در بخش اول این مقاله در مورد دو رویکرد متفاوت به امور مشاوره سخن گفتیم. در آن بخش توضیح داده شد که رویکرد اول، مشاور را در نقش متخصص میبیند. در این رویکرد مشتری به مشاور مراجعه میکند و با بیان مشکلی مشخص از مشاور، نسخهای شفابخش برای حل آن مشکل میخواهد. اما رویکرد جدیدتری نیز به خدمات مشاوره وجود دارد که در آن مشاور در نقش متخصص حل مسئله به سازمان کمک میکند تا مسائل واقعی خود را بشناسد و حل کند.
رویکرد دوم استفاده از مشاوران بهعنوان تسهیلگر است. فرض اساسی این رویکرد این است که انتخاب رویکرد حل مسئلهای که مشاور برای تحلیل و بررسی آن یا پیادهسازی راهحل آن بهکار گرفته شده برعهدهی خود مشتری است. وظیفهی مشاور کمک کردن به مشتری در انجام گام به گام فعالیتهایی است که باید برای حل مسئله انجام شوند. مشاور به کارفرما نمیگوید که تحت این شرایط کدام راهحل بهتر است. همچنین مشاور تغییری را ایجاد نمیکند و دست به هیچ اقدام عملی نمیزند. بهجای آن مشاور بر کمک کردن به مشتری برای تعریف مسئله، تحلیل موقعیت، ارزیابی راهحلهای احتمالی و انتخاب بهترین راهحل ممکن و بهترین روش اجرای آن متمرکز میشود.
مهمترین مزیت این رویکرد درگیر شدن کامل مشتری در فرایند تحلیل مسئله و تدوین طرح اجرایی برای حل آن است. بنابراین مشتری با مسئله ارتباط نزدیکی را احساس میکند و راهحل در نظر گرفته شده برای مسئله را از آن خود میداند؛ چیزی که احتمال اجرای آن راهحل را تا حد قابل توجهی افزایش میدهد. مزیت دیگر این رویکرد آگاه شدن مدیران ارشد سازمان در مورد وضعیت درونی، مشتریان، رقبا و بهصورت کلی ذینفعان سازمان متبوع خود است. چنین دانشی علاوه بر تأثیرات مفیدش بر اجرای یک پروژهی مشاوره، میتواند به آنها در تصمیمگیریهای آیندهی آنها نیز یاری برساند.
اما این رویکرد نیز مشکلات خاص خود را دارد. روشنترین مشکل در این زمینه عدم وجود دانش لازم یا کمبود وقت مدیران سازمان برای شرکت در فرایند تحلیل مشکل و ارایهی راهحل است. طبیعی است که انسان در تمامی حوزهها دارای دانش تخصصی نیست و مجبور است در این حوزهها به خدمات مشاوران مراجعه کند. مشکل دیگری که ممکن است بروز کند عدم توانایی مدیران سازمان مشتری برای توافق در اتخاذ تصمیمات دشوار است. در اغلب فعالیتهای مبتنی بر همکاری، هدف نهایی پوشش به تمام دیدگاههای اعضا برای جلوگیری از ایجاد تنش در سازمان است. چنین هدفی باعث میشود تا ممانعت از بروز تنش به قیمت عدم دستیابی به تصمیم بهینه انجام گیرد. اگر چه بهصورت ایدهآل وظیفهی مشاور بهعنوان تسهیلگر جلوگیری از رخ دادن چنین اتفاقی است؛ با این حال این موضوع همچنان یک تهدید جدی در فرایند تصمیمگیری جمعی خواهد بود.