آمریکا مهد مدیریت مدرن است، بهترین مدارس کسب و کار دنیا را دارد و البته شماری از جذابترین و بهترین شرکتهای دنیا را. بنابراین عجیب نیست که نتایج یک تحقیق ده ساله انجام شده توسط گروهی از محققان اروپایی، نشانگر آن باشند که بهصورت متوسط بنگاههای آمریکایی در قیاس با دیگر کشورها بهتر اداره میشوند. به قول این محققان، “آمریکاییها شاید در فوتبال چیزی نباشند؛ اما قطعا برزیلیهای حوزهی مدیریت هستند!”
در این تحقیق توسط تیمی مشترک از محققان مدرسهی مدیریت هاروارد، مدرسهی اقتصاد لندن، شرکت مککنزی و دانشگاه استنفورد انجام شده است، ابزاری برای سنجش وضعیت مدیریت بنگاهها در عمل در حوزههای: مدیریت عملیات، پایش، هدفگذاری و مدیریت منابع انسانی توسعه داده شد. با استفاده از این ابزار کیفیت مدیریت بیش از ۱۰ هزار شرکت در ۲۰ کشور توسعه یافته و در حال توسعه مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج خیلی عجیب و غریب نیست:
- بنگاههای آمریکایی از نظر کیفیت مدیریت از رقبا وضعیت بهتری دارند. ژاپن، آلمان و سوئد در ردههای بعدی قرار دارند. در پایین ردهبندی هم عجیب نیست که کشورهایی مثل پرتغال و یونان قرار دارند. البته در خود آمریکا هم کیفیت مدیریت همهی بنگاهها یکی نیست؛ تا جایی که بیش از ۱۵ درصد بنگاهها از متوسط چین و هند بدتر اداره میشوند!
- جالب است که در حدود ۹۰ درصدِ تفاوت رتبهی کشورها را تعداد بنگاههای دارای مدیریت ضعیف رقم زدهاند. بنابراین مثلا آمریکا که تعداد کمتری بنگاه این شکلی دارد اول شده؛ ولی هند آخر شده!
- هر کشوری در حد خود بنگاههای در سطح جهانی دارد که جزو آمار کشورشان حساب نشدهاند. چون این تحقیق بهدنبال ایجاد نمایهای از کیفیت مدیریت در شرکتها بوده، این بنگاهها در سطح جهانی ارزیابی شدهاند.
سؤال: چرا آمریکاییها در مدیریت اینقدر از دیگران بهترند؟ چرا این اتفاق رخ داده است؟ چرا مدل مدیریت آمریکایی محبوب تمام دنیا شده؟ آیا اینجا هم پای برتری فناوری و اقتصادی آمریکا ـ همان “هژمونی” واژهی مورد علاقهی سیاستمداران عموما چپ! ـ در میان است؟
بهعقیدهی محققان، یکی از بزرگترین محرکهای این وضعیت، تفاوت در مدیریت منابع انسانی است. جالب است نه؟ این پژوهشگران میگویند که بنگاههای کشورهای در حال توسعه در زمان تلاش برای پیادهسازی تکنیکهای جدید مدیریت مثل “مدیریت ناب” این حقیقت را که نیروی کار چیزی فراتر از “ورودی” صرف است را نادیده میگیرند. بهعنوان مثال در بسیاری از بنگاههای چینی، حتا زبان رئیس کارگاه با کارگران یکی نیست و آنها باید با زبان اشاره با هم ارتباط برقرار کنند. موضوعی که باعث میشود تا همدلی در میان این افراد به این راحتیها بهوجود نیاید. بنگاههای آمریکایی در پاداشدهی و ارتقای سریع کارکنان خوبشان و بازآموزی یا اخراج کارکنان بد نیز بیباکاند.
خوب آیا الگو گرفتن از روشهای مدیریت منابع انسانی بنگاههای برتر آمریکایی کافی است؟ آیا برای ساختن یک گوگل، استخدام یک چارلی آیرز کفایت میکند؟ نه. اینطور نیست. ریشههای اصلی ماجرا ـ که در نگاه اول به چشم نمیآیند ـ در جای دیگری نهفتهاند.
محققان در بررسیهای عمیقتر خود به سه علت اصلی برای پدید آمدن این وضعیت رسیدهاند:
- رقابت بسیار شدید: بازارهای بزرگ و باز آمریکا چنان پیشرفت سریعی در مدیریت را میطلباند که تنها به بنگاههای دارای مدیریت خوب، اجازهی بقا میدهند.
- سرمایهی انسانی مهم است: درصد بیشتری از جمعیت آمریکا در مقایسهی دیگر کشورها وارد دانشگاه میشوند.
- آمریکا بازار کار انعطافپذیرتری دارد. استخدام و اخراج بسیار آسانتر از دیگر کشورها است.
و اینها دقیقا ویژگیهای یک اقتصاد بازار ـ محور آزاد هستند؛ چیزی که در نقاط دیگر دنیا به بهانههای خاک گرفتهای مثل شکست بازار، بیعدالتی در توزیع ثروت و … نادیده گرفته شده یا محدود میشود! برای خود من بسیار جالب بود که کیفیت مدیریت، وابستگی تام و کاملی به آزادی اقتصادی دارد: ویژگی جذاب و متمایزکنندهی اقتصاد ایالات متحده!
و این دقیقا چیزی است که دکتر طبیبیان و دکتر عقیلی عزیز در درسهای اقتصاد خرد و فاینانس بارها به ما گوشزد کرده بودند.
سایت این پروژه را هم حتما در اینجا ببینید.