است، یک رمان یا داستان را تا زمانی که تا آخرش نخوانیم، نمیدانیم که سرانجام آن چه میشود، در زندگی هم باید تا آخر رفت، در آنجا معلوم میشود که انسان چه کاره است و حتما این زندگی به کوشش شما بستگی دارد و کوشش شما مقدمهی اندیشیدن شماست. بستگی دارد به آنکه چگونه بیاندیشید. اندیشیدن سرنوشت انسان را معین میکند. شما بگو چگونه میاندیشی، تا من بگویم که چه راهی میروی. ما اندیشیدن را فراموش کردهایم.
ـ یک دانشمندی میگوید که به چهار چیز فکر نکنید، اگر فکر کردید، مُردن برایتان بهتر است؛ یکی اینکه فوق و بالا چیست. دیگر آنکه زیرترین و فروترین چیست. یکی اینکه گذشته و آغاز چه بوده است. دیگر اینکه سرانجام چه خواهد شد؛ آن وقت راحت هستید.
ـ بعضیها از سؤال کردن هم میترسند، میگویند نپرس. آیا اگر پرسش نباشد، پاسخ هست؟ اگر پرسش نباشد، فکر کردن است؟ فکر اصیل آنجایی است که پرسش است. حال این پرسش را یا از غیر میکنید یا از خودت؟ آدم از خودش هم سؤال میپرسد. اگر تمرین کردی و پرسش از خود آموختی که از خودت بپرسی و در مقام پاسخ برآمدن به پرسشها شدید، آن وقت راه تعالی برای شما باز میشود …
(از گفتگو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی؛ اینجا)
این روزها تقریبا هیچ خانوادهای نیست که در آن یک کوچولوی بانمک فضای خانواده را شیرین نکرده باشد. هدیه دادن به این کوچولوهای دوستداشتنی یکی از مشکلات جدی این روزها است. طبعا وقتی بچه کوچکتر است نظر خودش در مورد کادو شاید خیلی مهم نباشد؛ اما بزرگتر که میشود جلب نظرش به هدیه بسیار سختتر میشود. توجه کنید که این مشکلِ مشترکِ بین پدر و مادرها و دوستان و اقوام آنها است. چقدر میشود برای بچهها عروسک و ماشین و چیزهایی شبیه آن گشت؟ آیا میشود بهشیوهی خلاقانهتری به کودکان هدیه بدهیم؟
این روزها در دنیا هدیه دادن “تجربه”های نو و جذاب و نوآورانه بهجای هدایای سنتی یکی از روندهای جدی تبدیل شده است. چرا؟ چون تجربه با احساس در ارتباط است و حس خوب ناشی از تجربه همیشه ماندگار است (اگر کتاب وضعیت آخر را خوانده باشید میدانید دربارهی چه صحبت میکنم.) بنابراین هدیه کردن تجربه به دیگران نهتنها کاری خلاقانه است بلکه احساس بسیار خوبی هم به آنها میبخشد.
داستانپردازی یکی از جدیترین زمینهسازهای تجربهی بشری است. ما داستان میخوانیم تا پای به دنیاهای نامکشوف بگذاریم و تجارب جدید و متفاوتی را کسب کنیم که شاید در حالت عادی هیچوقت نتوانیم آنها را بهدست بیاوریم. داستان قهرمانی دارد که در فراز و نشیب داستان، نمایندهی ما است و تجارب و احساسات او در طول داستان، همانی است که در پایان قصه برای ما میماند …
حالا به یک سؤال جذاب میرسیم: اگر بشود به کودکان تجربهی قهرمان یک داستان بودن را کادو بدهیم ـ آن هم تجربهای که خاص خود هر کودک باشد ـ چه اتفاقی جذابی در پیش خواهد بود؟ برای خود من هم جذاب بود که متوجه شدم این اتفاق افتاده و حالا شما میتوانید برای کودکان خودتان و اطرافیان کتاب داستانی با نام و نشان خود کودک تهیه کنید. کتابی که قهرمان آن، در سرزمین اسمها بهدنبال یافتن حروف نام خودش میگردد. داستان من با تصویرسازی و طراحی جذاب حتی برای منِ سابقا کودک هم جذاب بود، چه برسد به کودکان باهوش این روزها. 🙂 شما میتوانید داستان کودکتان را با انتخاب شخصیت دختر و پسر و تایپ نام کودک برای خود او طراحی کنید. بعد میتوانید صفحات کتاب طراحی شده را همانجا آنلاین ورق بزنید و در صورت نیاز تغییراتی را ایجاد کنید. در نهایت هم کتاب را سفارش میدهید و کتاب چاپی کودک شما باکیفیتی مثل کتابهای چاپی دیگری که از بازار میخرید به دستتان میرسد.
داستان من کار دوستان خوبم پانتهآ دیداری و پویا محمودیان است. پانتهآ یکی از همکلاسیهای خوب دورهی ارشد من است و پویا هم که مسئول کمیسیون تجارت الکترونیکی سازمان نظام صنفی رایانهای (نصر) و بنیانگذار عکسپرینت. به این دوستان خوبم برای ایدهی جذابشان تبریک میگویم و امیدوارم در کنار اضافه کردن داستانهای قابل انتخاب جدید بهغیر از داستان اسم گمشده، فکری هم به حال ما کودکان دیروز که در جستجوی کودکی گمشدهمان هستیم هم بکنند. کودک درون ما هم به داستان خودش نیاز دارد …
“آلگری بار مسئولیت ما را نسبت به گذشته بیشتر کرده است. کونته برای ما نقش یک انگیزهدهنده و مشوق را داشت؛ اما آلگری روی تاکتیکها و مدیریت فردی بازیکنان کار کرده است و در رسیدن تیم به جایگاه فعلیاش تأثیرگذار بوده است. قطعا کار گروهی و تیمی ما پیشرفت داشته است؛ چون در اولین فصل ترکیب ما قدرت فعلی را نداشت اما با این حال قهرمان شدیم. آن سال کونته با قدرت روانی که به ما داد سبب موفقیتمان شد. یووه فعلی نمیتواند بدتر از یوونتوس بزرگ دهههای اخیر باشد. اگر شما به اندازه کافی قوی باشید نتایج خود همه چیز را درباره وضعیتتان خواهد گفت.” (آندرهآ بارزالی؛ اینجا)
شاید حرف بارزالی بدیهی بهنظر برسد؛ اما بسیار بسیار مهم است. بارزالی میگوید که هر سازمانی برای موفقیت هم نیاز به استراتژی و ساختار و فرایند و زیرساخت و ابزار دارد و هم نیاز به داشتن یک روح بزرگ جمعیِ همسو در جهت دست یافتن به اهداف اصلی سازمان. “سیستم” و “ذهنیت” قوی دو بال موفقیت هر سازمانی را تشکیل میدهند. اما در دل حرفهای بارزالی یک نکتهی مهم دیگر هم هست که شاید در نگاه اول به چشم نیاید: بارزالی دربارهی بازسازی یوونتوس پس از چند سال ضعف بهواسطهی ماجراهای کالچوپولی صحبت کرده است. بارزالی میگوید بعد از یک شکست سازمانی بزرگ برای بازسازی سازمان شما در درجهی اول نیاز به بازاندیشی و تقویت ذهنیت سازمانی هستید و وقتی که سازمان از نظر روحی بهشرایط نسبتا پایدار رسید، آنوقت است که برای دستیابی به موفقیتهای بزرگ و تداوم آنها شما نیازمند توسعهی سیستم قدرتمندی در تمامی ابعاد سازمانی هستید.
دربارهی ذهنیت درست، هفتهی پیش نوشتم. اینکه سیستم چیست موضوعی است که امیدوارم بتوانم در آینده بیشتر به آن بپردازم. فعلا این نوشتهی قبلی گزارهها را بخوانید.
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد …
گفتیم دمی با غم تو راز نهانی
عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد
سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد
یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج، خطر کرد
بیصبر و شکیبم که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزان سفر کرده، سفر کرد …
امروز دوم اردیبهشت، قیصر امینپور ۵۸ ساله شد. روح بزرگش شاد.
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
۱۰ ویژگی آدمهای با هوش هیجانی بالا (بازده)
۸ راه برای نهادینه کردن نظم و انضباط در زندگی و کار (بازده)
بهترین راهها برای کنار آمدن با شکست (دیجیاتو)
به خودتان جایزههای کوچک بدهید
در مورد چیزهایی که کنترلی روی آنها ندارید، نگران نباشید (زومیت)
استراتژیهایی برای افزایش هوش مالی (البته هوش مالی مدیران کسبوکارها!)
مار کبرا و پاداش عملکرد (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
اگر به تازگی رییس شدهاید؛ از این ۱۵ اشتباه پرهیز کنید! (شبکه)
خشم مدیریتیتان را چگونه مدیریت کنید
بدبینی، رمز موفقیت در کسبوکار
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
هرم ارزشها کلید جلب وفاداری مشتری (عااالی! راهنمایی برای کشف پیشنهاد ارزش کسبوکار)
اگر چابک و سریع نباشید؛ در یک چشمبرهمزدن از بازار بیرون پرت میشوید! (شبکه)
افکار یک تبلیغاتچی – بخش دوم (۵ سؤال کلیدی در برنامهریزی بازاریابی و تبلیغات)
پنجاه فرمان کلیدی برای موفقیت استارتآپها
راه اندازی باشگاه مشتریان در ۱۵ قدم
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
۵ رقم اساسی درمورد پولتان که باید بدانید (بازده)
شاخص بینالمللی بیگمک: قدرت اقتصادی یک برند
۱۶شاخص مغفول در بازار کار ایران
فنآوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
رشد سرمایهگذاری جهانی در صنعت IT
برنامهریزی برای راهاندازی سرویس API (وحید ابوالحسنینژاد؛ پروداکتلی)
آیا نوآوری در گوشیهای هوشمند مرده است؟ (پایانی بر نوآوری گوشیهای هوشمند) (زومیت)
تاریخ و تجربهی زندگی این را ثابت کرده که سختی و مشکلات بخشی جداییناپذیر از زندگی هر انسان هستند. شاید کمتر انسانی پیدا شود که در یک شبانهروز لحظاتی (هر چند اندک) را در ترس و اضطراب و نگرانی بهسر نبرد. زندگی اجتماعی امروزی خود به این سختیها دامن زده است: مشکلات و سختیهای دیگر انسانها، اتفاقات ناگوار و حوادث طبیعی، وضعیت نابهسامان دنیای امروزی از یک سو ما را گرفتار غم و رنج میکنند؛ اما ماجرا فقط همین نیست و متأسفانه زندگی در اجتماع و معاشرتهای اغلب اجباری با دیگر انسانها خود عامل مهمی در رنج کشیدن در خلوت هر یک از ما محسوب میشود (به این فکر کنید که تا چه اندازه از عدم بلوغ ذهنی و رفتاری دوستان و همکارانتان دچار رنج شده یا میشوید؟)
چاره چیست؟ تحمل و صبر. اما آیا اینها کار راحتی هستند؟ پاسخ را بهتر از من میدانید. چاره چیست؟ آیا باید دردها و رنجها و ترسهایمان را در درون خودمان نگه داریم و با آنها به همزیستی مسالمتآمیز برسیم؟ راه بدی نیست. اما بهنظر میرسد راههای بهتری هم وجود داشته باشند. این مقالهی مجلهی “اینک” که برگرفته از یک مقاله در “کورا” است پیشنهاد دیگری دارد. دین یانگ نویسندهی مقاله معتقد است که در برابر این رنجها و سختیها بهترین راه تقویت قوای ذهنی است. در واقع افرادی که ذهن قدرتمندی دارند، بهتر میتوانند با این دنیای ناجوانمرد امروزی دست و پنجه نرم کنند و مسیر زندگی خودشان را هموارتر و دلپذیرتر سازند. ذهن قوی میداند که سختیها ناپایدار هستند و همیشه روزنهی امیدی برای گام گذاشتن به روزهایی بهتر وجود دارد.
آقای یانگ ۱۰ ویژگی برای افراد دارای ذهنهای قدرتمند برشمرده که در اینجا آنها را مرور میکنیم:
توان ذهنی قوی یکی از نیازهای اصلی زندگی امروزی است. خبر خوب این است که ویژگیهای فوق همگی یاد گرفتنیاند و با تمرین کردن دور از دسترس نیستند.
جایی که آرزویی نباشد، عشقی هم وجود ندارد …
ایندیرا گاندی
وقتی سخن از رقابت در بازار بهمیان میآید، مدیران کسبوکارها همواره بهیاد فروش میافتند. البته چنین موضوعی طبیعی است! ما محصول یا خدمتمان را برای فروش در بازار میسازیم و رقابت، بهصورت مستقیم روی فروش ما تأثیرگذار است. بنابراین رقابت برای بسیاری از ما بهمعنی “چطور فروش خودمان را بیشتر کنیم” و “چگونه فروش رقابیمان را کمتر کنیم” است. این نگاه به رقابت، نگاه غلطی نیست و برای بسیاری از کسبوکارها واقعا هم معنای رقابت همین است. 🙂
مشکل جایی بهوجود میآید که تفکر مدیران کسبوکارهای فعال در بازارهای فرارقابتی و از آن مهمتر بازارهایی که چابکی در توسعهی محصول و حتی مدلهای کسبوکار از ویژگیهای ذاتی بازار است، نیز بههمین شکل است. مدیر کسبوکار فکر میکند که رقابت در چنین بازاری مشابه دیگر بازارها است که در آن تنها با داشتن تواناییهای لازم برای فروش و داشتن یک محصول نسبتا خوب، شما قادر به فروش هستید. همین است که میبینید بهمحض نمایان شدن نشانههایی از موفقیت یک ایده یا محصول، صدها محصول مشابه آن بهسرعت به بازار راه مییابند. لازم است اشاره کنیم درصد موفقیت این محصولات چقدر است؟
اگر بخواهیم در این مورد مثالی بزنیم، حوزهی فناوری اطلاعات و ارتباطات بهترین مثال است: از سالهای قبل که صدها نرمافزار حسابداری در بازار وجود داشتند تا امروز که صدها محصول دیجیتال تحت وب و اپلیکیشن مشابه در بازار قابل مشاهده هستند، همواره این نوع نگاه به بازار در میان مدیران کسبوکارها (اگر بشود اسم چنین موجودیتهایی را کسبوکار گذاشت) وجود داشته است. بگذریم که در این حوزه مسئلهی مهمتر این است که بسیاری از این افراد در واقع نهتنها رقابت را دستکم (یا نادیده) گرفتهاند که تواناییهای خودشان و محصولشان را هم دست بالا گرفتهاند.
اما رقابت واقعا چیست؟ رقابت خیلی ساده پاسخی به این سؤال است: “چرا مشتری باید از من بخرد و نه از رقیب من؟” این سؤال دارای چند جنبهی مهم است:
مدیران، معمولا در برنامهریزی برای فروش محصول خود فقط به سؤال شمارهی ۴ فکر میکنند و همین میشود که تازه وقتی وارد بازار میشویم، متوجه میشویم که این محصول چقدر با بازار فاصله دارد و چقدر در رقابت کردن با رقبایش ناتوان است. اما حتی همین بخش پررنگشدهی جملهی آخر هم یک دام ذهنی دیگر در مورد رقابت را نشان میدهد: رقابت لزوما نسبی و در مقایسه با دیگر کسبوکارها و محصولات تعریف نمیشود. بگذارید جور دیگری این موضوع را مطرح کنم: اینکه شما بتوانید بهترین گزینه برای پاسخ به نیاز یک مشتری باشید، لزوما به این معنی نیست که حتما در مقایسه با دیگران بهترین گزینه باشید. شما میتوانید بهصورت مطلق بهترین گزینه باشید. یعنی آنقدر خوب باشید که مشتری گزینهی دیگری جز همکاری و خرید از شما برای خودش متصور نشود. برای این موضوع باید آنچنان روی نیازهای مشتریان در یک بازار گوشهای تمرکز کنید که بتوانید خودتان را به چنین جایگاهی نزدیک کنید (این در واقع همانی است که استراتژی اقیانوس آبی نامیده شده است.) بههمین شکل میشود تعریف مزیت رقابت نسبی را هم به مزیت رقابتی مطلق برگرداند.
براساس تجربهی سه سال اخیر در کسبوکار خودم باید این اعتراف را بکنم که خیلی وقتها مشکل ما در فروش به نگاهمان نسبت به رقابت باز میگردد. رقابت اگر چه در نهایت باعث فروش بیشتر میشود، ولی لزوما با بازاریابی و فروش در ارتباط مستقیم نیست. مشکل این است که وقتی به اعداد و ارقام فروشمان نگاه میکنیم، بیش و پیش از هر چیز دیگری استراتژیهای بازاریابی و فروشمان را زیر سؤال میبریم. در صورتی که شاید مشکل در نوع نگاه ما به بازار، محصول و رقابت نهفته باشد: اینکه بدون داشتن تعریف درستی از این مفاهیم کلیدی تنها و تنها بهدنبال فروش یک واحد بیشتر از محصولمان هستیم. شاید این تغییر نگاه به موضوع رقابت، خود یک استراتژی رقابتی برای موفقیت کسبوکارها در بازار رقابتی امروزی باشد.
در این باب بیشتر خواهم نوشت.