ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
توانمندی، کاری است که قابلیت انجام آن را دارید. انگیزش، مشخصکنندهی کاری است که انجام میدهید. نگرش، تعیینکنندهی این است که آن کار را چقدر خوب انجام میدهید.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
در ماههای اخیر اخبار جالبی از ورود کسبوکارها به حوزههای مختلف میشنویم، از ورود گوگل و فیسبوک به بازار تأمین دسترسی به اینترنت گرفته تا ورود اپل به بازار خودرو. این البته استراتژی جدیدی نیست: این استراتژی همان استراتژی کلاسیک ادغام عمودی رو به بالا / رو به پایین است که در آن کسبوکار بهدلایل مختلف تصمیم میگیرد روی زنجیرهی ارزش کسبوکار خود بهسراغ کسبوکارهای بالادستی (تأمینکنندگان) یا پاییندستی (مشتریان) خود برود. بهصورت عمده دلیل این کار افزایش کنترل کسبوکار روی حلقههای قبلی و بعدی کسبوکار خود بوده است. این استراتژی یکی از قدیمیترین استراتژیهای دنیای مدرن کسبوکار است و شاید بهترین مثال آن فورد باشد که همهی مواد اولیهی مورد نیاز خود از لاستیک گرفته تا زغال سنگ را خودش تولید میکرد و حتی خطوط راهآهن اختصاصی خود را داشت. بهکارگیری استراتژی ادغام عمودی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با پدید آمدن نگاه جدیدی در ساختار شرکتی با عنوان ساختار مختلط (Conglomerate) گسترش بیشتری یافت. شرکت مختلط شرکتی است که در کسبوکارهای مختلفی فعالیت دارد که میتوانند در راستای زنجیرهی ارزش یکدیگر باشند یا نباشند؛ اما معمولا کسبوکارهای زیرمجموعهی شرکتهای مختلف در طول زنجیرهی ارزش یکدیگر قرار میگیرند.
با این حال نیاز به ماندن در لبهی فناوری و کاهش هزینههای تولید باعث شدهاند تا در دو دههی اخیر از شمار شرکتهای دارای کسبوکارهای متنوع کاسته شود و اغلب کسبوکارها ترجیح دهند تا در یک یا چند حوزهی کاری مشخص به فعالیت مشغول شوند. تولید گجتهای رایانهای، خودرو و هواپیما همگی مثالهای جالبی از این تغییر رویکرد هستند که در آن یک یا چند شرکت اصلی، طراحی، تولید و بازاریابی و فروش محصول نهایی را برعهده دارند و در طول زنجیرهی ارزش آنها شرکای طراحی و تولیدی به آنها اضافه میشوند. حتی شرکت اپل هم که معتقد به یکپارچه بودن کامل سختافزار و نرمافزار است در هر دو بخش دارای شرکایی است که بعضی از آنها رقبای اصلیش نظیر سامسونگ و گوگل هستند.
اگر تخصصگرایی کار درستی است، چرا امثال گوگل و فیسبوک و اپل ـ و بسیاری دیگر از استارتآپهای فعال در حوزهی فناوری ـ وارد حوزههای جدید و ناهمگون با کسبوکار خودشان شدهاند؟ (مثلا پروژههای لون یا پراجکت فای گوگل را ببینید!) کن فاوارو در مقالهی این هفته که بخشی از آن را خواندیم، به بررسی همین موضوع پرداخته است. فاوارو در ادامهی مقالهی خود از ما میخواهد تا برای درک بهتر ماجرا به دو مثال از حوزهی غیرفناوری توجه کنیم. استارباکس در ابتدا یک شرکت تولیدکنندهی قهوه بوده؛ اما در ادامه با خرید و مدیریت این شرکت بهدست هاوارد شولتز وارد بازار عرضه شد. چرا؟ شولتز معتقد بود که قهوهی عالی استارباکس در فرایند آمادهسازی قهوه از دست میرود، بنابراین لازم است خود استارباکس قهوهی باکیفیت خودش را بهدست مشتری نهایی برساند! یک مثال دیگر خرید یک پالایشگاه نفت توسط خطوط هوایی دلتا در سال ۲۰۱۲ برای اطمینان از تأمین سوخت ارزان برای جتهای این شرکت است.
چه چیزی بین این دو مثال مشترک است؟ ریسک یا ترس از شکست بازار. ریسک بازار شامل سه نوع ریسک است: ریسک تأمین، ریسک تقاضا و ریسک سود. بهعنوان مثال: در مورد استارباکس ترس از افت تقاضای قهوه با دم کردن نادرست قهوه و در مورد دلتا ایرلاین، ترس از تأمین مستمر و با هزینهی قابل تحمل یکی از کلیدیترین عوامل تأثیرگذار روی هزینههای کسبوکار یعنی سوخت. در هر دو کسبوکار، شکست بازار روی کسبوکار تأثیرات سوء بسیاری میگذارد و در نتیجه شرکت مجبور است که تا برای تأثیرگذاری روی بازار تلاش کند. اما لازم است توجه کنیم که هر دو شرکت فقط با ریسک بازار مواجه نیستند، بلکه توانمندی تأثیرگذاری روی بازار را هم دارند. بدون شکست بازار، ادغام عمودی تنها یک استراتژی منسوخ ظاهرا جذاب است و بدون داشتن قابلیت تأثیرگذاری، استراتژی بسیار پرریسکی است.
حال با این نگاه میشود درک کرد که چرا گوگل بهسراغ افزایش دسترسی مردم به اینترنت و ارزانسازی آن رفته است. گوگل با این کار استفادهی دائمی مردم از محصولات خودش را تضمین میکند و این در جای خودش بهمعنی افزایش درآمدهای تبلیغاتی و درآمدهای جانبی گوگل خواهد بود. علت ورود اپل به خردهفروشی هم چیزی مشابه همین است: اپل میخواهد مطمئن باشد محصول عالیاش به روشی سازگار با ارزشهای برند خود بهدست مشتری نهایی میرسد. اما نباید فراموش کنید که گوگل و اپل در کسبوکار اصلی خود یک قدرت تعیینکننده و تأثیرگذار هستند و در نتیجه بازیگران کسبوکارهای مکمل قرار گرفته روی زنجیرهی ارزش آنها مجبورند خود را با تصمیمات آنها سازگار کنند.
بنابراین برای استفاده از استراتژی ادغام عمودی قبل از هر چیز باید پرسید که:
۱- آیا در صورت عدم ورود ما ریسک شکست قابل توجهی در بازار وجود دارد که روی کسبوکار ما تأثیر منفی بسیاری داشته باشد؟
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
“من تلاش کردم او را به چلسی، اینتر و رئال ببرم؛ اما او دشمن عزیز باقی ماند. متوقف کردن او یا تلاش برای متوقف کردنش بسیار دشوار است … به خاطر رقبایی مانند اوست که من مربی هستم که حالا هستم. من از طریق بازیکنان و از بهترین حریفانم چیزهای زیادی یاد گرفتم. مشکلاتی که آنها برای من ایجاد کردند، باعث شد تا یاد بگیرم و آنها را آنالیز کنم.
استیون جرارد بیتردید یکی از دشمنان مورد علاقه من است؛ یک دشمن با بهترین احساسی که میتوانم به او داشته باشم. من مقابل او پیروز شدم، به تساوی رسیدم و شکست خوردم. او مقابل ما به عنوان هافبک دفاعی، شماره ۸، شماره ۱۰ یا بال در دفاع سه نفره، بازی کرد و من واقعا ناراحتم که این آخرین بازی او مقابل ماست، زیرا من به حریفانی مانند او نیاز دارم تا به مربی بهتری تبدیل شوم.” (خوزه مورینیو؛ اینجا)
رقابت، همیشه ترسناک است. رقبا باعث افزایش هزینههای ما و کاهش فروش ما میشوند. رقبا باعث موفق نشدن و شکست ما میشوند. رقبا کارهایی را میکنند که ما هم داریم انجام میدهیم و فکر میکردیم برای رسیدن به نوک قلهی افتخار و پیروزی، همانها کافی هستند. اما … خوزه مورینیو حرفهای قابل تأملی زده است. اینکه میشود از رقبایات یاد بگیری چطور بهتر باشی، چگونه شکست بخوری یا از آن بهتر برنده شوی، چه کارهایی را انجام بدهی و چه کارهایی را نه و کدام راهها را را در پیش بگیری و از کدام مسیرها نگذری. رقابت با چنین نگاهی ترسناک است؛ اما خطرناک نه! البته به شرط آنکه “هنر آموختن از رقبا” را بیاموزی.
پ.ن. یک بازیکن بزرگ و دوستداشتنی دیگر ـ شاید یکی از آخرینهای نسلی که با وفادار ماندن به باشگاهاش بهقیمت از دست دادن افتخارات بسیار جاودانه شد ـ بهپایان مسیرش رسید. بهعنوان یک طرفدار قدیمی منچستر یونایتد، همواره استیون جرارد کاپیتان و اسطورهی لیورپول ـ رقیب قدیمی و سنتی تیم ما ـ برایم بازیکنی بسیار قابل احترام و مورد علاقه بوده است. بدرود کاپیتان!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
هر ساله نمایشگاههای بسیاری در سطح منطقهای، شهری، کشوری و بینالمللی برگزار میشود. حضور در این نمایشگاهها برای بسیاری از کسبوکارها فرصتی است تا بتوانند در ارتباط مستقیم با همکاران تجاری و مشتریان بالقوه و بالفعل خود قرار بگیرند و بتوانند در تعامل مستقیم با مخاطبان خود، بخشی از اهداف بازاریابی و تبلیغات خود را محقق کنند. حضور در نمایشگاهها معمولا هزینههای بسیار زیادی را بههمراه دارد و در نتیجه تصمیمگیری برای حضور در نمایشگاه برای بسیاری از کسبوکارها تصمیمی استراتژیک میشود. کسبوکارها ممکن است برای کاهش هزینههای خود تصمیم به عدم حضور در نمایشگاه بگیرند. در عین حال ممکن است برای بسیاری از کسبوکارها حضور در نمایشگاهها تبدیل به “عادت” شود و این رویکرد یعنی “حضور در نمایشگاه چون باید در نمایشگاه حاضر باشیم” هم میتواند تنها باعث تحمیل هزینههای بالای حضور کسبوکار در نمایشگاه به آن شود و در نهایت دستاورد خاصی برای کسبوکار بههمراه نداشته باشد.
این دو رویکرد تفریطی و افراطی این روزها در بین مدیران کسبوکارها طرفداران و مخالفان خاص خودشان را دارند. در این میان آنچه فراموش میشود این است که نمایشگاه یکی از اجزای طرح بازاریابی کسبوکارها است و در نتیجه باید با آن هماهنگی کامل داشته باشد. اما کمتر مدیری است که برای شرکت در یک نمایشگاه به این موضوع حیاتی فکر کند. برای اغلب مدیران کسبوکارها و افراد متخصص، نمایشگاه تنها فرصتی برای سرگرمی و حضور در یک فضای بزرگ تجاری است و نه بیش از آن. اما آیا واقعا کاربرد نمایشگاههای تجاری همین است؟
فرقی ندارد که شما یک کسبوکار شرکتی باشید یا یک فرد متخصص که قصد دارید با فروش تخصص خود به کسبوکارها کسب درآمد کنید. در هر حال شما با مشتری مواجهید که لازم است برای خرید از شما اقناع شود. چه فرصتی بهتر از یک نمایشگاه بزرگ تجاری برای آشنایی رو در رو، مذاکره و اقناع مشتری وجود دارد؟
حضور موفق یک برند شخصی در نمایشگاه
گفتم که هر فرد متخصصی میتواند از فرصت حضور در نمایشگاهها برای ایجاد و ارتقای برند شخصی خود بهترین استفاده را بهعمل بیاورد. اما چگونه میتوان این کار را انجام داد؟ براساس تجربیاتم پاسخ به این سؤال را در دو بخش به شما ارائه میکنم:
اول ـ قبل از حضور در نمایشگاه: هدف خود را از حضور در نمایشگاه مشخص کنید. آیا هدفتان تنها مشاهدهی جدیدترین روندهای کاری حوزهی تخصصتان است؟ آیا هدفتان ارتباط برقرار کردن با یک یا چند شرکت مشخص است؟ اگر بله، آیا میدانید که با آنها چه نوع همکاری میتوانید داشته باشید؟ آیا میدانید چه نوع خدمتی را میخواهید به آنها ارائه دهید؟ شاید هم بهدنبال بازدید از نمایشگاه برای کشف فرصتهای بالقوه باشید. شما لازم است برای حضور در نمایشگاه کارت ویزیتتان را نیز بهتعداد کافی تهیه و آماده کنید. همچنین خوب است متنی را برای معرفی خودتان، تخصصتان و کمکی که میتوانید به یک کارفرمای حاضر در نمایشگاه بکنید، بنویسید و آن را اینقدر تمرین کنید که بتوانید بهخوبی ارائه دهید. شما باید بتوانید ظرف مدت حداکثر دو دقیقه تمامی اطلاعات لازم را به مخاطبتان ارائه دهید. حتما قبل از مراجعه به نمایشگاه از وبسایت آن بازدید کنید تا اطلاعات کافی را در مورد محل نمایشگاه، ساعات بازدید، بخشهای نمایشگاه و شرکتکنندگان (و در واقع مشتریان بالقوهی تخصصتان!) در آن را بهدست بیاورید. بسیاری از نمایشگاههای تخصصی دارای برنامهها، نشستها، کارگاههای آموزشی و رویدادهای ویژهی جانبی هستند که شرکت در آنها میتواند برای شما هم آموزنده باشد و هم به گسترش ارتباطات حرفهایتان کمک کند. بنابراین حتما از برنامهی زمانبندی آنها نیز باخبر شوید.
دوم ـ حضور در نمایشگاه: سعی کنید زمان کافی را برای حضور در نمایشگاه در نظر بگیرید. معمولا نمایشگاههای تخصصی آنقدر بزرگ هستند که زمان یکی دو ساعته حتی برای گردش در آنها هم کفاف نمیدهد؛ چه برسد به برقراری ارتباطات حرفهای! توصیه میشود یک روز مشخص ـ و ترجیحا خارج از روز اول و آخر نمایشگاه ـ را برای حضور در نمایشگاه انتخاب کنید. فراموش نکنید که برای یک حرفهای، داشتن پوشش مناسب ـ و ترجیحا رسمی مطابق عرف اداری کشور ـ حتما الزامی است. سعی کنید زمانی مابین یک ساعت اول تا یک ساعت آخر زمان بازدید از نمایشگاه را در آنجا حضور داشته باشید. همچنین پیشنهاد میکنم که با سایر دوستان متخصصتان در نمایشگاه شرکت کنید تا بتوانید از ارتباطات و توانمندیهای همدیگر برای برقراری ارتباطات حرفهای استفاده کنید. وقتی به محل نمایشگاه رسیدید، سعی کنید ابتدا نقشهی نمایشگاه را تهیه کنید و سعی کنید از جانمایی بخشهای مختلف و غرفههای مورد نظرتان در آن باخبر شوید. حالا وقت مراجعه به غرفههای مورد نظرتان است. در زمانی که بهسوی غرفههای مورد نظرتان میروید، مسیر را با هوشمندی تمام طی کنید: شاید فرد آشنایی را دیدید و شاید غرفهای توجه شما را به خودش جلب کرد که برای شما دانش و آگاهی بیشتر یا برقراری یک ارتباط حرفهای ارزشمند و اثربخش را بهدنبال داشت. به هر غرفهای که مراجعه کردید، حتما با همان ترتیبی که تمرین کردهاید خودتان را سریع و اثرگذار معرفی کنید، به آنها بگویید که چه کمکی میتوانید به آنها بکنید و چرا آنها باید شما را انتخاب کنند. اگر آنها هم میتوانند کمکی به شما بکنند هم حتما موضوع را شفاف با آنها در میان بگذارید. بخش پایانی گفتگو نیز تبادل کارت ویزیت یا اطلاعات تماس است.
هفتهی بعد از زمان برگزاری نمایشگاه هفتهی بسیار شلوغی برای کسبوکارها است. بنابراین پیگیری مذاکرات انجام شده را به هفتهی بعد از آن موکول نمایید.
نمایشگاههای تجاری، بهترین فرصت برای رشد سریعتر برند شخصی شما است. آن را از دست ندهید!
پ.ن. این مقاله پیش از این بهصورتی مفصلتر در روزنامهی همشهری بهچاپ رسیده است. در بازنشر مقاله برخی تعاریف پایهای بازاریابی را برای جلوگیری از طولانی شدن متن، حذف کردهام.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
“ما گروهی هستیم که طرز تفکر و ذهنیتی قوی در ارتباط با فتح قلهها دارد. روح رضایت و خوشبختی در همهی ما جاری است و همیشه همینگونه خواهد بود. ما همیشه دستآوردهای بیشتری خواهیم داشت. من این را میگویم زیرا مطمئن هستم از روحیهی همگرایی و اتحادی که میانمان در جریان است. این اسکودتو از آنهایی که در سالهای پیش دریافت میکردیم بهتر و ارزشمندتر است. ما از پیروزیهای مجدد و مکرر خسته نمیشویم. هر چه بزرگتر و پرسنتر میشوم، از به دست آوردن جام، لذت بیشتری میبرم.” (جان لوئیجی بوفون دربارهی قهرمانی زودهنگام یوونتوس در سری آ؛ اینجا)
بارها و بارها در گزارهها نوشتهام که: “قله، پایان راه نیست.” هر موفقیتی اگر چه حتی یک بار بهدست بیاید، لذتی بیپایان را بهدنبال دارد؛ اما دوباره رسیدن به آن موفقیت است که نشان میدهد بردن ما از روی شانس و اقبال و استثنا نبوده است. وقتی دوباره توانستی، آنوقت است که به خودت و دیگران ثابت میکنی که شایسته هستی. بنابراین در بردن دوباره دو لذت موجود است: ۱- لذت بالاتر از دیگران قرار گرفتن و رسیدن به قله. ۲- لذت اثبات اینکه من باز هم توانستم! بوفون بزرگ در حرفهایش به ما یادآوری کرده که لذت دومی چقدر بیشتر است!
دوباره بردن چالش بسیار جذاب و البته بسیار سختی است. آیا شجاعت و توان تلاش برای بهدست آوردنش را در خودتان میبینید؟ “گر مرد رهی” وقت دوباره راه افتادن است. 🙂
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!