مدیران ارشد سازمانها و بهویژه کارآفرینان همواره نقش اصلی خود را در کسبوکار و سازمان، تمرکز روی ارزشآفرینی برای مشتری، نیروی انسانی و سهامداران سازمان و تصمیمگیری در مورد موضوعات فنی و مالی و حل مسائل کلیدی سازمان است. اما در آنها همیشه در حال کلنجار رفتن با روزمرگیها هستند: چرا وبسایتمان کار نمیکند؟ چرا مشتری تسویهحساب نکرد؟ چرا فلانی امروز نیست؟ چطور میخواهیم این محصول را بفروشیم؟ و چیزهایی شبیه اینها. البته حتما یک مدیر بزرگ، هوشمند و آگاه، از مسائل روزمرهی سازماناش نیز آگاه است و برای حل آنها تلاش میکند؛ اما این موضوع نباید باعث شود تا مدیران، نقشها و وظایف اصلی خود را فراموش کنند.
مدیریت کسبوکار و سازمان چیزی فراتر از مدیریت روزمرگیها است. پیتر اکونومی در مقالهی این هفته ضمن یادآوری این نکته به ۹ اصل اساسی در مدیریت انسانها اشاره میکند:
۱- مدیریت شغلی است که در ارتباط با آدمها تعریف میشود: انسانها باید اولویت کاری اول هر مدیری باشند؛ مشتریانش باشند یا همکارانش، سهامدارانش باشند یا دیگر انسانهایی که با سازمان او بهنوعی در ارتباطاند. دیگر موضوعات همیشه اولویت پایینتری دارند.
۲- مدیریت کاری است که با همراهی انسانها انجام میدهید، نه کاری که با آنها انجام میدهید. هدایت و نظارت و کنترل وظایف کلاسیکی است که بهعهدهی هر مدیر است؛ اما در مورد انسانها آن را در قالب رهبری، مربیگری و ارزیابی انجام داد!
۳- همه چیز از خود شما آغاز میشود. بهترین مثال کار و رفتاری باشید که از همکارانتان انتظارش را دارید.
۴- اعتماد به شهودتان بهترین کاری است که میتوانید انجام دهید. ابزارهای مدیریتی و فنی زیادی در دسترس مدیران هستند؛ اما در نهایت تصمیم به خود شما برمیگردد. تجربه نشان داده که اغلب اوقات اعتماد به شهود درونی، بهترین کاری است که میتوانید بکنید.
۵- همیشه بپرسید: چه چیزی برای مشتری ارزش خلق میکند؟ واقعیت این است که بسیاری از کارهای سازمان برای این انجام میشوند، چون باید انجام شوند. اما یک مدیر بزرگ ـ بهویژه در این روزهای رکود اقتصادی که کوچکترین هزینه هم بار گرانی بر دوش سازمان است ـ هر روز و هر لحظه از خودش میپرسد که چه کارها و چه چیزهایی را میتوان در سازمان بهبود داد یا حذف کرد بهگونهای که با هزینهی کمتر بتوان ارزش مشتری مساوی یا بیشتر را ایجاد و ارائه داد؟
۶- دقت کنید به چه رفتاری پاداش میدهید. این یک اصل پایهای روانشناسی است که انسانها انگیزهها و رفتارشان را با پاداشهایی که دریافت میکنند همسو و هماهنگ میکنند. اما آن چیزی که خیلی وقتها مدیران فراموش میکنند که پاداش لزوما معنای مثبت ندارد! مثلا وقتی شما به فردی که همیشه دیر سر کار میآید تذکری نمیدهید، ناخودآگاه به دیگر همکارانتان القا میکنید که “دیر آمدن” آنقدرها هم کار مهمی نیست!
۷- هیچ چیزی شخصی نیست، همهی داستان فقط و فقط در مورد کسبوکار است. تصمیمگیری با احساسات، سادهترین کار ممکن است؛ اما چنین تصمیمی لزوما بهترین تصمیم برای کسبوکار شما نیست! بنابراین لازم است اصول تصمیمگیری علمی و روانشناسی تصمیم (شناخت مکانیسمهای ذهنی تصمیمگیری و آشنایی با خطاهای ذهنی تصمیمگیری) ـ یا بهعبارت بهتر چگونه تصمیم گرفتن و چگونه تصمیم نگرفتن ـ را بیاموزید! این موضوع را لازم است به همکارانتان نیز بیاموزید.
۸- اگر وضعیت امروز را دوست ندارید، کمی صبر کنید. اتفاقات بزرگ نیازمند صبر و تلاش زیاد نیز هستند. انعطافپذیری و تطبیقپذیری دو ویژگی کلیدی مدیران بزرگ هستند.
۹- کار را مثل تفریح لذتبخش کنید، نه اینکه تفریحتان کار باشد! این اصل اساسی هم مربوط به خودتان است و هم همکارانتان. بنابراین سعی کنید محیط کار فرحبخشی برای همکارانتان بسازید تا نیروی انسانی شاد، آرام و باانگیزه داشته باشید. برای این کار لزومی به هزینه کردن هم نیست؛ خیلی وقتها لبخند و اخلاق خوش مدیر، بهترین راهکار داشتن محیط کاری شاداب است.