نوشته: پیتر برگمان
در همین لحظه، شما هر فکری میکنید شایستگی آن را را دارید. آن زندگی را سپری میکنید که باور دارید لیاقتاش را داشتهاید. تجربیات شما در زندگی نشانگر اعتماد به نفس درونی شماست. اگر اعتماد به نفستان پایین باشد، هیچوقت از زندگی که آرزویاش را داشتید لذت نخواهید برد. حتی اگر در دستیابی به اهداف مورد نظرتان موفق هم شده باشید، تا زمانی که به منطقه آرامشی که نشان دهنده عقیده شما نسبت به خودتان است برنگشتهاید، خودتان را اذیت خواهید کرد. اگر اعتماد به نفستان بالا باشد، به خودتان اجازه خواهید داد به آنچه که دوست دارید و از آن لذت میبرید برسید. حتی اگر دچار مشکلات شدید مالی یا یک تجربه آسیبزا شده باشید، دوباره به جای اولتان برمیگردید. دوباره خواهید توانست چیزهایی را که از دست رفته را برگردانید و تجربیاتی بهتر و تازهتر به دست آورید. به همین سادگی!
یک چیز را بدانید: این واقعیت که شما روی این کره خاکی قرار دارید، نشان میدهد که ارزشمند هستید. هر انسانی با یک استعداد خاص، هدفی عالی و خردی برای ابراز تواناییهای خود خلق شده است. این حقی است که از بدو تولد به شما اعطا شده است. هر زمان که رابطهتان را با آن کسی که هستید قطع کنید، کشمکشهایتان شروع میشود. هر زمان که از خط حقیقت ذاتیتان دور افتادید، دچار نارضایتی، خستگی و ناامیدی میشوید.
کاری که باید بکنید این است که زمان بیشتری را دم باجه روزنامهفروشی بگذرانید و تیترهای روزنامهها را که خبر از افراد معروف و مشهوری که همه چیز تمام هستند میدهند، مرور کنید. آنجا است که سرتان را تکان میدهید و در شگفتید که “او چه فکری در سر داشته که به اینجا رسیده؟”
احتمالا افکار درونی شخصی که بدون منطق همه چیز را در هم میکوبد چیزی مثل این است:
“من لیاقت این همه چیزهای خوبی که دارم را ندارم. خیلی زود همه میفهمند که من استعداد کافی برای داشتن این چیزها را ندارم. این چیزهای خوب برای من ماندگار نیستند.”
آلبرت انیشتین میگوید: “مشکلات با همان روش فکر کردنی که موقع پدید آوردن آنها استفاده میکردیم، قابل حل نیستند.”
رفتارهای خود تخریبی لازم نیست حتما در مقیاس خیلی بزرگ انجام شوند تا آسیب برسانند. همین که به آن چیزی که هستید “نه” می گویید، به آن چیزهایی که میخواهید و کارهایی که میکنید “نه” می گویید، کافی است. وقتی درمقابل آنچه شما را به آرزوهایتان نزدیکتر میکند مقاومت میکنید، فرصتهای زندگیتان را دور میاندازید. وقتی برای فهمیدن اینکه چرا نمیتوانید به آنچه میخواهید برسید دنبال دلیل و بهانه هستید، خودتان را محدود میکنید.
اگر شما هم جزو آن دسته از افراد هستید که پشت سر هم خودتان را سر این موضوعات آزار میدهید، باید بگویم که با یک منتقد درونی هدایت میشوید که هر روز و هر روز به شما گوشزد میکند که چه کارهایی میتوانید بکنید و چه کارهایی را نمیتوانید و لیاقت چه چیزی را دارید و چه چیز را ندارید. باید این را هم بدانید که کار این منتقد درونی ـ صدای ترس و تردید درونی شما ـ امن نگه داشتن شما در همان جایی است که الان هستید. شاید از وضعیت کنونیتان راضی نباشید اما اگر باز از آن آگاه هستید، پس باید با آن راحت باشید.
اگر شخصی هستید که نمیتوانید از مسیر خودتان بیرون بیایید، باید بدانید که با این کار خودتان را عقب نگه میدارید. شما اسیر آن منتقد درونی یا بهتر بگویم ترس و تردید درونیتان شدهاید و افکار واعمال بدون پشتیبان شما فقط تلاشی برای توجیه است. شما وقت و تلاش زیادی را صرف این الگوهای فکری غلط کردهاید و هیچ علاقهای هم به دور انداختن آنها نشان نمیدهید.
به قول هنری فورد: “چه فکر کنید که می توانید چه فکر کنید که نمی توانید، حق با شماست.”
اولین قدم برای به دست آوردن تجربیات خوب بیشتر و و حفظ آنها و همچنین کاهش تجربیات بد این است که هرچه که فکر میکنید را باور نکنید. با امتحان کردن تجربیاتتان و زیر سوال بردن افکارتان، دست از این نادانی خود بردارید. به چه فکر میکنید؟ اگر افکاری که پشت یک عملی که به یک تجربه بد ختم شده است مبنی بر ترس و تردیدهای درونیتان باشد، بد نیست که کمی این افکار را روشنتر کنید. از خودتان این سؤالها را درمورد افکارتان بپرسید:
ـ آیا این افکار حقیقت دارند؟ از کجا میدانی؟ برای دفاع از این حقیقت چه مدارکی داری؟ آیا مدرکی برای نقض آن داری؟ دنبال کردن این باورها چه عواقبی دارد؟ برای بیرون آمدن از آن به چه نیازمندید؟ اگر این باورها را نداشتید، چه کسی می شدید، چه می کردید و چه داشتید؟
به جای اینکه روی آنچه که باور دارید نیستید و کارهایی که نمیتوانید انجام دهید تمرکز کنید، توجهتان را به آنچه که هستید، آنچه که دارید و کارهای مثبتی که انجام دادهاید معطوف کنید. آن وقت متوجه خواهید شد که دستاوردهایتان بر شکستهایتان غلبه میکند. آن وقت به همه کارهای خوبی که برای خودتان و دیگران انجام دادهاید پی میبرید. یک باور تازه خلق کنید، یک رویکرد تازه درمورد خودتان و آنچه که لیاقتاش را دارید.
الیور وندل هولمز میگوید: “خیلی افراد میمیرند، با اینکه خاطراتشان هنوز در دلهاست.”
با احترام گذاشتن به خودتان و امیال و آرزوهایتان اعتماد به نفستان را بالا ببرید. مراقب افکار، نظرات و اعمالی که شما را از آرزوهایتان دور میکند باشید. هوشیارانه و درجهت رسیدن به آنچه که خوشحال و خوشبختتان میکند، فکر کنید، حرف بزنید و عمل کنید.
پ.ن. از این به بعد سعی میکنم هفتهای حداقل یک پست ترجمه داشته باشم.
واقعا ممنون به امید روزی که بتونیم طرز فکرمونو عوض کنیم