مسئله‌ی گم‌شده …

ساده از دست ندادم دل پر مشغله را
تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را …!

 من “برادر” شده بودم و “برادر” باید
وقت دیدار، رعایت بکند “فاصله” را …

عشق گاهی سبب گم‌شدن خاطره‌هاست
خواستم باز کنم با تو سر این گله را …

عبدالجبار کاکایی

دوست داشتم!
۵

گم‌گشته‌ی دیار محبت …

دنیا هوای سردی است بی‌مهربانی تو
طرفی نبستم از عقل، در دار فانی تو

 گفتم چراغ عقلی روشن کنم به نقلی
تا رو به راه کردم، گم شد نشانی تو …

تا آمدی سراغم، خاموش شد چراغم
گفتند تازه رفته است از دار فانی تو …

عبدالجبار کاکایی

دوست داشتم!
۴

فاصله …

بین موندن و نموندن
سهم آدما زمین شد

ما اسیر انتخابیم
خودمون خواستیم و این شد

***

فاصله فقط یه لحظه‌س
فاصله فقط یه نوره

گاهی از رگ به تو نزدیک
گاهی از تو خیلی دوره

عبدالجبار کاکایی

دوست داشتم!
۱
خروج از نسخه موبایل