ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
از این هفته عنوان بخش “جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای” را به “زندگی و کار حرفهای” تغییر میدهم تا جامعیت بیشتری به حوزههای مورد پوشش این بخش داده شود.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
۲۴ بهمن ۱۳۹۰، ویرایش اول کتاب راهنمای سادهی کاریابی در گزارهها منتشر شد. در طی این مدت، واکنشهای جالبی را به این کتاب شاهد بودم و دلگرمیهای فراوانی را از دوستان مختلف دریافت کردم. تا جایی که خودم خبر دارم، این کتاب بیش از ۱۰۰۰ بار دانلود شده که برای یک کتاب اینترنتی ـ که برای آن تبلیغی هم انجام نشد ـ بهنظرم آمار خوبی است.
در “راهنمای سادهی کاریابی” ـ بهعنوان اولین کتاب الکترونیک وبلاگ گزارهها ـ سعی کرده بودم تا با جمعآوری و نظمبخشی به مطالب پراکندهای که در مورد موضوع “فرایند کار پیدا کردن” نوشته و ترجمه کردهام، راهنمایی ساده و جمع و جور برای کاریابی تدوین کنم. امیدوارم که این راهنما چه برای جوانان تازهکار و چه برای افراد با تجربهای که قصد دارند به هر دلیلی شغلشان را تغییر بدهند، مفید باشد. در ویرایش دوم کتاب “راهنمای سادهی کاریابی” نیز سعی کردهام محتوای کتاب را با افزودن برخی مطالب مفیدی که بعد از انتشار این کتاب نوشته یا ترجمه کردهام، بهروز بکنم. مشخصا فصل جدیدی با نام “مدیریت عوض کردن شغل” به کتاب اضافه شده که در آن نشان دادهام وقتی بهعنوان یک شاغل قصد داریم شغلمان را عوض کنیم باید به چه چیزهایی توجه داشته باشیم.
با افتخار این کتاب را بهمناسبت عید نیمهی شعبان، بهعنوان چهارمین کتاب الکترونیکی وبلاگ گزارهها به همهی دوستان گرامی مخاطبان محترم گزارهها تقدیم میکنم. اگر این کتاب حتا باعث تغییر اندکی در زندگی شغلی تنها یک نفر شود، من اجر خودم را بهدست آوردهام. در هر حال چه کتاب برایتان مفید بود و چه نه، لطفا نظراتتان را در مورد این کتاب با من از طریق آدرس ایمیلم gozareha@gmail.com در میان بگذارید.
این روزها که امید به زندگی جمعی ما و به آیندهی کشورمان بازگشته، امیدوارم بهجای نشستن در گوشهای و انتظار برای افتادن یک شغل ایدهآل و پردرآمد از آسمان، آستین بالا بزنیم و با امید به آینده تلاش کنیم. ذرهذره پیش رفتن تا رسیدن به نقطهای که زندگی شغلیتان از این رو به آن رو خواهد شد. من تجربه کردم و امیدوارم شما هم تجربه کنید. 🙂
ویرایش دوم کتاب “راهنمای سادهی کاریابی” را از اینجا بهصورت مستقیم دانلود کنید (اگر موفق به دانلود نشدید، به من ایمیل بزنید تا برایتان فایل را ارسال کنم: gozareha@gmail.com)
عید نیمهی شعبان را تبریک عرض میکنم و برایتان پیشاپیش رزومهای پربار و البته شغلی دوستداشتنی و با درآمد دلخواه را آرزو دارم!
پ.ن. دو تا وعده هم بدهم: شمارهی هفتم ماهنامهی مدیریتی گزارهها امشب منتشر خواهد شد. منتظر انتشار کتاب “راهنمای سادهی راهاندازی کسب کار کوچک خودتان” در آیندهای نزدیک باشید. 🙂
ـ “یادم هست یک بار در تئاتر شهر بود که یک خانم ویولونیست اجرای برنامه داشت. همان موقع خودم را به جای او روی سن تصور میکردم و فکر میکردم من روی سن دارم برنامه اجرا میکنم. آن زمان این بزرگترین آرزوی من بود که به مرور سعی کردم به آن برسم و موفق هم شدم. این تنها آرزو و تنها هدف من بود. میخواستم با نوازندههای حرفهای دنیا در این زمینه رقابت مثبت داشته باشم. تحصیلاتم را در این زمینه کامل کردم. تصمیم داشتم در این مقوله به جایگاه خوب و مناسبی برسم، “
ـ “تمام هدفم نیز این بود که در حد و اندازه بینالمللی ساز بزنم، ضمن اینکه دوست نداشتم از این شاخه به آن شاخه بپرم و از هر چیز در حد کم بدانم. میخواستم اگر قرار است در نوازندگی گیتار کلاسیک فعالیت میکنم، همین شاخه را ادامه بدهم و به هدفم که جهانی شدن است برسم. دوست داشتم همه انرژی و تمرکزم را روی نوازندگی گیتار کلاسیک بگذارم.”
(از گفتگوی خانم لیلی افشار ـ گیتاریست برجستهی ایرانی ـ با روزنامهی دنیای اقتصاد؛ اینجا)
از این هفته عنوان بخش “جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای” را به “زندگی و کار حرفهای” تغییر میدهم تا جامعیت بیشتری به حوزههای مورد پوشش این بخش داده شود.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
ـ من همیشه بحث حرفهای بودن را رعایت کردهام. آدم وقتی وارد یک حرفهی درآمدزا میشود باید خیلی چیزها را رعایت کند تا بتواند در آن حرفه به کارش ادامه دهد. من هم از خیلی چیزهایی که دوست دارم میگذرم تا بتوان سالم زندگی کنم و سرحال باشم. چرا که آدم سرحال میتواند درست تصمیم بگیرد و درست فکر کند و بازی کند.” (رضا عنایتی؛ اینجا)
رضا عنایتی ـ برترین گلزن تاریخ لیگهای فوتبال ایران ـ در حرفهایاش به یک نکتهی پنهان هم اشاره میکند که یکی از رازهای موفقیت اصلی حرفهایهاست: انجام کارهایی که باعث ایجاد ثبات در عملکرد میشود. این کار برای یک فوتبالیست همینهایی است که عنایتی گفته؛ چون فوتبالیست باید بدن و ذهنی آماده داشته باشد.
حالا به این فکر کنید که یک “حرفهای” در شغل شما چطور میتواند عملکردش را ثابت نگه دارد؟
این آگهی مربوط است به یکی از اساتید بسیار بزرگوار و نازنین بنده که همیشه لطفشان شامل حالم بوده و به دوستی با ایشان مفتخرم:
شرکت پویندهی دهکدهی جهانی که یکی از معتبرترین شرکتهای مشاورهی مدیریت منابع انسانی و رفتار سازمانی در کشور است. این شرکت نمایندگی یکی از برندهای اصلی مشاورهی رفتار سازمانی در جهان را در ایران دارد. میتوانید از اینجا با این شرکت بیشتر آشنا شوید.
شرکت پوینده برای دو پست زیر نیازمند همکار است:
۱- مدیر فروش: ماهیت اصلی کار شرکت پوینده پروژهای است؛ اما این شرکت محصولاتی هم برای فروش دارد. حوزهی فعالیت شرکت در هر دو بخش پروژه و محصولات، مشاورهی منابع انسانی به سازمانها است. بهدلیل نوع بازار این حوزه، مدیر فروش مورد نظر باید با اصول مدیریت منابع انسانی (و رفتار سازمانی) آشنایی اولیه داشته باشد. همچنین دارای حداقل سه سال سابقه در زمینهی بازاریابی و فروش (ترجیحا در حوزهی مشاورهی مدیریت و بهویژه مشاورهی منابع انسانی) باشد. حقوق توافقی است؛ اما درصد قابل توجهی از آن در قالب پورسانت بازاریابی و فروش پرداخت خواهد شد (بازار و رزومهی شرکت پتانسیلهای بسیاری را دارند.)
۲- برنامهنویس ASP: برای تغییر در برخی از محصولات آنلاین شرکت، نیاز به یک برنامهنویس خلاق و با رزومهی قابل توجه ASP است. همکاری با برنامهنویس بلندمدت؛ اما در قالب پروژهای خواهد بود.
لطفا رزومههایتان را به آدرس gozareha@gmail.com ارسال فرمایید. برای پست مدیر فروش حتما در بخش موضوع (Subject) ایمیل کد (PSM) را قرار دهید و برای برنامهنویس کد (PAP) را ذکر کنید. در غیر اینصورت ایمیل شما بررسی نخواهد شد.
هر کارآفرین موفقی لازم است یاد بگیرد چگونه یک مدیر عملیاتی عالی باشد. نکاتی که در این مقاله ارائه میشوند، ویژگیهایی را نشان میدهند که به شما شانس تبدیل شدن به یک مدیر موفق را خواهند داد.
اگر به موضوعاتی مدیریتی علاقهمند نباشید، هرگز نخواهید توانست شکار بزرگی را در طول زمان زندگیتان داشته باشید. و البته با این روش، هرگز شانس یادگیری یا صیقل دادن مهارتهایی را که به شما این امکان را میدهند تا روزی کسب و کار خودتان را راه بیاندازید، نخواهید داشت.
متأسفانه بسیاری از افرادی که احتمالا میتوانند تبدیل به کارآفرین موفق بشوند، هرگز شانس کشف یا نمایش تواناییهای خود را نمییابند. میدانم که کمی غیرممکن بهنظر میرسد. اما چارهای نیست و راه دیگری وجود ندارد.
حتی کارآفرینان بزرگ همعصر ما ـ کسانی مانند لری پیج (یکی از بنیانگذاران گوگل) و مارک زوکربرگ (بنیانگذار فیسبوک) ـ هم لازم است یاد بگیرند چطور مدیران اثربخشی باشند؛ چرا که در غیر اینصورت شرکتهای آنها ـ گوگل و فیسبوک ـ بههیچ جایی نخواهند رسید و باید بگویم اصلا برای من مهم نیست نوآوریهای آنها چقدر دوستداشتنیاند.
در اینجا به مهارتها و ویژگیهایی اشاره میکنم که مدیران ارشد و رهبران کسب و کار در نسل بعدی مدیران و کارآفرینان بهدنبال آنها میگردند. حتی اگر برخی از آنها را دارید یا میتوانید بهشکل مناسبی وانمود کنید که آنها را دارید نیز همچنان برای متقاعد شدن افراد قدرتمند دنیای کسب و کار برای دادن شانسی به شما، لازم است با مباحث مدیریتی آشنا باشید.
در اینجا به ده مهارت مدیریتی مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق اشاره میشود:
یک ـ دیدن تصویر بزرگ ماجرا: وقتی با کسی ملاقات میکنم که بازار، روش کارکرد شرکتها و راه و رسم کسب و کار را میفهمد ـ هر کسی که باشد ـ با خودم فکر میکنم: “این فرد پتانسیل موفقیت را دارد.” در مقابل اگر تنها چیزی که میدانید و به آن علاقهمندید، حوزهی محدود کاری خودتان باشد، این تصویر کوچک، همهی آن چیزی است که در طول مسیر شغلیتان آن را خواهید دید.
دو ـ اشتیاق به نتیجهگیری: اگر برای بهنتیجه رساندن کارها زندگی میکنید، اگر برای تحقق هدفها زندگی میکنید تا بتوانید در آخر کار به پشت سرتان نگاهی بیاندازید و بگویید: “من این کار را انجام دادم” یا “من هم بخشی از این کار بودم”، مطمئن باشید مدیران و استخدامکنندگان هم این را خواهند دید. آنها بهدنبال چنین ویژگی در متقاضیان میگردند. این ویژگی اگر چه برای بهسرانجام رساندن کارها مهم است؛ اما در عین حال نقطهی شروع بسیار مناسبی هم هست.
سه ـ شجاعت: اندکی از ما در زمان جوانی اعتماد بهنفس قابل توجهی از خودمان بهنمایش میگذاریم؛ تنها به این دلیل ساده که ما هنوز تجربهی کافی، موفقیتهای قابل توجه و شکستهای زیادی که لازمهی رسیدن به اعتماد بهنفس هستند را کسب نکردهایم. اما اگر حداقل جرأت انجام کارهای مورد علاقهتان را دارید، همین برای متقاعد کردن کهنهکاران برای باور کردنتان و دادن یک فرصت به شما کفایت میکند.
چهار ـ شایستگیهای تخصصی: هر کاری که قصد دارید انجام دهید، اگر مردم شما را برای انجام کار، بهاندازهی کافی متخصص ندانند، بهتر است فراموشاش کنید. این روزها از مدیران انتظار میرود تا در حوزهی کاریشان بهترین متخصص هم باشند. بهترین مهندسان معمولا مجبورند تیمها را اداره کنند. بهترین مغزهای مالی مجبورند دیگران را هم کنترل کنند. دنیای کسب وکار اینگونه کار میکند.
پنج ـ اولویتبندی و بدهبستان: دنیای واقعی شبیه آن چیزی که در مدرسه و دانشگاه به ما یاد میدهند نیست. در این دنیا هیچ چیز، به صورت مطلق سیاه و سفید و شسته و رفته نیست. بههمین دلیل است که بخش بزرگی از شایستگیهای یک مدیر، براساس توان او در اولویتبندی و بدهبستان اثربخش با دنیای اطرافاش قضاوت میشود؛ مثلا: تصمیم در مورد انتخاب گزینهی ساختن در برابر خرید یک محصول، بودجهریزی بر مبنای صفر یا کشف اینکه چه چیزی ضرورت دارد و چه چیزی یک دستانداز اساسی است. در هر مصاحبهی مدیریتی حتما پرسشهایی در این زمینه مطرح خواهند شد. حالا میدانید چرا.
شش ـ انگیزشبخشی به دیگران: بعضی از افراد این توان را دارند که با ایجاد همدلی، افراد را بهسوی تحقق یک هدف راهبری کنند. آنها میتوانند چیزها را بهشکلی بیان کنند که دیگران آنها را درک کنند، این درک مشترک را انعکاس دهند و موج آن را تشدید کنند و از همه مهمتر هیجانزده شوند. شما برای این افراد، خود را به درون شعلههای آتش هم خواهید انداخت. بله؛ ممکن است در واقعیت اینگونه نباشد؛ اما حالا نکته را گرفتهاید. این افراد توان مدیریت دارند. هر چند معمولا میگوییم که آنها رهبر بهدنیا آمدهاند؛ اما در عمل، تنها تفاوت آنها با دیگران، مهارتهایی است که در مسیر زندگیشان یاد گرفتهاند.
هفت ـ تصمیمگیری: اگر از ۱۰ نفر بپرسید تصمیمگیری یعنی چه، ۱۰ پاسخ متفاوت دریافت خواهید کرد. معمولا در تعیین مرز میان اقتدار و رهبری، ابهام وجود ندارد. تصمیمگیری بهمعنای مقتدر و انعطافناپذیر بودن نیست. شما تنها لازم است بتوانید تصمیمات “درستی” بگیرید. برای این منظور نیازمند کاوش، گوش دادن؛ استدلال و درک این هستید که چه زمانی باید به شهود درونیتان اعتماد کنید. انجام مناسب این کار، بهدرستی مهمترین جنبهی مدیریت است.
هشت ـ تطبیقپذیری: ما در دنیایی بسیار سریع و متغیر، زندگی و کار میکنیم. بنابراین مدیران لازم است انعطافپذیر باشند تا بتوانند خود را برای موجسواری روی رودخانهی خروشان شرایط، تطبیق دهند. اگر تطبیقپذیر نباشید، از بین خواهید رفت. اگر نتوانید بر موانعی غلبه کنید که بازار رقابتی در برابر شما قرار خواهد داد، متأسفانه باید به شما خبر بدهم که اصلا باقی نخواهید ماند. و البته نمیتوانید با گروه متنوعی از همکاران و مدیران نیز بهشکل اثربخشی کار کنید.
نه ـ پیشگام بودن: من در دوران نوجوانیام بهعنوان یک سرپرست انتخاب شدم. بعدها در دههی بیست سالگیام یک مدیر میانی بودم و سرانجام در دههی سی زندگیام، مدیر ارشد یک شرکت متوسط سهامی عام شدم. چگونه این اتفاق افتاد؟ بیشترش به این دلیل بود که من فردی پیشگام بودم. من واقعا همیشه بهدنبال سختترین کارهای ممکن بودم، بهدنبال آنها به همه جا سرک میکشیدم و بعد هم پیگیر انجامشان میشدم. مدیران ارشد این ویژگی را دوست دارند.
ده ـ سبک مدیریتی از بالا به پایین: سبکهای مدیریتی فرماندهی و کنترلی این روزها خیلی پرطرفدار نیستند. هر نامی که خواستید روی این کار بگذارید: انجام کارها نیازمند تعیین اهداف درست، تشخیص بهترین روش برای دستیابی به آنها و مجبور کردن همه به اجرای این کارها است ـ جوری که احساس کنند زندگیشان به آن وابسته است. من این را مدیریت از بالا به پایین میخوانم. زمانی که جوان هستید، ما مدیران قدیمی دوست داریم که شما هر کاری بکنید تا کارها انجام شوند. بعدها زمان کافی برای صاف کردن لبههای خشن شخصیت خود را خواهید داشت.
دو هفتهی پیش در مورد ضرورت برندسازی شخصی مقالهای را با هم خواندیم. احتمالا بعد از خواندن این مطلب، یک سؤال برای خیلی از ما پیش آمد: چطور برندسازی کنیم؟ در این مورد قبلا بارها نوشتهام و دوستان دیگر هم همینطور و باز هم خواهم نوشت. در این مطلب میخواهم به یک پیشنیاز جدی برندسازی بپردازم: استراتژی شغلی. شاید همینجا بپرسید مگر استراتژی برای زندگی شغلی هم معنادار است؟ بله. استراتژی در همه جای زندگی معنادار است (یادم هست استاد نازنینی داشتیم که برای ما در مورد استراتژی “عشق” هم صحبت میکرد. :)) شاید بعدها برایتان در مورد کاربردهای استراتژی در عرصههای دیگر زندگی هم نوشتم.
برگردیم به بحث خودمان: اگر بپذیریم که عبارت “استراتژی شغلی” معنادار و صحیح است، منظورمان از “استراتژی شغلی” چیست؟ برای شروع بحث در این زمینه، بیایید نگاهی بیاندازیم به خود مفهوم استراتژی. قبلا در مورد استراتژی برای سازمانها زیاد نوشتم (اینجا را ببینید.) استراتژی خیلی خلاصه یعنی “راه رسیدن به هدف.” در این تعریف، کاری نداریم که بهدنبال چه هدفی هستیم. بنابراین برای رسیدن به “اهداف شغلیمان” هم میتوانیم “استراتژی شغلی” داشته باشیم. بنابراین “استراتژی شغلی” یعنی چطور به “اهداف شغلیمان” برسیم. اما وقتی از هدف شغلی صحبت میکنیم، باید حواسمان باشد منظور چیزی فراتر از استخدام شدن در سازمان X و دریافت Y تومان در سال حقوق است. چنین اهدافی لزوما بد نیستند؛ اما در واقع حواشی اهداف شغلی محسوب میشوند: هزاران تجربه نشان دادهاند که اگر بتوانید اهدافی بهاندازهی کافی بزرگ تعریف کنید، نهتنها به این هدفها خواهید رسید که بسیاری از موفقیتها و لذتها و تجربههای باورنکردنی در انتظار شما خواهند بود.
من خودم شخصا این را تجربه کردهام. اگر به چیزی فراتر از زندگی روزمرهی شغلی فکر کنی و اگر حاضر باشی چند سالی عمر و وقتات را روی زندگیات را سرمایهگذاری کنی، اگر بهموقع ریسک کنی، اگر بتوانی دامنهی انتظاراتات را کنترل کنی و چیزهایی شبیه اینها، میتوانی مطمئن باشی اتفاقات بسیار خوبی در انتظارت است. در اینجا دقیقن قرار است در مورد همین نگاه فراتر از لبهی فنجان صحبت کنیم. اینکه چرا و چطور باید چنین کاری انجام دهیم.
برای شروع پیشنهاد میکنم ابتدا این مطلب را در مورد تعریف و اجزای استراتژی در دنیای کسب و کار و برای سازمانها بخوانید. به این فکر کنید که مفاهیمی که آنجا مطرح شده چطور با شغل شما میتواند ارتباط داشته باشد. منتظر پستهای بعدی در این زمینه باشید که از این پس، هر دو هفته یک بار روزهای شنبه در قالب پستهای مربوط به موضوع کار حرفهای در گزارهها منتشر خواهند شد.